نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: مشكلات روحي

1247
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39520
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشكلات روحي

    سلام. مجردم و ٢٢سالمه. من ادم حساسي هستم. از وقتي كوچيك بودم ترس از دست دادن عزيزامو داشتم هميشه. خيلي از شبا با گريه ميخوابم فقط واسه فكر ب اينكه اگه خدايي نكرده پدرمادرمو از دست بدم چيكار كنم اونقد گريه ميكنم تا خوابم ميبره. همش فكر ميكنم كه خدايي نكرده اگه اونروز بياد قطعا من خودمو ميكشم. فكر به اين چيزا دست خودم نيست اين افكار هميشه تو ذهنم بوده نميتونم شاد باشم. حتي فكر ميكنم افسرده ام. هرچيزي نميتونه خوشحالم كنه. چون همش دارم با يك ترس زندگي ميكنم. نميدونم بنظر شما اين چيز عاديه؟! خيلي دارم اذيت ميشم. موضوع ديگه اينكه جديدا خيلي زود عصبي ميشم و وقتي عصبي ميشم كل بدنم داغ ميشه ضربان قلبم ميره بالا حالم بد ميشه. من مشكلي تو زندگيم ندارم همه ي مشكل خودمم. بعضي وقتا يه ناراحتي كوچيك اونقد منو داغون ميكنه كه حتي ممكنه به خودكشي هم فكر كنم.. دوسال پيش وضعم خيلي داغون تر بود كه به خودكشي هم فكر ميكردم الانا باز ي ناراحتي باعث ميشه بهش فكر كنم. ولي اصلا خوانوادم از اين روحيات من خبري ندارن و نميخوام هم بدونن چون همونطور ك گفتم ببينم غصه ميخورن ديوونه ميشم. توروخدا كمكم كنيد واقعا از خودم خستم..

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39520
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشكلات روحي

    و اضافه كنم كه احساس ميكنم همين افكار و ترس باعث شده من ادم عصبي بشم و گاهي وقتا بخاطر عصبانيت سريع، خودشونو ناراحت ميكنم كساييو ناراحت ميكنم كه طاقت ديدن ناراحتيشونو ندارم و اين چيز دوباره بيشتر داغونم ميكنه همين پريروز با مامانم بحثم شد و هنوز قهريم و هر دوشبو گريه كردم نميتونم هم برم باهش حرف بزنم اصلا ديگه نميدونم بايد چيكار كنم همين الانم كه اينو مينويسم دارم گريه ميكنم از خودم بدم مياد بخدا ديگه خسته شدم از خودم

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39520
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشكلات روحي

    كسي نيست منو راهنمايي كنه😔

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30051
    نوشته ها
    333
    تشکـر
    105
    تشکر شده 170 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : مشكلات روحي

    نقل قول نوشته اصلی توسط ElenaM نمایش پست ها
    سلام. مجردم و ٢٢سالمه. من ادم حساسي هستم. از وقتي كوچيك بودم ترس از دست دادن عزيزامو داشتم هميشه. خيلي از شبا با گريه ميخوابم فقط واسه فكر ب اينكه اگه خدايي نكرده پدرمادرمو از دست بدم چيكار كنم اونقد گريه ميكنم تا خوابم ميبره. همش فكر ميكنم كه خدايي نكرده اگه اونروز بياد قطعا من خودمو ميكشم. فكر به اين چيزا دست خودم نيست اين افكار هميشه تو ذهنم بوده نميتونم شاد باشم. حتي فكر ميكنم افسرده ام. هرچيزي نميتونه خوشحالم كنه. چون همش دارم با يك ترس زندگي ميكنم. نميدونم بنظر شما اين چيز عاديه؟! خيلي دارم اذيت ميشم. موضوع ديگه اينكه جديدا خيلي زود عصبي ميشم و وقتي عصبي ميشم كل بدنم داغ ميشه ضربان قلبم ميره بالا حالم بد ميشه. من مشكلي تو زندگيم ندارم همه ي مشكل خودمم. بعضي وقتا يه ناراحتي كوچيك اونقد منو داغون ميكنه كه حتي ممكنه به خودكشي هم فكر كنم.. دوسال پيش وضعم خيلي داغون تر بود كه به خودكشي هم فكر ميكردم الانا باز ي ناراحتي باعث ميشه بهش فكر كنم. ولي اصلا خوانوادم از اين روحيات من خبري ندارن و نميخوام هم بدونن چون همونطور ك گفتم ببينم غصه ميخورن ديوونه ميشم. توروخدا كمكم كنيد واقعا از خودم خستم..
    به قول امام علی از آن چیزی که میترسی بترس و قدمی بردار به این میگن شجاعت

    یادمه تو پادگان که بودیم یکی از مربی ها که باهاش عکس هم دارم یک خاطره ای تعریف کرد :
    گفتش یک سرباز داشتیم که از تاریکی میترسید که تنهایی راه بره
    از عمد باهم رفتیم توی منطقه ی جنگل که تازه درخت کاشته بودن و اموزش استتار میدادن

    اونجا یک برجک بود که تاریک تاریک ( کسایی که پست تنبیهی می خوردن و میبردن اون جا )
    فرماندمون اون و هم گذاشت همین جا میگه چند دقیقه ای وایستا برم چراغ قوه بیارم

    این رفت که برگرده

    طرف ترسیده بود خیلی ...
    یعنی چند ساعتی طول کشید که تنهایی برگرده رفت و بالاخره بعد دو ساعت خودش و رسوند به خوابگاه .

    طرف خودش و خیس کرده بود ...

    طرف بعد به فرمانده میگه که دمتون گرم
    یعنی موقعی که خودم و تو تنهایی و تاریکی گم کرده بودم و داشتم میگشتم تا خوابگاهم و پیدا کنم
    موقع پیدا کردن خوابگاه چنان لذتی داشتم که تو عمرم نداشتم

    طرف ترسش ریخته بود

    نترس
    قدمی بردار
    به این میگن شجاعت
    امضای ایشان
    **ملاصدرا مي گويد: خداوند بي نهايت است و لامكان و بي زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد و به قدرآرزوي تو گسترده مي شود و به قدر ايمان تو كارگشا مي شود.
    **اگر ميخواهيد دشمنان خود را تنبيه كنيد به دوستان خود محبت كنيد. (كورش كبير)
    **نويسنده معروفي مي گويد: زن مانند كروات است هم زيبايي به مرد مي بخشد و هم گلويش را فشار مي دهد.
    **چارلي چاپلين: وقتي زندگي 100 دليل براي گريه كردن به تو نشان ميده تو 1000 دليل براي خنديدن به اون نشون بده

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39520
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشكلات روحي

    ممنونم از وقتي كه گذاشتين. ولي چطور از واقعيت نترسم😞 احساس تنهايي ميكنم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد