نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: بالا رفتن سن و مشکل ازدواج

1949
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4803
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    30
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    بالا رفتن سن و مشکل ازدواج

    با سلام،
    قبل از هر چیز پوزش میخوام که متن خیلی طولانی شده . بینهایت محبت میکنید اگه تا اخرش رو بخونید و یه راهنماییم کنید.


    پسری هستم تازه رفتم توی 29 سالگی، با قدی حدود 168 و وزنی حدود 66 کیلو گرم، به جز مسئله قدم، خودم رو بد قیافه نمیدونم، شاید خیلی خوشتیپ نباشم ولی بدک نیستم، اهل ورزش و باشگاه هم هستم،کارشناس ارشد مهندسی برق از دانشگاه نسبتا معتبر دارم، خودم ساکن یک شهر کوچک هستم و یک شرکت فنی مهندسی برق توی شهرمون دارم، در زمینه های زیادی فعالیت میکنیم،
    حدودا یک و سال و نیمی میشه شروع بکار کردم، درامدم بد نیست ولی چون تازه شروع بکار کردم و وام گرفتم و یه کمک دست دارم ،هزینه های ثابتم یه خورده زیاده ،
    و با توجه به اوضاع الان مملکت شاید بشه گفت پس انداز و مانده خقوق مکفی ندارم، البته مشکل خونه هم ندارم، یه نیمچه خونه نقلی دارم که باید یه دستی به سر و رویش بکشم. در کل اگه انتظارات زیاد نباشه میتونم زندگی متوسطی رو بچرخونم


    حدود از یک سال پیش قصد ازدواج کردم.
    در این مدت موارد پیشنهادی واسه ازدواج خیلی زیاد بوده ولی در کل تا الان با دو نفر بصورت مستقیم و با سه نفر بصورت غیر مستقیم و با واسطه در مورد ازدواج صحبت کردم،ولی قسمت نبوده ، بجز یک مورد مابقی در حد گفتگوی دو نفره فراتر نرفته،و خونواده طرف هم در جریان نبودن ،
    تا الان موردی نبوده که بنده حسرت سر نگرفتنش رو بخورم، یعنی تا الان موردی پیدا نکردم که از ته دل خواهانش باشم،بعضی موارد اول بنده جواب منفی دادم بعضی موارد هم طرف مقابل.
    مشکلی که من دارن اینه که واسم مهمه که حتما قدش از من بلندتر نباشه و اضافه وزن انچنانی هم نداشته باشه، تحصیلاتش هم حدالامکان یه نیمچه دانشگاهی رفته باشه،تمام انتظاراتم در همین حد است.
    حداقل بالای 10 مورد دوستان معرفی کرده اند که به دلایل فوق حتی وارد صحبت دو نفره هم نشدیم، خصوصا قد واسم خیلی مهمه.
    ادم خیلی دوست دختر بازی هم نبودم و نیستم یه خورده کم رو هستم ولی نه زیاد.گوشه گیر هم نیستم..کم حرف هستم ولی توی جامعه هم هستم و نسبتا استایل زندگی سالمی دارم،

    این مسئله ازدواج که سنم داره میره بالاتر خیلی اذیتم میکنه.احساس میکنم به بی هدفی و بی انگیزه گی دچار میشم. خصوصا اینکه تقریبا تمام دوست و اشنایان مجردم ازدواج کردند حتی اونهایی که سنشون هم پایین تر بوده، به نوعی حس تنهایی بهم دست میده. قبلا از تا 25 سالگی و به مدت چهار پنج سال از یکی خوشم میامد و یه نیمچه ارتباطی داشتیم ولی به دلایلی از جمله کمالگرایی بنده و پاندادن به خواستگاری رفتن در اون شرایط که دانشجو بودم ایشون ازدواج کردند.

