نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: داستانک؛ پندآموز

22152
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    داستانک؛ پندآموز

    یک داستان جالب

    دو تا خانم تو محل کارشون داشتند با هم صحبت می کردند ...اولی : دیشب، شب خیلی خوبی برای من بود. تو چه طور؟
    دومی : مال من که فاجعه بود. شوهرم وقتی رسید خونه ظرف سه دقیقه شام خورد و بعد از دو دقیقه رفت تو رخت خواب و خوابش برد. به تو چه جوری گذشت ؟
    اولی : خیلی شاعرانه و جالب بود. شوهرم وقتی رسید خونه گفت که تا من یه دوش می گیرم تو هم لباساتو عوض کن بریم بیرون شام. شام رو که خوردیم تا خونه پیاده برگشتیم و وقتی رسیدم منزل شوهرم خونه رو با روشن کردن شمع رویایی کرد....

    * گفت وگوی همسران این دو زن :

    شوهر اولی : دیروزت چه طوری گذشت ؟
    شوهر دومی : عالی بود. وقتی رسیدم خونه شام روی میز آشپزخونه آماده بود. شام رو خوردم و بعدش رفتم خوابیدم. داستان تو چه جوری بود ؟
    شوهر اولی : رسیدم خونه شام نداشتیم، برق رو قطع کرده بودند چون صورت حسابشو پرداخت نکرده بودم بنابراین مجبور شدیم بریم بیرون شام بخوریم. شام هم بیش از اندازه گرون تموم شد و مجبور شدیم تا خونه پیاده برگردیم. وقتی رسیدم خونه یادم افتاد که برق نداریم و مجبور شدم چند تا شمع روشن کنم ...

    نتیجه اخلاقی :

    این که اصل داستان چیه، مهم نیست . شکل ارائه شما مهمه و طرز نگاه شما به قضیه ..



    ویرایش توسط سعید62 : 08-30-2018 در ساعت 04:21 PM
    امضای ایشان

    تا میتوانی دلی به دست آور
    دل شکستن هنر نمی باشد

  2. 5 کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12497
    نوشته ها
    390
    تشکـر
    1,041
    تشکر شده 580 بار در 275 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : داستانک؛ پندآموز

    عجب تاپیکی بود سعید جان...هرچند اولش حالت معمّا و چیستان داشت و احساس میکردم باید حلش کنم...اما بعدش که متوجه شدم اصلا بنده رو دگرگون کرد...

    احساس میکنم تمام زندگیم الان به دو قسمت تقسیم شده...قسمت اول : ( قبل از دیدن این تاپیک ) و قسمت دوم : ( بعد از دیدنش ) ...اصلا یه چیزی میگم یچیزی میشنوی...باور کن...

  4. کاربران زیر از YAshin.SAhAkiyAn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : داستانک؛ پندآموز

    به نظرم ضرب المثل مرغ همسایه غازه مصداق این داستانه
    خوش بختی واقعی خودشون رو نادیده گرفتند
    ولی به ظواهر زندگی دیگران بیش از اندازه توجه دارند .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  6. 2 کاربران زیر از ستیلا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستانک: زن بد كار و كفشدوز
    توسط javaheri69 در انجمن ایرانی
    پاسخ: 12
    آخرين نوشته: 10-18-2017, 07:45 PM
  2. داستان پند آموز درمورد انفاق و صدقه
    توسط fateme.68 در انجمن دینی، مذهبی و پند آموز
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 07-23-2016, 11:50 PM
  3. هر روز یک داستان
    توسط ramesh در انجمن داستانک و داستان نویسی
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 09-19-2015, 12:05 AM
  4. داستان های زیبا و پند آموز
    توسط elham70 در انجمن مشاوره های فردی
    پاسخ: 17
    آخرين نوشته: 01-31-2015, 11:23 AM
  5. آرتروز از نگاه یک جراح استخوان و مفاصل
    توسط Artin در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-03-2014, 02:07 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد