نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: گرفتار شده در گذشته

2169
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39165
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    گرفتار شده در گذشته

    دختری24 ساله هستم فرزند جانباز اعصاب و روان.از بچگی از زمانی که 2-3سال بیشتر نداشتم به شدت مورد تحقیر و کتک های بابام قرار میگرفتم. همیشه یه گوشه کِز میکردم و عقده میکردم توی دلم و توی تنهایی هام اشک میریختم. اینا باعث شد همیشه یه گوشه ساکت باشم و هیچ دوستی نداشتم تا به حال که بخوام باهاش راحت باشم و درد و دل کنم. توی ارتباطاتم خیلی مشکل دارم.سال کنکورم یعنی90_91 توی کتکی که از پدرم خوردم مشکل کمر و گردن گرفتم و ستون فقراتم انحراف پیدا کرد. هر روز دکتر بودم و فیزیوتراپی. یه دکتر بیسواد بهم گفت تو فلج میشی با یه حرکت ناگهانی. از اون روز تمام ارزوهام دود شدن رفتن هوا. حالا فلج شدن هم بهش اضافه شده بود. شبا از ترس سر جام میلرزیدم و تا جون داشتم تا صبح گریه میکردم. میترسیدم تکان بخورم فلج بشم. درس رو فراموش کرده بودم.
    چشم باز کردم دیدم شدم یه ادم افسرده که 25 کیلو هم چاق شده.بس که از ترس فلج شدن خودمو توی اتاق حبس کرده بودم تمام بدنم ضعیف شده بود.سال 95 یک هفته مانده به کنکور به خودم اومدم و خوندم و پرستاری ازاد قبول شدم. بعدش هم یک سال مرخصی گرفتم بخونم برای کنکور اما نتونستم چون چندین سال افسرده بودم و از درس دور بودم.اما الان که میرم ترم 3 هیچ علاقه ای به این رشته ندارم.سختی هاش زیاده. میخواستم بدونم اگر کسی جای من بود چی کار میکرد؟ چرا باید به خاطر کارهای بابام اینده ام نابود بشه؟ دلم میخواد بخونم رشته بهتری قبول بشم و پولدار بشم اما میترسم. همش میگم دیگه سن من خیلی زیااد شده . درامد پرستاری و سختی هاش ارزش اون همه سختی و کتکی که از پدرم خوردم رو نداره. برای سراسری هم من سهمیه دارم سهمیه خیلی تاثیر داره یک سری ادم که هیچ مشکلی ندارن با همین سهمیه رقیب کنکور 91 من بودن که من براشون در طول دوران مدرسه رفع اشکال میکردم ولی اونا سالی که کنکور داشتیم مثل همیشه توی ارامش درس خوندن و الان ترم 13 پزشکی هستن و حتی یکیشونم دندون اورد و امسال فارغ شد اونم با سهمیه ای که حقشون نبود . خیلی سردرگمم .من خودم دارو دوس دارم اما مدام میگن اشباع شده ولی من هدفم داروخانه زدن نبوده فقط میخوام دارو قبول بشم و بخونم و برم مسئول فنی بشم و پولهامو جمع کنم برم خارج ولی میگن حتی برا مسئول فنی شدن هم کار نیست . من یه دختر تنهام بی هیچ پشتوانه مالی. بابام همین نون ام رو میده هزار تا فحش میده بارها بهم فحش های رکیک داده . گفته بی شرف و... حالا میخوام بدونم شما جای من بودید چی کار میکردید؟
    مورد مناسب ازدواج هم ندارم و از چهره ام به شدت بدم میاد

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,483 بار در 1,286 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : یه بدبخت

    سلام دوست عزیزم
    اولا اینکه خیلی بهت بابت صبر و استقامتت و داشتن روحیه مبارز برای رسیدن به هدفات تبریک میگم و اگر تو بخوای از پسش بر میای و مطمن باش اگر تمام تلاشتو روی هدفت متمرکز کنی به خواسته هات میرسی .
    یکسری چیزا دست خودت نیست مثله خانواده چهرت و شهر و کشوری که در اون متولد شدی و باید قبولش کنی و جنگیدن فقط باعث میشه بیشتر بهت اسیب میزنه پس باید بپذیریش . اما یکسری چیزا دسته ما هست مثله انتخاب رشته هدف ارزو تلاش و قدرت فکر هیچ کس نمیتونه تورو در این موارد مجبور کنه که کاری که برخلاف میلت انجام بدی . پس برای این چیزایی که دسته خودته الکی از دستش نده و روش برنامه و فکر داشته باشه و برای رسیدن بهشون بجنگ و تسلیم نشو .
    اگر تصمیم گرفتی و به دلت اومد اون رشته خوبه سعی کن حداکثر تلاشتو بکنی تا از خودت راضی باشی وقتی حداکثر تلاشتو کردی از خودت راضی میشی و این رضایت بهت ارامش میده و باعث میشه اعتماد به نفست بالاتر بره و باز تلاش کنی و مطمن باش اگر تسلیم نشی به هدفت میرسی.
    به نظرم اگر تصمیم گرفتی درس بخونی حتی شده برو کتابخونه یا یه گوشه خلوت تو خونتون پیدا کن و حسابی بخون و تو توانایی های داری که هیچ وقت با سن کم نمیشه سن فقط یه عدده و در ضمن تو سنتم خیلی کمه خیلیا در سنهای بالا بازم درس میخونن و در بهترین رشته قبول میشن
    ببین خیلیا بودن که حتی بدون علاقه تا رشته دکتری میخونن و بعد متوجه میشن به اون رشته علاقه ندارن و انصراف میدن و دوباره از صفر شروع میکنن و کنکور میدن .
    .و نظره شخصیم اینه که رشته ای برو که چه رسیدن به ثروت و چه نرسیدن به ثروت و مقام، بازم از خوندن او رشته راضی باشی و بهش علاقه داشته باشی
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  3. کاربران زیر از eli2 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39165
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه بدبخت

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    اولا اینکه خیلی بهت بابت صبر و استقامتت و داشتن روحیه مبارز برای رسیدن به هدفات تبریک میگم و اگر تو بخوای از پسش بر میای و مطمن باش اگر تمام تلاشتو روی هدفت متمرکز کنی به خواسته هات میرسی .
    یکسری چیزا دست خودت نیست مثله خانواده چهرت و شهر و کشوری که در اون متولد شدی و باید قبولش کنی و جنگیدن فقط باعث میشه بیشتر بهت اسیب میزنه پس باید بپذیریش . اما یکسری چیزا دسته ما هست مثله انتخاب رشته هدف ارزو تلاش و قدرت فکر هیچ کس نمیتونه تورو در این موارد مجبور کنه که کاری که برخلاف میلت انجام بدی . پس برای این چیزایی که دسته خودته الکی از دستش نده و روش برنامه و فکر داشته باشه و برای رسیدن بهشون بجنگ و تسلیم نشو .
    اگر تصمیم گرفتی و به دلت اومد اون رشته خوبه سعی کن حداکثر تلاشتو بکنی تا از خودت راضی باشی وقتی حداکثر تلاشتو کردی از خودت راضی میشی و این رضایت بهت ارامش میده و باعث میشه اعتماد به نفست بالاتر بره و باز تلاش کنی و مطمن باش اگر تسلیم نشی به هدفت میرسی.
    به نظرم اگر تصمیم گرفتی درس بخونی حتی شده برو کتابخونه یا یه گوشه خلوت تو خونتون پیدا کن و حسابی بخون و تو توانایی های داری که هیچ وقت با سن کم نمیشه سن فقط یه عدده و در ضمن تو سنتم خیلی کمه خیلیا در سنهای بالا بازم درس میخونن و در بهترین رشته قبول میشن
    ببین خیلیا بودن که حتی بدون علاقه تا رشته دکتری میخونن و بعد متوجه میشن به اون رشته علاقه ندارن و انصراف میدن و دوباره از صفر شروع میکنن و کنکور میدن .
    .و نظره شخصیم اینه که رشته ای برو که چه رسیدن به ثروت و چه نرسیدن به ثروت و مقام، بازم از خوندن او رشته راضی باشی و بهش علاقه داشته باشی
    عزیزم به فرض هم قبول شدم اونوقت پول از کجا بیارم توی این 6سال تا دارو رو تموم میکنم خرج کنم برای خورد و خوراک و لباس و ...؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39165
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : یه بدبخت

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    اولا اینکه خیلی بهت بابت صبر و استقامتت و داشتن روحیه مبارز برای رسیدن به هدفات تبریک میگم و اگر تو بخوای از پسش بر میای و مطمن باش اگر تمام تلاشتو روی هدفت متمرکز کنی به خواسته هات میرسی .
    یکسری چیزا دست خودت نیست مثله خانواده چهرت و شهر و کشوری که در اون متولد شدی و باید قبولش کنی و جنگیدن فقط باعث میشه بیشتر بهت اسیب میزنه پس باید بپذیریش . اما یکسری چیزا دسته ما هست مثله انتخاب رشته هدف ارزو تلاش و قدرت فکر هیچ کس نمیتونه تورو در این موارد مجبور کنه که کاری که برخلاف میلت انجام بدی . پس برای این چیزایی که دسته خودته الکی از دستش نده و روش برنامه و فکر داشته باشه و برای رسیدن بهشون بجنگ و تسلیم نشو .
    اگر تصمیم گرفتی و به دلت اومد اون رشته خوبه سعی کن حداکثر تلاشتو بکنی تا از خودت راضی باشی وقتی حداکثر تلاشتو کردی از خودت راضی میشی و این رضایت بهت ارامش میده و باعث میشه اعتماد به نفست بالاتر بره و باز تلاش کنی و مطمن باش اگر تسلیم نشی به هدفت میرسی.
    به نظرم اگر تصمیم گرفتی درس بخونی حتی شده برو کتابخونه یا یه گوشه خلوت تو خونتون پیدا کن و حسابی بخون و تو توانایی های داری که هیچ وقت با سن کم نمیشه سن فقط یه عدده و در ضمن تو سنتم خیلی کمه خیلیا در سنهای بالا بازم درس میخونن و در بهترین رشته قبول میشن
    ببین خیلیا بودن که حتی بدون علاقه تا رشته دکتری میخونن و بعد متوجه میشن به اون رشته علاقه ندارن و انصراف میدن و دوباره از صفر شروع میکنن و کنکور میدن .
    .و نظره شخصیم اینه که رشته ای برو که چه رسیدن به ثروت و چه نرسیدن به ثروت و مقام، بازم از خوندن او رشته راضی باشی و بهش علاقه داشته باشی
    عزیزم به فرض هم قبول شدم اونوقت پول از کجا بیارم توی این 6سال تا دارو رو تموم میکنم خرج کنم برای خورد و خوراک و لباس و ...؟

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : گرفتار شده در گذشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط alone girl24 نمایش پست ها
    دختری24 ساله هستم فرزند جانباز اعصاب و روان.از بچگی از زمانی که 2-3سال بیشتر نداشتم به شدت مورد تحقیر و کتک های بابام قرار میگرفتم. همیشه یه گوشه کِز میکردم و عقده میکردم توی دلم و توی تنهایی هام اشک میریختم. اینا باعث شد همیشه یه گوشه ساکت باشم و هیچ دوستی نداشتم تا به حال که بخوام باهاش راحت باشم و درد و دل کنم. توی ارتباطاتم خیلی مشکل دارم.سال کنکورم یعنی90_91 توی کتکی که از پدرم خوردم مشکل کمر و گردن گرفتم و ستون فقراتم انحراف پیدا کرد. هر روز دکتر بودم و فیزیوتراپی. یه دکتر بیسواد بهم گفت تو فلج میشی با یه حرکت ناگهانی. از اون روز تمام ارزوهام دود شدن رفتن هوا. حالا فلج شدن هم بهش اضافه شده بود. شبا از ترس سر جام میلرزیدم و تا جون داشتم تا صبح گریه میکردم. میترسیدم تکان بخورم فلج بشم. درس رو فراموش کرده بودم.
    چشم باز کردم دیدم شدم یه ادم افسرده که 25 کیلو هم چاق شده.بس که از ترس فلج شدن خودمو توی اتاق حبس کرده بودم تمام بدنم ضعیف شده بود.سال 95 یک هفته مانده به کنکور به خودم اومدم و خوندم و پرستاری ازاد قبول شدم. بعدش هم یک سال مرخصی گرفتم بخونم برای کنکور اما نتونستم چون چندین سال افسرده بودم و از درس دور بودم.اما الان که میرم ترم 3 هیچ علاقه ای به این رشته ندارم.سختی هاش زیاده. میخواستم بدونم اگر کسی جای من بود چی کار میکرد؟ چرا باید به خاطر کارهای بابام اینده ام نابود بشه؟ دلم میخواد بخونم رشته بهتری قبول بشم و پولدار بشم اما میترسم. همش میگم دیگه سن من خیلی زیااد شده . درامد پرستاری و سختی هاش ارزش اون همه سختی و کتکی که از پدرم خوردم رو نداره. برای سراسری هم من سهمیه دارم سهمیه خیلی تاثیر داره یک سری ادم که هیچ مشکلی ندارن با همین سهمیه رقیب کنکور 91 من بودن که من براشون در طول دوران مدرسه رفع اشکال میکردم ولی اونا سالی که کنکور داشتیم مثل همیشه توی ارامش درس خوندن و الان ترم 13 پزشکی هستن و حتی یکیشونم دندون اورد و امسال فارغ شد اونم با سهمیه ای که حقشون نبود . خیلی سردرگمم .من خودم دارو دوس دارم اما مدام میگن اشباع شده ولی من هدفم داروخانه زدن نبوده فقط میخوام دارو قبول بشم و بخونم و برم مسئول فنی بشم و پولهامو جمع کنم برم خارج ولی میگن حتی برا مسئول فنی شدن هم کار نیست . من یه دختر تنهام بی هیچ پشتوانه مالی. بابام همین نون ام رو میده هزار تا فحش میده بارها بهم فحش های رکیک داده . گفته بی شرف و... حالا میخوام بدونم شما جای من بودید چی کار میکردید؟
    مورد مناسب ازدواج هم ندارم و از چهره ام به شدت بدم میاد
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز, و متاسفم بخاطر مشکلات پدر البته متوجه رشادت و جانبازی ایشون هستم که در راه وطن بوده ولی حتما در ممالک پیشرفته جای این افراد در بخشهای خاص و در کنار افراد متخصصه تا هم کمتر به خود آسیب بزنند و هم به دیگران اللخصوص فرزندان و همسر!!

