نوشته اصلی توسط
Nastaran90
مامانم امونمو بریده . روز و شبمو کوفتم کرده .
تا از اتاق میام بیرون مث سگ میمونه دعوا راه میندازه میگم خودمو بندازم تو اتاق ک ریختشو نبینم . حالا همش هی میچرخه دقو دلی اون بچه هاشو سر من در میاره فهش من میده اخرشم هی ب بابام میگه دخترت ریگی تو کفشش هست همش تو اتاقه .معلوم نیس داره چ گوهی میخوره ...
شما ب من بگید منی ک ۲۰ سالمه هنوز یبار بیرون نرفتم منی ک شیش ماه یبار ب زور برام نت میگیرن . چجوری ریگی تو کفشم هست ؟؟؟
منم دلم میخاد برم بیرون منم دلم میخواد مثل دوستامازاد باشم دلم میخاد برم سرکار ولی نمیزارن . منو زندانی کردن ب اسمتعصب ب اسم هزارتا کوفته دیگه لعنت بهشون . افسردگی شدید گرفتم . شبانه روز هزاربار فکر خودکشی تو مخمه . از زندگی سیر شدم بخاطر گوه بودن اونا بخاطر اخلاق سگشون . خدایا چکار کنم خدایااا اخه این چ زندگی بود دادی ب من .
من چکار کنم از این زندگی خستم . خدایا خستم . چرا یکی بدادمنمیرسه . چرا هیچ کس منو نمیبینه خستممممم