من نظرمو به صورت یه خاطره از دوستمم براتون میگم
من یه دوستی داشتم به شدت مذهبی بود اونم عاشقه یکی از پسرای دانشکدمون شده بود ولی با توجه به اینکه پسره سال بالاییمون بود در نتیجه آشنایی و شناخت کم صورت میگرفت. پسره عضو بسیج بود و دختره هم حالا نمیگم به بهونه اون پسره ولی اونم عضو بسیج شد و خواست به بهونه های مختلف ارتباطشو بیشتر کنه تا بیشتر دیده بشه. خلاصه این ماجرا دوسال گذشت و چون اون پسره مذهبی و کم رویی بود اقدامی نکرد. منم به شوهر خواهرم که اونم اون پسره رو میشناخت و تو همون دانشکده بودیم جریان درمیان گذاشتم واطلاعاتی ازش گرفتیم . که یک روز شوهر خواهرم به اون پسره میگه ناقلا یه دختری عاشقت شده طرفدار پیدا کردی. در حد همین ولی هر چی پسره خواهش میکنه ، شوهر خواهرم بهش نگفت تا ااینکه پسره چند روز بعد زنگ میزنه ومیگه من اصلن خواب ندارم بگو اون دختره کی بوده عاشقم شده و بهش میگه فلانی . خلاصه شماره تلفن دوستمو میگیره و با هم تویه مکان مذهبی قرار ملاقات میزارن و چند مدت بعدم با خانوادش میرن خاستگاری دختره . اما متاسفانه مادر پسره ، یه دختره دیگه براش در نظر گرفته بود و سنگ اندازی کردو سریع پسره رو زن داد.