نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: خیانت، طلاق

5013
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39296
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیانت، طلاق

    سلام، من ۱۲ ساله ازدواج کردم حدود هفت سال زندگی خوبی داشتیم و چون جوون بودیم و هردو اهل تفریح و گردش، وبخاطر اینکه بچه مانع تفریحات سالممون نباشه بی‌خیال بچه شدیم تا دراینده با خیال راحت بچه‌دار بشیم، اما بعد گذشت هفت سال متوجه خیانت همسرم شدم، البته خودش اقرار کرد چون ارتباطش درحد تلفن و برای سرگرمی بود و طرف مقابل بفکر سؤاستفاده بوده و همسرم برای اینکه تن به این سؤاستفاده نده خودش بهم همه چی رو گفت درسته منم قبلش شک کرده بودم اما اعتراف خودش باعث شد ببخشمش و به پای جوونی و نادونیش بذارم، اما بعد گذشت یکسال دوباره این قضیه اتفاق افتاد و بازهم ارتباطش در حد تلفن بود که اینبار خودم پی به قضیه بردم و مچش رو گرفتم، اما چون دوستش داشتم و دارم و اتفاقا فهمیدم که بخاطر ترغیب یکی دونفر ازاعضای خانوادش اقدام به اینکار کرده، اینبار نبخشیدم اما دنبال طلاق و اینجور ماجراها نرفتم چون واقعا دوستش دارم، از لحاظ روحی واقعا نابود شده بودم دست و دلم به کار نمیرفت، تو هیچ شغلی دووم نمیاوردم زود زود عصبی و پرخاشگر شده بودم کم کم داشت یادم میرفت که ایندفعه همسرم رو با مردی داخل ماشین تو جاده پلیس گرفت!! دیگه داشتم دیوونه میشدم بخاطر ابروی خانواده خودم و خانواده خودش، قضیه رو یجوری سرهم اوردم ونذاشتم کار بجای باریک بکشه، چون چندنفری شک کرده بودن گفتم یه مدت بمونه تا بعد درمورد طلاق فکر کنم، اما متأسفانه دوست داشتن و عاشقش بودنم نذاشت اقدام به طلاق کنم، از طرفی هم همسرم واقعا دختر خوب و بااخلاق و دوست داشتنی برای همه فامیل بود همه دوستش داشتن و تحسینش میکردن و اگه اقدام به طلاق میکردم همه منو مقصر میدونستن چون بخاطر این سه خیانت همسرم، دلم بدجور داغون شده بود خرد شده بودم افسردگی شدید گرفتم دیگه توان کارکردن نداشتم هیچ کجا نمیتونستم کار کنم فکرم دائم مشغول بود یواش یواش برای رهایی از این افکار و این اضطراب و استرس به مواد مخدر تریاک روی اوردم، درضمن بعد هیانت دومش تاحدود زیادی ارتباط زناشویی رو باهاش قطع کردم اما بعد خیانت سومش دیگه کلا قطع شد و الان سه ساله باهاش رابطه جنسی ندارم، بخاطر افسردگی حاد در مواد غرق شدم البته نذاشتم مصرفم از یه حد بالاتر بره و یا سراغ مواد دیگه‌ای نرفتم فقط بعضی مواقع حشیش هم مصرف میکردم، رفتار همسرم روز به روز بدتر و بدتر میشد موقع دعوا از الفاظ رکیک استفاده میکرد جوری که فقط منو خردتر کنه اونقد الفاظ وقیحانه و زشتی میگفت که مجبور به واکنش میشدم و دست روش بلند میکردم که همین کارم هم باعث شد روش بیشتر باز بشه و دیگه کنترلی روی حرفاش نداشته باشه! چندروز پیش دوباره بحثمون بالا گرفت و باز ازالفاظ رکیک و خردکننده استفاده کرد که باعث واکنش من شد و چند سیلی بهش زدم حالا قهرکرده رفته و امروز درخواست طلاق داده!! همه خانواده و فامیل‌های من و اون، دراصل منو بخاطر کارنکردنم مقصر میدونن و چون دست روش بلند کردم شده بهانه، حالا واقعا نمیدونم چیکار کنم! بین عقل و احساسم گیر کردم، عقل و منطق میگه باید طلاقش بدم چون دیگه به درد زندگی مشترک نمیخوره، اما احساسم.... واقعا دوستش دارم، از جونم هم برام عزیزتره، حاضرم تموم عمرم عذاب بکشم اما اون پیشم باشه، همه دنیای من، تو اون خلاصه شده و خودش هم اینو میدونه، اگه طلاقش بدم دیگه نابود میشم، هلاک میشم، علاوه بر اینکه همه منو مقصر خواهند دونست، خودم هم خودمو مقصر میدونم چون احساس میکنم که شاید رفتار و کارهای من باعث شده که خیانت بکنه و زندگیمون اینجوری نابود بشه! شاید اگه جور دیگه‌ای رفتار میکردم اوضاع فرق داشت شاید اگه.... واین شایدها و اگه‌ها روز به روز داذه منو تو خودم میکشه! هیچ کس رو هم ندارم که بتونم بهش حرف دلم رو بزنم، تنها جایی که پیدا کردم تا بتونم حرفامو بزنم اینجا بود، شاید حتی کسی نخونه، اما همینکه حرفم رو زدم احساس سبکی میکنم، نه توان ترک مواد رو دارم و نه میخوام که ترک کنم، بدون اون حتی زندگی روهم نمیخوام، اما عقلم هم میگه رهاش کن بره، به درد تو نمیخوره، زنی که خیانت کنه یا باید بمیره یا بره پشت‌سرش رو هم نگاه نکنه! و این جنگ بین عقل و احساسم هرروز و هرساعت و هردقیقه ادامه داره....

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت، طلاق

    سلام خوش اومدین...لطفا به چندتا سوال زیر جواب بدین تا دوستان هم بهتر بتونن راهنمایی کنن

    سن و سال خودتون و همسرتون؟؟

    تحصیلات خودتون و همسرتون؟؟

    طریقه آشنایی با همسرتون؟؟

    گفتین که در خیانت دوم چند نفر از اعضای خانواده ترغیبش کرده بودن...یکم بیشتر در این مورد بگید

    در آخر گفتین که شاید رفتارهای شما ایشون رو به خیانت سوق داده...مگر از شما و رفتار شما ناراضی بودن؟؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خیانت، طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash2222 نمایش پست ها
    سلام، من ۱۲ ساله ازدواج کردم حدود هفت سال زندگی خوبی داشتیم و چون جوون بودیم و هردو اهل تفریح و گردش، وبخاطر اینکه بچه مانع تفریحات سالممون نباشه بی‌خیال بچه شدیم تا دراینده با خیال راحت بچه‌دار بشیم، اما بعد گذشت هفت سال متوجه خیانت همسرم شدم، البته خودش اقرار کرد چون ارتباطش درحد تلفن و برای سرگرمی بود و طرف مقابل بفکر سؤاستفاده بوده و همسرم برای اینکه تن به این سؤاستفاده نده خودش بهم همه چی رو گفت درسته منم قبلش شک کرده بودم اما اعتراف خودش باعث شد ببخشمش و به پای جوونی و نادونیش بذارم، اما بعد گذشت یکسال دوباره این قضیه اتفاق افتاد و بازهم ارتباطش در حد تلفن بود که اینبار خودم پی به قضیه بردم و مچش رو گرفتم، اما چون دوستش داشتم و دارم و اتفاقا فهمیدم که بخاطر ترغیب یکی دونفر ازاعضای خانوادش اقدام به اینکار کرده، اینبار نبخشیدم اما دنبال طلاق و اینجور ماجراها نرفتم چون واقعا دوستش دارم، از لحاظ روحی واقعا نابود شده بودم دست و دلم به کار نمیرفت، تو هیچ شغلی دووم نمیاوردم زود زود عصبی و پرخاشگر شده بودم کم کم داشت یادم میرفت که ایندفعه همسرم رو با مردی داخل ماشین تو جاده پلیس گرفت!! دیگه داشتم دیوونه میشدم بخاطر ابروی خانواده خودم و خانواده خودش، قضیه رو یجوری سرهم اوردم ونذاشتم کار بجای باریک بکشه، چون چندنفری شک کرده بودن گفتم یه مدت بمونه تا بعد درمورد طلاق فکر کنم، اما متأسفانه دوست داشتن و عاشقش بودنم نذاشت اقدام به طلاق کنم، از طرفی هم همسرم واقعا دختر خوب و بااخلاق و دوست داشتنی برای همه فامیل بود همه دوستش داشتن و تحسینش میکردن و اگه اقدام به طلاق میکردم همه منو مقصر میدونستن چون بخاطر این سه خیانت همسرم، دلم بدجور داغون شده بود خرد شده بودم افسردگی شدید گرفتم دیگه توان کارکردن نداشتم هیچ کجا نمیتونستم کار کنم فکرم دائم مشغول بود یواش یواش برای رهایی از این افکار و این اضطراب و استرس به مواد مخدر تریاک روی اوردم، درضمن بعد هیانت دومش تاحدود زیادی ارتباط زناشویی رو باهاش قطع کردم اما بعد خیانت سومش دیگه کلا قطع شد و الان سه ساله باهاش رابطه جنسی ندارم، بخاطر افسردگی حاد در مواد غرق شدم البته نذاشتم مصرفم از یه حد بالاتر بره و یا سراغ مواد دیگه‌ای نرفتم فقط بعضی مواقع حشیش هم مصرف میکردم، رفتار همسرم روز به روز بدتر و بدتر میشد موقع دعوا از الفاظ رکیک استفاده میکرد جوری که فقط منو خردتر کنه اونقد الفاظ وقیحانه و زشتی میگفت که مجبور به واکنش میشدم و دست روش بلند میکردم که همین کارم هم باعث شد روش بیشتر باز بشه و دیگه کنترلی روی حرفاش نداشته باشه! چندروز پیش دوباره بحثمون بالا گرفت و باز ازالفاظ رکیک و خردکننده استفاده کرد که باعث واکنش من شد و چند سیلی بهش زدم حالا قهرکرده رفته و امروز درخواست طلاق داده!! همه خانواده و فامیل‌های من و اون، دراصل منو بخاطر کارنکردنم مقصر میدونن و چون دست روش بلند کردم شده بهانه، حالا واقعا نمیدونم چیکار کنم! بین عقل و احساسم گیر کردم، عقل و منطق میگه باید طلاقش بدم چون دیگه به درد زندگی مشترک نمیخوره، اما احساسم.... واقعا دوستش دارم، از جونم هم برام عزیزتره، حاضرم تموم عمرم عذاب بکشم اما اون پیشم باشه، همه دنیای من، تو اون خلاصه شده و خودش هم اینو میدونه، اگه طلاقش بدم دیگه نابود میشم، هلاک میشم، علاوه بر اینکه همه منو مقصر خواهند دونست، خودم هم خودمو مقصر میدونم چون احساس میکنم که شاید رفتار و کارهای من باعث شده که خیانت بکنه و زندگیمون اینجوری نابود بشه! شاید اگه جور دیگه‌ای رفتار میکردم اوضاع فرق داشت شاید اگه.... واین شایدها و اگه‌ها روز به روز داذه منو تو خودم میکشه! هیچ کس رو هم ندارم که بتونم بهش حرف دلم رو بزنم، تنها جایی که پیدا کردم تا بتونم حرفامو بزنم اینجا بود، شاید حتی کسی نخونه، اما همینکه حرفم رو زدم احساس سبکی میکنم، نه توان ترک مواد رو دارم و نه میخوام که ترک کنم، بدون اون حتی زندگی روهم نمیخوام، اما عقلم هم میگه رهاش کن بره، به درد تو نمیخوره، زنی که خیانت کنه یا باید بمیره یا بره پشت‌سرش رو هم نگاه نکنه! و این جنگ بین عقل و احساسم هرروز و هرساعت و هردقیقه ادامه داره....

    دوست عزیز با توجه به گفته های شما باید گفت این رابطه خاتمه یافته تلقی میشود .
    ایشون با توجه به محبوبیتی که داره ولی تمایل به هیجان و چنین روابطی هم داره .
    البته نوع رفتار شما در این مورد بسیار مهمه .
    چون رفتار شما ممکنه ایشون رو به این سمت کشونده باشه.
    ولی اینکه شما به این خاطر معتاد شدید توجیح خوبی نیست .
    و اثبات کلام شمارو به دشواری مواجه خواهد کرد .
    بهتره اول از همه شما خودتون رو از این اعتیاد رها کنید بعد در مورد این زندگی تصمیم گیری کنید.
    چون شما با این کارتون به خودتون خیانت میکنید .
    پس اول باید مواد رو ترک کنید.
    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39296
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت، طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    سلام خوش اومدین...لطفا به چندتا سوال زیر جواب بدین تا دوستان هم بهتر بتونن راهنمایی کنن

    سن و سال خودتون و همسرتون؟؟

    تحصیلات خودتون و همسرتون؟؟

    طریقه آشنایی با همسرتون؟؟

    گفتین که در خیانت دوم چند نفر از اعضای خانواده ترغیبش کرده بودن...یکم بیشتر در این مورد بگید

    در آخر گفتین که شاید رفتارهای شما ایشون رو به خیانت سوق داده...مگر از شما و رفتار شما ناراضی بودن؟؟
    سلام ممنون که دردل منو خوندید وجواب دادین💜، من ۳۵ سالم هست و همسرم ۳۱ سالشه، فوق دیپلم کامپیوتر هستم وهمسرم هم دیپلمه، همسرم همسایه خاله‌ام بودن که تو عروسی دخترخاله‌ام دیدم وپسندیدم، اولین دختری هم بود که به خواستگاریش رفتم تو عمرم فقط یکبار خواستگاری رفتم اونم خواستگاری همین همسرم بوده، درخیانت دوم، دوخواهرش مسوبین اصلی بودن، یکیش مطعلقه بود اونیکی هم مجرد و دانشجو بود، بنابه اتفاقاتی که افتاده بود و بخاطر خیانت اول که باعث شده بود من کمتر بهش محل بذارم و شرایط شغلیم هم جوری بود که یکهفته سرکار و یکهفته خونه بودم تویکهفته سرکار، خانم پیش خانوادش میموند، خواهر مجرد ودانشجوش دوست پسر داشت و خواهر مطعلقه هم همینطور، وچون خانمم فقط با اینها میگشت بخاطر اینکه اینم با اونا پایه بشه و اسراشون رو فاش نکنه ترغیبش کردن که یه دوست برای خودش بگیره و اونقدر این موضوع رو براش تکرار کردن و عادی جلوه دادن با اینکه هنوز ترسش از خیانت اولش نریخته بود اما رضایت داد درحد تلفن با یکی دوست بشه! البته درحد تلفنی دوست بودنش رو صدرصد مطمئنم چون بعدها بین دوخواهر دعوایی که میشه و رازهای همدیگه رو فاش کردن معلوم شد که واقعا ارتباطش درحدتلفن بوده، اما به مدت تقریبا شش ماه! تاوقتی که من پی به خیانتش بردم و دستش رو شد! البته ناگفته نمونه که باطرف مقابل ملاقات دورادور هم داشته اما از نزدیک باهم حرف نزده بودن فقط از دور همدیگه رو دیده بودن که یکی دوبارش هم وقتی بود که بامن بیرون رفته بود! اما درمورد رفتار خودم که پرسیدید، طبیعی هستش که هرکسی که بهش خیانت شده تو افکارخودش میگه اگه بهتربودم اگه اینجوری بودم یا اونجوری بودم شاید خیانت نمیکرد! اما حقیقت اینه که نمیگم مرد ایدالی بودم اما نهایت سعیم رو میکردم که از هیچ لحاظی کم نداشته باشه چه مالی و چه روحی، علاوه برمادیات، سعی میکردم تفریح و گردشمون سرجاش بمونه و همیشه اخرهفته به تفریح و خوشگذرونی میگذشت، خودمم تعجب میکنم که چرا باید اهرکار اینجوری باشه!؟ زنی که درنبود من، لباسهای نشسته منو بغل میکرد و میخوابید زنی که تا من نمیومدم لب به غذا نمیزد حتی نهار نمیهورد تا شب من بیام باهم شام بخوریم چطور شد که همچین حماقتی اون هم سه دفعه متوالی رو انجام داد!؟ از اخرین خیانتش نزذیک سه یا چهارسال میگذره با اینکه ازادی کامل داره اما دیگه این حمذقت رو تکرار نکرده چون بدون اینکه متوجه بشه شدید زیرنظرش دارم، با اینکه هیچوقت گوشیش رو در حضورش چک نمیکنم اما برنامه‌ای داخل گوشیش مخفی کردم که همه پیامهای ارسالی و دریافتی حتی تو شلکه‌های مجازی رو میتونم ببینم و تمامی تماسها و مکالماتش رو بشنوم اما کوچیکترین مشکلی تواین چهارسال نداشته، فقط اون سه سال طوفانی، زندگی رو برای من جهنم کرد، وهنوز که هنوزه داره زندگیم رو نابود میکنه ودست از سرم برنداشته! واقعا دیگه بریدم نمیتونم بین عقل و احساسم تصمیمی بگیرم واقعا دوستش دارم وعاشقشم اما از اینده تاریکش میترسم بدون اون هم زندگی برام جهنمه، نمیدونم واقعا نمیدونم چیکار کنم!؟😢😢😢

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39296
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت، طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    دوست عزیز با توجه به گفته های شما باید گفت این رابطه خاتمه یافته تلقی میشود .
    ایشون با توجه به محبوبیتی که داره ولی تمایل به هیجان و چنین روابطی هم داره .
    البته نوع رفتار شما در این مورد بسیار مهمه .
    چون رفتار شما ممکنه ایشون رو به این سمت کشونده باشه.
    ولی اینکه شما به این خاطر معتاد شدید توجیح خوبی نیست .
    و اثبات کلام شمارو به دشواری مواجه خواهد کرد .
    بهتره اول از همه شما خودتون رو از این اعتیاد رها کنید بعد در مورد این زندگی تصمیم گیری کنید.
    چون شما با این کارتون به خودتون خیانت میکنید .
    پس اول باید مواد رو ترک کنید.
    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دوست عزیز
    ویرایش توسط arash2222 : 09-18-2018 در ساعت 07:18 PM دلیل: حذف کامنت

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2018
    شماره عضویت
    39296
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت، طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    دوست عزیز با توجه به گفته های شما باید گفت این رابطه خاتمه یافته تلقی میشود .
    ایشون با توجه به محبوبیتی که داره ولی تمایل به هیجان و چنین روابطی هم داره .
    البته نوع رفتار شما در این مورد بسیار مهمه .
    چون رفتار شما ممکنه ایشون رو به این سمت کشونده باشه.
    ولی اینکه شما به این خاطر معتاد شدید توجیح خوبی نیست .
    و اثبات کلام شمارو به دشواری مواجه خواهد کرد .
    بهتره اول از همه شما خودتون رو از این اعتیاد رها کنید بعد در مورد این زندگی تصمیم گیری کنید.
    چون شما با این کارتون به خودتون خیانت میکنید .
    پس اول باید مواد رو ترک کنید.
    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    دفتر قیطریه:
    ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
    دوست عزیز ازشماهم سپاسگذارم که جواب دادین، اینکه اعتیادم ربطی به این مسئله نداره و بهانه هستش راستش خودمم هم همین حس رو دارم اوایل اعتیادم بخاطر داندان درد بود اما کم کم بخاطر شرایط روحی که داغونم کرده بود روز به روز بهش وابسته‌تر شدم، ‌با اینکه مصرفم رو کنترل میکنم و نمیذارم از یه حد فراتر بره و هرموقع که فراتر رفت خودمو تحت فشار میذارم و بقول معروف، خماری به خودم تحمیل میکنم تا مصرفم زیاد نشه، اما تنها چیزی که تواین دنیا تاحدودی بهم تسکین میده و نمیذاره بیشترعذاب بکشم همین مواد هست، خداروشکر که طرف مواد صنعتی نرفته و نخواهم رفت و هرموقع دیدم مجبورم به اون سمت برم یا خودمو خلاص میکنم و الفاتحه، و یا ترک میکنم، اما الان با این اوضاع روحی که دارم فعلا نه میتونم و نه میخوام که ترک کنم چون اگه ترک کنم میدونم که بدتر داغون میشم و طعم سخت شکست و خیانت و روز به روز بیشتر و بدتر، با تمام گوشت و خون و استخونم حس خواهم کرد، اما الان حداقلش اینه که تاحدودی این افیون لعنتی تسکینم میده بهتر میتونم تحمل کنم، فقط الان بزرگترین مشکلم اینه که نمیتونم بین عقل و احساسم تصمیمی بگیرم، بدون اون واقعا نمیتونم، اونقدر عاشقشم که اگه بگه بمیر واقعا براش میمیرم، وابسته نیستم چون هفته‌ها و شاید شده ماها بدون اون زندگی کردم، ازلحاظ نیاز هم، باخودم کنار میام اما بهش خیانت نمیکنم، بخاطرهمین میگم بدون اون نمیتونم دووم بیارم حتما نابود میشم چون بدحور عاشقشم، اما عقل و منطقم هم دقیقا حرف شما رو میزنه ومیگه که این زندگی مشترک دیگه به اخرخط رسیده وباید تمومش کرد اما از لحاظ احساسی نمیتونم اینو قبول کنم دارم داغونو داغونتر میشم😥

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    شماره عضویت
    43724
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت، طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash2222 نمایش پست ها
    سلام، من ۱۲ ساله ازدواج کردم حدود هفت سال زندگی خوبی داشتیم و چون جوون بودیم و هردو اهل تفریح و گردش، وبخاطر اینکه بچه مانع تفریحات سالممون نباشه بی‌خیال بچه شدیم تا دراینده با خیال راحت بچه‌دار بشیم، اما بعد گذشت هفت سال متوجه خیانت همسرم شدم، البته خودش اقرار کرد چون ارتباطش درحد تلفن و برای سرگرمی بود و طرف مقابل بفکر سؤاستفاده بوده و همسرم برای اینکه تن به این سؤاستفاده نده خودش بهم همه چی رو گفت درسته منم قبلش شک کرده بودم اما اعتراف خودش باعث شد ببخشمش و به پای جوونی و نادونیش بذارم، اما بعد گذشت یکسال دوباره این قضیه اتفاق افتاد و بازهم ارتباطش در حد تلفن بود که اینبار خودم پی به قضیه بردم و مچش رو گرفتم، اما چون دوستش داشتم و دارم و اتفاقا فهمیدم که بخاطر ترغیب یکی دونفر ازاعضای خانوادش اقدام به اینکار کرده، اینبار نبخشیدم اما دنبال طلاق و اینجور ماجراها نرفتم چون واقعا دوستش دارم، از لحاظ روحی واقعا نابود شده بودم دست و دلم به کار نمیرفت، تو هیچ شغلی دووم نمیاوردم زود زود عصبی و پرخاشگر شده بودم کم کم داشت یادم میرفت که ایندفعه همسرم رو با مردی داخل ماشین تو جاده پلیس گرفت!! دیگه داشتم دیوونه میشدم بخاطر ابروی خانواده خودم و خانواده خودش، قضیه رو یجوری سرهم اوردم ونذاشتم کار بجای باریک بکشه، چون چندنفری شک کرده بودن گفتم یه مدت بمونه تا بعد درمورد طلاق فکر کنم، اما متأسفانه دوست داشتن و عاشقش بودنم نذاشت اقدام به طلاق کنم، از طرفی هم همسرم واقعا دختر خوب و بااخلاق و دوست داشتنی برای همه فامیل بود همه دوستش داشتن و تحسینش میکردن و اگه اقدام به طلاق میکردم همه منو مقصر میدونستن چون بخاطر این سه خیانت همسرم، دلم بدجور داغون شده بود خرد شده بودم افسردگی شدید گرفتم دیگه توان کارکردن نداشتم هیچ کجا نمیتونستم کار کنم فکرم دائم مشغول بود یواش یواش برای رهایی از این افکار و این اضطراب و استرس به مواد مخدر تریاک روی اوردم، درضمن بعد هیانت دومش تاحدود زیادی ارتباط زناشویی رو باهاش قطع کردم اما بعد خیانت سومش دیگه کلا قطع شد و الان سه ساله باهاش رابطه جنسی ندارم، بخاطر افسردگی حاد در مواد غرق شدم البته نذاشتم مصرفم از یه حد بالاتر بره و یا سراغ مواد دیگه‌ای نرفتم فقط بعضی مواقع حشیش هم مصرف میکردم، رفتار همسرم روز به روز بدتر و بدتر میشد موقع دعوا از الفاظ رکیک استفاده میکرد جوری که فقط منو خردتر کنه اونقد الفاظ وقیحانه و زشتی میگفت که مجبور به واکنش میشدم و دست روش بلند میکردم که همین کارم هم باعث شد روش بیشتر باز بشه و دیگه کنترلی روی حرفاش نداشته باشه! چندروز پیش دوباره بحثمون بالا گرفت و باز ازالفاظ رکیک و خردکننده استفاده کرد که باعث واکنش من شد و چند سیلی بهش زدم حالا قهرکرده رفته و امروز درخواست طلاق داده!! همه خانواده و فامیل‌های من و اون، دراصل منو بخاطر کارنکردنم مقصر میدونن و چون دست روش بلند کردم شده بهانه، حالا واقعا نمیدونم چیکار کنم! بین عقل و احساسم گیر کردم، عقل و منطق میگه باید طلاقش بدم چون دیگه به درد زندگی مشترک نمیخوره، اما احساسم.... واقعا دوستش دارم، از جونم هم برام عزیزتره، حاضرم تموم عمرم عذاب بکشم اما اون پیشم باشه، همه دنیای من، تو اون خلاصه شده و خودش هم اینو میدونه، اگه طلاقش بدم دیگه نابود میشم، هلاک میشم، علاوه بر اینکه همه منو مقصر خواهند دونست، خودم هم خودمو مقصر میدونم چون احساس میکنم که شاید رفتار و کارهای من باعث شده که خیانت بکنه و زندگیمون اینجوری نابود بشه! شاید اگه جور دیگه‌ای رفتار میکردم اوضاع فرق داشت شاید اگه.... واین شایدها و اگه‌ها روز به روز داذه منو تو خودم میکشه! هیچ کس رو هم ندارم که بتونم بهش حرف دلم رو بزنم، تنها جایی که پیدا کردم تا بتونم حرفامو بزنم اینجا بود، شاید حتی کسی نخونه، اما همینکه حرفم رو زدم احساس سبکی میکنم، نه توان ترک مواد رو دارم و نه میخوام که ترک کنم، بدون اون حتی زندگی روهم نمیخوام، اما عقلم هم میگه رهاش کن بره، به درد تو نمیخوره، زنی که خیانت کنه یا باید بمیره یا بره پشت‌سرش رو هم نگاه نکنه! و این جنگ بین عقل و احساسم هرروز و هرساعت و هردقیقه ادامه داره....
    شوهر منم بهم خیانت کرده البته من ۱۰ روزه فهمیدم منم همیشه خیانت می‌دیدم ولی از ترس ازدست دادنش چیزی نمیگفتم آخرم ولم کرد رفت الان نمی‌دونم کجاست دارم دیونه میشم منم بشدت عاشق شوهرمم ولی دیگه کاری ازدستم برنمیاد یعنی به جای رسیدم خودکشی کنم این ظلم بزرگ چی بود درحق من کرد

  8. بالا | پست 8


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,517 بار در 3,263 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : خیانت، طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط eFahim نمایش پست ها
    شوهر منم بهم خیانت کرده البته من ۱۰ روزه فهمیدم منم همیشه خیانت می‌دیدم ولی از ترس ازدست دادنش چیزی نمیگفتم آخرم ولم کرد رفت الان نمی‌دونم کجاست دارم دیونه میشم منم بشدت عاشق شوهرمم ولی دیگه کاری ازدستم برنمیاد یعنی به جای رسیدم خودکشی کنم این ظلم بزرگ چی بود درحق من کرد
    سلام دوست گرامی

    به سایت مشاور خوش اومدین

    دوست گرامی درصورتی که مشکل مشابه دارین باید به لینک زیر برین و تاپیک ایجاد کنید چرا که این تاپیک برای سال 2018 هست و آپ دیت شدن این تاپیک ها باعث میشه تاپیک های جدید که نیاز به مشاوره گرفتن دارن برن پائین و دیده نشن

    لینک : https://forum.moshaver.co/newthread....ewthread&f=122

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دخانيات، معضل برخي خانواده‌ها
    توسط farokh در انجمن اعتیاد
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 10-16-2014, 03:23 PM
  2. حبوبات، بهترین منبع برای تأمین نیازهای بدن
    توسط Artin در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-03-2014, 02:08 PM
  3. کاهش اضطراب کودکان در ایام امتحانات، به کمک والدین
    توسط Artin در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-30-2013, 02:37 PM
  4. صداقت، آهن ربایی در جذب قلب شما و همسرتان
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-17-2013, 12:09 AM
  5. در مصـاحبه ی کـاری شرکـت، به این موارد دقـت کنید
    توسط *P s y C h e* در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-06-2013, 10:59 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد