نوشته اصلی توسط
Gem
سلام خسته نباشین
من دختری ۲۷ساله هستم و اهل اصفهان.باخانواده در سطح متوسط.
ماجرا ازاینجا شروع میشه ک ۷سال پیش داخل دانشگاه بطور اتفاقی نگاهم ب پسری خورد که تاحدودی بخاطر نجابت و ساده بودنشون منو جذب کرد.این ارتباط نگاهی یمدت ادامه داشت تا اینکه یکی از دوستای بی جنبم جریان حس منو به اون اقا رسوند و اون اقا خواست تابامن صحبت کنه.بیرون محیط دانشگاه قرارگذاشتیم و ازم خواست تاخودمو معرفی کامل بکنم.دراخر گفت کس دیگه رو دوس داره و ازمن خواست تا واسش درمورد اون دختر ک داخل کلاسشون بود تحقیق کنم.اون روز من خیلی خورد شدم ولی به روی خودم نیاوردم و تحقیق کردم که متوجه شدم اون دختری ک بهش علاقه داره عقد کس دیگه ایه.خلاصه ازاون ماجرا تا الان ک ۷سال میگذره اون اقا منو ول نمیکنه و بارها معذرتخواهی کرده و خواسته فراموشش کنم ومن نتونستم.تاجایی ک یک شب حسابی از داییم کتک خورد چون هرروز سرکوچمون بود و کلا محل زندگی و کارش رو ب اصفهان منتقل کرده.تااینکه ماه پیش ب پیشنهاد دوستام بهش یه فرصت دادم تا بدون درنظر گرفتن گذشته درموردش فکرکنم.ایشون اقای ب ظاهرساده ای هستن ک میگن بمن خیلی علاقه دارن،ومن بخاطر لهجشون فهمیدم اصالتا اهل الیگودرزهستن وخانوادش الیگودرز ساکنن که پدرم به خاطراصالتشون و اختلاف فرهنگی بااین ارتباط مخالفت نشون دادن.تیپ و استایلش هم دلخواه من نیست ولی به گفته خودشون چون دختری تو زندگیش نبوده اینجوره و بخاطرمن تغییر داده.و حتی میخواد اصفهان زندگی کنه.خلاصه اینکه خیلی سردرگمم فقط بخاطر علاقه ای ک بهم داره.من با سطح فرهنگی خانوادش هم مشکل دارم.هرچند خانواده های روستایی محترمن ولی باید هرکسی پدیرش این رو داشته باشه.نمیدونم چکارکنم ایا ارزششو داره بهش فکرکنم و فرصت بدمو بسازمش و ایا روستایی بودن و اختلاف فرهنگی میتونه واسم عادی بشه باوجود اینکه من بسیار کمال گرا هستم.
ممنونم از راهنماییتون