نوشته اصلی توسط
robrocky
عقده ی حقارت چیزیه که عده ی زیادی تجربه اش کردن اما اونقدرها روشون تاثیر نذاشته ولی یه عده بشدت تحت تاثیر قرار گرفتن و کاملا باور کردن که موجود ارزشمندی نیستن.یکی از دوستان بنده بخاطر سختگیری های پدرش تو دوران بچگیش همیشه احساس بی کفایتی داره،همش میخواد خودنمایی کنه،همه رو دشمن خودش میدونه و از همه مهمتر از خودش بدش میاد البته خودش هم میگه که هیچ وقت تسلیم این احساس نمیشه و تمام تلاششو میکنه تا خوبیاشو هم ب خودش و هم ب بقیه نشون بده اما باورش شده که هیچی نیست وخودش رو لایق بدبختی و تحقیر میدونه.بخاطر کار های نکرده عذرخواهی میکنه.خیلی اذیت میشه.هر وقت بخاطرات گذشته فکرمیکنه گریه میکنه.دوستای دیگه ام بهش میگن مشکل تو ک مشکل نیس و... وکلی مسخره اش میکنن دلم میخواد از این احساس نجاتش بدم.خیلی حس بدیه که توی بچگی حتی والدین خودت هم ازت حمایت نکنن و همیشه مقابلت واستن.بار ها ب دوستم گفتم :که والدینت برای تربیت تو سختگیری میکردن اما اگه برات مشکلی پیش بیاد حتما ازت حمایت میکنن اما باور نمیکنه و احساس سردرگمی داره که چ راهی رو انتخاب کنه ثبات داشته باشه و ب مشکل برنخوره.دختر حساس و آسیب پذیریه خواهش میکنم یه راه حل جلوی پام بزارید.میخوام کمکش کنم کینه های قدیمیشو فراموش کنه.ممنون میشم راهنماییم کنید.