نوشته اصلی توسط
یه دختر بدبخت
سلام من 22 سالمه و قضیه اینه که من عاشق یه سرباز شدم.اما مشکل من اینه وقتی بچه بودم با دوتا از پسر عموهام رابطه جنسی داشتم و باکره نیستم.اونموقع هیچی ازین چیزا نمیدونستم و فقط یه فیلم دیده بودم که ای کاش نمیدیدم.اما اون آشغالا همه چیزو میدونستن و منو گول زدن.البته یکیش پشیمونه و به خواستگاریمم اومده میگه نامردی ولت کنم ولی من ازش متنفرم و وقتی میبینمش حالت تهوع بهم دست میده و یاد اونکاری که بام کردن میوفتم.تا اینکه چندوقت پیش چندتا از الافای محلمون میخواستن اذیتم کنن بعد یه پسر بلند قد و لاغر از تو سوپر مارکت درومد و جلوشون وایساد و چون چاقو داشت اونا نتونستن کاری بکنن هیچ فرارم کردن.بعد ازون موقع عاشقش شدم و بم گفت میخوای با هم بیشتر آشنا شیم.بعد گفت سربازه اهل بوشهره و تو راه برگشتش اومده یه سری به خواهرش بزنه.بعد تعریف از خود نباشه چون من از نظر ظاهری خیلی خوبم عاشقم شده.میگه من همیشه تو رویاهام بوده با یه دختر سفید و مو قرمز و فرفری ازدواج کنم بعد خندید و شماره بابام مامانم و آدرسمونو گرفت که بیان برا خواستگاری.زنگ زدن قراره سه روز دیگه بیان اما من درباره اون قضیه چیزی بش نگفتم.خیلی میترسم ازینکه از دستش بدم.نمیدونم چیکار کنم همش دارم گریه میکنم به کسی هم نمیتونم بگم.