با عرض سلام و خسته نباشید جهت همه استادان محترم.
من تقریبا 1سال ونیم هست با دختری که خیلی به هم علاقه داشتیم ازدواج کردم بدشانسی من از روز اول ازدواج اب راحتی از گلوم پایین نرفته هر روز یه مشکل دو ماه اول ازدواجم مارو طلسم کردن خانمم اصلا منو نمیشناخت کلا جنون گرفته بود و همیشه از من فرار میکرد تا اینکه خداروشکر سحر رو باطل کردیم و خانمم که جن زده شده بود جن رو تسخیر کردیم والحمدلله خانمم خیلی بهتر شد وزندگیم به روال عادی برگشت ولی باز متاسفانه بعد دو ماه با مادرم سازگاری نداشتن هر روز دعوا هر روز حرف اخرش به خاطر مصلحت زندگیم خونمو جدا کردم وزندگی عادیم رو سپری کردم که بعد چن ماهی خانمم یه دعا رو تو بالش خواب پیدا کرد ولی من که خونه نبودم انداخته بود تو رودخونه که مثلا اونم باطل بشه ولی بعد 2ماه که از اون گذشت خانمم کم کم عوض شد هر روز بدبین میشد لج میکرد قهر میکرد تا پاره میشد حرف میزد تا من میخواستم حرفی بزنم داد میزد ولم کن بحثو تموم کن میموندمم کلا عصبیه کلا از خودش من و زندگیش ناامید شده هیچ چیزی براش مهم نیش حتی خودش الانم میگه طلاقم بده نمیدونم چیکار کنم بابا بخدا هیچ چیز کم نداره تا میتونم بهش محبت میکنم ولی میگه منو خر میکنی نمیدونم چیکار کنم تورو خدا کمکم کنید چیکار کنم آیا از طلسمه یا از خودشه اخه سابقه افسردگی هم داشته یکم داد بزنی کلا مضطرب میشه یا بعضی وقتا روی چیزی ناممکنی دعوا میکنه گیر الکی میده ترو خدا راهنمایی کنید چیکار کنم