چرا زندگی میکنیم

[من 12345]

سلام چرا زندگی میکنیم و چرا مجبوریم زندگی کنیم نگید لذت بردن از زندگی چون زندگی زیبا نیست خیلی هم زشت و بیرحم است چرا کسی به این سوال جواب نمیده و همه سعی میکنند بیخیال شن و فقط بگذرونند چرا تمام موجودات حتی سختی زیاد را تحمل میکنند و میخواهند زنده بمانند و اخر این جهان هیچی نیست چرا همه تلاش های بیهوده میکنند اگر راز های بسیار بزرگی وجود دارد که ما نمیتوانیم بفهیم خوب به فرض که بفهمیم تاثیری در زندگی نداره نظراتتان را در مورد این سوال بگید لطفا نگید این چه سوالیه گناه میکنی و.. ممنون میشم جواب بدید :|

[Tarah5]

سلام عزیزم خوبی ؟
با سوالت موافقم و همچنین با ذهنیتی که داری
ولی باید مشکلی برات ایجاد شده باشه که این چنین از زندگی آزرده هستی
مشکلت رو بگو راهنمایی میکنم
من به شخصه افکاری که تو از زندگی داری رو دارم زندگی پوچه ...
زندگی بازی ادم پولدارهاست ماتوش هستیم استادیوم خالی نباشه ...
همه اینا درسته ولی من یکم به این ذهنیت نمک مثبت پاشیدم و زندگی رو اینطوری برا خودم تفسیر میکنم :
زندگی یه فرصته که خدا بهم داده
توی این فرصت میتونم نعمت هاشو ببینم ، استفاده کنم و لذت ببرم
و همچنین شاید خیلی چیزا نداشته باشم خیلی کمبود ها ولی بازم از چیزهایی که دارم ازش سپاسگزارم
زندگی یعنی زیبایی های خدا رو ببینی ...
این ادمان که این زیبایی ها رو با بی رحمیشون زشت کردن
پس نه تقصیر زندگیه نه تقصیر دنیا
تقصیر ادماست

[zahra ganji]

سلام واقعا چرا ؟
این سوال همیشه تو ذهن منم هست
هیچ هدفی نیست
زندگی و مرگ هیچ فرقی نداره چه طوری بگذره
زندگی اجباری
همه چیز کلافه ات میکنه
فقط به خودمون تلقین کردیم که بعد سختی اسونیه
ولی فقط تلقینه

[eli2]

[من 12345]

ممنون که جواب دادید. تمام موجودات به صورت غریزه ای میخوان به هر قیمتی زنده باشن چرا نباید خودکشی کرد و حق هر کس محسوب نمیشه و با این حساب درد مرگ از زندگی بیشتره و مجبوریم زندگی کنیم اما من نمیتونم با این دنیا زندگی کنم مشکل و درد هم زیاده و در تاریخ بشریت هیچ وقت تمام نمیشه کلا مشکل من این دنیاست یا شاید این که نمیتونم چشمامو ببندم رو همه چی چون نادرسته

[سعید62]

سلام
خوش آمدید به سایت مشاور
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم/که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود/به کجا میروم آخر منمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا/یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم علوی است من آن می گویم/رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد/یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی/یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
من به خود نامده ام اینجا که به خود باز روم/ آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم/تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

[zahra ganji]

نمیدونم والا هر کس میبینی داره با سختیاش میجنگه
پس کجای دنیا اسایش و لذته
هر لحظه باید به بدبختیا فکر کنی به سختیا
اون زمانی که میخوای یکم لذت ببری فکر این که چقدر مشکلات هست ادم نابود میکنه
من که حس میکنم رسیدم به بن بست
فقط میخوابم میخورم این یعنی بیهوده زیستن

[zahra ganji]

شما هم فکر میکنی مرگ اسایش عجیبی داره؟
این که ارامش داره
خیلی خستم خیلی هر شب میگم کاش فردایی نباشه
زنده بودنم یه جور عذاب و شکنجه اس برام