نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: اختلاف با شوهر

937
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39485
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    اختلاف با شوهر

    سلام وقت بخیر.من ۴ ساله که ازدواج کردم و دوساله که با همسرم در خونه خودمون ساکن هستیم.همسرم توجهی به نیازهای عاطفی من نداره‌‌همش مشغول کاره و زمانی هم که کار نداشته باشه باید بریم پیش مادرش چون تنهاست و یا اینکه خودشون به یه بهونه ای میرن بیرون که به مادرشون سر بزنن وبعضی شبا مثل دیشب تا ساعت ۱۲ منو تنها میذارن..همش تفریحاتمونو با مادرشون ست میکنن که ایشون هم باشن.‌من واقعا از این وضع خسته ام..یه حس عذاب وجدانی انگار نسبت به تنها بودن مادرشون دارن.راجع به این مسائل هم نمیشه باهاشون صحبت کرد..در مقابل رفتار مادرشونم از بچه هاشون به ویژه ایشون خیلی حمایتگرانه هست و یه جوری رفتار میکنن که انگار بچه ۲ ساله است و من واقعا احساس خلا عاطفی دارم,چون خانوادم شهر دیگه ای هستن و من وقتی این توجه مادر و فرزند رو میبینم و البته در مقابلش بی توجهیش به خودم رو،واقعا احساس میکنم که خودم خودم رو تبعید کردم‌.چطور باید این شرایط رو درست کنم.خیلی درمونده ام.نمیگم که به مادرش سر نزنه اما اینکه ایشون رو مابین خودمون قرار میدن واقعا برام سخته

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30051
    نوشته ها
    333
    تشکـر
    105
    تشکر شده 170 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : اختلاف با شوهر

    سلام

    تو صیحت هایتان اشاره ای به این که باهاشون در این مورد صحبت کردید یا نه اشاره ای نکردید و منظورتان را از این که نمیشود در این مسایل صحبت کرد را نفهمیدم کمی بیشتر باز کنید بحث و
    امضای ایشان
    **ملاصدرا مي گويد: خداوند بي نهايت است و لامكان و بي زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد و به قدرآرزوي تو گسترده مي شود و به قدر ايمان تو كارگشا مي شود.
    **اگر ميخواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد به دوستان خود محبت كنيد. (كورش كبير)
    **نويسنده معروفي مي گويد: زن مانند كروات است هم زيبايي به مرد مي بخشد و هم گلويش را فشار مي دهد.
    **چارلي چاپلين: وقتي زندگي 100 دليل براي گريه كردن به تو نشان ميده تو 1000 دليل براي خنديدن به اون نشون بده

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39485
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اختلاف با شوهر

    اوایل نسبت به اینهمه توجه به مادرشون و بی توجهیشون نسبت به من ،واکنش نشون دادم که بهم گفتن بین منو مادرم قرار نگیر و کلی باهام دعوای شدید کردن و من بعد از اون دیگه باهاشون کاری نداشتم..هرچی گفتن به ساز ایشون رقصیدم اما الان میبینم که واقعا دارم تحمل میکنم و این اون چیزی نیس که میخوام.اصلا تو این زندگی احساس یه زن متاهل رو ندارم..بیشتر احساس میکنم که بچه ی این مادر و پسر هستم..بچه ای که از قضا مورد بی مهری والدینش قرار گرفته.چون همیشه این دو نفر کنار هم هستن و من با یه فاصله ای پشت سرشون..این احساس خیلی بده
    اما راجع به اینکه با هم وقت نمیگذرونیم یا همش داره کار میکنه بارها و بارها گفتم و اینکه تفریح من شده رفتن به خونه مادرش خیلی گفتم اما نتیجه ای نداده..همش دیگرانو مثال میزنه که بیشتر کار میکنن

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39485
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اختلاف با شوهر

    یا اینکه میگه تو دوس داری من مثل فلانی بی عار و بی خیال باشم..حرف من اما این نیس.من میگم کار کردن جای خودش،مادرو خانواده جای خودش،زنو زندگی هم جای خودش،اما شوهرم بیشتر وقتش رو به کارش اختصاص میده و وقت باقیماندشو فقط حین خوردن غذا یا موقع خوابیدن به من تنهایی اختصاص میده.در باقی مواقع یا پیش مادرشه یا پیش مادرشیم.اینم بگم که تقریبا هر یه روز درمیون با هم به مادرشون سر میزنیم.این سوای ملاقات هر روزه خودش و مادرش با هم هست که من باهاش مشکلی ندارم..من از سهم خودم حرف میزنم..از اینکه چرا وقتی یه تفریحی یه رستورانی جایی میریم باید نسبت به نبود مادرشون عذاب وجدان داشته باشن.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2018
    شماره عضویت
    39485
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اختلاف با شوهر

    اوایل نسبت به اینهمه توجه به مادرشون و بی توجهیشون نسبت به من ،واکنش نشون دادم که بهم گفتن بین منو مادرم قرار نگیر و کلی باهام دعوای شدید کردن و من بعد از اون دیگه باهاشون کاری نداشتم..هرچی گفتن به ساز ایشون رقصیدم اما الان میبینم که واقعا دارم تحمل میکنم و این اون چیزی نیس که میخوام.اصلا تو این زندگی احساس یه زن متاهل رو ندارم..بیشتر احساس میکنم که بچه ی این مادر و پسر هستم..بچه ای که از قضا مورد بی مهری والدینش قرار گرفته.چون همیشه این دو نفر کنار هم هستن و من با یه فاصله ای پشت سرشون..این احساس خیلی بده
    اما راجع به اینکه با هم وقت نمیگذرونیم یا همش داره کار میکنه بارها و بارها گفتم و اینکه تفریح من شده رفتن به خونه مادرش خیلی گفتم اما نتیجه ای نداده..همش دیگرانو مثال میزنه که بیشتر کار میکنن..یا اینکه میگه تو دوس داری من مثل فلانی بی عار و بی خیال باشم..حرف من اما این نیس.من میگم کار کردن جای خودش،مادرو خانواده جای خودش،زنو زندگی هم جای خودش،اما شوهرم بیشتر وقتش رو به کارش اختصاص میده و وقت باقیماندشو فقط حین خوردن غذا یا موقع خوابیدن به من تنهایی اختصاص میده.در باقی مواقع یا پیش مادرشه یا پیش مادرشیم.اینم بگم که تقریبا هر یه روز درمیون با هم به مادرشون سر میزنیم.این سوای ملاقات هر روزه خودش و مادرش با هم هست که من باهاش مشکلی ندارم..من از سهم خودم حرف میزنم..از اینکه چرا وقتی یه تفریحی یه رستورانی جایی میریم باید نسبت به نبود مادرشون عذاب وجدان داشته باشن.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد