سلام من 23 ساله هستم.در گذشته یک اشتباه کردم و عاشق یک پسر شدم و با او رابطه داشتم و دیگه دختر نیستم.من بعد از انجام آن اشتباه پشیمان شدم ولی آن شخص قصد اخاذی از من را داشت ولی من با همه ترسی که داشتم به پدرم گفتم او اول خیلی عصبانی شد ولی بعدا آرام شد و من را نجات داد و آن پسر ازین شهر رفت و من تنها ماندم.ترمیم هم نکردم چون آنرا کلاهبرداری میدانم و زندگی که شروعش با کلاهبرداری باشد زندگی نمی شود.چندین خواستگار هم داشتم که به هیچ کدام موضوع را نگفتم ولی وقتی دیدم برای آنها اهمیت دارد آنها را رد کردم.کم کم قید ازدواج را زدم و تصمیم گرفتم مستقل باشم برای همین در مهد کودک مشغول به کار شدم.پدرم با کامیون تریلی کار میکند و یک شاگرد دارد که او را تایید میکند و اینکه می گوید با او همسفر بوده در طول دو سال و میداند که شاگردش فردی محجوب تلاشگر مومن و خوش اخلاق هست. خلاصه اینکه شاگرد پدرم به خواستگاری آمد و ظاهرا گذشته براش مهم نیست.او خودش پول نصف کامیون را دارد و پدرم هم میگوید نصف دیگرش را میدهم تا شش دنگ یک کامیون بخرد این از شغلش.چیزهایی که پدرم درباره او گفت فکر میکنم درست باشد و خیلی شخص معتقدی به نظر میرسد.اما ایشانم بی مشکل نیست.
1-مدرکش دیپلم است.
2-با خانواده اش ارتباطی ندارد آنهم چهار سال که با ماجرایی که تعریف کرد ظاهرا حق دارد.میگوید پدرش از خانه بیرونش کرده.
حالا من از شما خواهران و برادران عزیز خواهشمندم راهنمایی کنید که ازدواج من با ایشان صحیح هست یا نه؟
من خودم تا حدودی از اخلاق و حرکاتش خوشم میاد ولی از شغلش نه چون دوست دارم شوهرم کنارم باشه.ممنون از شما.