نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

2447
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39436
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    سلام خدمت همه.دوستان ،من مدت پنج ساله ک ازدواج کردم،دو و نیم ساله که اومدیم زیر یک سقف،ازدواج عاشقانه ای داشتم.شوهرم رو چشم بسته دوس داشتم و اعتماد کرده بودم ،سر چیزای کوچیک دعوا نمیکردم و احترام میذاشتم و تاج سرم کرده بودمش..
    ولی بعد ازشروع زندگی کم کم مشکلاتم شروع شد .
    دیر میومد خونه ،همیشه هم میگفت دارم کار میکنم .از همون اول زندگی...شدیدا رفیق باز بود .رفیقاشم لات و قمه کش و بیسواد و مجرد ومتاهل همه رقم....سگ باز ،خلافکار ،کبوتر باز،مشروب خور، مواد فروش ....خلاصه که هر دفعه یه چیز جدید ازش میدیدم یا کشف میکردم ک هردفعه دنیا رو سرم خراب میشد بخاطر انتخاب اشتباهم..بگذریم که خیلی تلاش کردم غیر مستقیم و بدون دستور دادن،از این رفیق بازیا و کافه قلیون و سیگار و رفیقاشو خونه اوردن و.....خیلی چیزارو از سرش بندازم.که در جریان همه ی اینا کم کم سرد شدیم .چون هیچوقت ،حتی از یکیشون هم نگذشت ،فقط بخاطر بستن دهن من ،چیزایی میگفت که دوس داشتم بشنوم...منم گاهی باور میکردم و گاهی مجبور بودم باور کنم ،چون نه میتونستم هرروز دعوا کنم نه دلم میومد زندگیمو خراب کنم..چون دوسش داشتم .ولی تذکر میدادم ،قهر میکردم ..چندبار به خانوادش گفتم کاراشو ولی هردفعه قولم زد که ترک کرده فلان چیزارو. ولی همیشه دروغ گفته بوده...
    تمام این کاراش باعث شد زندگیم به جهنم تبدیل بشه. حرف زدناش هم عوض شده بود ، عین لات ها بود ،بامنم بی ادبی میکرد ،فحش میداد ،طرز حرف زدنش باهام عین این بود که داره تو کافه با یه پسر حرف میزنه و فحش میده به شوخی...!! من اهل فحش پس دادن و حرف زشت نبودم ...بیشتر از یکسال فقط یا چشم غره میکردم که نگو عیبه ،خوب نیس ما زن و شوهریم و این حرفا و کلمات رکیک بی احترامی و سردی میاره......و...و...و...کلی حرفای منطقی و مهربونانه...ولی کو گوش شنوا.
    تا اینکه در کنار همه ی کارا و فریبا و دروغا و فحش ها و خونه نیومدن ها و.و..دیگه منم یواش یواش بریدم .نتونستم به تنهایی جانب ادب رو رعایت کنم...یه چندماه تذکر دادم که نگو ...نکن....فلان میشه ها...منم آدمم دارم یواش یواش خسته میشم .یه همسر مودب و موقر و متین میخوام ..منم بی احترامی کنم خوبه؟؟؟ ولی بازم تغییری نکرد

    خلااصه که بعد از شش ماه از شروع زندگی،باردار شدم که با بی مهری شوهرم روبرو شدم .ناراحت شد که الان وقتش نبود ...بندازش...
    من نتونستم .پر بودم از احساس مادرانه،
    که تو ماه شش یا هفت بودم که یواش یواش دیدم خیانت هم اضافه شده به کاراش...چت های مشکوک.گوشی پنهون کردن....قفل گذاشتن....پیش من هیچوقت با گوشیش حرف نمیزد .همش بیرون بود...کل حاملگیم تنها بودم...
    دعوا و گلایه هم ک تا خرخره بود...ولی بازم توجه نمیکرد بهم
    ولی بازم من بودم که امیدوارانه میرفتم سمتش و از آینده و بچمون حرف میزدم .ار رفتارای متعادل و از زندگی شیرین زناشویی و از احترام متقابل و هزارتا قول و قرار دیگه ...ولی هیچکدومشون رو عمل نمیکرد.فقط چشم و باشه میگفت...و بازم میرفت بیرون همون بود و میومد خونه همون بود .کاملا مستاصل شدم...یواش یواش دیدم داره خیانت هم میکنه .
    شماره زن های خراب .دخترای مختلف ...تلگرام و اینستاگرام و.....رفتارای خجالت آور ...پیش همه سرافکنده ام کرد...
    نه ارزش خودشو میدونه نه ارزش من و بچه شو...
    تا اینکه دیگه خسته شدم از روال یکسان و بدون تغییر و خیانت ها و شب گردی ها قرصای تاخیری که میخورد ،بدون اینکه ماه ها سمت من بیاد.....نزدیک صبح میومد خونه .بامن حرف نمیزد .فقط خورد و خوراک میاورد میرفت...کلا نا امید شدم منم..
    از بس جنگ و درگیری و التماس و گریه کردم براش دیگه بریدم ..
    تا اینکه تو پوشه ی عکسای دوربین گوشیش عکس زن تقریبا چهل و پنج چهلو هشت ساله ای رو تو گوشیش دیدم ک نصفه شب ازش عکس گرفته بود...تاریخ و ساعت عکس معلوم بود...دسته گلی که براش خریده بود هم عکسش بود....و..و.....
    حالم بدتر شد .
    تصمیم به جدایی گرفتم ولی به اجبار خانواده ام با اشکام برگشتم ...ولی شوهرم خیانتش رو انکار کرد.همه ی مدارکی که داشتم ،یکی یکی انکار کرد .مثلا اون عکس زن از اینترنت برداشته بود!! و دسته گل هم برا من بود،!!اون زنهای خرابم شمارشون بوده ولی به این اصلا ارتباطی نداشتن!!
    خلاصه که الان با تعهد اطرافیان اومدم به اجبار ....که برو زندگی بکن دیگه تکرار نمیکنه..
    ولی من دیگه هیچ احساسی بهش ندارم.خیلی وقته خیانتش رو میدیدم.خیلی وقته تا صبح خوش گذرونده عیاشی کرده و منم تو شهر غریب تا صبح بهش زنگ زدم و گریه کردم که تنهام بسه ،مردم از ظلم هات بیا خونه.....
    دیگه دوسش ندارم .مطمعنم .این وسط خیانتش بدجور داغونم کرد .
    بدون خیانتش هم مصمم بودم به طلاق ،چون هیچ تفاهم و سنخیتی باهم نداریم .متاسفانه نمیشناختمش...بدون شناخت ازدواج کردم
    الانم خیلی پشیمونم .ولی نه پدری دارم که پرو بالم رو بگیره و نه شوهری که از کاراش برگرده و اعتراف کنه و معذرت بخواد....
    ولی منظورم این نیس که اگه اعتراف کنه و زنی که باهاش خوابیده و براش گل خریده رو گردن بگیره ،میبخشمش! نه
    فقط دلم میسوزه که میدونه جایی برا رفتن ندارم ...کسی برا طلاق حمایتم نمیکنه و اگرم خودم بخوام دس بکار شم .از طرف برادرام تهدید به کتک تا حد مرگ میشم.. خونه ی پدری ام هم نمیذارن برم .میگن بیای اینجا عین سگ میزنیمت و پرتت میکنیم بیرون دست از سرمون بردار...
    حالا زندگی من شده جهنم...شوهرم هیچ رفتار محبت آمیزی نداره .همون آدمه .که نه بمن دس میزنه نه خونه میاد .نه طلاقم میده...
    من نمیتونم ببخشمش..کسی ام بهم محبتی نکرده که بتونم لااقل خودمو قول بزنم و اجباری زندگی رو باهاش ادامه بدم....کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری و دروغ و فریب

    نقل قول نوشته اصلی توسط دخترتنها۲ نمایش پست ها
    سلام خدمت همه.دوستان ،من مدت پنج ساله ک ازدواج کردم،دو و نیم ساله که اومدیم زیر یک سقف،ازدواج عاشقانه ای داشتم.شوهرم رو چشم بسته دوس داشتم و اعتماد کرده بودم ،سر چیزای کوچیک دعوا نمیکردم و احترام میذاشتم و تاج سرم کرده بودمش..
    ولی بعد ازشروع زندگی کم کم مشکلاتم شروع شد .
    دیر میومد خونه ،همیشه هم میگفت دارم کار میکنم .از همون اول زندگی...شدیدا رفیق باز بود .رفیقاشم لات و قمه کش و بیسواد و مجرد ومتاهل همه رقم....سگ باز ،خلافکار ،کبوتر باز،مشروب خور، مواد فروش ....خلاصه که هر دفعه یه چیز جدید ازش میدیدم یا کشف میکردم ک هردفعه دنیا رو سرم خراب میشد بخاطر انتخاب اشتباهم..بگذریم که خیلی تلاش کردم غیر مستقیم و بدون دستور دادن،از این رفیق بازیا و کافه قلیون و سیگار و رفیقاشو خونه اوردن و.....خیلی چیزارو از سرش بندازم.که در جریان همه ی اینا کم کم سرد شدیم .چون هیچوقت ،حتی از یکیشون هم نگذشت ،فقط بخاطر بستن دهن من ،چیزایی میگفت که دوس داشتم بشنوم...منم گاهی باور میکردم و گاهی مجبور بودم باور کنم ،چون نه میتونستم هرروز دعوا کنم نه دلم میومد زندگیمو خراب کنم..چون دوسش داشتم .ولی تذکر میدادم ،قهر میکردم ..چندبار به خانوادش گفتم کاراشو ولی هردفعه قولم زد که ترک کرده فلان چیزارو. ولی همیشه دروغ گفته بوده...
    تمام این کاراش باعث شد زندگیم به جهنم تبدیل بشه. حرف زدناش هم عوض شده بود ، عین لات ها بود ،بامنم بی ادبی میکرد ،فحش میداد ،طرز حرف زدنش باهام عین این بود که داره تو کافه با یه پسر حرف میزنه و فحش میده به شوخی...!! من اهل فحش پس دادن و حرف زشت نبودم ...بیشتر از یکسال فقط یا چشم غره میکردم که نگو عیبه ،خوب نیس ما زن و شوهریم و این حرفا و کلمات رکیک بی احترامی و سردی میاره......و...و...و...کلی حرفای منطقی و مهربونانه...ولی کو گوش شنوا.
    تا اینکه در کنار همه ی کارا و فریبا و دروغا و فحش ها و خونه نیومدن ها و.و..دیگه منم یواش یواش بریدم .نتونستم به تنهایی جانب ادب رو رعایت کنم...یه چندماه تذکر دادم که نگو ...نکن....فلان میشه ها...منم آدمم دارم یواش یواش خسته میشم .یه همسر مودب و موقر و متین میخوام ..منم بی احترامی کنم خوبه؟؟؟ ولی بازم تغییری نکرد

