سلام من سارا هستم متولد67 دو هفته پیش پری با من تماس گرفت که قصد ازدواج دارم شمارتو بعد از سه ماه پیدا کردم جواب ندادم تا اینکه مشخصاتش و آدرس محل زندگیشو واسم فرستاد و اسم کوچیکم رو فرستاد گفت اگر باور ندارید برید تحقیق کنید منکه کنجکاو شدم تصمیم گرفتم با همکارم یه جای شلوغ باهاش قرار بزارم خیلی متشخص بود از زندگیش گفت و اینکه خیلی منتظر بوده که مادرم رو ببینه و اجازه خاستگاری بگیره اما چون موفق نشده شمارمو از یه طریقی که قول داده نگه گرفته اون نمیدونست من مجرد زندگی میکنم مجبور شدم بگم که خانوادم جای دیگه ای هستن خیلی جا خورد ولی پذیرفت اما اون پدر نداره و برادر بزرگش همه کارست مامانش هم گفته باید برادرت رضایت بده دیروز صبح واسم اس فرستاد که برادرم میخواد درمورد تو با من صحبت کنه خیلی استرس داشت منم همینطو وقتی از پیشش داداشش اومد گفت چندتا سوال میپرسم راستشو بگو : پرونده قضایی داشتی؟ دوست پسر زیاد داشتی ؟ این حرفاش داغونم کرد من پرونده ای نداشتم دوست پسر هم فقط یکی که بهش گفته بودم بهش گفتم باید حرفاشو ثابت کنه و دیگه حق نداری تا اون موقع ز بزنی ولی فشار زیاد باعث شد کارم به بیمارستان بکشه اونم که فهمید بدون اجازه من اومد دنبالم بعد با همصحبت کردم واسه اولین بار دیدم داره گریه میکنه ازم معضرت خواهی کرد که چرا قبل از هر چیز درموردم تحقیق نکرده که کار به اینجا برسه منم گفتم مطمئنم داداشت دروغ میگه البته داداشش تو حفاظت اطلاعات اونم گفت فردا صبح باهاش حرف میزنه و ازش میخواد ثابت کنه امروز که رفته بود گفت برادرش گفته شما به درد هم نمیخورید میگه دختری که تنها زندگی میکنه خوب نیست حالا موندم چه کنم ازم فرصت خواسته به نظرتون چه کنم اگر هم فرصت بدم آیا باهاش بیرون برم آخه اون توقع داره بازم مثل قبل که میخواستیم ب هم شناخت داشته باشیم بریم بیرون موندم چه کاری درسته اصلا این حرفارو ازخودش درآورده یا واقعا برادرش گفته واقعا گیج شدم ازطرفی خواستگار دارم