ما براي خودمان وقت نداريم .


توي يك رابطه هستيم بعد از اولين قرار شام ،تمام شب را به اين فكر مي كنيم كه :


يعني او به من چه حسي دارد؟ و حتي يك بار هم از خودمان نمي پرسيم من به او چه حسي دارم؟




ماه ها ميگذرد بعد از اخرين دعوا عصبي جلوي آيينه مي رويم و دستمان را توي موهايمان مي كشيم كه : اگر او ديگر مرا نخواهد چه؟ و هيچ وقت از خودمان نمي پرسيم من حاضر به ادامه دادن هستم ؟


ما براي خودمان وقت نداريم .


ما وقت نداريم به اين فكر كنيم كه خودمان چه رنگ مويي را ترجيح مي دهيم يا دوست داريم چه سبك لباسي را بپوشيم چون دائما در حال ايراد گرفتن از طرز لباس پوشيدن و رنگ موي ديگرانيم .


ما وقت نداريم فكر كنيم تا بدانيم به چه چيزي در زندگيمان اعتقاد داريم و به چه چيزي اعتقاد نداريم .


ما وقت نداريم بدانيم واقعا مهربان بودن با حيوانات را دوست داريم وقتي توي شهربازي براي سوار شدن يك وسيله ي بازي با اخم از يك بچه ي ده دوازده ساله جلو مي زنيم ؟


اين زرنگي توي ذهنمان مي تواند چه اسم ديگري داشته باشد ؟


ما وقت نداريم چون تمام وقتمان را صرف اين كرده ايم كه اعتقادات ديگران را زير نظر بگريم .


ما وقت نداريم كه براي علاقه اي كه داريم تلاش كنيم چون دائم در حال زير نظر گرفتن آدم هايي هستيم كه آسان تر از ما به علايقشان رسيده اند .

و دائم شوهر عمه ي خودمان را فحش بدهيم كه چه قدر راحت پسرش را با پول توي رشته ي مورد علاقه اش در بهترين دانشگاه ثبت نام كرد.


ما وقت نداريم خودمان را دوست داشته باشيم چون تمام انرژي خودمان را خرج دوست نداشتن آدم هاي ديگر مي كنيم .


ما تمام طول روز را خارج از خودمان زندگي مي كنيم .