باسلام خدمت شما عزیزان که باوجود مشغله ی زیادبه فکرکمک رسانی به همنوعانتون هستید.
تقریبا شیش سال پیش که بارداری اولم اتفاق افتاددرحین زایمان خیلی درد کشیدم به طوری که هم درد زایمان طبیعی هم درد بعدازعمل سزارین روتجربه کردم وبعدازاون به دلیلی که فکرمیکنم منطقی نبود وبعدها یکی ازپزشکان نوزاد هم گفت نوزادمن یک هفته بستری شدوسرم وسوزن وازاینجورچیزا توجونش کردن بعد ازمرخص شدن هم زیاددلجویی ازجانب همسرم ندیدم بعداز دوسال این اتفاق بارداری دوباره برای فرزند دومم هم تکرار شدومن وایه به دل شدم که زایمان کنم وبچه امو توبغلم بگیرمو بیام خونه.باز یک هفته بستری شد واین بارغصه ی تنها موندن بچه ی اول وبستری شدن بچه ی دوم مزید برعلت شدکه روحم آزرده تربشه .حالا هروقت یک نفرراحت زایمان میکنه من به این فکرمیکنم که چرا واسه من این اتفاق نیوفتادیعنی من اینقدر گناهکاربودم که خدا نخواست لذت یه زایمان زیبا وبی دغدغه روداشته باشم.خیلی اونروزا منو آزار میده مدام میگم کاش ماهم پول داشتیم ومیرفتیم بیمارستان خصوصی تامیتونستم زایمان خوبی داشته باشم .غمش اینقدر واسم سنگینه واینکه همسرم که هیچوقت درک نکرد من چقدر غصه خوردم وهمیشه تا من ابراز غم میکنم اون صدبرابر بیشترمیگه ما وایه ی اینکه بچه مونو ازبیمارستان بزاریم توبغلمونو بیاریم به دلمون موند.لطفا بهم بگیدچیکارکنم که این احساس بدودرمقابل اتفاق خوب زندگیه دیگران نداشته باشم