    ببین دختر گل در وحله اول از دیدگاه من متخصص و احتمالا دیگر دوستان همکار. مشکل شما مشکل درس و رشته تحصیلی و..... نیست !!!؟؟؟ بلکه فعلا فقط و فقط رفع اسیبهای روانی و فو بیا و اختلالتهای شخصیتیست که جدا از مسائل تربیتی و ژنتیکی... که ممکنه دخیل بوده باشه! بیشتر در اثر اسیب رفتارهای پدر در رابطه با تو بوده, که آنهم به صورت ناخواسته بوده چون ایشون خود قربانی جنگند!!؟

    پس اگر میخواهی از این حالت و موود رهایی پیدا کنی جواب من را به صورت پاسخ به صورت نقل قول بزن تا نکاتی رو بهت بگم.

    موفق باشی

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  7. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    شماره عضویت
    39165
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : گرفتار شده در گذشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز, و متاسفم بخاطر مشکلات پدر البته متوجه رشادت و جانبازی ایشون هستم که در راه وطن بوده ولی حتما در ممالک پیشرفته جای این افراد در بخشهای خاص و در کنار افراد متخصصه تا هم کمتر به خود آسیب بزنند و هم به دیگران اللخصوص فرزندان و همسر!!

    ببین دختر گل در وحله اول از دیدگاه من متخصص و احتمالا دیگر دوستان همکار. مشکل شما مشکل درس و رشته تحصیلی و..... نیست !!!؟؟؟ بلکه فعلا فقط و فقط رفع اسیبهای روانی و فو بیا و اختلالتهای شخصیتیست که جدا از مسائل تربیتی و ژنتیکی... که ممکنه دخیل بوده باشه! بیشتر در اثر اسیب رفتارهای پدر در رابطه با تو بوده, که آنهم به صورت ناخواسته بوده چون ایشون خود قربانی جنگند!!؟

    پس اگر میخواهی از این حالت و موود رهایی پیدا کنی جواب من را به صورت پاسخ به صورت نقل قول بزن تا نکاتی رو بهت بگم.

    موفق باشی

    سپاس
    دکتر

    بله میخوام
    اما اینم هست که امسال اخرین فرصت شرکت در کنکور دارم چون نظام جدید شده و من نمیتونم خودم به تنهایی برای کنکور های بعد مطالب نظام جدید را بخوانم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : گرفتار شده در گذشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط alone girl24 نمایش پست ها
    بله میخوام اما اینم هست که امسال اخرین فرصت شرکت در کنکور دارم چون نظام جدید شده و من نمیتونم خودم به تنهایی برای کنکور های بعد مطالب نظام جدید را بخوانم
    در هر صورت اول سلامتی, وبعدش.... چون عزیز ستون سالم نباشه هیچ بنایی سالم نمیمونه و فرو میریزه!! بگذریم چند نکته اساسی که امید دارم به کار ببندی: اگر میتوانی حتما به یکی از همکاران حاذق خانم مشاور ما در شهر خودتان رجوع کن و مشاوره حضوری بگیر. ورزش رو باید شروع کنی و بهتره از پیاده روی تند روزی 20 دقیقه شروع کنی اگر در پارک باشه و عمومی که عالیه تغذیه به موقع و سالم سعی در تنظیم به موقع خوابیدن و بیدار شدن در مواقع بدخوابی و... میتوانی از داروهای گیاهی معمول که در عطاریها موجودند بهره ببری. خواندن کتابهای خود آموز روانشناختی جهت شناختن خود و اختلالاتی مثل افسردگی و... و راهای مقابله با آنها سعی و تلاشت رو بکن موفق باشی سپاس دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد