عاشق شدم ولی مامانم جدامون کرد

[@sm@]

سلام من چند سال با یه نفر دوست بودم ولی مامانم فهمید و جدا شدیم بعد از جدا شدنمون من با مشاورم دوست شدم و این وسط من دل بستم بهش ولی خب بازم مامانم فهمید و باعث جدایبمون شد.
حال من اصلا خوب نیست و واقعا مشاورمو دوست دارم.
باید تا کنکور صبر کنم و بعدش به مشاورم پیام بدم.خیلی دوستش دارم و نمیتونم به نبودش فکر کنم
نمیدونم این ۸۰ روز مونده به کنکور رو‌چطور تحمل کنم.من از حس اون به خودم مطمئن نیستم و نمیدونم چیه ولی از خودم مطمئنم
بخاطر این مار مامانم کینش افتاده به دلم و خیلی گریه میکنم رفتارهای اونم باهام بده
تنها چاره ای که دارم اینه کنکور قبول بشم و راحت بشم
گریه هام تمومی نداره بخاطر این اتفاق و جدایی

[ravanshenas-therapy]

سلام به شما دوست عزیز
احساساتی که داری قابل احترام هست اما عزیزم بهتر است در کنار احترام به احساسات خودت به شرایط سنی که دارید نیز توجه کنید شما بیان می کنید چند سال با یک نفر در ارتباط بوده اید و بعد از ان نیز با مشاور خود وارد ارتباط شده اید خب این نشان از هیجانات نوجوانی و گرایش به جنس مخالف در سن نوجوانی دارد که باعث می شود که نوجوان بدون در نظر گرفتن شرایط سنی و اولویت های زندگیش به امید آینده و تغییرات ان وارد یک ارتباط شود .
ممکن است که مادر شما برای قطع ارتباط شما با این دو نفر از مسیر سختی استفاده کرده اند اما عزیزم دقت کن که اگر ایشان شما را دوست نداشتند و اینده شما برایشان مهم نبود اصلا در این موراد وارد نمی شودند و اجازه می داند که با آسیب های این روابط خودتان روبرو شوید .
بهتر است دقت کنید در زمانی که نیاز است که شما تمام تمرکز خود را بر کنکور و درس خواندن قرار بدهید برعکس تمرکزتان بر رابطه ای می باشد که حتی به احساس فرد مقابل نیز اطمینان ندارید و اصلا نمی دانید هدفی که دارید همسان می باشد یا نه و یا اینکه واقعا این هدف در مسیر درستی قرار دارد یا خیر .
در این مورد پیشنهاد من به شما این است که در احترام به احساساتی که دارید به خودت فرصت بیشتری بده شما در آینده با وارد شدن به شرایط اجتماعی بزرگ تر و رشد هویتی بیشتر می توانی بر مبنای شناخت در دنیای واقعی در مورد این احساسات تصمیم گیری بهتری داشته باشی .
شما بعد از کنکور با بررسی احساسات خود و فرصت دادن به خودن وقت داری که در این مورد تصمیم گیری کنی .
قرار نیست انسان هر احساس و نیازی را در همان زمان که تجربه می کند پاسخ بدهد پس بهتر است که احساسات را در آغوش بگیری برایشان احترام قائل باشی اما تصمیم گیری در مورد آنها را به بعد واگذار کنید .

[Nastaran90]

تو این دور و زمونه عاشقی بزرگ ترین اشتباه هست . ادمو از زندگی باز میکنه . افسرده میکنه بی احساس میکنه . کلازندگیرو جهنم میکنه . دلبستن ب کسی ک ب بودنش تو زندگیت مطمن نباشی بزرگترین اشتباه هست.‌

[@sm@]

نمیخواستم رابطه احساسی پیش بیاد ولی متاسفانه خلاف چیزی که خواستم شد و این مدتی که دور شدیم واقعا برام عذاب آوره
الان بیشترین مشکلم مامانمه خیلی بد رفتار میکنه به حدی که شام جلوی من نمیذاره نادیده میگیره منو و کلی کار دیگه

[Nastaran90]

نمیخواستم رابطه احساسی پیش بیاد ولی متاسفانه خلاف چیزی که خواستم شد و این مدتی که دور شدیم واقعا برام عذاب آوره
الان بیشترین مشکلم مامانمه خیلی بد رفتار میکنه به حدی که شام جلوی من نمیذاره نادیده میگیره منو و کلی کار دیگه

خب همین دیگه علاوه بر تموم این چیزای ک‌گفتم خانوادرو ازت بدبین میکنه جوری میشه ک همیشه بهت شک دارن حتی کنکور هم ک قبول بشی امکان مانع سر راحت بشن چرا چون دیگه بهت اعتماد ندارن. واسه همین میگم اشتباه هست چون قبل از عاشقی باید ب این فکر کرد ک من پیش خانوادم زندگی میکنم و اگر یکیشون با خبر بشه باعث میشه ک دیگه تو خونه هم جای نداشتم باشم . از دو طرف زده میشم و نتیجش میشه افسردگی شدید .ب نظر من فلا بیخیال این ماجراها باش ب کنکور فکر کن و تموم وقتتو بزار رو درس تا ابا از اسیاب بیوفته همه چی برگرده رو روال سابق

[@sm@]

نمیدونم چطور ذهنم رو متمرکز کنم رو درسم
همش میپره ذهنم سمتش مخصوصا چون مشاورم بوده و برنامه درسیمو میداد
بنظرتون چطور ذهنم رو کنترل کنم؟

[Nastaran90]

نمیدونم چطور ذهنم رو متمرکز کنم رو درسم
همش میپره ذهنم سمتش مخصوصا چون مشاورم بوده و برنامه درسیمو میداد
بنظرتون چطور ذهنم رو کنترل کنم؟

این دیگه خودت میدونی گلم . منم امسال مثل تو کنکور دارم تازه سال اولمم هست . مشکلات هم زیاد دارم . ولی این ب خودمون ربط داره که چجوری بتونیم‌ ذهنمون و اروم کنیم

[@sm@]

من مشکلم اینجاست که طرف مشاورم بود
نگاهم به برنامم که میوفته سریع گریم میگیره و میرم تو فکر و خیال
کینه مامانم بدجوری به دلمه