سلام
من یه دوست دارم که مثل خودم پسره دوستی چندساله داریم اما این اواخر با در خواست اون و من که خودمم اشتباه کردم پذیرفتم با هم رابطه داشتیم دخول صورت نگرفت فقط دست زدن و بوس و..
اما یبار تو خونشون بودیم این دوست احمقم گفت اینجا اون کار رو کنیم که یکدفعه مادرش اومد ما هم سریع خودمون رو جمع کردیم و اون موقع فکر کردم چیزی نفهمید و بعدشم مادرش گفت برید درس بخونید که منم گفتم اره بریم
بعدشم عادی از خونشون رفتم چند روز بعد که رفتم خونشون دوستم سریع اومد گفت که مادرش فهمیده و گفته دیگه نباید با من بگرده !!
احتمالا همه چیز رو گردن من انداخته !!
دیگه بعد از اون زیاد باهام حرف نزده و منم محلش نزاشتم اما حالا اون تصادف کرده و پاش شکسته
و از اون جایی که فامیل دورمون هم هست و تقریبا خانواده ها فکر میکنن ما خیلی دوستیم مادرم گفت بریم عیادتش اما میترسم مادرش به مادرم بگه که اینجور شده و همه چیزو گردن من بندازن و منم اگه بابام بفهمه دیگه باید خودکشی کنم !!
حالا واقعا نمیدونم برم عیادتش و یا نه
راستش خودمم دوست دارم دوباره باهم دوست باشیم اما این موضوع هم من و اون رو دو دل کرده !
بنظرتون برم یا نه ؟ مادرش عکس العمل خوبی داره یا بد ؟
راستی پدرم چند وقت پیش پدرش رو دیده بود
اما پدرش چیزی به بابام نگفته بود فقط درباره تصادفش حرف زده بودن !!
لطفا کمک کنید