سلام وباعرض خسته نباشید
من 20 سال است که ازدواج کرده ام از روز اول همسرم با خانواده ی من ارتباط خوبی نداشت البته خانواده ی ایشان کلا در زمینه ی ارتباطات اجتماعی ضعیف ومنزوی هستند. مدت 7سال است پدرم را از دست داده ام.مادر پیرم تنهای تنها زندگی می کند او تهران و من ساکن جنوب کشورم وسالی یکبار بیشتر به تهران نمی رویم وقتی هم که می رویم یکبار بیشتر اجازه ندارم او را ببینم.از غصه ی تنهایی مادرم شب وروز خواب ندارم مادرم اجازه ندارد به شهرما بیاید حتی اگر بخواهد در هتل زندگی کند. نمی توانم زندگی را ترک کنم چون پس از 14سال نازایی خدا فرزندی به من دادکه من باید در کناراو باشم.از طرفی شوهرم خوبیهایی هم دارد که تصمیم گیری را برای من سخت تر می کند.لطفا مراراهنمایی کنید.در ضمن او اصلا اهل رفتن نزد مشاور نیست ومی گوید من خودم عقل کل هستم.