    خلااصه که بعد از شش ماه از شروع زندگی،باردار شدم که با بی مهری شوهرم روبرو شدم .ناراحت شد که الان وقتش نبود ...بندازش...
    من نتونستم .پر بودم از احساس مادرانه،
    که تو ماه شش یا هفت بودم که یواش یواش دیدم خیانت هم اضافه شده به کاراش...چت های مشکوک.گوشی پنهون کردن....قفل گذاشتن....پیش من هیچوقت با گوشیش حرف نمیزد .همش بیرون بود...کل حاملگیم تنها بودم...
    دعوا و گلایه هم ک تا خرخره بود...ولی بازم توجه نمیکرد بهم
    ولی بازم من بودم که امیدوارانه میرفتم سمتش و از آینده و بچمون حرف میزدم .ار رفتارای متعادل و از زندگی شیرین زناشویی و از احترام متقابل و هزارتا قول و قرار دیگه ...ولی هیچکدومشون رو عمل نمیکرد.فقط چشم و باشه میگفت...و بازم میرفت بیرون همون بود و میومد خونه همون بود .کاملا مستاصل شدم...یواش یواش دیدم داره خیانت هم میکنه .
    شماره زن های خراب .دخترای مختلف ...تلگرام و اینستاگرام و.....رفتارای خجالت آور ...پیش همه سرافکنده ام کرد...
    نه ارزش خودشو میدونه نه ارزش من و بچه شو...
    تا اینکه دیگه خسته شدم از روال یکسان و بدون تغییر و خیانت ها و شب گردی ها قرصای تاخیری که میخورد ،بدون اینکه ماه ها سمت من بیاد.....نزدیک صبح میومد خونه .بامن حرف نمیزد .فقط خورد و خوراک میاورد میرفت...کلا نا امید شدم منم..
    از بس جنگ و درگیری و التماس و گریه کردم براش دیگه بریدم ..
    تا اینکه تو پوشه ی عکسای دوربین گوشیش عکس زن تقریبا چهل و پنج چهلو هشت ساله ای رو تو گوشیش دیدم ک نصفه شب ازش عکس گرفته بود...تاریخ و ساعت عکس معلوم بود...دسته گلی که براش خریده بود هم عکسش بود....و..و.....
    حالم بدتر شد .
    تصمیم به جدایی گرفتم ولی به اجبار خانواده ام با اشکام برگشتم ...ولی شوهرم خیانتش رو انکار کرد.همه ی مدارکی که داشتم ،یکی یکی انکار کرد .مثلا اون عکس زن از اینترنت برداشته بود!! و دسته گل هم برا من بود،!!اون زنهای خرابم شمارشون بوده ولی به این اصلا ارتباطی نداشتن!!
    خلاصه که الان با تعهد اطرافیان اومدم به اجبار ....که برو زندگی بکن دیگه تکرار نمیکنه..
    ولی من دیگه هیچ احساسی بهش ندارم.خیلی وقته خیانتش رو میدیدم.خیلی وقته تا صبح خوش گذرونده عیاشی کرده و منم تو شهر غریب تا صبح بهش زنگ زدم و گریه کردم که تنهام بسه ،مردم از ظلم هات بیا خونه.....
    دیگه دوسش ندارم .مطمعنم .این وسط خیانتش بدجور داغونم کرد .
    بدون خیانتش هم مصمم بودم به طلاق ،چون هیچ تفاهم و سنخیتی باهم نداریم .متاسفانه نمیشناختمش...بدون شناخت ازدواج کردم
    الانم خیلی پشیمونم .ولی نه پدری دارم که پرو بالم رو بگیره و نه شوهری که از کاراش برگرده و اعتراف کنه و معذرت بخواد....
    ولی منظورم این نیس که اگه اعتراف کنه و زنی که باهاش خوابیده و براش گل خریده رو گردن بگیره ،میبخشمش! نه
    فقط دلم میسوزه که میدونه جایی برا رفتن ندارم ...کسی برا طلاق حمایتم نمیکنه و اگرم خودم بخوام دس بکار شم .از طرف برادرام تهدید به کتک تا حد مرگ میشم.. خونه ی پدری ام هم نمیذارن برم .میگن بیای اینجا عین سگ میزنیمت و پرتت میکنیم بیرون دست از سرمون بردار...
    حالا زندگی من شده جهنم...شوهرم هیچ رفتار محبت آمیزی نداره .همون آدمه .که نه بمن دس میزنه نه خونه میاد .نه طلاقم میده...
    من نمیتونم ببخشمش..کسی ام بهم محبتی نکرده که بتونم لااقل خودمو قول بزنم و اجباری زندگی رو باهاش ادامه بدم....کمکم کنید
    سلام

    سن و سال خودتون و شوهرتون و بچه رو میفرمایید؟؟

    از چه طریقی آشنا شدین با شوهرتون؟؟

    در ضمن مگه برادرتون نمیدونن که این آقا چیکارا میکنه که میگن بیای خونه کتکت میزنیم و ازین حرفا؟!!

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39436
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    ما هردو ۲۹ سال داریم .بچمون چهارده ماهشه.
    البته که میدونن .همه چی زندگیمو بهشون گفتم .تمام زجرایی که کشیدم ...تمام نامردی هاش ..ولی فقط میگن بمون و زندگیتو بکن

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    بعد از خیانت کردن همسر


    خودتان را سرزنش نکنید. دلایلی که همسرتان به شما خیانت کرده همیشه آشکار نیست، و ممکن است احساس کنید سرزنش کردن خودتان امری طبیعی است. شاید فکر می کنید که از هم دور شده اید، یا که در اتاق خواب خیلی بهم نزدیک نشده اید. شاید اجازه داده اید کار، تمام وقت شما را بگیرد و زمان کافی برای رابطه تان اختصاص نداده اید. با این حال، ممکن است اینها دلایلی باشند که باید بیشتر بر روی رابطه تان کار کنید، اما باید بدانید که هر کاری که انجام دهید هرگز نباید باعث شود همسر تان به شما خیانت کند ، و شما هرگز نباید خود را بخاطر اشتباهات همسرتان مقصر بدانید.


    مطمئنا، ممکن است در رابطه دچار اشتباهاتی شده باشید، و مهم این است که به آن اذعان کنید. با این حال، هرگز فکر نکنید که برخی از اشتباهات از جانب شما، باعث شده همسرتان به شما خیانت کند. اگر بیش از حد بر روی سرزنش کردن خود تمرکز کنید، به شریک زندگی خود اجازه داده اید از این ماجرا قصر در برود. مهم این است که بر رفتار شریک زندگی خود نیز تمرکز کنید.
    بیش از حد بر روی نفر سوم حساس نشوید. اگر می خواهید به سرعت دیوانه شوید، پس می توانید یک میلیون سوال در مورد آن مرد یا زن بپرسید، ساعتها پروفایل فیس بوک او را دنبال کنید، و یا حتی سعی کنید یک نظر آن شخص را ببینید. ممکن است فکر کنید که دانستن همه چیز در مورد این فرد می تواند به شما کمک کند کشف کنید چه چیزی در رابطه شما اشتباه بوده است، اما در واقعیت، این کار هیچ پاسخی به شما نمی دهد، چه بسا که درد و غم شما را هم اضافه خواهد کرد.


    هنگامی که همسرتان رابطه دیگری دارد، آن رابطه به ندرت به شخص سوم مربوط می شود. مگر در مواردی که همسرتان فکر می کند واقعا ارتباط معنی داری را با شخص سوم آغاز کرده باشد. بیشتر اوقات، این کار نشانه ای برای بیان نارضایتی فرد خیانتکار از خود یا ازدواج است. اگر بیش از حد بر روی آن مرد یا زن تمرکز کنید، دیگر نمی توانید در مورد همسر و یا رابطه تان فکر کنید
    اگر چه دانستن برخی از چیزها در مورد این رابطه می تواند برای شما آرامش به ارمغان آورد، ولی داشتن اطلاعات بیش از حد در مورد آن فرد، شغلش، و یا هر گونه اطلاعات دیگر به احتمال زیاد شما را از مسیر اصلی منحرف می کند و یا باعث می شود احساس بدی نسبت به خود داشته باشید. این کار اصلا ارزش ندارد.


    سعی نکنید دنبال توجیه منطقی بگردید. اگر چه ممکن است فکر کنید با پیدا کردن توضیح منطقی می توانید پیش بروید، مثل این واقعیت که از زمانی که شوهرتان کار خود را از دست داده، احساس ناتوانی می کرده، یا اینکه شخص سوم زیاد پیش همسرتان می آمده تا جایی که او احتمالا نتوانسته در برابر او مقاومت کند، اصلا فایده ای ندارد، سعی نکنید از یک چیز بی معنی چیز معناداری پیدا کنید. قبول کنید که شما صدمه دیده اید و نیاز دارید راهی پیدا کنید تا بتوانید به حرکت ادامه دهید، اما فکر نکنید که پیدا کردن بهانه برای همسرتان راه درستی است.
    آنچه درهنگام خیانت از ذهن همسرتان گذر کرده، ممکن است منطق را به چالش بکشد. سعی نکنید زمان زیادی را صرف تلاش برای آوردن یک دلیل مناسب برای این اتفاق بکنید و در عوض، تلاش کنید رو به جلو حرکت کنید.


    با همه راجع به این اتفاق صحبت نکنید. ممکن است فوق العاده صدمه دیده و عصبانی باشید، و ممکن است نیاز داشته باشید این موضوع را با همه اعضای خانواده، نزدیکترین دوستان، و یا حتی رسانه های اجتماعی در میان بگذارید تا احساساتتان را بروز دهید. با این حال، اگر شانسی برای آشتی وجود داشته باشد، باید دنبال افرادی باشید که برای بقیه زندگیتان، به همسر و ارتباط تان دید متفاوتی داشته باشند. به جای اینکه به همه بگویید، تنها با افراد نزدیکی که واقعا می توانند به شما کمک کنند این موضوع را در میان بگذارید.

    هنگامی که همه چیز را در مورد آنچه اتفاق افتاده است بگویید، ممکن است اول احساس تسکین کنید، اما در ادامه چیزی جز درد و پشیمانی نخواهد بود. ممکن است متوجه نشوید که آماده دریافت مشاوره و یا قضاوت دیگران نیستید. اگر دوستان نزدیک خود را در مورد خیانت شریک زندگی تان مطلع میسازید، مطمئن شوید که این کار را با احتیاط انجام می دهید. اگر دوستان تان فکر می کنند که شما قطعا شریک زندگی خود را ترک خواهید کرد، سپس ممکن است ۱،۰۰۰ چیز که هرگز در مورد او دوست نداشتند را بگویند، و در واقع این به شما کمک نمی کند که حس بهتری داشته باشید و اگر بخواهید باز هم با او در این رابطه بمانید، حس بدی خواهید داشت.
    خیلی نگران نباشید که دوستان و خانواده تان چه فکری در این باره خواهند کرد. اگرچه افراد نزدیک شما می توانند توصیه های مفیدی به شما بکنند، در پایان، خودتان باید ببینید چه چیزی برای شما بهتر است، و شما نباید از خودتان بپرسید که دیگران در این رابطه چه فکری می کنند. در پایان ، مهم نیست دیگران چه فکری می کنند و شما نباید اجازه دهید قضاوت دیگران بر فرایند تصمیم گیری شما سایه اندازد. گفتگو با افراد نزدیک قطعا می تواند به شما کمک کند قدرت و یک چشم انداز جدید در مورد وضعیت تان به دست آورید. اما در نهایت، بدانید که نظرات آنها هرگز نمی توانند جایگزین نظرات شما شوند.

    قبل از فکر کردن، هرگز اقدامات مهم را انجام ندهید. اگر چه ممکن است فکر کنید که به محض آگاهی یافتن از خیانت همسرتان، چمدانتان را می بندید و خانه را ترک می کنید، یا همسرتان را از خانه بیرون می کنید، ولی شما برای تصمیم گیری به زمان بیشتری احتیاج دارید. مطمئنا می توانید مدتی را دور از همسرتان سپری کنید، اماهرگز نگویید طلاق می خواهید یا هیچ گونه اقدامات شدیدی را فورا انجام ندهید. خوب فکر کنید بعد تصمیم بگیرید و کاری نکنید که بعدا موجب پشیمانی شود.


    همسرتان را مجازات نکنید. هر چند ممکن است با بی رحمی رفتار کردن با همسرتان، دور کردن او از چیزهایی که دوست دارد، و یا حتی داشتن رابطه برای تلافی کردن احساس خوبی داشته باشید. این نوع رفتارها شما را به جایی نمی رساند. هر چند آسیب دیده اید، احساس سردی می کنید، و برای مدتی فاصله خود را با او حفظ می کنید، ولی نباید فعالانه کاری بکنید که او احساس بدتری بکند، و یا هر دو شما احساس وحشتناکی داشته باشید.

    با مجازات همسر خود تنها اوقات تلخی بیشتری درست می کنید و باعث می شوید رابطه تان حتی بدتر هم بشود. خوب است که مدتی از هم دور بمانید و سردتر و دورتر از قبل باشید، اما بی رحمی کردن هیچ چیز را بهتر نخواهد کرد.
    خواسته های خود را طلب کنید. قبل از صحبت کردن با همسرتان، ببینید چه می خواهید به او بگویید. زود شروع نکنید به صحبت در مورد خیانت همسر و گریه. در عوض، زمان صرف کنید تا بازی ترتیب دهید که در صورت ادامه رابطه، همسرتان بداند که از او چه انتظاری دارید. این به منزله یک مجازات نیست، بلکه مانند یک برنامه برای حرکت رو به جلو با همدیگر است. بگذارید همسرتان بداند برای ادامه رابطه چه باید بکند. این می تواند شامل موارد زیر باشد: رفتن نزد مشاوره با هم و احتمالا جدا از هم، برداشتن گام های ملموس برای کشف چیزهایی که دوست دارید با هم انجام دهید، اختصاص زمان برای برقراری ارتباط هر شب، و یا خوابیدن در اتاق های جداگانه تا وقتی که احساس کنید می توانید به راحتی دوباره یک فضای مشترک داشته باشید.
    اگر به فکر گرفتن طلاق هستید، ممکن است بخواهید هر چه سریعتر یک وکیل بگیرید. هر چه زودتر این کار را انجام دهید، موقعیت چانه زنی بهتری خواهید داشت.

    سوالاتی که دنبال جوابهای آن هستید را بپرسید. ممکن است به دنبال جواب واضح باشید که چرا همسرتان به شما خیانت کرده است. می توانید راجع به جزییات سوال کنید. ولی قبل از پرسیدن هر سوالی دوبار فکر کنید. سوالاتی بپرسید که فکر می کنید کمک خواهند کرد درک بهتری از رابطه خود پیدا کنید. با این حال، از پرسیدن سوالات برای ارضای حس کنجکاوی تان اجتناب کنید؛ چراکه پاسخ ممکن است در نهایت بیش از حد به شما صدمه بزند
    آزمایش بدهید. هر چند شرم آور است، به محضی که مطلع شدید که همسرتان به شما خیانت کرده است، باید هر دوی شما بلافاصله آزمایش بدهید. شما نمی دانید که شخص سوم ممکن است چه بیماری هایی داشته باشد، و شما نمی دانید آیا این بیماری ها به شما منتقل شده یا نه. هر چند همسرتان اصرار کند که این کار لازم نیست، ولی شما باید مطمئن شوید که هر دوی شما در خطر نیستید. ضمنا با این کار همسرتان سنگینی اعمال خود را نیز درک خواهد کرد

    به همسرتان گوش بدهید. هر چند شما احساس می کنید در این رابطه صدمه دیده اید، به شما خیانت شده است، عصبانی هستید، ولی مهم این است که بنشینید و به همسر خود گوش دهید. شاید این آخرین کاری است که دوست دارید انجام دهید ولی برای دریافت حقایق، باید داستان را از جانب او هم بشنوید تا از احساسات جدید و یا سرخوردگی اش که از آن بی خبر بودید، آگاه شوید. این عادلانه نیست که فکر کنید او سزاوار نیست داستان را به روایت خودش بازگو کند و احساساتش را در این باره آشکار سازد. هر چند ممکن است شما آماده مواجهه با احساسات همسرتان نباشید، ولی باید به او اجازه دهید حرفهای خودش را بزند.

    ارتباطات خود را هر روز بهبود بخشید. هنگامی که شما و همسرتان در مورد خیانت شروع به صحبت می کنید، می توانید ارتباطات تان را بهبود بخشید. صادق باشید، منظم صحبت کنید، و تا جایی که امکان دارد از غیر فعال بودن و تهاجم بپرهیزید. هر چند ظاهرا پس از آنچه همسرتان انجام داده، این کار غیر ممکن است، ولی اگر می خواهید اوضاع به سامان شود، مهم این است که تا جایی که ممکن است خوب ارتباط برقرار کنید.



    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-88472864
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39436
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    ممنون از پاسخ و راهنماییتون
    ولی من هیچ علاقه ای بهش ندارم .نزدیک یک ساله که در آرزوی طلاقم. مورد بعدی که خیلی اذیتم میکنه ،اینه که کلا رابطه و خیانت رو انکار میکنه و با فحش و توهین های بد جلوی همه حتی خونواده خودش، میگه که من بیشعور و فلان و فلانم...و مغزم ایراد داره و روانی ام و در توهمات بسر میبرم....
    تو این دوماهی که قضیه جدی شده و خیانتش ثابت شده برا همه ، بارها و بارها مثل یه روانشناس ،علت خیانتش رو پرسیدم ، از احساس داغون کننده ی خودم باهاش حرف زدم ...ولی همیشه انکار کرد و از من توقع داره الان بقول خودش این چرت و پرتارو نگم و زندگیمونو خراب نکنم .چون باعث خراب شدن این زندگی من بودم!!! حتی یکبارم ازم معذرت نمیخواد ..حتی برای آروم کردنمم موقع گریه حرکتی نمیکنه ...برعکس آهنگ گوش میده ،شیرینی میخوره ،،چای،تی وی و....حرفی ام بزنه میگه بسه زر زر نکن سرم رفت برو اتاق صدات نیاد ..
    همه ی احساس و زنانگیم رو سرم آوار شده ...عشقم و آرزوها و امیدمو از دست دادم ...حتی وقتی خودمو قانع میکنم که پاشم به زندگی برگردم و بهش محبت کنم و بکشمش سمت خودم (،به خواست و توصیه ی بقیه) بازم میبینم نمیتونم .ازش متنفرم...
    کسی که همیشه تنهام گذاشته تا دم صبح و گفته کار میکنم...و هیچوقت به مظلومیتم فکر نکرده به نیازمحبتم پاسخی نداده...از ادکلن من زده و رفته سر قرار.....
    برام هیچی نخریده و همه ی پولاشو ببرون خرج کرده....یکی یکی طلاهامو از خونه برداشت و فروخت و گردن نگرفت....حتی یادگاری مادرم رو که پنج میلیون قیمتش بود...وقتی ام میگم اینکارارو با من کردی ،یبارم دلت برام نسوخت ؟ یبارم نگفتی که من چه حسی خواهم داشت؟
    جوابش فقط عصبانیت و طلبکار شدن و توهینه...
    دیگه فکر میکنم مردم .. فقط نفس میکشم و به بچم میرسم...کل دقایقم همیشه تو شوکم..حتی درست نمیتونم به بچم برسم....

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    نقل قول نوشته اصلی توسط دخترتنها۲ نمایش پست ها
    ممنون از پاسخ و راهنماییتون
    ولی من هیچ علاقه ای بهش ندارم .نزدیک یک ساله که در آرزوی طلاقم. مورد بعدی که خیلی اذیتم میکنه ،اینه که کلا رابطه و خیانت رو انکار میکنه و با فحش و توهین های بد جلوی همه حتی خونواده خودش، میگه که من بیشعور و فلان و فلانم...و مغزم ایراد داره و روانی ام و در توهمات بسر میبرم....
    تو این دوماهی که قضیه جدی شده و خیانتش ثابت شده برا همه ، بارها و بارها مثل یه روانشناس ،علت خیانتش رو پرسیدم ، از احساس داغون کننده ی خودم باهاش حرف زدم ...ولی همیشه انکار کرد و از من توقع داره الان بقول خودش این چرت و پرتارو نگم و زندگیمونو خراب نکنم .چون باعث خراب شدن این زندگی من بودم!!! حتی یکبارم ازم معذرت نمیخواد ..حتی برای آروم کردنمم موقع گریه حرکتی نمیکنه ...برعکس آهنگ گوش میده ،شیرینی میخوره ،،چای،تی وی و....حرفی ام بزنه میگه بسه زر زر نکن سرم رفت برو اتاق صدات نیاد ..
    همه ی احساس و زنانگیم رو سرم آوار شده ...عشقم و آرزوها و امیدمو از دست دادم ...حتی وقتی خودمو قانع میکنم که پاشم به زندگی برگردم و بهش محبت کنم و بکشمش سمت خودم (،به خواست و توصیه ی بقیه) بازم میبینم نمیتونم .ازش متنفرم...
    کسی که همیشه تنهام گذاشته تا دم صبح و گفته کار میکنم...و هیچوقت به مظلومیتم فکر نکرده به نیازمحبتم پاسخی نداده...از ادکلن من زده و رفته سر قرار.....
    برام هیچی نخریده و همه ی پولاشو ببرون خرج کرده....یکی یکی طلاهامو از خونه برداشت و فروخت و گردن نگرفت....حتی یادگاری مادرم رو که پنج میلیون قیمتش بود...وقتی ام میگم اینکارارو با من کردی ،یبارم دلت برام نسوخت ؟ یبارم نگفتی که من چه حسی خواهم داشت؟
    جوابش فقط عصبانیت و طلبکار شدن و توهینه...
    دیگه فکر میکنم مردم .. فقط نفس میکشم و به بچم میرسم...کل دقایقم همیشه تو شوکم..حتی درست نمیتونم به بچم برسم....
    شما آیا درآمدی دارین و یا میتونین برین سر کار؟؟

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39436
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    فعلا خانه نشینم و نمیتونم حتی به شاغل بودن فکر کنم ،چون خونه پدری ام یه شهر دیگه س و نمیدونم چند روز یا چند هفته میتونم با این غصه اینجا سرکنم...برا همین نمیخوام برم سرکار .
    چون زندگیم خیلی متشنجه. کار کردن ،لازمه ش حواس جمع و نظم و ترتیب میخواد .که من در شرایط روحی فعلی ام...اصلا نمیتونم کار های دیگه ای انجام بدم

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    البته پیشنهاد من برای کار از دو جهت بود

    1- کسب استقلال مالی برای تصمیم مهم بعدی
    2- آزاد شدن از این افکار و ورود به اجتماع و باز شدن یه افق جدید

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39436
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    برا کسی که میتونه بهترین راهه..منم در تلاشم یجوری خودمو جمع و جور کنم و به استقلال مالی برسم ،تا بتونم بدون دخالت خانواده ام و بدون ترس از اونا ،اقدام به طلاق بکنم...گرچه جمع کردن پول آنچنانی و خونه گرفتن، یه امر محاله برام...

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42147
    نوشته ها
    228
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت شوهرم و انکار ادامه دادن بدرفتاری

    سلام مرسی بابت این مطالب خوب

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بزرگ ترين دروغ
    توسط negin478 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 09-20-2015, 09:03 PM
  2. روانشناسی کودک:من دروغ میگم تو دروغ نگو
    توسط CÆSAR در انجمن روانشناسی کودک و نوجوان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-17-2015, 03:25 PM
  3. عکس نوشته های : دروغ
    توسط سوگل1 در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 06-16-2015, 09:51 PM
  4. دروغ و پنهان کاری
    توسط زری62 در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 46
    آخرين نوشته: 02-21-2015, 06:58 PM
  5. دروغ
    توسط mahvash در انجمن اخلاق و رفتار
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 07-14-2014, 11:29 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد