با سلام و خسته نباشید
من حدود یک سال پیش عروسی کردم . به علت کمک حال بودن در خرج به همسرم در طبقه پایین منزل مادر پدر همسرم زندگی میکنم که یک واحد کاملا جدا است. همسرم دو خواهر و و دو برادر هستند که برادر بزرگتر ایشان ازدواج کرده و صاحب یک پسر هستند و دختر دیگر آنها که اولین فرزند هست ازدواج نکرده است . و آخرین فرزند و خواهر شوهر من دو سال کوچکتر است .
دوران عقد ما 6 ماه بود که من هفته ای دوبار متناسب با آن عروس به خانه مادرشوهرم میرفتم اما در این یکی دوماه به خاطر مسائلی هفته ای یک مرتبه میروم. البته برادر همسرم به خاطر فرزندشون هفته ای دوبار به آنجا میوند به علت اینکه جاری من کلاس میرو د و بچه را آنجا میگذارند و به همین بهانه به آنجا میروند.
اوایل رابطه مادرشوهم با من بسیار خوب بود .اما بعد از یک مدتی رابطه ایشون با من بسیار عوض شد . به عروس اول بسیار احترام میزارند و به من اصلا . من سعی کردم باهاشون خیلی صمیمی باشم و خودمانی اما عروس اول بسیار سیاست مدارنه خانواده شوهر من رو تحت تسلط خود قرار داده. من با جاریم بیشتر دوست هست م و با او مشکلی ندارم . اما از بی احترامی های خانواده همسرم به ستوه اومدم. همسرم من برخلاف برادشون سیار آرو م هستن واحساس میکنم به خاطر همین آرومی و شلوغ بازی ها فکر میکنن که من همسرم را در اختیار دارم . در صورتی که خدارو شاهد میگیرم که هرشب به همسرم اصرار میکنم بالا برود و پیش خانواده خود باشد .من تا بهحال هیچ بی احترامی به آنها نکردم حتی یک کلمه . اما آنها با رفتارشون واقعا بی احترامی رو حد اعلا رساندند . هیچ وقت به من توهین نکردن اما رفتارشون در مقابل عروس دیگه خانواده بسیار توهین آمیز هست و حتی همسرم هم ناراحت میشه .من هر راهی رو امتحان کردم ازتون کمک میخوام که چه جوری دوباره مادر همسرم رابطه اش با من خوب بشه
لطف میکنین اگر دقیق راهنماییم کنین . چون واقعا دوست ندارم اینچنین باشه.
من یک زمانی خیلی راحت اونجا کار میکردم بااینکه تازه عروس بودم تا اینکه خواهر همسرم خیلی رک به من گفت عروس گرفتیم که برامون کار کنه البته با خنده و به اصطلاح به شوخی. من دیگه کار خاصی نکردم .
برای خداحافظی با من حتی از جای خودشون بلند نمیشن اما برای خداحافظی با اون عروس تا دم در کوچه همراهیش میکنند.
و ...
لطف میکنین کمکم کنید