نوشته اصلی توسط
بهار طهماسبی پور
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و مشاور محترم:
اینجانب 39ساله از تهران هستم من و همسرم هر دو کارمند می باشیم نزدیک به یکسال هست که از همسرم به صورت توافقیجدا شده ام البته چون ایشان می خواستند و اصرار کردند من هم از روی لجبازی قبول کردم.(خودم هم کمی خسته بودم از دست کارهاش) حتی زمان دوستی به من خیانت کرده بود.(موقعی که با هم خیلی خوب و خوش بودیم)
سه سال قبل با همکار خانم خودش که شوهر و بچه داشت نزدیک یکسال رابطه داشت و یکسال طول کشید که با وساطت خانواده ها و مهر اجرا گذاشتن من و ....به این داستان خاتمه داد و گفت که اشتباه کردم و آن زن همش سمت من می ا ومده و این حرفا ، ولی بعد از سه سال با یک همکار دیگه خانم با همون شرایط (شوهر و بچه) بسیار صمیمی شد و رفت و امد را با انها اغاز کرد که من متوجه توجه زیادی ایشان شدم و به اون خانم تذکر دادم که برای چی تو تلگرام هی پیغام می دهی یا با شوهرت به منزل ما می آیید تا نیمه شب می مونی من با شما احساس صمیمت ندارم بعد که همسرم فهمید گفت تو ابروی من و بردی و حرمت ها رو شکستی تو مریض شدی و توهم می زنی بیا از هم یک مدتی دور شویم همه مردها اینکار و می کنن ولی زن هاشون ابروی آنها را نمی برد البته که زیر بار هم نمی رود می گوید بنده خدا مشکل داره و چیکار کنه شرایط در دادگاه با مردها هست و یک زن دل ندارد حالا مجبوره تو یه زندگی گیر افتاده کمی هم خوش باشه .
من هم بعد از اون سه سال پیش داستان اول خیلی به حرکات و رفتارش ریز شده بودم و گیر میدادم. حالا نزدیک به یکسال هست دور هستیم ولی گاها به دلایل برخی کارها همدیگر را کوتاه می بینیم و تماس تلفنی هم اگه ضرروری باشه داریم.
من تمایل به بازگشت دارم چون هیچ مشکلی با خانواده او ندارم و آنها من و دوست دارند احساس تنهایی دارم و فکرمی کنم زندگی ام تباه شده و احساس می کنم شوهرم هم 50، 50 هست چون یک بار می گه الان راحتم و آرامش دارم و از طرفی هم دورادور شنیدم که گفته شاید برگردم .ولی نمی دونم کار درستی هست یا نه چون من بغیر از عدم تعهد ایشان که قابل هضم برای هیچ زنی نیست مشکل خاص دیگه ای ندارم .
آیا این یک مرض هست یا با گذشت زمان و با توجه به اینکه هر دوی ما نزدیک به 40 سال می باشیم این شر و شور از بین خواهد رفت. منتظر جوابتان هستم ممنون