نمایش نتایج: از 1 به 12 از 12

موضوع: بی علاقگی به زندگی

1303
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3068
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    بی علاقگی به زندگی

    میخوام بطور خصوصی مشاوره داشته باشم..البته اگه امکانش هست

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد نمایش پست ها
    میخوام بطور خصوصی مشاوره داشته باشم..البته اگه امکانش هست
    دوست عزیز . چرا اینجا مشکلتو مطرح نمیکنی ؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3068
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    راستشو بخوای مشکل من با همسرمه که یک سال و دو ماهه که عقد کردم و هنوز نرفتم سر خونه زندگی خودم.پارسال 13بدر من با خانواده همسرم بودم و با اینکه ما اونموقع یک ماه بود عقد کرده بودیم با همه اقوامشون خیلی راحت و نرم برخورد میکردم.ولی امسال قرار شد که همسرم باخانواده ما بیاد.صبح زود راه افتادیم ولی به محض اینکه رسیدیم به طبیعت دیدم که اخماش تو همه.گفتم چیشده باناراحتی گفت هیچی تو برو با دخترداییت بحرف(دخترداییم عروس خالم هم هست)ولی من بهش توضیح دادم که منظوری نداشتم بخدا.همش میخواستیم باهاش صحبت کنیم ولی با طعنه و ناراحتی میگفت ولم کنید بابا حوصله ندارم.از اول اینکه رسیدیم اونجا تا آخر وقت با هیچ کس حرف نزد و کسی رو تحویل نگرفت.بعداز اینکه از 13بدر برگشتیم بردمش خونه پدرش ولی اونجاهم بامن اصلا صحبت نمیکرد.اینم باید بگم که تو این یکسال و دوماه ما شاید دوماهشو باهم خوب بودیم بقیش همش جنگ و دعوا بوده..خواهشا کمکم کنید...

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1137
    نوشته ها
    85
    تشکـر
    39
    تشکر شده 63 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    سلام
    بحث های شما بیشتر سر چه مواردیه؟یعنی خانومتون روی چیزی خاصی حساسیت دارن؟مثلا صحبت کردن با خانومای فامیلتون؟؟؟

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3068
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    بحث های ما کلا بی موردن که اگه بگم واقعا خندتون میگیره.
    یه گیر های بچه گونه.یه کارای بچه گونه میکنه و آخرشم خودش دعوا میکنه...

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1137
    نوشته ها
    85
    تشکـر
    39
    تشکر شده 63 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    خب اگه اشکال نداره یک مورد رو به عنوان مثال بیان کنید تا مشخص شه دقیقا.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3068
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    مثلا به من میگه اینو بپوش اونو نپوش.با این بگرد باون نگرد و از این حرفا.
    منم گفتم چشم.
    ولی تا من بهش میگم با اون دوستت نگرد (وضعش خرابه) یا میگم چادر سرت کن بهش برمیخوره و میگه تو داری منو محدود میکنی و تا 3..4 روز بامن نمیحرفه.
    یهموردشم که گفتم توی 13بدر بود...

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1137
    نوشته ها
    85
    تشکـر
    39
    تشکر شده 63 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    شما قبل از اینکه عقد کنید با هم تفاوت فرهنگی داشتین؟یعنی همسرتون چادری نبودن و شما میگین چادر سر کنن؟
    شاید نحوه ی گفتن شما فرق داره؟شما میتونید خیلی قشنگ همراه با جملات زیبا بگین با اون دوستت نگرد.مثلا بگین.خانومم چقد به من علاقه داری؟حرفای منو قبول داری؟بعد با آرامش بگین میشه با اون دوستت کمتر رفت و آمد داشته باشی؟
    نحوه ی حرف زدن خیلی تاثیر داره...یعی کنید اگه همسرتون زود جوش هستن شما دقیقا برعکس باشین..همیشه باید یک نفر کوتاه بیاد...یه کاری کنین که همیشه دلشو بدست بیارین اگه با پوشیدن لباس مورد علاقه ی اون دلشو میتونید بدست بیارید پس چرا این کار رو نکنید؟

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3073
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    2
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    سلام... من ی مورد به این صورت دیده ام... گمان میکنم همسر شما علاقه ای بشما ندارد.و کارهایش بهانه است... یا قبلا کسی دیگر را دوست داشته و گمان برده با ازدواج فراموشش میکند... بهتر است با واسطه این موضوع را از او متوجه شوید...تا نه خودتان و نه او را آزار دهید

  10. کاربران زیر از آتی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3173
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 19 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    شما خیلی اشتباه کردید که با دخترداییتون حرف زدید..مقصر شمایید .همه زنا در مورد پوشش شوهراشون نظر میدن ..این عادیه....ولی شما حق ندارید بهش بگید چادر سر کن.... شما باید بهش بگید من دوس دارم با چادر ببینمت..یا با چادر چقدر ناز و دوست داشتنی میشی ولی حق اجبار ندارید......بهش نگید با دوستت نگرد چون خرابه..بهش بگید به نظرت فلان دوستت در سطح شما هست؟؟؟ همین...خانوم شما شعور داره و خودش تصمیم میگیره.شما لازم نکرده تعیین تکلیف کنی

  12. کاربران زیر از ziba بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2231
    نوشته ها
    165
    تشکـر
    103
    تشکر شده 91 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    سلام اتی جان این چه حرفیه گلم؟ این حرفو نزن که باعث شک و بدگمانی این مرد میشه و اگه اینطور نباشه زندگیشون متلاشی میشه
    اگه خانومش دوستش نداشت روش حساس نمیشد که با دختردایی هاش حرف نزنه یا گیر نمیداد بهش یا برای لباس خریدن نظر نمیداد
    همه مثل هم نیستن اتی جان
    موفق باشی

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2231
    نوشته ها
    165
    تشکـر
    103
    تشکر شده 91 بار در 49 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : به مشکل بر خوردم و دیکه میلی به زندگی ندارم

    سلام اقا فرشاد دوست من این اختلاف فرهنگی ها و این حساسیت ها تو همه ی زندگی ها هست و مخصوصا تو سه چهار سال اوایل زندگی بیشتره
    ما خانومها دوست داریم مخصوصا تو جمع بیشتر مورد توجه همسرانمون قرار بگیریم
    به نظرم از علاقه ی زیاده که حساس میشه و دوست نداره با دختر دایی هاتون معاشرت کنین و شما میتونین به دلش راه بیاین و کم کم با زضایت اون به مرور زمان رفت و امد خانوادگی برقرار کنین
    خوب این اولین سیزده بدری بوده به دور از خانوادش کنار شما حضور پیدا کرده شما نباید تنهاش میذاشتین یا با دختردایی هاتون زیاد از حد هم صحبت میشدین
    این باعث شده احساس غریبی کرده
    باور کن تو همهی زندگی ها این مسائل هست و ایم اختلافات ریز و درشت نمک زندگیه
    با همسرت یه گفتمان بذار جدی میگم
    ببین اون از چه چیزهایی بدش میاد اون کارها رو نکن
    و ببینین شما از چه کاره و چه چیزهایی بدتون میاد از خانومتون بخواین اون کارها رو نکنه
    فرشاد اقا همه ی مشکلات با گفتمان حل میشه نه با لجبازی. شما یه مرد عاقلی قراره یه زندگی رو اداره کنی پس از حالا مدیر خوبی باش
    بدبینی و شک و دودلی رو هم از خودت و زندگیت دور کن که به اتیش میکشه یه زندگی رو
    موفق باشی دوست عزیز

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد