نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: مادرم از بچگی منو زجر داده

786
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2020
    شماره عضویت
    43523
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    2
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مادرم از بچگی منو زجر داده

    من یه دختر 24 ساله هستم.
    از بچگی به خاطر شغل پدرم توی شهری دور از بقیه خونواده بزرگ زندگی کردیم.مادرم قبل از ازدواج با پدرم یه ازدواج ناموفق داشته. از طرفی خونواده پدرم با ازدواجشون مخالف بودن. من توی بدترین شرایط مالی پدرم به صورت ناخواسته به دنیا اومدم. به گفته مادرم گرچه تو دوران حاملگی پدرم خیلی دوستم نداشته ولی از وقتی به دنیا اومدم عزیزترین فرد زندگیش شدم. مادرم همیشه بهم محبت کرده بران هرکاری کرده جوری که همه حسرت داشتنشو دارن...شاید بپرسید مشکل کجاست...مادرم همیشه به رابطه منو پدرم حسادت کرده...همیشه سر کوچیکتریم حمایتی ک از هم کردیم دعوا راه انداخته...از همون بچگی (4 سالگی ک یادمه) با پدرم دعوا داشتن و کلا من توی جو متشنجی بزرگ شدم...اینا به یک طرف...همیشه توهم داره ک منو بابام میخوایم اونو تک بندازیم و اذیتش کنیم. همیشه فک میکنه بابام داره بهش خیانت میکنه از همون بچگی من. و به من میگه تو میخوای بابات بره رو من زن بگیره.همیشه تا داشته برام یه اتفاق خوب می افتاده همه چیزو خراب کرده...سر بیرون رفتن...مسافرت...تولد...هرچیزی دعوا راه میندازه و تا من و بابام زجر نکشیم راحت نمیشه...از همون بچگی من توی مهمترین دوران زندگیم، تا یه چیزی میشد قهر میکرد میرفت خونه مادرش...مادربزرگمم عین خودش.همیشه فک میکنه ما میخوایم اذیتش کنیم و همیشه حمایتش میکنه و میگه طلاق بگیره. الانم ک بزرگ شدم و نزدیک ازدواجمه سر هرچیزی قهر میکنه میره خونه مادرش و میگه دیگه نمیام تا بفهمن بی مادری نگیرنت...من سر این اخلاق و مشکلات روانیش چن بار توی دعواها بهشم گفتم "روانی" و اون وقتی اینو میشنوه زبونشو عین روانی ها در میاره و منو میزنه میگه میزنم تا بفهمی روانی کیه.بفهمی باید چجوری باشم تا بشم روانی.مشکل بزرگترم اینه از دور خیلی معقول به نظر میاد و جز منو بابام هیچکس باورش نمیشه رفتاراش این شکلیه.متقاعد نمیشه مشکل اعصاب داره تا میگیم هممون مشکل داریم...ماهم میایم...بیا بریم دکتر...دوباره شروع میکنه. منو بابام داریم زجر میکشیم. جفتمون مشکل اعصاب پیدا کردیم. هیچ راهی هم جلو پامون نیست.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : مادرم از بچگی منو زجر داده

    سلام به شما دوست عزیز
    احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت داشته باشید که بهتر است حتی اگر مادرتان مشکلات روحی دارند از برچسب زدن شما خوداری کنید چون ایشان را با این برچسب ها که با طالاعات محدود و دیدگاه عمومی اشتباه صدا می کنید باعث دور شدن ایشان از مسیر درمان می شود .
    سعی کنید در کنار احترامی که برای پدرتان قائل هستید سعی کنید وارد مشکلات مادر و پدرتان نشوید و تصمیم گیری در مورد این مشکلات را بر عهده خود آنها قرار بدهید تا بتوانید آرامش بیشتری داشته باشید و پدر ومادرتان نیز برای مشکلات خودشان و در مورد جدایی یا ادامه مسیر تصمیم گیری داشته باشند .
    بهتر است هدف و مسیر رشدی خودتان را داشته باشید و از وابستگی زیاد به هریک از آنها خوداری کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
    در مورد مادرتان نیز بهتر است سعی در احترام بیشتری با ایشان صحبت کنید و توجه و محبت خودتان را به ایشان نشان بدهید تا بتوانید در این مسیر برای بررسی شرایط روحی ایشان با هم همراه شوید و در این مسیر بهتر است هر سه نفر شما یک دوره خانواده درمانی را تجربه کنید تا بتوانیم به هر سه نفر شما کمک کنیم تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
    درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22247100

  3. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3


    عنوان کاربر
    مدیر کل
    تاریخ عضویت
    Nov 2019
    شماره عضویت
    42303
    نوشته ها
    220
    تشکـر
    0
    تشکر شده 71 بار در 62 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مادرم از بچگی منو زجر داده

    با سلام خدمت شما
    دوست عزیز هر نوع رابطه خراب و پر تشنجی با یکی از اعضای خانواده بسیار پرتنش و ناراحت کننده است به خصوص اینکه این عضو مادر خانواده باشد و ناراحتی شما در این زمینه کاملا قابل درک است.
    واقعیت این است که رفتار مادرتان و اینکه او را تغییر دهید تحت اراده و کنترل شما نیست.
    تمام افراد ممکن است در رابطه با فرزندشان که خیلی مورد علاقه یکی از والدین است در رابطه با همسرشان در یک رابطه مثلثی قرار گرفته و احساس ناخوشایندی را تجربه کنند.
    همچنین عدم اعتماد ایشان نشان دهنده مشکلات ایشان و سبک دلبستگی نا ایمنی است که دارند و به دلیل اضطراب بالایی که تجربه می کنند قادر به مدیریت درست هیجانات خودشان نیستند و حتما به جز این راه دیگری بلد نیستند و نمی دانند که قهر و بی توجهی نه تنها مشکلاتشان را حل نمی کند بلکه به آنها دامن هم خواهد زد.
    از انجا که هرکسی فقط اراده و اختیار رفتارهای خودش را دارد به نظر می رسد بهترین راه این باشد که به جای تمرکز بر تغییر دادن دیگران، ببینیم خودمان اگر چگونه رفتاری داشته باشیم و چه کار کنیم ی توانیم در مسیر خواسته هایمان حرکت کنیم.
    به عنوان مثال اگر خواسته شما داشتن یک رابطه بهتر بین شما و مادرتان است و ناراحتی اعصاب یا مشکل او را مانعی در این مسیر می بینید، بهتر است بر سهم خودتان در این راه متمرکز شوید.
    سرزنش، توهین، برچسب زدن، نصیحت، غرزدن، بی توجهی و هرگونه پرخاشگری جزو رفتارهای مخربی هستند که برای هر کسی آزاردهنده است.
    بنابرای حالا که می دانید که ایشان مشکل دارند و به هر دلیلی حاضر به دریافت مشاوره و کمک حرفه ای در این زمینه نیستند، با تمام اینها ببینید شما چگونه فرزندی می خواهید برای ایشان باشید؟
    اگر چگونه رفتار کنید به سهم خودتان به بهتر شدن رابطه تان و ایجاد صمیمیت بیشتر کمک خواهید کرد؟
    آیا با اینگونه رفتارها به او و خودتان کمکی خواهید کرد و یا بیشتر در معرض آسیب قرار خواهید گرفت و رابطه هم بد و بدتر خواهد شد؟
    دیدگاه مشفقانه و همدلانه نسبت به ایشان می تواند به شما کمک کند تا به جای احساس خشم، بتوانید از زاویه دید او به ماجرا نگاه کنید او را بیشتر درک کنید و با احترام گذاشتن و دادن احساس ارزشمندی به ایشان، به جای بی ارزش دانستن و مزاحم شمردن ایشان سهم خودتان را برای ترمیم و بهبود رابطه انجام دهید.
    ظاهرا تنها فرزند هستید، تجربه این احساس که همواره در هر مسئله و مشکلی دو نفر با یکدیگر همدل و هم نظر و هم عقیده هستند و یک نفر محکوم است بسیار از نظر روانی ناراحت کننده و تنش زا و ناکام کننده است و فرد احساس می کند کلا به بیرون از یک رابطه رانده شده و احساس طرد شدگی شدیدی را تجربه می کند و حتی اگر او مقصر باشد، این شیوه فشار روانی زیادی را بر او تحمیل می کند و شیوه درستی نیست.
    اینکه کسی نتواند احساس امنیت داشته باشد و حس کند همراه و همدلی ندارد و بقیه مدام او را سرزنش می کند و نتواند به آنها اعتماد کند، بسیار حالت اضطراب آور و ناراحت کننده ای است که ایشان مدام آن را تجربه می کنند.
    بنابراین با این رویکرد به جای قضاوت ایشان و محکوم کردنشان، با ایشان همدل خواهید بود و با رفتارهای ناراحت کننده اش مدارا خواهید کرد.
    آن هم نه الزاما به خاطر ایشان بلکه برای برآورده شدن نیازها و در مسیر رسیدن به خواسته های خودتان که ازدواج در شرایط مساعدتر و برقراری رابطه بهتر و جوی آرامتر است.
    به نظر می رسد شما تنها راهی که برای کنترل اوضاع دارید این است که بر توانمندسازی و تقویت مهارتهای خودتان کار کنید تا بتوانید اقدامات موثرتری در جهت خواسته ها و نیازها و اهدافتان انجام دهید.

  5. کاربران زیر از moshaver-editor بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد