نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: تو خونوادم مشکل به وجود اومده

1111
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2021
    شماره عضویت
    47334
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    تو خونوادم مشکل به وجود اومده

    سلام من ی دختر ۱۸ ساله هستم توی ی خونواده ۵ نفره با ی خواهر و ی برادر کوچیکتر مادر و پدرم باهم ب مشکلات جدی خوردن و مامانم قصدش طلاقه بابام مدت هاست ک داره با ی خانوم اشنا ب مامانم خیانت میکنه و غیر از بخش عاطفی این داستان بابام مقدار زیادی از پولی ک حق من و خواهر برادر و مادرمه رو خرج اون خانوم میکنه ما ب شدت وابسته مادرم هستیم و حتی فکر یک شب خونه نبودنش دیوونمون میکنه اگ مادرم بره من نمیتونم باهاش برم چون نمیتونم خواهر و برادرم رو تنها بذارم بابام مارو میبره شمال خونه مادربزرگم و اونجا ی جهنم واقعیه جو خونه گاهی متشنج میشه و غیر از این قضیه ک اتفاق افتاده خودمم با خودم کلی مشکل دارم و واقن حس میکنم ی ادم روانیم زیاد ب خودکشی فک میکنم ولی جراتشو ندارم امیدم ب زندگی رو کاملا از دست دادم و هر شب ارزو میکنم صبح فردارو نبینم کنکور دادم و نتیجه دلخواهم رو نگرفتم من خیلی باهوش بودم و ب قول مامانم مخ ریاضی و فیزیک ولی مدتیه ک هیچ مسئله ریاضی رو نمیتونم حل کنم تصمیم داشتم برای سال اینده بخونم و دوباره کنکور بدم ولی انگار ی سد بزرگ مانع فهمیدن حتی ی کلمه از جملات کتابام میشه ب شدت پرخاشگرم و بعد از هر بحث کوچیکی عذاب وجدان عمیقی میگیرم ب طوری ک دلم میخواد سرمو محکم ب دیوار بکوبم رزمی کارم و همیشه بدون دستکش با مشت خالی رو دیوار تمرین میکنم همش دستام کبود و کوفتس و روی ساعد دستمم گاهی با تیغ خط میندازم حس میکنم با این کار شاید کمی خشم و غم درونم کم شه همیشه بغض دارم و تا یکی خیلی عادی ازم میپرسه حالت چطوره اشکم درمیاد مادرم سرطان داره و ب الکل اعتیاد داره از نظر روحی حالش اصلا مساعد نیست و پدرمم با این کارش همه چیزو بدتر کرده مادرم همش داد و بیداد میکنه سر من و یهو بدون دلیل کاملا نادیده میگیره منو وقتی بیرونم و بهش زنگ میزنم جوابمو نمیده یا گوشیو میده خواهرم حرف بزنه ی دفعه باهام بد میشه و فحش میده ب من توهین میکنه و حرفایی میزنه ک خیلی خیلی عصبیم میکنه پدرمم ک دگ بدتر جدیدا توی خونه فحش های رکیک ب من و مادرم میده و اکثر اوقات کار ب کتک کاری میکشه خیلی لاغر شدم و روز ب روز دارم ضعیف تر میشم مدتیه ک دست و کتف چپم درد میگیره رفتم نوار قلب دادم و فهمیدم قلبم مشکل پیدا کرده حس میکنم دگ هیچ چیز قشنگ نیس و من ب هیچ کدوم از ارزوهام نمیرسم امیدمو کاملا از دست دادم و خیلی خیلی نگران خواهر و برادرمم همش ی گوشه میشینم و با خودم فکر میکنم چیکار کنم ک حال هممون خوب شه دوباره ولی هیچی ب ذهنم نمیرسه از خونه و محلمون خیلی بدم میاد دگ از هیچی لذت نمیبرم هیچ چیز دگ برام جالب نیست احساس خستگی روحی و جسمی شدیدی میکنم حس میکنم هممون نیاز ب کمک داریم ولی هیچکس نیس ک کمکمون کنه خواهش میکنم بهم بگید باید چیکار کنم من عاشق خونوادمم ولی گاهی رفتارای همشون باعث میشه دلم بخواد شاهرگ گردنمو بزنم و راحت شم شبا تا صب نمیخوابم و روزام ک میخوابم همش تو خواب اذیت میشم خوابای اشفته میبینم دلم نمیخواد اصن خونه باشم و دوست هم ندارم برم بیرون تو حالتیم ک گاهی حس میکنم نمیتونم نفس بکشم خیلی فشار رومه ب خاطر نتایج مزخرف کنکور بابام همش بهم کنایه میزنه و خوردم میکنه خسته شدم از زندگی خسته شدم یکی ی کاری بکنه من فقط یکم ارامش میخوام

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : تو خونوادم مشکل به وجود اومده

    سلام به شما دوست عزیز
    درک میکنم که این شرایط برایت با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم در این مورد چند مسئله وجود دارد که بهتر است باهم به آنها بیشتر نگاه کنیم.
    1. در مورد پدر و مادرتان خب هردوی انها نسبت به شرایط زندگی مشترک می توانند در مورد ادامه مسیر زندگی خودشان تصمیم گیری داشته باشند و در این مورد نمی توان انها را مجبور به ادامه زندگی مشترک کرد . در هرصورت این شرایط خیانت می تواند برای مادر شما با فشار روحی زیادی همراه باشد و در کنار اینکه پدرتان نیز حتما دلایلی برای این خیانت و این ارتباط دارد هرچند که نمی خواهیم این خیانت را عادی سازی کنیم اما بهتر است در مشکلات بین پدر و مادر وارد نشوید و رد احترام بدون طرفداری از هریک از آنها می توانید احساسات خود را از این شرایط بیان کنید.
    2. این شرایط برای شما نیز با فشار روحی زیادی همراه شده است اما شما مسئولیتی در قابل نگهداری خواهر و برادرتان ندارید و در این مورد نیاز است که پدر و مادرتان تصمیم گیری کنند و در احترام به هردوی آنها بهتر است شما برای مسیر رشدی خودتان تلاش کنید .
    3. شما برای بهبود عملکرد نیاز به شرایط روحی بهتری دارید این شرایطی که بیان می کنید از افکار خودکشی تا کاهش تمرزک و یا لاغر شدن و... نشان می دهد که شما شرایط روحی خوبی ندارید و این شرایط می تواند بر عملکرد شما در زمان کنکور تاثیر زیادی بگذارد بهتر است در احترام به خانواده با مراجعه به روانشناس برای بهبود شرایط روحی خودت اقدام کنید و سعی کنی با بهبود شرایط روحی در مسیر رشدی بهتر گام برداری .
    در این مسیر در صورت نیاز خانواده درمانی نیز با حضور پدر و مادرتان نیز شکل می گیرد که شاید بتواند در مشکلات خانوادگی نیز کمک کننده باشد.

  3. کاربران زیر از ravanshenas-therapy بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29853
    نوشته ها
    160
    تشکـر
    50
    تشکر شده 64 بار در 53 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : تو خونوادم مشکل به وجود اومده

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahak.sh نمایش پست ها
    سلام من ی دختر ۱۸ ساله هستم توی ی خونواده ۵ نفره با ی خواهر و ی برادر کوچیکتر مادر و پدرم باهم ب مشکلات جدی خوردن و مامانم قصدش طلاقه بابام مدت هاست ک داره با ی خانوم اشنا ب مامانم خیانت میکنه و غیر از بخش عاطفی این داستان بابام مقدار زیادی از پولی ک حق من و خواهر برادر و مادرمه رو خرج اون خانوم میکنه ما ب شدت وابسته مادرم هستیم و حتی فکر یک شب خونه نبودنش دیوونمون میکنه اگ مادرم بره من نمیتونم باهاش برم چون نمیتونم خواهر و برادرم رو تنها بذارم بابام مارو میبره شمال خونه مادربزرگم و اونجا ی جهنم واقعیه جو خونه گاهی متشنج میشه و غیر از این قضیه ک اتفاق افتاده خودمم با خودم کلی مشکل دارم و واقن حس میکنم ی ادم روانیم زیاد ب خودکشی فک میکنم ولی جراتشو ندارم امیدم ب زندگی رو کاملا از دست دادم و هر شب ارزو میکنم صبح فردارو نبینم کنکور دادم و نتیجه دلخواهم رو نگرفتم من خیلی باهوش بودم و ب قول مامانم مخ ریاضی و فیزیک ولی مدتیه ک هیچ مسئله ریاضی رو نمیتونم حل کنم تصمیم داشتم برای سال اینده بخونم و دوباره کنکور بدم ولی انگار ی سد بزرگ مانع فهمیدن حتی ی کلمه از جملات کتابام میشه ب شدت پرخاشگرم و بعد از هر بحث کوچیکی عذاب وجدان عمیقی میگیرم ب طوری ک دلم میخواد سرمو محکم ب دیوار بکوبم رزمی کارم و همیشه بدون دستکش با مشت خالی رو دیوار تمرین میکنم همش دستام کبود و کوفتس و روی ساعد دستمم
    برای شما یک پیام خصوصی فرستادم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. جیب من ، جیب تو
    توسط love در انجمن مسائل مالی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 12-31-2022, 03:56 AM
  2. تو چطوری خودت رو شارژ می کنی ؟
    توسط سمیراه در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 95
    آخرين نوشته: 09-25-2016, 11:52 PM
  3. آنلاین تو دنیا بچرخید
    توسط ستیلا در انجمن جهانگردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-14-2016, 08:54 PM
  4. چطوری برم تو قلبش؟
    توسط آراد در انجمن عشق و دوست داشتن
    پاسخ: 45
    آخرين نوشته: 10-13-2015, 04:19 PM
  5. آخه تو آدمي...
    توسط خليلي در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 01-21-2015, 08:41 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد