نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: فرد مزاحم افکار و زندگیم

5868
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42813
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    فرد مزاحم افکار و زندگیم

    سلام
    چند تا مشکل دارم که تو زندگیم اذیتم می کنن یکی اعتماد بنفس شدیدا پایینم در زمینه ی کاری ، وسواس فکریم و بد بودن تو زمینه ارتباط و گفتمان با دیگران
    ولی این مشکلی که می خوام تو این پست مطرح کنم تمام روزها و اکثر ساعات زندگیم و مختل کرده
    من اصلا حسود نیستم تا به حال از نظر شخصیتی خودم و کمتر و پاببنتر از دیگران ندیدم تو زندگیم کمبود خاصی نداشتم
    اما بعد از آشنایی با همسرم قبل از ازدواج با خواهر شوهرم دوستای خوبی بودیم( بعد از آشنایی با همسرم با خواهرشون دوست شدم ) حتی تمام مشکلاتشو به من میگفت و من با جون دل دنبال کاراش می افتادم و تا جایی که از دستم بر میومد بهش کمک می کردم
    و همیشه می گفت خدا کنه تو عروس ماشی خشگلی و با کلاسیو غیره پزتو چقدر بدم اما تا همسرم اومد تو شغلش کمی پیشرف کنه و بحث ازدواج ما کمی جدیتر شد خواهرش خیلی شیک و مجلسی داشت تلاش می کرد براش یه دختر دیگه پیدا کنه تو روی من لبخند میزد و من دوست خودم می دونستم ولی جلوی چشم خودم داشت کس دیگه ای رو وارد زندگی همسرم میکرد ...
    از این گذشتم بعد که کار به عقد کشید کلا عوض شد شروع کرد به مخفی کاری پر کردن شوهرم و همه اش سعی داشت تو همه چی دخالت کنه مثلا من و همسرم تصمیم گرفتیم بجای جشن عروسی با اون پوی بدهی های همسرم و بدیم و ماشین بخریم. همه موافقت کردن و به جایی رسید که فهمیدم این پیشنهاد من بوده خواهر شوهرم پاشو کرد تو یه کفش که باید عروسی بگیرید برادر گلم تو نمی فهمی من می فهمم از همسرم انکار از ایشون اصرار تا اینکه تو روی منو همسرم وایساد و گفت حالا می بینیم حرف کی میشه بابا به حرف تو گوش نمیده. و خلاصه عروسی گرفتند و چه عروسی افتضاحی بعد 4 سال هنوز عکساو فیلمامونو نگرفتیم بدهی اومد رود بدهی...
    و خیلی کارای دیگه مثل تقلید همیشگی از من از رفتار و تیگ و لباس بگیر تا تحصییل و کارو هنر و بالا کشیدن شرکت همسرم با همکاری خانواده شرکتی که همسرم با کلی زحمت شبانه روزی ساخت وقتی همسرم یه کمک کوچیک از پدر شوهرم خواست بجای اینکه بهش کمک کنه باز خواهرش خودشو انداخت وسط و گفتن این پول مال خواهرته و شرکت باید برای خواهرت بشه اونوقت کمک می کنیم از قبلم که خودش کلی پیش همسرم اشک تمساح و ناراحتی که همه یه کار دوم دارن یه مغازه ای شرکتی چیزی منم دل می خواد یه جارو بزنم دیگه کارمند نباشم و همسرم شد کارمند شرکت خودش
    نقط ضعف همسرم و خوب میدونه می دونه که همسرم بخاطر اینکه خواهرش ناراحت نشه و دلش نشکنه حاضره حتی با من بدرفتاری کنه
    و بدبختی اینجاست که همسرم متاسفانه اینارو نمی بینیه و نمی فهمه درصورتی که خیلی واضحن و حتی خودشون تو حرفهاشون سوتی تمام این کاراشونو میدن . وقتی من به شوهرم می گم میگه به خواهرم حسودی نکن ...
    و با وجود اینکه من همه چیز و راجع به خواهرش می دونم سعی می کنه هی خواهرشو پیش چشم من بزرگ کنه منو مدیون اون نشون بده
    چقدر وراجی کردم
    خلاصه اینکه این شخص الان کسی شده که با فکر کردن بهش داره تمام زمان و انرژیم تلف میشه . می خوام لباس بپوشم باید در زمان مناسب بپوشم که نبینه بره از روش بخره مثل خواهر دوقلوم بیاد تو مجلسا
    می خوام با همسرم واسه گردش برنامه ریزی کنم حواسم باشه که این نفهمه جالبه که بدونین میخواست با ما ماه عسلم بیاد .
    کمک فک کنم دچار حسادت و چشم رو هم چشمی شدم خیلی سعی کردم از دایره دید و فکرم خارجش کنم ولی همه جا هست و همسرمم به همه جا بودنش کمک می کنه
    لطفا بهم راه کار بدین. چکار کنم از این وضعیت فکر همیشگی و حالتهای چشم رو هم چشمی خلاص بشم.
    حتی یکی از دوستامم رفت زوری باهاش دوست شد و بهش گفته بود هرجا که با نیلو رفتی بیا با منم بریم الان اون دوتا هر ماه باهم میرن بیرون
    هرجام سعی می کنم بی خیال بشم به خودم میگم خب بنده خدا تا الان این چیزارو نداشته نمی دونسته میخواسته تجربه کنه و با آرامش میرم دیدن همسرم ولی یهو سبز میشه و سعی مکنه یجوری به من ثابت کنه که از من پیشی گرفته. از این که ما یکسالی دچار مشکل مالی بودیم خوشحال بود و بعدها فهمیدم که هر روز لباس میخرید و ریخت و پاش می کرد که به من نشون بده من پول ندارم ولی اون داره
    بعد از اینکه شرکت همسرم کمی چون گرفت یه دوتا تیکه لباس خریدم اومد جلوم نشست گفت ملت همینطوری رنگاوارنگ لباس میخرن و ول خرجی می کنن ن همه اش دارم قست می دم ما 10 میلیون فقط دارم قست می دم می بینی توروخدا نیلو جان.
    منی که از پیشرفت همه خوشحال میشم وقتی میخواست بره دماغشو عمل کنه هم ناراحت شدم هم دلم میخواست زشت بشه
    من دوست ندارم اینطوری باشم میخوام به زندگی قبلیه بدون اونم برگردم . چطور از این وضعیت که شاید همون حسادت و چشم رو هم چشمی باشه خلاص شم . ولی فکر نکنم بهش حسودیم شه فقط دلم می خواد این دور زندگیه من نباشه بره پیشرفت کنه بزرگ شده عشق و حال کنه ولی به زندگیه ما وصل نباشه .

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nily نمایش پست ها
    سلام
    چند تا مشکل دارم که تو زندگیم اذیتم می کنن یکی اعتماد بنفس شدیدا پایینم در زمینه ی کاری ، وسواس فکریم و بد بودن تو زمینه ارتباط و گفتمان با دیگران
    ولی این مشکلی که می خوام تو این پست مطرح کنم تمام روزها و اکثر ساعات زندگیم و مختل کرده
    من اصلا حسود نیستم تا به حال از نظر شخصیتی خودم و کمتر و پاببنتر از دیگران ندیدم تو زندگیم کمبود خاصی نداشتم
    اما بعد از آشنایی با همسرم قبل از ازدواج با خواهر شوهرم دوستای خوبی بودیم( بعد از آشنایی با همسرم با خواهرشون دوست شدم ) حتی تمام مشکلاتشو به من میگفت و من با جون دل دنبال کاراش می افتادم و تا جایی که از دستم بر میومد بهش کمک می کردم
    و همیشه می گفت خدا کنه تو عروس ماشی خشگلی و با کلاسیو غیره پزتو چقدر بدم اما تا همسرم اومد تو شغلش کمی پیشرف کنه و بحث ازدواج ما کمی جدیتر شد خواهرش خیلی شیک و مجلسی داشت تلاش می کرد براش یه دختر دیگه پیدا کنه تو روی من لبخند میزد و من دوست خودم می دونستم ولی جلوی چشم خودم داشت کس دیگه ای رو وارد زندگی همسرم میکرد ...
    از این گذشتم بعد که کار به عقد کشید کلا عوض شد شروع کرد به مخفی کاری پر کردن شوهرم و همه اش سعی داشت تو همه چی دخالت کنه مثلا من و همسرم تصمیم گرفتیم بجای جشن عروسی با اون پوی بدهی های همسرم و بدیم و ماشین بخریم. همه موافقت کردن و به جایی رسید که فهمیدم این پیشنهاد من بوده خواهر شوهرم پاشو کرد تو یه کفش که باید عروسی بگیرید برادر گلم تو نمی فهمی من می فهمم از همسرم انکار از ایشون اصرار تا اینکه تو روی منو همسرم وایساد و گفت حالا می بینیم حرف کی میشه بابا به حرف تو گوش نمیده. و خلاصه عروسی گرفتند و چه عروسی افتضاحی بعد 4 سال هنوز عکساو فیلمامونو نگرفتیم بدهی اومد رود بدهی...
    و خیلی کارای دیگه مثل تقلید همیشگی از من از رفتار و تیگ و لباس بگیر تا تحصییل و کارو هنر و بالا کشیدن شرکت همسرم با همکاری خانواده شرکتی که همسرم با کلی زحمت شبانه روزی ساخت وقتی همسرم یه کمک کوچیک از پدر شوهرم خواست بجای اینکه بهش کمک کنه باز خواهرش خودشو انداخت وسط و گفتن این پول مال خواهرته و شرکت باید برای خواهرت بشه اونوقت کمک می کنیم از قبلم که خودش کلی پیش همسرم اشک تمساح و ناراحتی که همه یه کار دوم دارن یه مغازه ای شرکتی چیزی منم دل می خواد یه جارو بزنم دیگه کارمند نباشم و همسرم شد کارمند شرکت خودش
    نقط ضعف همسرم و خوب میدونه می دونه که همسرم بخاطر اینکه خواهرش ناراحت نشه و دلش نشکنه حاضره حتی با من بدرفتاری کنه
    و بدبختی اینجاست که همسرم متاسفانه اینارو نمی بینیه و نمی فهمه درصورتی که خیلی واضحن و حتی خودشون تو حرفهاشون سوتی تمام این کاراشونو میدن . وقتی من به شوهرم می گم میگه به خواهرم حسودی نکن ...
    و با وجود اینکه من همه چیز و راجع به خواهرش می دونم سعی می کنه هی خواهرشو پیش چشم من بزرگ کنه منو مدیون اون نشون بده
    چقدر وراجی کردم
    خلاصه اینکه این شخص الان کسی شده که با فکر کردن بهش داره تمام زمان و انرژیم تلف میشه . می خوام لباس بپوشم باید در زمان مناسب بپوشم که نبینه بره از روش بخره مثل خواهر دوقلوم بیاد تو مجلسا
    می خوام با همسرم واسه گردش برنامه ریزی کنم حواسم باشه که این نفهمه جالبه که بدونین میخواست با ما ماه عسلم بیاد .
    کمک فک کنم دچار حسادت و چشم رو هم چشمی شدم خیلی سعی کردم از دایره دید و فکرم خارجش کنم ولی همه جا هست و همسرمم به همه جا بودنش کمک می کنه
    لطفا بهم راه کار بدین. چکار کنم از این وضعیت فکر همیشگی و حالتهای چشم رو هم چشمی خلاص بشم.
    حتی یکی از دوستامم رفت زوری باهاش دوست شد و بهش گفته بود هرجا که با نیلو رفتی بیا با منم بریم الان اون دوتا هر ماه باهم میرن بیرون
    هرجام سعی می کنم بی خیال بشم به خودم میگم خب بنده خدا تا الان این چیزارو نداشته نمی دونسته میخواسته تجربه کنه و با آرامش میرم دیدن همسرم ولی یهو سبز میشه و سعی مکنه یجوری به من ثابت کنه که از من پیشی گرفته. از این که ما یکسالی دچار مشکل مالی بودیم خوشحال بود و بعدها فهمیدم که هر روز لباس میخرید و ریخت و پاش می کرد که به من نشون بده من پول ندارم ولی اون داره
    بعد از اینکه شرکت همسرم کمی چون گرفت یه دوتا تیکه لباس خریدم اومد جلوم نشست گفت ملت همینطوری رنگاوارنگ لباس میخرن و ول خرجی می کنن ن همه اش دارم قست می دم ما 10 میلیون فقط دارم قست می دم می بینی توروخدا نیلو جان.
    منی که از پیشرفت همه خوشحال میشم وقتی میخواست بره دماغشو عمل کنه هم ناراحت شدم هم دلم میخواست زشت بشه
    من دوست ندارم اینطوری باشم میخوام به زندگی قبلیه بدون اونم برگردم . چطور از این وضعیت که شاید همون حسادت و چشم رو هم چشمی باشه خلاص شم . ولی فکر نکنم بهش حسودیم شه فقط دلم می خواد این دور زندگیه من نباشه بره پیشرفت کنه بزرگ شده عشق و حال کنه ولی به زندگیه ما وصل نباشه .
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    ابتدا در مورد وسواس باید گفت که تحت تاثیر مشکلات با توجه به ظرفیت طرف ممکنه دچار مشکلات گوناگون روحی روانی بشه من جمله وسواس و.........‌‌پس در این مورد باید گفت به احتمال قوی این حالت شما ( دسواس و.....) اگر مشکلا تتون حل وفیصله بشه ختم و تمام خواهد شد
    مگر اینکه ریشه وسواس فکر شما در مشکلات دیگه ای باشه وشما قبلا هم ( قبل از این مشکلات که گفتی ) این حالت هارو داشته باشین

    درمورد خواهر شوهرت کافیه شما وهمسرتون باهم اقدام کنید تا ایشون توی زندگی شما کم رنگ تر بشه

    سعی کن با همسرتون در آرامش و بدون توهین صحبت کنی و بیان کن که باید برای حل مشکلاتی که خواهرش برای شما به وجود میاره با یکدیگر تعامل کنین و از مشاور کمک بگیرین تا شوهرت درک شما براش میسر بشه
    شما نیز بهتره سعی کنین در اینگونه مواقع آرامش خودتون رو بیشتر حفظ کنید
    ممکنه همسرتون واقعا خواهرش رو دوست داره و طوری بهش وابستگی داره که نیاز های شما رو درزندگی به اولویت های چندم واگزار کرده
    یا همسرتون از خواهرش و پدر مادرش به خاطر دلایل شخصی احساس ترس داره و در واقع از برخورد و جدل با اونها در جهت احقاق حقش پرهیز میکنه و با وجود اینکه میتونه بفهمه خواهرش مقصره اما سعی میکنه شما رو غیر موجه جلوه بده تا شما هم طبق مراد و میل همسرت کوتاه بیای
    البته چیزی که واضحه شما آگاهی کامل از همسرت و رفتار ایشون درقبل از ازدواج کسب نکردی !
    مورد بعدی شما به طور گسترده به حرفایی که بین شما و خواهر شوهرتون بوده پرداختی و این باعث شد که تاپیکت طولانی بشه و اطلاعات مطبوع کم تر دراختیار ما قرار بدی و کیفیت راهنمایی ما در سطح حداقل خلاصه بشه

    آیا همسرت هیچ گونه ناراحتی نداره از اینکه پدر ومادرش کمکش نکردند ؟

    آیا همسرت حالت پرهیز در دفاع از حقش در برابر خانوادش داره یا صرفا صمعاً وطاعتاً هست در برابرشون ؟

    آیا همسرت واقعا بودجه اولیه رو در شرکت سرمایه گزاری کرده والان بنا بر اجبار / اختیار ) مجبور شد کارمند شرکت خودش باشه ؟
    یا این که شوهرتون رو برای زحماتی که کشیده مالک شرکت میدونید و بودجه اولیه واقعا برای پدر شوهر یا خواهر شوهرتون بوده ؟

    میدونید اگر واقعا شوهرتون بودجه اولیه رو سرمایه کرده پس چطور الان ناراحت نیست ؟ مگر اینکه خودش با خانوادش در یک جبهه هست و دست تو یه کاسه هستند و فقط تظاهری و از نظر شما بهش ظلم میشه
    ویرایش توسط Saltanat : 01-26-2020 در ساعت 04:58 PM

  3. 3 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    احساسات شما قابل احترام می باشد اما نیاز است که شما و همسرتان به صورت حضوری به زوج درمانگر مراجعه داشته باشید تا این مشکلات و سبک دیدگاه و نظرات و نحوه برخورد هردوی شما مورد بررسی قرار گیرد و بتوانیم در این زمینه به هردوی شما در بهبود زندگی مشترکتان کمک کنیم.
    بهتر است هردوی شما دو نفر بدانید که زندگی مشترک شما از زندگی خانوادگی جدا می باشد و بهتر است سعی کنید که در مورد زندگی مشترکتان با یکدیگر مشورت داشته باشید و حریم های خصوصی زندگی مشترکتان را حفظ کنید و در کنار احترامی که برای خانواده های یکدگیر قاول هستید و برای خانواده خودتان اولویت اول را زندگی مشترکتان قرار بدهید و اینکهب دانید دفاع از حقوق خودتان به معنای بی احترامی به خانواده نمی باشد .
    در این مسیر بهتر است از تمرکز بر رفتارهای خانواده همسرتان و مخصوصا خواهر شوهرتان خوداری کنید چون هرچقد که شما تمرکز بیشتری بر رفتارهای ایشان داشته باشید هم شرایط روحی خودتان با مشکلات بیشتری مواجهه می شود و از پیش رفت باز می مانید و هم زندگی مشترکتان با مشکلات بیشتری روبرو می شود بهتر است در مقابل همسرتان حتی در صورت ناراحتی با توهین و مقصر دانستن انها صحبت نکنید و سعی کنید که در احترام بدون اوردن نامی از دیگران در مورد احساسات و نیازهای خودتان صحبت کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
    دقت کنید که اگر شما بخواهید به خانواده همسرتان حساسیت نشان بدهید و یا با توهین رد مورد آنها صحبت کنید حتی اگر همسرتان بدانند که حق با شما می باشد امکان جبهه گیری بیشتر ایشان در مقابل شما وجود دارد .

  5. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42813
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    ابتدا در مورد وسواس باید گفت که تحت تاثیر مشکلات با توجه به ظرفیت طرف ممکنه دچار مشکلات گوناگون روحی روانی بشه من جمله وسواس و.........‌‌پس در این مورد باید گفت به احتمال قوی این حالت شما ( دسواس و.....) اگر مشکلا تتون حل وفیصله بشه ختم و تمام خواهد شد
    مگر اینکه ریشه وسواس فکر شما در مشکلات دیگه ای باشه وشما قبلا هم ( قبل از این مشکلات که گفتی ) این حالت هارو داشته باشین

    درمورد خواهر شوهرت کافیه شما وهمسرتون باهم اقدام کنید تا ایشون توی زندگی شما کم رنگ تر بشه

    سعی کن با همسرتون در آرامش و بدون توهین صحبت کنی و بیان کن که باید برای حل مشکلاتی که خواهرش برای شما به وجود میاره با یکدیگر تعامل کنین و از مشاور کمک بگیرین تا شوهرت درک شما براش میسر بشه
    شما نیز بهتره سعی کنین در اینگونه مواقع آرامش خودتون رو بیشتر حفظ کنید
    ممکنه همسرتون واقعا خواهرش رو دوست داره و طوری بهش وابستگی داره که نیاز های شما رو درزندگی به اولویت های چندم واگزار کرده
    یا همسرتون از خواهرش و پدر مادرش به خاطر دلایل شخصی احساس ترس داره و در واقع از برخورد و جدل با اونها در جهت احقاق حقش پرهیز میکنه و با وجود اینکه میتونه بفهمه خواهرش مقصره اما سعی میکنه شما رو غیر موجه جلوه بده تا شما هم طبق مراد و میل همسرت کوتاه بیای
    البته چیزی که واضحه شما آگاهی کامل از همسرت و رفتار ایشون درقبل از ازدواج کسب نکردی !
    مورد بعدی شما به طور گسترده به حرفایی که بین شما و خواهر شوهرتون بوده پرداختی و این باعث شد که تاپیکت طولانی بشه و اطلاعات مطبوع کم تر دراختیار ما قرار بدی و کیفیت راهنمایی ما در سطح حداقل خلاصه بشه

    آیا همسرت هیچ گونه ناراحتی نداره از اینکه پدر ومادرش کمکش نکردند ؟

    آیا همسرت حالت پرهیز در دفاع از حقش در برابر خانوادش داره یا صرفا صمعاً وطاعتاً هست در برابرشون ؟

    آیا همسرت واقعا بودجه اولیه رو در شرکت سرمایه گزاری کرده والان بنا بر اجبار / اختیار ) مجبور شد کارمند شرکت خودش باشه ؟
    یا این که شوهرتون رو برای زحماتی که کشیده مالک شرکت میدونید و بودجه اولیه واقعا برای پدر شوهر یا خواهر شوهرتون بوده ؟

    میدونید اگر واقعا شوهرتون بودجه اولیه رو سرمایه کرده پس چطور الان ناراحت نیست ؟ مگر اینکه خودش با خانوادش در یک جبهه هست و دست تو یه کاسه هستند و فقط تظاهری و از نظر شما بهش ظلم میشه


    بابت توجه و زمانی که گذاشتین سپاسگزار
    سرمایه اولیه شرکت برای خود همسرم بوده و بخاطر یک جابجایی ناگهانی از پدرشون کمک خواستن ، پدر شوهرم وام گرفت و درحالی که الان همسرم قستهای وام رو پرداخت می کنه سهمی هم از شرکت به خواهرش میرسه چون اجاره نامه شرکت بنام ایشون هستش. و التبه مدیر .
    بدون جبهه گرفتن از همسرم خواهش کردم به حرفهام گوش کنه و فکر کنه حتی این زنش نیست که داره اینارو میگه و اگه حرفهام منظقی نبود انجام نده ولی در آخر تمام مکالمات با هر روشی همیشه فقط عضبانی میشه . حتی یکبار با داد و فریاد گفت حتی اگر روزی بمیرم اینوو بدون که کل شرکت با تمام وسایل و پول پیش برای خواهرمه . در جواب اینکه میگم خوب چرا این وام که اصلا تو برنامه خانواده ات نبود و فقط بخاطر تو این وام رو گرفتند و خودت داری قسطهاشو میدی چرا باید به اسم عاطفه تموم شه میگه می تونست این وام و برای خودشون بگیرن ولی برای من گرفتن .
    اینکه باید به شناخت از همسرم میرسیدم کاملا حق با شماست ولی وقتی خودشو چنان مشتاق برای یه زندگی مشترک نشون میده که حتی با دست خالی باید شروع کنیم و از صفر و کم کم برای خودمون زندگی درست کنیم وهمیشه طوری رفتار میکرد که انگار فقط برای خوشبختی من داره تلاش می کنه و منی که اعتقادی به ازدواج نداشتم قانعم کنه که بیام در کنارش با هر مشکل مالی بسازم تا زندگی روبه جلو داشته باشیم و با هم خوش باشیم. یهو رنگ عوض می کنه و هرباری که خواهرش اشک تمساح میریزه که مثلا ماشینم سیستم نداره نمیتونم برم باهاش شمال و با یخچال فریزر خالی و عقب افتادن قسطها و اینکه اون لحظه می دونست دکتر رفتنم واجب بود به من گفت عزیزم پول ندارم می تونی یوقت دیگه بری دکتر منم برای اینکه عذاب وجدان نگیره خیلی راحت گفتم نه عزیزم چه اشکالی داره هروقت پول داشتی. و فرداش برای ماشین خواهرش سیستم بست وقتی هم گفتم چرا گفت عاظفه الان دستش خالیه بعدا پولمو میده ....( فک کنم باز از موضوع خارج شدم)
    آخه این دختر خدارو شکر پدر بالای سرش و ان شاالله که 120 سال دیگه هم باشه چرا همسر من باید اونو به همه چی ترجیح بده اگه خدایی نکرده پدرمادر بالای سرش نبود کار نداشت سقف بالای سر نداشت
    اینکه باهم هم دستن رو هم گاهی بهش فکر می کنم انگار می خوان تو زندگی ما چیزی نباشه که خدایی نکرده به من برسه .
    یا اونقدر کوره و الکی از خانواده اش قدیسه ی نیست در جهان ساخته که باورش نمی شه.
    وقتی با منظق و دلیل کامل به همسرم نشون میدم که خانواده اش بهش کمکی نمی کنن طوری با دادو هوار ماجرارو میچرخونه که می خواد نشون بده منم مدیونشونم . آخه مدیون کدوم کارو کدوم محبت خارج از عرفشونم.
    ولی واقعا زندگیمو دوست دارم فقط ای کاش می تونستم خواهر شوهرمو از دایره توجهم خارج کنم. یه شخصی که می خواد هرکاری که من می کنم اونم بکنه شاید باورتون نشه حتی با کلی مشقت بایکی از دوستامم دوست شده بهش گفته با منم هرجاکه با نیلو رفتی بریم .
    خیلی حرف میزنم دست خودم نست ببخشید چند ساله دارم میریزم تو خودم چون به خانواده ام مخصوصا مادرم اگر بگم فقط باعث درگیری و تنش میشه .

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42813
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط dehghan نمایش پست ها
    با سلام خدمت شما دوست عزیز
    احساسات شما قابل احترام می باشد اما نیاز است که شما و همسرتان به صورت حضوری به زوج درمانگر مراجعه داشته باشید تا این مشکلات و سبک دیدگاه و نظرات و نحوه برخورد هردوی شما مورد بررسی قرار گیرد و بتوانیم در این زمینه به هردوی شما در بهبود زندگی مشترکتان کمک کنیم.
    بهتر است هردوی شما دو نفر بدانید که زندگی مشترک شما از زندگی خانوادگی جدا می باشد و بهتر است سعی کنید که در مورد زندگی مشترکتان با یکدیگر مشورت داشته باشید و حریم های خصوصی زندگی مشترکتان را حفظ کنید و در کنار احترامی که برای خانواده های یکدگیر قاول هستید و برای خانواده خودتان اولویت اول را زندگی مشترکتان قرار بدهید و اینکهب دانید دفاع از حقوق خودتان به معنای بی احترامی به خانواده نمی باشد .
    در این مسیر بهتر است از تمرکز بر رفتارهای خانواده همسرتان و مخصوصا خواهر شوهرتان خوداری کنید چون هرچقد که شما تمرکز بیشتری بر رفتارهای ایشان داشته باشید هم شرایط روحی خودتان با مشکلات بیشتری مواجهه می شود و از پیش رفت باز می مانید و هم زندگی مشترکتان با مشکلات بیشتری روبرو می شود بهتر است در مقابل همسرتان حتی در صورت ناراحتی با توهین و مقصر دانستن انها صحبت نکنید و سعی کنید که در احترام بدون اوردن نامی از دیگران در مورد احساسات و نیازهای خودتان صحبت کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
    دقت کنید که اگر شما بخواهید به خانواده همسرتان حساسیت نشان بدهید و یا با توهین رد مورد آنها صحبت کنید حتی اگر همسرتان بدانند که حق با شما می باشد امکان جبهه گیری بیشتر ایشان در مقابل شما وجود دارد .

    همسرم هیچ جوره راضی به رفتن به مشاوره نمیشه حتی پیشنهاد مشاور تلفنی دادم قبول نکرد و جالب که به منم اجازه نمیده برم.
    من تا به حال به هیچ عنوان به خانواده اش توهین نکردم و برام محترمن و مخصوصا مادرشوهرم برام عزیزه. من بدون جبهه گرفتن فقط وقتی این اشتباهات و یا رفتارهایی که ناراحتم میکردو میگفتم باهام دعوا می کرد . و بهم می گفت که تو حق نداری منو از خانواده ام جدا کنی !!!!و من هیچوقت دلیل این حرف و نفهمیدم چون مثلا وقتی بهش گفتم اینکه به من گفتی پول نداری و من دکترم و کنسل کردم درحالی که پول داشتی و این موضوع دلمو شکست . چنین جوابهایی می داد همیشه.
    و بعدها که عموهاشو مثال زد که آره زنشون روسرشون سواره نمیذارن با خانواده هاشون رفت و آمد کنن و من اصلا دوست ندارم و اینکه بابام همیشه مسخره شون میکنه فهمیدم که این یه جبه گیری دیرینست که از پدر به ارث برده و با خودش آورده. و متاسفانه می خواد جاپای جای پدرش بذاره ولخرجی برای خواهر برادر و تو سختی نگهداشتن خانواده خودش. هیهات که تو شناخت این روابط به گفته های خود همسرم گوش کردم و تمام مدت فکر می کردم روی زمین پدری مهربانتر و فداکارتر از پدرشوهر من رو زمین نیست و خوش بحال همسرم و خوشبحال من و بچه آینده مون که پدری با چنین الگویی داره. ولی افسوس که این همه بال و پر اضافی تو ذهن همسرم هستش . من نمی گم همه ی پدر مادر ها باید مثل مادر من باشن ولی مادر من تمام کارهای واجبشو زمین میذاره تا اول پیش پا افتاده ترین مشکلات مارو حل کنه . من ازش چنین بتی نساخته بودم . و جلوی چشم پدری رو می بینم که پسرش برای وارد شدن به زندگی جدید داره تلاش می کنه و کلی بدهی داره و ازش خواهش می کنه پولی که میخواین خرج عروسی کنین بدین به خودم. و به هیچیش حساب نمی کنه .و روزی که پسرش می گه امسال انقدر قسط داشتم پول ندارم بیام مسافرت شما برید خوش بگذره بعد این پدر چندین میلیون راحت هزینه می کنه خانواده دو تا از برادراشو بمیره مسافرت !!!!!! خب پولش حقش اختیارشو داره یه مرد معمولی و یک پدر خیلی معمولی مثل خیلی از پدر های معمولیه دیگه است . چرا می خواد زوری نشون بده که پدرش خیلی خاص و از جان گذشته و فداکاره و نه تنها همسرم بیش از حد مدیون این پدر منم مجبورم باشم!!!!
    فکر نکنم همسرم تغیری بکنه البته تا الانم به فکر تغییرش نبودم . فقط می خوام بدونم راهی هست که رو خودم کار کنم و اینقدر برای هر کاری اول خواهرشوهرم نیاد تو ذهنم بیشتر مثل یه هوو میمونه تا خواهر شوهر. میخوام به روزای کاری و رفت آمدای قبلیم برگردم من اجازه بیرون رفتن با دوستامو ندارم اجازه سر هر کارو پرژه ای رو رفتن و ندارم هیچ مشتری مردی حق تماس با من رو نداره کارم کلی افت کرده و به تبع درامدم . و میاد جلوی من میشینه میگه عاطفه زرنگه می دونی با چندتا مهندس مرد بزن و ببند داره کلی درآمد داره می تونه پول در میاره شرکت مال اون شده. خب منم یه زمان واسه خودم زندگی مستقلی داشتم کار خوب درآمد مناسبی داشتم که هر وقت هرچی دلم می خواست می تونستم برای خودم تهیه کنم .ماشین داشتم . ... الان می گه حسودیت میشه عاطفه ماشین داره و داره روش سیستم می بنده .داری می ترکی که میگی اگه پول داشتی چرا ندادی من برم دکتر. چرا باید حسودی کنم به کسی که کاملا از لحظه ای که منو شناخته خیلی پر واضح داره راه زندگی منو میره و فقط چیزایی که من داشتمو انجام دادم و تکرار می کنه حتی نه یک چیز اضافه تر و نه بهتر.
    همسرم با من واقعا مهربونه و برای زندگی تلاش می کنه ولی تا زمانی که خواهرش نچسبه بهش.
    من حسودی نمی کنم ولی از اینکه هرکاری می کنم و حتی هرچی می پوشم با تیکه کلامی دارم یکی عینا میاد تکرار می کنه خسته شدم . اینکه تا میایم یکاری کنیم شوهرم اول اسم عاطفه رو میاره خسته شدم . اگر خانواده اش دست به یکی کردن که اینجوری بهتره خبر ندارن که حتی اعتماد بنفس و استقلال پسرشونو دارن از بین می برن اون مردی که همه بهش تکیه می کردن و خودم باوردارم که هر کاری از دستش برمیاد داره توری متکی میشه که اعتماد بنفسشو داره از دست می ده . حتی گاهی از دهنش در میره که من اون موقع چطور این کارارو می کردم الان نمی تونم خوبه خواهرم پشتمه.

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42813
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    معذرت می خوام هر کاری می کنم متن ها کوتاه در نمیان.
    ببخشید اگر خسته کنندم فک کنم بخاطر اینکه نزدیک 5 ساله دارم همه ی اینارو میریزم تو خودم

  9. بالا | پست 7


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nily نمایش پست ها
    بابت توجه و زمانی که گذاشتین سپاسگزار
    سرمایه اولیه شرکت برای خود همسرم بوده و بخاطر یک جابجایی ناگهانی از پدرشون کمک خواستن ، پدر شوهرم وام گرفت و درحالی که الان همسرم قستهای وام رو پرداخت می کنه سهمی هم از شرکت به خواهرش میرسه چون اجاره نامه شرکت بنام ایشون هستش. و التبه مدیر .
    بدون جبهه گرفتن از همسرم خواهش کردم به حرفهام گوش کنه و فکر کنه حتی این زنش نیست که داره اینارو میگه و اگه حرفهام منظقی نبود انجام نده ولی در آخر تمام مکالمات با هر روشی همیشه فقط عضبانی میشه . حتی یکبار با داد و فریاد گفت حتی اگر روزی بمیرم اینوو بدون که کل شرکت با تمام وسایل و پول پیش برای خواهرمه . در جواب اینکه میگم خوب چرا این وام که اصلا تو برنامه خانواده ات نبود و فقط بخاطر تو این وام رو گرفتند و خودت داری قسطهاشو میدی چرا باید به اسم عاطفه تموم شه میگه می تونست این وام و برای خودشون بگیرن ولی برای من گرفتن .
    اینکه باید به شناخت از همسرم میرسیدم کاملا حق با شماست ولی وقتی خودشو چنان مشتاق برای یه زندگی مشترک نشون میده که حتی با دست خالی باید شروع کنیم و از صفر و کم کم برای خودمون زندگی درست کنیم وهمیشه طوری رفتار میکرد که انگار فقط برای خوشبختی من داره تلاش می کنه و منی که اعتقادی به ازدواج نداشتم قانعم کنه که بیام در کنارش با هر مشکل مالی بسازم تا زندگی روبه جلو داشته باشیم و با هم خوش باشیم. یهو رنگ عوض می کنه و هرباری که خواهرش اشک تمساح میریزه که مثلا ماشینم سیستم نداره نمیتونم برم باهاش شمال و با یخچال فریزر خالی و عقب افتادن قسطها و اینکه اون لحظه می دونست دکتر رفتنم واجب بود به من گفت عزیزم پول ندارم می تونی یوقت دیگه بری دکتر منم برای اینکه عذاب وجدان نگیره خیلی راحت گفتم نه عزیزم چه اشکالی داره هروقت پول داشتی. و فرداش برای ماشین خواهرش سیستم بست وقتی هم گفتم چرا گفت عاظفه الان دستش خالیه بعدا پولمو میده ....( فک کنم باز از موضوع خارج شدم)
    آخه این دختر خدارو شکر پدر بالای سرش و ان شاالله که 120 سال دیگه هم باشه چرا همسر من باید اونو به همه چی ترجیح بده اگه خدایی نکرده پدرمادر بالای سرش نبود کار نداشت سقف بالای سر نداشت
    اینکه باهم هم دستن رو هم گاهی بهش فکر می کنم انگار می خوان تو زندگی ما چیزی نباشه که خدایی نکرده به من برسه .
    یا اونقدر کوره و الکی از خانواده اش قدیسه ی نیست در جهان ساخته که باورش نمی شه.
    وقتی با منظق و دلیل کامل به همسرم نشون میدم که خانواده اش بهش کمکی نمی کنن طوری با دادو هوار ماجرارو میچرخونه که می خواد نشون بده منم مدیونشونم . آخه مدیون کدوم کارو کدوم محبت خارج از عرفشونم.
    ولی واقعا زندگیمو دوست دارم فقط ای کاش می تونستم خواهر شوهرمو از دایره توجهم خارج کنم. یه شخصی که می خواد هرکاری که من می کنم اونم بکنه شاید باورتون نشه حتی با کلی مشقت بایکی از دوستامم دوست شده بهش گفته با منم هرجاکه با نیلو رفتی بریم .
    خیلی حرف میزنم دست خودم نست ببخشید چند ساله دارم میریزم تو خودم چون به خانواده ام مخصوصا مادرم اگر بگم فقط باعث درگیری و تنش میشه .
    سلام مجدد نیلوفر خانم

    چیزی که واضحه عامل بروز مشکل توی زندگی شما فقط خواهر شوهرتون نیست بلکه مادرشوهر و پدر شوهرتون وحتی همسرتون به طور واضح دخیل هستند
    مورد بعدی توجهی که همسرت به خواهرش میکنه و مادرشوهر پدر شوهرت هم به این دختر اینقدر توجه میکنند حتما دلیل خاصی داره

    آیا خواهر شوهرت قبلا شکست عاطفی و طلاق و....تجربه کرده ؟

    به نظرت جدای از رفتارش باشما رفتارش با دیگران چطوره ؟ طبیعیه یا باروان همه بازی میکنه ؟ حالت غیر طبیعی روانی توی خواهرشوهر ندیدی ؟

    اگر قبلا طلاق گرفته ممکنه پول مهریه اش رو گزاشته باشه بانک و بر اساس اون امتیازی که به پول مهریه اش میخورده به پدرشوهرت وام دادن و ایشون وام رو به شوهرت داده بعدا خواهرشوهرت زده زیر همه چی به خاطر حسادت وگفته پول برای منه پس باید مدیر شرکت باشم ............به نظرت ممکنه این طور باشه ؟

    اگر این طور نیست باید دنبال علت توجهی فوق غیر طبیعی این خانواده به دخترشون باشی
    شک نکن یا علت روانی داره یا یه مشکلی مسئله ای چیزی هست
    تا نتونی اون علت رو بر طرف کنی رفتار شوهرت تغیر نخواهد کرد
    این خوانواده چند فرزند دارند ؟
    وضعیت مالی پدر شوهرت چطوره ؟
    ممکنه به خاطر پول شوهرت در برابرشون کوتاه بیاد تا این که در آینده از ارث محروم نشه ؟

    ممکن هست که این خانواده شمارو به عنوان عروس نمیخواستن به دلایل مختلف
    یکیش اینه که میگن دختری که قبلا با پسرمون دوست شده چرا نتونه با دیگران دوست شه !
    این خانواده با شما راحت نیستند و فکر میکنند شما اهل زندگی نیستی وممکنه طلاق بگیری و اگر چیزی به نام همسرت باشه به عنوان مهریه میگیری !
    وبا همین علت های پوچ تونستن همسرت رو نسبت به شما شستشو ذهنی کنند و با این روش هم به خواسته هاشون رسیدن ( شما اذیت شدی و اموال نداشته رو صاحب شدن ) هم تو زندگی شما دخالت میکنن
    ویرایش توسط Saltanat : 01-27-2020 در ساعت 04:34 PM

  10. 3 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2020
    شماره عضویت
    42813
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سلطنت نمایش پست ها
    سلام مجدد نیلوفر خانم

    چیزی که واضحه عامل بروز مشکل توی زندگی شما فقط خواهر شوهرتون نیست بلکه مادرشوهر و پدر شوهرتون وحتی همسرتون به طور واضح دخیل هستند
    مورد بعدی توجهی که همسرت به خواهرش میکنه و مادرشوهر پدر شوهرت هم به این دختر اینقدر توجه میکنند حتما دلیل خاصی داره

    آیا خواهر شوهرت قبلا شکست عاطفی و طلاق و....تجربه کرده ؟

    به نظرت جدای از رفتارش باشما رفتارش با دیگران چطوره ؟ طبیعیه یا باروان همه بازی میکنه ؟ حالت غیر طبیعی روانی توی خواهرشوهر ندیدی ؟

    اگر قبلا طلاق گرفته ممکنه پول مهریه اش رو گزاشته باشه بانک و بر اساس اون امتیازی که به پول مهریه اش میخورده به پدرشوهرت وام دادن و ایشون وام رو به شوهرت داده بعدا خواهرشوهرت زده زیر همه چی به خاطر حسادت وگفته پول برای منه پس باید مدیر شرکت باشم ............به نظرت ممکنه این طور باشه ؟

    اگر این طور نیست باید دنبال علت توجهی فوق غیر طبیعی این خانواده به دخترشون باشی
    شک نکن یا علت روانی داره یا یه مشکلی مسئله ای چیزی هست
    تا نتونی اون علت رو بر طرف کنی رفتار شوهرت تغیر نخواهد کرد
    این خوانواده چند فرزند دارند ؟
    وضعیت مالی پدر شوهرت چطوره ؟
    ممکنه به خاطر پول شوهرت در برابرشون کوتاه بیاد تا این که در آینده از ارث محروم نشه ؟

    ممکن هست که این خانواده شمارو به عنوان عروس نمیخواستن به دلایل مختلف
    یکیش اینه که میگن دختری که قبلا با پسرمون دوست شده چرا نتونه با دیگران دوست شه !
    این خانواده با شما راحت نیستند و فکر میکنند شما اهل زندگی نیستی وممکنه طلاق بگیری و اگر چیزی به نام همسرت باشه به عنوان مهریه میگیری !
    وبا همین علت های پوچ تونستن همسرت رو نسبت به شما شستشو ذهنی کنند و با این روش هم به خواسته هاشون رسیدن ( شما اذیت شدی و اموال نداشته رو صاحب شدن ) هم تو زندگی شما دخالت میکنن
    سلام سلطنت محترم
    بله خواهر شوهرم طلاق گرفته ...
    و من تا مدتها تلاش کردم تا روحیه اش درست شه به ادامه تحصیل تشویقش کردم و تا قبل از اینکه اینطور رنگ عوض کنه حاضر بودم برای خوشحالی و خوشبختیش هر کمکی بکنم. و متاسفانه خودش این فاصله رو درست کرد
    از نظر رفتار با دیگران با همه خوب رفتار می کنه و هر کاری می کنه تا دیگرانو دورش نگه داره ولی تا بحال ندیدم که دوست ثابتی داشته باشه البته بجز این دوست قبلیه من.
    ولی کسی که می خواد خواهرشو بکنه هووی زنش خوب چرا زن گرفته می موند برای خواهرش جانفشانی می کرد.
    اینکه خانواره اش مخالف بودن تا جایی که می دونم خیلی هم راضی بودن . همسرم از نظر خانوادگی محبت و شخصیت و مسيولیت پذیری و... خیلی خوبه . ولی از نظر تحصیلات و مالی و اینطور چیزای ظاهری سطحشون از ما پایینتره . و اختلافاتی هم تو فرهنگهامون بود. حداقل بخاطر اینطور چیزا می دونم از خداشونم بود که یه عروس تحصیل کرده شاغل و با کلاس داشته باشن
    نه وضع مالی خاصی ندارند خیلی معمولی می گم که پدر خانواده پولی اضافی که در میاره بجای بهبود کیفیت زندگی خانواده اش خرج خواهر برادراش می کنه .
    نمی دونم چرا این مهریه تموم نمی شه چون تا الان خیلی ازکارهایی که کردن گفتن مهریه عاطفه بود . 100 سکه برای چندین سال قبل با این همه ولخرجی باید تموم می شد.
    و باید بگم خیلی چیزهارو تازه از ما یاد گرفته مثل همین پول گذاشتن تو بانک شاید باورتون نشه ولی هیچی هیچی از اینطور کارها تحصیل تو جامعه بودن و استقلال مالی نمی دونستن . تنها چیزی که می دونستن دختر فقط می تونه شوهر کنه و همینکه سقفی بالاسرشه و غذایی هست که بخوره خوشبخته . حتی نمی دونستن جشن تولد سورپرایز گرفتن چیه که بماند بعد جشنی که من گرفتم خواهر شوهرم دیگه ول کن نبود جشن تولد سورپرایز بابا سوررایز مامان ... واییی خدا .. چرا دروغ بگم از این حرف پدر شوهرم ناراحت شدم که با اینکه می دونه همه ی این اتفاقات بعد ورود من تو زندگیشون رخ می ده ولی برگشت گفت واقعا دختر داشتن خوبه از عروس بهتره در صورتی عروس پشت همه ی این اتفاقاست دختری که تا دیروز بخاطر شوهرش هیچ کدوم شماهارو به هیچ حساب می کرد الان بخاطر حرفهای من قدر خانواده شو می دونه و فهمیده که نباید ازشون خجالت بکشه .
    با این همه سرویسی که از پدرش می گیره لازم سعی کنه ما تو زندگیمون پیشرفت نکنیم . یبار جور شد شوهرم به نام من یه تیبا خرید ولی خواهرش نمیدونست به نام منه و هر جا میخواست بره میومد ماشینو می گرفت که من سوار نشم ماجرا برای دوران نامزدی . ولی وقتی یه روز اتفاقی کارت ماشینو دید .و چهره اش دگرگون شد 3 روز بعدش یه مشکل مالی براشون پیش اومد که دوباره زیر پای شوهرم نشستن و مجبورش کردن ماشین و بفروشه .
    اونا بعدا گفتن بابا داشت چکش برگشت خورد خدارو شکر که علی کمک کرد. حالا بعدا یه ماشین دیگه می خره دیگه ان شالله. شوهرمم بهم گفته بود برای تهیه یه ماده اولیه بوجه لازم داره . ای بابا
    الان خوشحالن که ماشین به نام من نموند ولی انقدر سطح فکریشون پایینه که نمی بینن بچه شون با چه مشقتی از این سر شهر می ره اون سر شهر. و حالا حالاهادیگه نمی تونه ماشین بگیره .
    دیگه برای پیشرفت رو شوهرم حساب باز نمی کنم و میخوام برگردم سر کار دوباره رو پای خودم وایسم ولی اعتماد بنفسمم از دست دادم چون تو زمینه ی شغلیم کلی از پیشرفتهای روز عقب موندم و باید خییلی چیزها یاد بگیرم و می ترسم که دیگه نتونم کار خوب ارايه بدم
    ولی اولین سدم اینه که هرکازی می خوام بکنم اول هووم میاد تو فکرم چطوری از دایره توجهم خارجش کنم

  12. بالا | پست 9


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Oct 2019
    شماره عضویت
    42184
    نوشته ها
    14,499
    تشکـر
    380
    تشکر شده 17,518 بار در 3,264 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : فرد مزاحم افکار و زندگیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nily نمایش پست ها
    سلام سلطنت محترم
    بله خواهر شوهرم طلاق گرفته ...
    و من تا مدتها تلاش کردم تا روحیه اش درست شه به ادامه تحصیل تشویقش کردم و تا قبل از اینکه اینطور رنگ عوض کنه حاضر بودم برای خوشحالی و خوشبختیش هر کمکی بکنم. و متاسفانه خودش این فاصله رو درست کرد
    از نظر رفتار با دیگران با همه خوب رفتار می کنه و هر کاری می کنه تا دیگرانو دورش نگه داره ولی تا بحال ندیدم که دوست ثابتی داشته باشه البته بجز این دوست قبلیه من.
    ولی کسی که می خواد خواهرشو بکنه هووی زنش خوب چرا زن گرفته می موند برای خواهرش جانفشانی می کرد.
    اینکه خانواره اش مخالف بودن تا جایی که می دونم خیلی هم راضی بودن . همسرم از نظر خانوادگی محبت و شخصیت و مسيولیت پذیری و... خیلی خوبه . ولی از نظر تحصیلات و مالی و اینطور چیزای ظاهری سطحشون از ما پایینتره . و اختلافاتی هم تو فرهنگهامون بود. حداقل بخاطر اینطور چیزا می دونم از خداشونم بود که یه عروس تحصیل کرده شاغل و با کلاس داشته باشن
    نه وضع مالی خاصی ندارند خیلی معمولی می گم که پدر خانواده پولی اضافی که در میاره بجای بهبود کیفیت زندگی خانواده اش خرج خواهر برادراش می کنه .
    نمی دونم چرا این مهریه تموم نمی شه چون تا الان خیلی ازکارهایی که کردن گفتن مهریه عاطفه بود . 100 سکه برای چندین سال قبل با این همه ولخرجی باید تموم می شد.
    و باید بگم خیلی چیزهارو تازه از ما یاد گرفته مثل همین پول گذاشتن تو بانک شاید باورتون نشه ولی هیچی هیچی از اینطور کارها تحصیل تو جامعه بودن و استقلال مالی نمی دونستن . تنها چیزی که می دونستن دختر فقط می تونه شوهر کنه و همینکه سقفی بالاسرشه و غذایی هست که بخوره خوشبخته . حتی نمی دونستن جشن تولد سورپرایز گرفتن چیه که بماند بعد جشنی که من گرفتم خواهر شوهرم دیگه ول کن نبود جشن تولد سورپرایز بابا سوررایز مامان ... واییی خدا .. چرا دروغ بگم از این حرف پدر شوهرم ناراحت شدم که با اینکه می دونه همه ی این اتفاقات بعد ورود من تو زندگیشون رخ می ده ولی برگشت گفت واقعا دختر داشتن خوبه از عروس بهتره در صورتی عروس پشت همه ی این اتفاقاست دختری که تا دیروز بخاطر شوهرش هیچ کدوم شماهارو به هیچ حساب می کرد الان بخاطر حرفهای من قدر خانواده شو می دونه و فهمیده که نباید ازشون خجالت بکشه .
    با این همه سرویسی که از پدرش می گیره لازم سعی کنه ما تو زندگیمون پیشرفت نکنیم . یبار جور شد شوهرم به نام من یه تیبا خرید ولی خواهرش نمیدونست به نام منه و هر جا میخواست بره میومد ماشینو می گرفت که من سوار نشم ماجرا برای دوران نامزدی . ولی وقتی یه روز اتفاقی کارت ماشینو دید .و چهره اش دگرگون شد 3 روز بعدش یه مشکل مالی براشون پیش اومد که دوباره زیر پای شوهرم نشستن و مجبورش کردن ماشین و بفروشه .
    اونا بعدا گفتن بابا داشت چکش برگشت خورد خدارو شکر که علی کمک کرد. حالا بعدا یه ماشین دیگه می خره دیگه ان شالله. شوهرمم بهم گفته بود برای تهیه یه ماده اولیه بوجه لازم داره . ای بابا
    الان خوشحالن که ماشین به نام من نموند ولی انقدر سطح فکریشون پایینه که نمی بینن بچه شون با چه مشقتی از این سر شهر می ره اون سر شهر. و حالا حالاهادیگه نمی تونه ماشین بگیره .
    دیگه برای پیشرفت رو شوهرم حساب باز نمی کنم و میخوام برگردم سر کار دوباره رو پای خودم وایسم ولی اعتماد بنفسمم از دست دادم چون تو زمینه ی شغلیم کلی از پیشرفتهای روز عقب موندم و باید خییلی چیزها یاد بگیرم و می ترسم که دیگه نتونم کار خوب ارايه بدم
    ولی اولین سدم اینه که هرکازی می خوام بکنم اول هووم میاد تو فکرم چطوری از دایره توجهم خارجش کنم
    سلام

    بله همون طور که حدس زدم این دختر ( خواهر شوهرت ) یه شکست خورده والان همین شده بهانه برای ناز وادا کردن

    بله متاسفانه بازم حدسم درست دراومد و هر بودجه ای که تو زندگیشون هست رو متعلق به چند سکه طلا که اون دختر گرفته میدونن

    همین که خواهر شوهرت با هیچ کس دوستی ثابت نداشته وتنها دوستی که باهاش هست دوست مشترک شماست بیانگر این هست خواهرشوهرت یه اختلالاتی داره که دوستی ثابت نداره و الان هم فقط به خاطر حرس دادن شما با این دوست پایبند مونده

    مورد بعدی خانواده شوهرت واقعا استاندارد های عادی رو ندارند
    برای مثال همین که پدرشوهرت مازاد درآمدش رو برای تحصیل زندگی و کیفیت ارتزاق هزینه نکرده و بلکه مخارج زندگی خواهر برادرش رو متقبل میشه

    اینا خودش بیانگر این هست که این خانواده ازریشه راه رو اشتباه رفتند و الان دیگه شما نمیتونی وقت صرف عقل وشعور وهمت اینا کنی چون زمان بره و تقریبا نا ممکن

    باید چیکار کنی ؟
    همسرت آیا هنوز با شما در فاز عاطفی هست یا خیر ؟
    به نظر خودت اون طور که باید وشاید بهتون علاقه داره یا خیر ؟
    آیا با پدر شوهر مادرشوهر تو یک مکان زندگی میکنید / باهم تو طبقات جدا و دریک منزل ) ؟

    دوست گرامی این خانواده حسادت و تمام خصایص بد رو باهم دارند
    نه درک از تفکرات امروزی دارند نه شعور بلدند نه .........‌.کلن از اجتماع عقب هستند!!
    آیا خودت این تفاوت هارو قبل از ازدواج احساس نکردی ؟

    چیزی هم که شما باید درک کنی اون خانواده خوب یا بد خانواده همسرت هست پس نباید طوری صحبت کنی که همسرت ناراحت شه
    بلکه اثر گزار مفید وقاطع با همسرت صحبت کن و بگو
    بنا بر فلان دلیل و فلان دلیل و.....من مطمئنم شما خواهرت رو در اولویت قرار میدی ! چرا؟

    ویک نکته اگر شوهر شما قرار باشه به این روند ادامه بده دیری نیست که شما دچار کم بود عاطفه و افسردگی بشی
    به نظرت درصورت عدم موفقیت برای تغیر مسیر همسرت و........بازم عشق شما به زندگی کفایت اوضاع و عناصر مهم رو خواهد کرد؟

  13. 2 کاربران زیر از Saltanat بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد