نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: مشکلات و اختلاف با مادر

5825
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39379
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشکلات و اختلاف با مادر

    من بچه سوم خانواده ام و بعد از 17 سال به دنیا اومدم پدرم فوت شده و با مادر و برادر بزرگترم زندگی میکنم..با مادرم همیشه سر موضوع های مختلف اختلاف نظر داریم.تا جایی که به داد و بیداد میکشه..مادرم غصه ی همه رو میخوره از مشکلات دایی گرفته تا عروس و نوه..و الانم که دانشگاه رشته خوبی قبول شدم هم این داد و بیدادا ادامه داره که چرا فلانی چشم نداره ببینه چرا اون این حرفو زد ...غلط کرد که گفت و.. حالا هی من بگم بابا با حرف مردم زندگی نکن مادر من . خیلی وقتا هم سر موضوع های بی ارزشی که حتی فکر کردن بهش هم فقط اعصابو روانو درگیر میکنه.من واقعا نمیدونم از کجا چی بگم ولی یه مدتیه خیلی دارم اذیت میشم از این رفتارا و احساس بی کسی میکنم توروخدا کمکم کنید نمیدونم به کی بگم به چی بگم از چیو کجا شروع کنم.فقط تو سرم پر از داد و بیدادو حرص و انرژی های منفی مادرمه.خیلی دوسش دارم ولی اینکارا باعث میشه هر روز یه حس تنفر بیاد درونم.الانم با بغض دارم مینویسم..همش میخام درکش کنم چون سختی زیاد کشیده و غصه خورده اما چرا باید سر من خالی بشه دلم آرامش میخاد چه گناهی کردم اخه بچه اخر باشمو همه اینارو تحمل کنم..هیچ ذوق و شوقی واسه ادامه زندگی ندارم از بس تو گوشم خوند و داد کشید و خط و نشون ..و حرفای خودشو تحمیل کرد..

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مشکلات و اختلاف با مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط Fateme.artn نمایش پست ها
    من بچه سوم خانواده ام و بعد از 17 سال به دنیا اومدم پدرم فوت شده و با مادر و برادر بزرگترم زندگی میکنم..با مادرم همیشه سر موضوع های مختلف اختلاف نظر داریم.تا جایی که به داد و بیداد میکشه..مادرم غصه ی همه رو میخوره از مشکلات دایی گرفته تا عروس و نوه..و الانم که دانشگاه رشته خوبی قبول شدم هم این داد و بیدادا ادامه داره که چرا فلانی چشم نداره ببینه چرا اون این حرفو زد ...غلط کرد که گفت و.. حالا هی من بگم بابا با حرف مردم زندگی نکن مادر من . خیلی وقتا هم سر موضوع های بی ارزشی که حتی فکر کردن بهش هم فقط اعصابو روانو درگیر میکنه.من واقعا نمیدونم از کجا چی بگم ولی یه مدتیه خیلی دارم اذیت میشم از این رفتارا و احساس بی کسی میکنم توروخدا کمکم کنید نمیدونم به کی بگم به چی بگم از چیو کجا شروع کنم.فقط تو سرم پر از داد و بیدادو حرص و انرژی های منفی مادرمه.خیلی دوسش دارم ولی اینکارا باعث میشه هر روز یه حس تنفر بیاد درونم.الانم با بغض دارم مینویسم..همش میخام درکش کنم چون سختی زیاد کشیده و غصه خورده اما چرا باید سر من خالی بشه دلم آرامش میخاد چه گناهی کردم اخه بچه اخر باشمو همه اینارو تحمل کنم..هیچ ذوق و شوقی واسه ادامه زندگی ندارم از بس تو گوشم خوند و داد کشید و خط و نشون ..و حرفای خودشو تحمیل کرد..

    دوست عزیز چطور شما به مادرتون ایراد میگیرید ولی دقیقا همون رفتارو تکرار میکنید؟
    خب ایشون چنین اخلاقی داره و شما هم نمیتونید تغییرش بدید تا وقتی که تمایلی برای تغییر در ایشون نباشه .
    پس به هدف خودتون دقت کنید و بی اهمیت از این برخوردها بگذرید .
    از طرفی خود شما باید مستقیما با مشاوری مجرب مشورت کنید .
    و در برابر رفتارهای مادرتون به راهکاری برای برخورد مناسب برسید .
    بعد از مدتی میتونید ایشون رو برای مراجعه حضوری و تغییر رفتار ترغیب کنید .
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد