نوشته اصلی توسط
khodaya
پسری 19 ساله هستم تقریبا نزدیک به 6 سال است عاشق هم جنس های خودم میشوم عاشق سه نفر در طول 6 سال شدم ولی به خاطر آبرو و سرگذشت بد کسانی که این علاقه را ابراز کردند هیچ وقت جرعت گفتنش را نداشتم و همیشه در حال سرکوب این احساس بودم تک فرزندم و نزدیک به 10 سال است که احساس تنهایی میکنم افراد زیادی دو رو برم هستند ولی باز هم احساس تنهایی میکنم هیچ وقت از ته دل احساس شادی نکردم به هیچ چیز قانع نیستم انگار یه حفره ذرونم هست که هیچ وقت پر نمیشه این اولین باره که احساساتمو بیان میکنم پیش روانششناسم رفتم ولی فایده نداشت مدتی قرص اعصاب مصرف میکردم و الان به شدت از جنگیدن با خودمو و زندگی خسته شدم فقط یه سرگرمی گاهی اوقات باعث میشه ذهنم آروم بشه دیگه نمیتونم ادامه بدم زمان و ذهنم واسم رنج آورن و مدام احساسات مختلف منو درگیر میکنن البته خیلی صبورم نه میتونم بغض کنم و نه اینکه گریه کنم فقط سعی میکنم صبر کنم همیشه واسه بقیه یه راهنما بودم که دلداریشون میدادم دریغ از اینکه خودم نیاز به کمک داشتم نا امیدی بدترین حسیه که منو عذاب میده فقط اعتقاداتم باعث شده که تاحالا صبر کنم و خودکشی نکنم تا حالا به مدت دو سال پیش دو تا روانشناس رفتم الان دارم به انتهای بی حسی میرسم انگار وجود ندارم به نظر شما من باید چیکار کنم ؟