با سلام حدود 5 ماه میشه نامزد کردیم و تقریبا همه این 5 ماه رو بنده تحت فشار بودم یا از طرف خانواده و یا همسرم همیشه سعی کردم این فشار ها رو کنترل کنم اما خوب گاها تصمیمات اشتباه هم گرفتم که وضعیت بدتر شده خوب برخی از این مشکلات که برام پیش اومده ذکر میکنم اگه براتون مقدوره در خصوص هرکدوم توضیحاتی بنویسید
- خوب مشکل از روز اول خرید شروع شد جایی که منو مادرم بیش از 1.5 ساعت منتظر موندیم و همسر با مادرش بعد اینهمه مدت رسیدن هرکدوم عجله داشتند مادرزنم برای مراسم خاکسپاری و همسرم برای کلاس رقصی که بای جشن عقد میرفت همون روز مادرم چیزی نگفت و من دیدم چقدر حالش بد شد با همسم صحبت کردم و او عذر خواهی کرد اما یه خاطره بد تو ذهن مادرم ساخت
- روز عقد یه مقداری بی احترامی از سوی خانواده همسرم شد که شاید از روی عمدم نبود اما باز مادر منو برانگیخته کرد
یه زمان درازی سر خوب کردن این موارد پرداختم موارد جدیدی پیش اومدن خانواده من دوس دارن جمعه ها با اینا باشیم خانواده همسرم دوس داره با اونا باشیم اومدم شرطی کردم گفتم یه هفته اینور یه هفته اونور
اما بعد همسرم شروع کرد اگه باهم بریم بیرون تو نباید رانندگی کنی اینجوری من کل مسیر تنها میشینم سر همین موضوع چند بار شدیدا بحثمون شد بلاخره قبول کردم اما میدونستم این قبول کردن از طرف خانواده خودم قابل قبول نیست که چرا همچین چیزی میخواد؟ اون نیومده میخواد تو رو از ما جدا کنه؟
مسله بعدی که خیلی اذیت میشم اینه همسرم بدون اینکه من خونه باشم نمیاد اینجا درحالی که خانواده من انتظار دارند عروسشون به خاطر من نیاد و هر ازگاهی بیاد اینجا شاید حتی یک ساعت قبل اینکه من از سر کار بیام یا روزهایی که من ماموریت هستم حداقل یکبار باد دیدنشون درحالی که همسرم شدیدا مخالف اینه و ادعا داره بدون وجود من هیچ جا نمیره در حالی که رابطه ظاهری همه خوب است
بحث اینجاست بی حرمتی این وسط نمیشه فقط احساس میکنم این حرکات از سمت همسرم باعث دلسردی میشه در بین خانواده ناراحتم از سویی همسرم ادعا داره تو حرف منو تو اولویت قرار نمیدی اما حقیقاتا اصلا اینطور نیست و داره بهونه میاره برای انجام ندادن خواسته من