    چند سال طول کشید تا از اون شرایط بیام بیرون و خودم رو دوباره بسازم..با کلی مطالعه و سعی در رفع نواقص و عادتهای بدم و ....
    در این لحظه بعد از مدت ها یکی دو ماهی هست از یکی خوشم اومده و به دلم نشسته ایشون،جواب اولیشون منفی بوده ، و احتمالا با توجه به شرایط بهتری که از بنده دارند جواب نهاییشون هم منفی باشد ( شرایط مالی و کاری و رفاهی)... با این وجود بنده بنا دارم کامل باهاشون صحبت کنم و نهایت تلاشم رو بکنم.
    اما اما اما... هر چی فکر میکنم ایشون اخرین موردی هستند که به فکرم خطور کرده ، تقریبا تمام لیستم تکمیل شده ، دیگه از اطرافیان هم کمکی ساخته نیست ، زیرا موردی که من بخوام و اون هم منو بخواد به ندرت پیشنهاد میدن، مثلا موردی پشنهاد دادن طرف 19 سالشه، دختر خوبیه، ولی دیپلم داره و پدرشون هم خیلی سالم نیست از طرفی هم نزدیک 10سال اختلاف سنی خیلیه از نظر من...
    واقعا نمیدونم چیکار کنم. از طرفی هم خوشم نمیاد و جالب هم نیست تعداد پیشنهادی ازدواج زیاد بشه ، هرچه سن هم بالاتر میره موارد کمتری پیدا میشه
    پارسال یه لیست داشتم 8 نفر توی لیست بودند، افرادی که به ذهنم خطور کرده بودند....تقریبا از این به بعد کسی به ذهنم خطور نمیکنه و احساس هم میکنم مواردی که جواب منفی دادن بیشتر بخاطر قدم بوده.

    خواهر برادرام همشون ازدواج کردن و هر کدوم توی شهر جداگانه ای زندگی میکنند، اونها هم پیشنهاد دادن مواردی رو ولی زیاد نتونستند به دلیل دوری کمک کنند.
    از خیلی ها کمک گرفتم، همگیشون هم مواردی پیشنهاد دادند، ولی به دلایلی مثلا قد و وزن و تحصیلات(زیر دیپلم بودند) بعضی هاشون به مرحله صحبت هم نرسیده...
    اگه سوالی هم بود ممنون میشم بپرسید
    مجددا بابت طولانی بودن متن پوزش میخوام
    ویرایش توسط chroo : 10-17-2018 در ساعت 01:04 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بالا رفتن سن و مشکل ازدواج

    یکی از اولین و مهم‌ترین سوال‌هایی که در هر مشاوره خانواده (به‌‌خصوص مشاوره پیش از ازدواج) از زوج‌ پرسیده می‌شود، دلیل اصلی آنها برای ازدواج است.
    معمولا بسیاری از دختران و پسران، عشق و علاقه به یکدیگر و خصوصیات مثبت طرف مقابلشان را دلیل انتخابشان می‌دانند.
    کسانی هم هستند که در بسیاری از موارد نه‌تنها دلیل و انگیزه خود، بلکه انگیزه طرف مقابل را هم از ازدواج نمی‌دانند.
    و وقتی از آنها پرسیده می‌شود چرا می‌خواهند ازدواج کنند و هدفشان از ازدواج چیست، جواب‌هایی مثل «خب بالاخره همه در یک سنی باید ازدواج کنند»، می‌دهند.
    هرچند انگیزه‌های افراد برای تشکیل زندگی مشترک متعدد است، ولی بعضی از این انگیزه‌ها به دلیل ناهمخوانی با واقعیت‌های زندگی زناشویی محکوم به شکست می‌شود.
    در این نوشتار سعی می کنیم تا به انگیزه‌هایی که احتمالا به شکست در زندگی مشترک و گاه طلاق منجر می‌شود، نگاهی بیندازیم.

    ۱. ازدواج فقط به خاطر خانواده
    در بسیاری از خانواده‌ها به خصوص خانواده‌های سنتی، دختران و پسران به خاطر پدر و مادرشان
    و با این هدف که والدینشان عروسی آنها و بعدها نوه‌هایشان را ببینند، ازدواج می‌کنند.
    گاهی هم علت ازدواج آنها، سنت نادرست و الزام به نوبت ازدواج کردن فرزندان است.
    آنها ازدواج می‌کنند تا نوبت به خواهر یا برادر کوچک‌تر برسد!
    وقتی که نه از روی مصلحت، بلکه از روی اجبار از جانب خود و یا دیگران کسی را انتخاب می کنید.
    نیروی خود را از دست میدهید و پایان بدی را برای داستان عشقی خود به جان میخرید .

    ۲. ازدواج فقط به خاطر درمان بیماری
    گاهی خانواده‌ها یا اطرافیان در مورد یک جوان چنین جملاتی را به کار می‌برند: «خب اگه زنش بدی، درست می‌شه» یا «شوهرش بدی، بهتره».
    این اظهارنظرها به‌خصوص در مواردی که فرزندشان به یک بیماری روانی مانند افسردگی مبتلاست یا کارهای خلاف قانون یا مخالف عقاید خانواده انجام می‌دهد، زیاد شنیده می‌شود.
    چنین خانواده‌هایی در واقع ازدواج را وسیله‌ای برای درمان یا کنترل فرزند خود می‌دانند ولی به هزاران امید و آرزوی جوانی که همسر فرزندشان می‌شود، توجه نمی‌کنند.

    ۳. ازدواج فقط به خاطر کسب استقلال
    گاهی هم دختران و پسران برای مستقل‌شدن و رهایی از بگیر و ببند خانواده یا شرایط سخت
    و مشکلات شدید خانوادگی یا دوری از محیط استرس‌زا به دلیل درگیری یا اعتیاد والدین، سوءرفتار جسمی و جنسی.
    بی‌توجهی، طرد و خشونت و… تن به ازدواج می‌دهند ولی در بیشتر موارد از چاله به چاه می‌افتند.
    در چنین شرایطی آنها آمادگی روان‌شناختی لازم برای ارزیابی متقابل ندارند و در نهایت احتمال آسیب‌زا بودن این رابطه افزایش می‌یابد.

    ۴. ازدواج فقط به خاطر داشتن فرزند
    خیلی از افراد علاقه بسیار به بچه داشتن را دلیل ازدواج خود می‌دانند.
    چنین انگیزه‌ای بدون در نظر گرفتن سایر عوامل در تشکیل زندگی مشترک تبعات منفی را به دنبال دارد.
    عده ای بخاطر نواقص احساسی و عاطفی و… گذشته خود عاشق می شوند و ازدواج می کنند تا طرف مقابلشان نواقص کودکیشان را بر طرف کند.
    این افراد با این عمل خود مسولیت پذیری را از خود منع می کنند و از طرف مقابل توقع دارند.
    تا نقش پدر و یا مادر را برای آنها بازی کند که ممکن است بزودی موجب خسته شدن طرف مقابل شود.

    ۵. ازدواج فقط به خاطر ترس از تنهایی
    یکی از مزایای ازدواج، از تنهایی درآمدن و بودن در کنار فردی دیگر در لحظات غم و شادی است.
    اما برخی افراد فقط برای رفع تنهایی ازدواج می‌کنند، بدون اینکه به جوانب دیگر و مسوولیت‌های زندگی مشترک فکر کنند!
    متاسفانه آنها پس از مدت کوتاهی به دلیل بی‌مسوولیتی و نداشتن مدیریت در زندگی، با مشکلات زندگی مشترک مواجه می‌شوند.

    ۶. ازدواج فقط به خاطر فرار از تکراری و خسته‌کننده بودن زندگی
    علت اقدام به ازدواج عده‌ای جوانان، خسته‌کننده‌بودن زندگی است و برای ایجاد تنوع در زندگی و تغییر اساسی در آن، ازدواج می‌کنند.
    ناگفته پیداست همان‌طور که زندگی مجردی می‌تواند خسته‌کننده شود، زندگی مشترک نیز در صورت نداشتن هدف مشخص می‌تواند تکراری شود .
    و متاسفانه این ازدواج‌ها عواقب خوشایندی ندارند. یک ازدواج حقیقتاً سالم، حس قدردانی دو طرف در گیر در رابطه را نسبت به همه شگفتی ها
    و رازهای خلقت بالا می برد و کمک می کند زخم های دوران گذشته را التیام ببخشند اما زمانی که این احساس به حد خلاء برسد.
    برای طرف مقابل آزار دهنده خواهد شد .اگر احساس تهی بودن می کنید.
    هیچ شخصی صرف نظر از اینکه چقدر هم شما را دوست داشته باشد قادر نخواهد بود خلاء روحی شما را پر کند.

    ۷. ازدواج فقط به خاطر احساس ترحم یا عذاب وجدان
    گاهی افراد هیچ قصدی برای ازدواج ندارند اما پس از مدتی آشنایی با جنس مخالف، به دلایلی دچار احساس ترحم یا عذاب وجدان می‌شوند و تصمیم به ازدواج می‌گیرند.
    گاهی ترس از آسیب زدن به طرف مقابل در صورت جدایی به‌خصوص در مواردی که طرف مقابل به شدت وابسته
    یا مبتلا به بیماری جسمی یا روانی باشد و قطع ارتباط باعث تشدید بیماری شود .
    یا احساس عذاب وجدان او از اینکه طرف مقابل را به دلیل بیماری‌اش رها کرده، باعث می‌شود.
    شخصی که تمایلی به ازدواج ندارد، در معذوریت اخلاقی یا احساسی قرار بگیرد و ازدواج کند.
    در این شرایط نه عقل و منطق دلیل ازدواج است و نه عشق و علاقه.
    معمولا پس از گذشت مدتی از چنین ازدواج‌هایی، ‌احساس ترحم یا عذاب وجدان اولیه عملا باعث تشدید اختلاف‌ها می‌شود.
    و مانند باری سنگین یا منت بر دوش زندگی سنگینی می‌کند.

    ۸. ازدواج فقط به خاطر بالارفتن سن
    این انگیزه به‌خصوص در مورد خانم‌ها مطرح است.
    بسیاری از خانم‌ها از آنجا که نگران بالارفتن سنشان هستند و می‌ترسند مبادا افزایش سن باعث شود.
    دیگر پیشنهادهای خوب برای ازدواج نداشته باشند، با وجودی که آمادگی ازدواج ندارند، تن به این کار می‌دهند.
    در چنین فضایی فرد سازگاری کمتری با مشکلات زندگی دارد و در نهایت ضریب ریسک این ازدواج‌ها بالاست.

    ۹. ازدواج فقط به خاطر رهایی از کنایه‌های اطرافیان
    خیلی از جوان ها هستند که نمی‌توانند کنایه‌های اطرافیان را تحمل کنند مخصوصا صحبت‌هایی که در مورد دختران بیشتر حول محور بالارفتن سن است.
    و در مورد پسرها پیرامون توانایی اقتصادی و افتادن در دام کارهای خلاف بنابراین عجولانه تصمیم‌گیری می‌کنند.
    متاسفانه پس از بروز مشکلات در زندگی مشترک، اطرافیان با گفتن جمله‌هایی مانند:
    «ما پیشنهاد دادیم، خودت تصمیم گرفتی، بچه که نبودی!» از زیر بار مسوولیت شانه خالی می‌کنند.

    ۱۰. ازدواج فقط به خاطر استقلال اقتصادی
    این نوع ازدواج از طرف دخترها بیشتر دیده می شود.
    کسانی که برای کسب استقلال مالی تصمیم به ازدواج می‌گیرند.
    البته گاهی پسرها نیز برای بهبود شرایط اقتصادی به دنبال ازدواج با افراد متمول هستند.

    ۱۱. ازدواج فقط به خاطر لجبازی
    گاهی ازدواج فقط به دلیل لجبازی یا انتقام از کسی، به‌خصوص والدین ‌انجام می‌شود.
    در این شرایط اصلا طرف مقابل و خصوصیات او هیچ اهمیتی برای فرد ندارد.
    متاسفانه در بسیاری از چنین ازدواج‌هایی عملا یکی از طرفین به فردی برای برطرف کردن نیازهای طرف مقابل تبدیل می‌شود .
    درحالی که ازدواج یک قرارداد و پیمان پرمسوولیت برای هر دو طرف است که بر پایه عشق و منطق شکل می‌گیرد و طرفین باید در کنار همدیگر برای رفع نیازهای هم بکوشند.
    فقط در این صورت است که با وجود مشکلات متعدد، زندگی مشترک با یک رابطه صمیمانه، عاطفی و متعهدانه پا بر جا می‌ماند و رضایت زناشویی معنا و مفهوم پیدا می‌کند.

    ۱۲. رفع کمبودهای کودکی
    عده ای بخاطر نواقص احساسی و عاطفی و… گذشته خود عاشق می شوند و ازدواج می کنند تا طرف مقابلشان نواقص کودکیشان را بر طرف کند.
    این افراد با این عمل خود مسولیت پذیری را از خود منع می کنند و از طرف مقابل توقع دارند.
    تا نقش پدر و یا مادر را برای آنها بازی کند که ممکن است بزودی موجب خسته شدن طرف مقابل شود .
    ضمن اینکه هر رابطه صحیح الزاماً بخودی خود التیام بخش هم خواهد بود اما با توقعات نابجا عاشق شدن عواقب خوبی ندارد .

    ۱۳. ازدواج فقط به خاطر احساس گناه
    زمانی که ادامه یک ارتباط باعث بوجود آمدن این احساس می شود که اگر ازدواج نکنم گناه کرده ام.
    و به طرف مقابل ضربه خواهد خورد، ازدواج شما نه بخاطر مصلحت بلکه بخاطر فرار از احساس گناه بوده
    و در آن حال یک طرف نقش ناجی را بازی خواهد کرد که با مصلحت ازدواج منافات دارد .


    مشاوره روانشناسي تلگرامي:
    http://t.me/kanonmoshaveran_bot
    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22354282
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4803
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    30
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بالا رفتن سن و مشکل ازدواج

    متوجه عرایض شما هستم، و این مسائل رو درک میکنم، عرض کردم چند سال قبل توی بحث ازدواج از فرمایشات شما و سایر دوستان استفاده کرده بودم و در این زمینه واقعا پیشرفت کردم، بحث ازدواج و لزوم اون و دلایل و اهدافم رو سر راست کرده ام، به نوعی خودم رو اماده کرده ام و میشه گفت شرایطش رو هم فراهم کرده ام ، هم شرایط خارجی و هم شرایط درونی خودم، و سعی کرده ام مهارت هایی که لازمه با مطالعه کتاب و همین انجمن ها کسب کنم،
    عرض بنده اینه مورده که سنم که داره بالاتر میره واقعا دارم اذیت میشم که نتونستم ازدواج کنم، انصافا هم انتظاراتم هم زیاد نیست، ولی خب شهرمون هم کوچیکه و موردی که همکفو باشه کمه...بیشترشون توی سن پایین ازدواج میکنند...البته صد در صد مورد زیاد هست ولی خب دوری چند ساله بنده از شهر خودمون و کمی کم رویی مسبب شده که شخصا زیاد نشناسمشون.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4803
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    30
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بالا رفتن سن و مشکل ازدواج

    واقعا چرا باید این مسئله اینقدر سخت و پیچیده باشه، چرا جامعه باید اینقدر بسته باشه که نشه توی جامعه ازاد تردد کرد و این مسائل رو پیش کشید.با این انتظارات و جهت گیریهای جامعه داریم به قهقرا میریم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4803
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    30
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بالا رفتن سن و مشکل ازدواج

    دوستانی که توی این مشکل رو داشتند و توی کیس ازدواج کم اوردن راهنمایی کنند، واقعا هم نمیخوام مواردی که بهشون پیشنهاد ازدواج میدم زیاد بشن...چاره چیه

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38058
    نوشته ها
    321
    تشکـر
    382
    تشکر شده 245 بار در 157 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : بالا رفتن سن و مشکل ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط chroo نمایش پست ها
    با سلام،
    قبل از هر چیز پوزش میخوام که متن خیلی طولانی شده . بینهایت محبت میکنید اگه تا اخرش رو بخونید و یه راهنماییم کنید.


    پسری هستم تازه رفتم توی 29 سالگی، با قدی حدود 168 و وزنی حدود 66 کیلو گرم، به جز مسئله قدم، خودم رو بد قیافه نمیدونم، شاید خیلی خوشتیپ نباشم ولی بدک نیستم، اهل ورزش و باشگاه هم هستم،کارشناس ارشد مهندسی برق از دانشگاه نسبتا معتبر دارم، خودم ساکن یک شهر کوچک هستم و یک شرکت فنی مهندسی برق توی شهرمون دارم، در زمینه های زیادی فعالیت میکنیم،
    حدودا یک و سال و نیمی میشه شروع بکار کردم، درامدم بد نیست ولی چون تازه شروع بکار کردم و وام گرفتم و یه کمک دست دارم ،هزینه های ثابتم یه خورده زیاده ،
    و با توجه به اوضاع الان مملکت شاید بشه گفت پس انداز و مانده خقوق مکفی ندارم، البته مشکل خونه هم ندارم، یه نیمچه خونه نقلی دارم که باید یه دستی به سر و رویش بکشم. در کل اگه انتظارات زیاد نباشه میتونم زندگی متوسطی رو بچرخونم


    حدود از یک سال پیش قصد ازدواج کردم.
    در این مدت موارد پیشنهادی واسه ازدواج خیلی زیاد بوده ولی در کل تا الان با دو نفر بصورت مستقیم و با سه نفر بصورت غیر مستقیم و با واسطه در مورد ازدواج صحبت کردم،ولی قسمت نبوده ، بجز یک مورد مابقی در حد گفتگوی دو نفره فراتر نرفته،و خونواده طرف هم در جریان نبودن ،
    تا الان موردی نبوده که بنده حسرت سر نگرفتنش رو بخورم، یعنی تا الان موردی پیدا نکردم که از ته دل خواهانش باشم،بعضی موارد اول بنده جواب منفی دادم بعضی موارد هم طرف مقابل.
    مشکلی که من دارن اینه که واسم مهمه که حتما قدش از من بلندتر نباشه و اضافه وزن انچنانی هم نداشته باشه، تحصیلاتش هم حدالامکان یه نیمچه دانشگاهی رفته باشه،تمام انتظاراتم در همین حد است.
    حداقل بالای 10 مورد دوستان معرفی کرده اند که به دلایل فوق حتی وارد صحبت دو نفره هم نشدیم، خصوصا قد واسم خیلی مهمه.
    ادم خیلی دوست دختر بازی هم نبودم و نیستم یه خورده کم رو هستم ولی نه زیاد.گوشه گیر هم نیستم..کم حرف هستم ولی توی جامعه هم هستم و نسبتا استایل زندگی سالمی دارم،

    این مسئله ازدواج که سنم داره میره بالاتر خیلی اذیتم میکنه.احساس میکنم به بی هدفی و بی انگیزه گی دچار میشم. خصوصا اینکه تقریبا تمام دوست و اشنایان مجردم ازدواج کردند حتی اونهایی که سنشون هم پایین تر بوده، به نوعی حس تنهایی بهم دست میده. قبلا از تا 25 سالگی و به مدت چهار پنج سال از یکی خوشم میامد و یه نیمچه ارتباطی داشتیم ولی به دلایلی از جمله کمالگرایی بنده و پاندادن به خواستگاری رفتن در اون شرایط که دانشجو بودم ایشون ازدواج کردند.

    چند سال طول کشید تا از اون شرایط بیام بیرون و خودم رو دوباره بسازم..با کلی مطالعه و سعی در رفع نواقص و عادتهای بدم و ....
    در این لحظه بعد از مدت ها یکی دو ماهی هست از یکی خوشم اومده و به دلم نشسته ایشون،جواب اولیشون منفی بوده ، و احتمالا با توجه به شرایط بهتری که از بنده دارند جواب نهاییشون هم منفی باشد ( شرایط مالی و کاری و رفاهی)... با این وجود بنده بنا دارم کامل باهاشون صحبت کنم و نهایت تلاشم رو بکنم.
    اما اما اما... هر چی فکر میکنم ایشون اخرین موردی هستند که به فکرم خطور کرده ، تقریبا تمام لیستم تکمیل شده ، دیگه از اطرافیان هم کمکی ساخته نیست ، زیرا موردی که من بخوام و اون هم منو بخواد به ندرت پیشنهاد میدن، مثلا موردی پشنهاد دادن طرف 19 سالشه، دختر خوبیه، ولی دیپلم داره و پدرشون هم خیلی سالم نیست از طرفی هم نزدیک 10سال اختلاف سنی خیلیه از نظر من...
    واقعا نمیدونم چیکار کنم. از طرفی هم خوشم نمیاد و جالب هم نیست تعداد پیشنهادی ازدواج زیاد بشه ، هرچه سن هم بالاتر میره موارد کمتری پیدا میشه
    پارسال یه لیست داشتم 8 نفر توی لیست بودند، افرادی که به ذهنم خطور کرده بودند....تقریبا از این به بعد کسی به ذهنم خطور نمیکنه و احساس هم میکنم مواردی که جواب منفی دادن بیشتر بخاطر قدم بوده.

    خواهر برادرام همشون ازدواج کردن و هر کدوم توی شهر جداگانه ای زندگی میکنند، اونها هم پیشنهاد دادن مواردی رو ولی زیاد نتونستند به دلیل دوری کمک کنند.
    از خیلی ها کمک گرفتم، همگیشون هم مواردی پیشنهاد دادند، ولی به دلایلی مثلا قد و وزن و تحصیلات(زیر دیپلم بودند) بعضی هاشون به مرحله صحبت هم نرسیده...
    اگه سوالی هم بود ممنون میشم بپرسید
    مجددا بابت طولانی بودن متن پوزش میخوام
    سلام
    به نظرم بهتره که کمی معیاراتون رومتعادل ترکنید مثلا گفتید قدطرف براتون مهمه که کمترازشماباشه ولی بهترنیست اگرکسی روپیداکردید که مثلا ۴-۵سانت ازتون بلندتربود ولی بقیه معیاراتون روداشت جواب منفی ندید(به اینهم فکرکنید که یه چیزی مثل قدژنتیکی هست واگرقدپدرومادرهردوکوتاه باشه احتمال کوتاه قدبودن فرزندانشون هم زیاده)یاهمین موضوع سن درسته اختلاف سنی مهمه ولی باید به درک وفهم طرف مقابل هم توجه بشه بر فرض یکی باشه که اختلاف سنیش باشمامناسبه ولی درک وفهمش ازازدواجوزندگی مشترک کمه وبرعکس کسی بااختلاف سنی ۸-۹سال ویاحتی ۱۰سال باشه که درک وفهمش کامل باشه وبتونه زندگی شواداره کنه آیامورددومی بهتر نیست؟وامادررابطه بامیزان تحصیلات گفتید که بایدبگم افرادباتحصیلاتشون نیست که می تونن درکنارهم زندگی کنن وخوشبخت بشن بلکه بارفتاردرست ومناسب واخلاق خوبه که زندگی خوب میشه وخوشبختی میاد(البته فکرکنم شماچون تحصیلاتتون ارشدهست فکرمی کنید اگه باتحصیلات پایین ازدواج کنید منزلتتو ن میادپایین) پس یکم بیشترروی معیاراتون فکرکنید البته سن الانتون زیاد هم نیست که نگرانش باشید .ولازم هم نیست که حتما خودتون همون اول طرف روبشناسید برید تحقیق کنید واگه حس کردید فردمورد نظرتون هست اون موقع بیشترآشنابشید واگرم که اینجوری دوست ندارید پس بزارید یه مدت بگذره تابتونین دخترای بیشتری روبشناسید .اونوقت بهترمیتونید فردموردنظرتون روپیدا کنید.
    ویرایش توسط daryak : 10-17-2018 در ساعت 07:24 PM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد