نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15

موضوع: برخورد صحیح با دوست پسر

11438
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3141
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    Cool برخورد صحیح با دوست پسر

    من!
    سلام من یه دختر 25 ساله هستم. موفق در زمینه های کاری و تحصیلی، تقریبا همیشه ممتاز. در حال حاضر دانشجوی فوق لیسانسم و با تلاش به بیش تر آرزوهام رسیده م.
    اما در زمینه ی روابط عاطفی با جنس مخالف ناموفق بوده م.همیشه انتخاب های بسیار غلطی می کردم و البته، از اون جایی که از نظر شخصیتی هم خیلی حساس و شکننده هستم زیاد ضربه خورده م. (من هنرمند هستم و گاهی فکر می کنم همین شکست ها باعث پیشرفت من در هنر بوده! با هر غلیان احساسات سیل شعرها و متن ها هست که می نویسم و نقاشی هایی که می کشم و گاه با پیانو آهنگ می سازم برای معشوق...).

    از خانواده ی تقریبا مرفه و روشن فکری هستم که بهم اجازه ی همه کار داده ند و همیشه دستم رو باز گذاشته ند.اجازه داده ند هر کاری،کلاسی،هنری،زبانی که دلم خواسته انجام بدم و یاد بگیرم. همیشه تشویق و حمایتم کرده ند و البته منم همیشه حرف شنوی خانواده بودم و کاری کردم که از هیچ یک از زحماتشون پشیمون نشند.اینا رو نمی گم که از خودم تعریف کنم، فقط فکر می کنم برای گرفتن مشاوره باید اطلاعاتی بیشتر از سن و جنسیتم در اختیار مخاطبینم بذارم...

    خودم یکی از علت های ناموفق بودنم در روابط عاطفی رو بی تجربگی می دونم. بله ما در کشوری مسلمان و با فرهنگ خاورمیانه ای هستیم ولی در نظر داشته باشین که من در خانواده ای غیرمذهبی-مدرن با تفکری اروپایی بزرگ شدم. همبازی های دوران کودکیم خارجی بودند و به مدرسه ای می رفتم که همه دخترها از 14 سالگی دوست پسر داشتند و اون موقع براشون-برامون خیلی عادی بود. ولی من شخصا تصمیم داشتم که تا ورود به دانشگاه با پسرها رابطه ای نداشته باشم و دنبال این چیزها نرفتم.رمان های آبکی که دخترها در سنین نوجوانی می خونند هم مزید بر علت شده بود که حتی کمی نگاهم نسبت به جنس مذکر منفی بشه.ولی در دانشگاه یاد گرفتم با جنس مخالف صلح کنم و حتی عشق بورزم. اما شروع عشق ورزی همان و انتخاب های اشتباه همان...کسانی که خانواده های ازهم پاشیده داشتند، برخلاف من مذهبی بودند، محدودم می کردند، و شاید جز یک هنر،در هیچ موردی با من وجه اشتراک نداشتند.

    قدیم برای من ثروت کوچک ترین اهمیتی نداشت و فقط عاشق پیشگی برام مهم بود.ولی بعد از ازدواج خواهرم با کسی که وضع مالی جالبی نداشت، و این که شاهد بودم تمامی هزینه های عروسی و شروع زندگی شون به پدر و مادرم تحمیل شد نظرم رو عوض کردم. من گرچه در زمینه ی شغلی و تحصیلیم موفقم ولی تقریبا هیچ پولی در نمیارم، کلا از هنر واقعی پولی درنمیاد (مگر اینکه وارد بخش بازاری هنر بشیم که در جامعه هنری خیلی افت داره،و از بحث ما هم خارجه). من مدلی نیستم که از خانواده م پول بگیرم. البته می گیرم چون همون طور که گفتم از کارم پولی در نمیاد (از کارم حداکثر دویست تومن در سال در میارم!! باور می کنین؟!) اما سعی می کنم این مبلغ "پول توجیبی" رو به حداقل حداقل برسونم تا کم تر احساس "سربار خانواده بودن" بکنم.و همیشه ی خدا در حال صرفه جویی ام تا دستم جلوی خانواده دراز نباشه. دلم نمی خواد بین دوستام یه بچه پولدار و لوس و ننر به نظر بیام. همین جوریش به خاطر موقعیت و امکاناتم کلی مورد حسادت همکلاسانم هستم و نمی خوام بیش تر بشه.


    شاهزاده با اسب سفید!
    حالا در 25 سالگی تقریبا می دونم از یه رابطه چی می خوام. شاید مسخره به نظر برسه ولی من عادت یادداشت برداری رو حتی در مورد این جور چیزها هم رعایت می کنم.فهرستی نوشته م و با خودم قرار گذاشته م تا کسی این خصوصیات فهرست شده رو نداشته باشه بهش نگاه هم نکنم.منظورم خصوصیاتی هست که بشه در ابتدا بیان کرد،مثل تحصیلات،وضعیت سربازی، خانواده و... چون ویژگی های اخلاقی فقط با رفت و آمد و شناخت بیش تر به مرور خودشون رو نشون می دند.حالا به تازگی کسی پیدا شده که از 19 ویژگی مورد نظر من 15 تا براش صادقه. اون چند مورد باقی مونده هم چیزهاییه که من هنوز نفهمیدم داره یا نه(ممکنه اوناروهم داشته باشه و من هنوز نمی دونم).اما من کمی در موردش نگرانم.

    حالا چرا نگرانی؟خب این آقا به شدددت ثروتمنده. از نظر تحصیلی و سطح خانوادگی و روشن فکری مثل خانواده ی خودم هستند. خانواده هامون هم از قدیم همدیگه رو می شناسند و خوششون میاد. همین طور از نگاه اعتقادی هم شبیه هستیم.اما این ثروت منو نگران می کنه. البته که ثروت رو دوست دارم،کی بدش میاد؟! ولی نکته اینه که گرچه خودم در رفاه و ناز و نعمت بزرگ شده م، اما اصلا آدم مادی نیستم. یک کاغذ دستخط کسی که دوستش دارم به اندازه ی یک هدیه ی گرون خوشحالم می کنه،حتی بیش تر. در گفتگوها همیشه از صحبت درباره مادیات دوری می کنم. اما این شخص خیلی از مادیات حرف می زنه.سعی کردم بهش نشون بدم که برای من مادیات اون قدر ها هم مهم نیست، که نخواد به صرف ثروت منو تحت تاثیر قرار بده.مثلا گفته م که من اصلا اسم ماشین ها رو نمی دونم و از هیچ چیزی در مبحث ماشین سر در نمیارم (واقعا همین طوره.از بس گفته ن دخترها آهن پرستن دقیقا به عکسش عمل کرده م). یا وقتی درباره چیزهای رقم بالای کاریش حرف می زنه خیلی عادی نگاهش می کنم و در سکوت تایید می کنم (هیچ هیجانی از خودم بروز نمی دم).
    نگرانیم از اینه که من با اخلاقی که دارم، نمی تونم به اندازه ی اون از چیزهای مادی مایه بذارم. مثلا اگه چند بار اون منو به رستوران های گرون قیمت دعوت کنه، من نمی تونم اونو به رستورانی در همون سطح دعوت کنم.(اصولا هنرمندان هم جاهای ارزون تر و هنری رو ترجیح می دن به فضاهای لوکس). خوشم نمیاد به خاطر کم نیاوردن از خانواده پول توجیبی بیش تری بگیرم (گرچه خود خانواده هرگز مخالفتی ندارند و دست و دل بازند.) یا مثلا وقت نداشتیم که برای هم عیدی بخریم،و حالا قرار گذاشتیم بهم عیدی بدیم. بهم گفته که سفارش داده اسمم رو روی چیزی بنویسند (لابد جواهر!) ولی من فقط یه بسته گوش ماهی گرفته م، همراه با کارت دست ساز خودم و شعری که خودم نوشته م. هنوز هدیه هامون رو بهم ندادیم ولی من نمی دونم آیا وقتی اینا رو بهش بدم آیا به جنبه ی معنویش توجه می کنه یا نه؟ آیا این که کارت رو من خودم ساخته م،شعر رو خودم براش نوشته م، براش ارزش داره؟؟ یا ممکنه فکر کنه من یه بچه پولدار خسیسم؟! یا موقع خریدن بسته ی گوش ماهی، به دلیلی فکر کرده بودم براش جنبه ی نوستالژیک داشته باشه...
    یک بار در مورد عدم علاقه م به پول توجیبی گرفتن از خانواده باهاش صحبت کردم.خواهرم سرزنشم کرد و گفت این طوری مثل گداها به نظر میای که به خاطر پول به یه پسر چسبیده! واقعا آیا اشتباه کردم؟؟ چی کار کنم که براش سو تفاهم نشه؟

    یک نکته ی نگفتی:پسر داغ! دختر داغ تر!
    همون طور که گفتم من اصلا مذهبی نیستم.خیلی از عقایدم اصلا با چیزهای رایج مملکت همخونی نداره. همیشه آزاد بوده م و اجازه نمی دم هیچ قانونی یا حتی هیچ کسی آزادیم رو ازم بگیره. برام دوستان خانم و آقا خیلی فرقی ندارند و با همکارانم صمیمانه و البته با احترام برخورد می کنم... از باکرگی اجباری این مملکت متنفرم اما خودم باکره هستم. نه به خاطر چیزهایی که دین یا آقابالاسرها می گن،نه. من در عمل کار واحدی رو به دلیل دیگه ای انجام می دم. من باکره هستم چون هنوز کسی رو در حدی ندیدم که بخوام این بخش از وجودم رو باهاش تقسیم کنم.و این که متاسفانه پسرهای ایرانی هم حد وسط سرشون نمی شه. یا باهات حتی دست هم نمی دند،یا فکر می کنند اگر تو دست می دی لابد حاضری ************ کامل هم داشته باشی و بهت می گن فاحشه! این برای من همیشه مایه ی ناراحتی بوده چون... من خیلی آدم داغی هستم! (ببخشید گفتن این مساله به مشاور ایراد نداره که،داره؟!) یکی از چیزهایی که هم که باعث ناراحتی من در روابط قبلی می شد همین بود. من آدم داغی هستم و داشتن عشق بازی (و نه ************!) برام خیلی مهمه،تقریبا یکی از فاکتورهای مهمه برام. و از قضا همیشه کسانی میومدن تو زندگیم که یا حد وسط نداشتند، یا خجالتی بودند یا مذهبی.و من رو پس می زدند و این موضوع همیشه خیلی برام سنگین و برخورنده بوده. (چون منو نمی بینید ناچارم توضیح بدم.ظاهرم طوریه که هرگز آدم به فکرش نمی رسه کسی دست رد بهم بزنه!فک کنم جزو افرادی باشم که اگه از رابطه جنسی با شوهرم رضایت نداشته باشم طلاق بگیرم.)
    باری،این شاهزاده ی ثروتمند،از قضا خیلی مرد داغی هم هست.به تازگی اولین هم آغوشی زندگیم رو باهاش داشتم و هر دو خیلی راضی بودیم. قبلش برای آقای شاهزاده نظرم رو در مورد عشق بازی حد وسط که به ************ نمی رسه توضیح دادم و اونم درک کرد.و در عمل هم همین کارو کردیم.می دونم در ایران عادت نداریم از یه دختر ازین حرفا بشنویم ولی شرمنده! من نویسنده بی پروایی هستم. واقعا بعد از هم آغوشی مون احساس می کنم به تعادل و آرامش روحی رسیده م.دختر 25 ساله ای که همیشه خواهان رابطه ی داغ بوده و هرگز نداشته به آرامش می رسد! راستی این آقا ده سال از من بزرگ تر هست،35 ساله. (انتخاب های غلط قبلی من یا همسن خودم بودند یا حداکثر سی ساله.به نظرم آقایون خیلی دیر به بلوغ فکری و توانایی مدیریت رابطه می رسند.دلم می خواد با کسی باشم که به پختگی رسیده باشه).من به شدت آدم پرشیطنتی هستم که همیشه در حال خندوندن دیگرانه.خوشبختانه آقای شاهزاده هم مثل خودم پرشیطنته اما به گفته ی خودش در محیط کار به شدت جدی و بداخلاقه...ناگفته نماند که هر دو نیمی از زندگی مون در ایران و نیمی دیگه رو خارج از ایران زندگی کردیم و می کنیم.

    این ها چیزهایی بود که فعلا به نظرم رسید تا با شما در میون بذارم.می دونم خیلی از چیزهایی که گفتم با رسومات جامعه ی ما فرق داره، اما خواهشمندم پیش از پاسخ و مشاوره، کمی سعی کنید از دریچه چشم من نگاه کنید. دلم نمی خواد دوباره در انتخابم اشتباه کنم و تصمیم دارم این جا باهاتون مشورت کنم. ببخشید از طول و تفسیر زیادم ولی شرایط خاص توضیحات بیش تری می خواد.فعلا سوالم اینه که در مورد ثروت باید چطوری با این آقا برخورد کنم.در موراد دیگه هم هر نظری دارید می شنوم (می خوانم!)
    ویرایش توسط ساحره : 04-09-2014 در ساعت 03:12 PM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3124
    نوشته ها
    50
    تشکـر
    0
    تشکر شده 29 بار در 21 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    جالبه جالبه... .

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3173
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 19 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    متاسفم برات ..... بسیار نظرات اشتباهی داری... اساسا هنری ها دلشون میخواد بگن ما خیلی متفاوتیم..در صورتی که اصلا جالب نیستید... واسه خودت یه سری اصول مسخره در نظر گرفتی و فکر میکنی اصولت خیلی درست و شیک و قشنگن و قصد عوض کردن اصولتم نداری.....
    و اما مشاوره: از حرفات فهمیدم بر خلاف ادعات بسیار عاشق پول و ثروتی ...اصلا هم با ثروت این آقا مشکل نداری....
    گفتی داغی..از نظر من باید میگفتی بی حیا نه داغ...تو با خواستگارت هم آغوشی داشتی!!!! خودتو مثل یه دستمال کاغذی بی ارزش کردی....خودتو راحت و مفت و مجانی به یه پسر عرضه کردی بعد میگی به آرامش رسیدی؟؟؟؟دمت گرم!!!چه آرامش کثیفی....اینقدر دخترای ما سهل الوصول شدن؟؟؟ اینقد دست یافتنی؟؟؟؟ غرور دخترای ایرانی چی شده؟؟؟؟
    نظراتتو تغییر بده...ارزش خودتو بدون...مردا از زنای دست نیافتنی خوششون میاد نه کسی که سریع میپره تو بغلشون....درباره کادو هم هر چی دلت خواست کادو بده حتی گوش ماهی ...

  4. 5 کاربران زیر از ziba بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3174
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    سلام...زیبا نظرشوگفت...شایدچون از چشم تو ب دنیانگاه نکرده...شاید نه.مطمینأ...حالااینکه بخواییم بگیم شمابایدچیکارکنین شاید یکم سخت باشه..چون من ب شخصه هیچوقت باکسی ک شرایط زندگیش مثه شماباشه رابطه ی دوستانه نداشتم..و ادمیم نیستم ک اعتقاداتم ذهنمو کورکنه..خوشحال میشم ب وبم سر بزنین...anjomanehoshyaran.blogfa.comبریم سر مشکل شما..همه برای حل مشکلاشون ب بایدپله پله پیش برن..اولین قدم صحبت کردن..شمابایدبشینی خیلی واضح مصمم و صریح باهاشن صحبت کنی..ونظرت رو در مورد پول بگی..حالاهرچی ک دوس داری اون اقابدونه..حالاتظاهر یاواقعیت...برای ما ادماگاهی تظاهر کردن ی امر واجبه..چون خودمون گاهی میدونیم میل ب اون چیزی ک نمیخواییم توی وجودمون زیاده ولی بایدسرپوش بذاریم ومهارش نیم.حالاشماعلاوه بر مهارکردن(برفرض مثال)باید ب اون اقابگیدک تا چ حد براتون مهمه..بعد درمورد هات بودنتون بایدبگم ک کار خبطی انجام ندادید..فقط الان یکم زیادتوضیح دادی.نیازی نبود!ن ی دخترکاملامحجبه.باخونواده ی در حدمتوسط رو ب پایین..وخیلی غیرتی رو اصول اخلاقی..تمایلات شمارودارم...ولی حرف"زیبا" ک بالابهش اشاره کردند.درسته...مرداعاشق وشیفته ی زنی میشن ک دست نیافتنی باشه.بنظرمن اگه خودتوبراش بگیری ویکم مغرورانه باهاش برخوردکنی دیونه ت میشه..من الان متاهلم ودارم ازتجربه هام برات میگم...هرچه عاشق زارتر..معشوق از او بیزارتر...اگه میبینی مناسبته و نواقصش قابل جبرانه وقابل تحمل...زودتربهش محرم شو..البته تکلیف اون میل ب ثروتم معلوم کن..اخه ادمایی ک خیلی ثروت دارن حریص ترند..مواظب باش..امیدوارم بازم بیای ونظرتوبگی..الان یوخته خوافم میاد..ولی بعدمیام سرمیزنم.و بازم کمکی بوددرخدمتیم..درموردهدیه ت!!خیلی ناز ورمانتیک..کم کم میشناستت بااین هدیه ها..بدون مقدمه بهش ازین هدیه هابده..ک بفهمه زیاد توقیدوبندمادیات نیستی..شمانیازب شناخت همدیگه دارید..ولی سعی کن بااتیشت کناربیای..تو ک سال رو ساختی!ماه روهم بساز وکنترلش کن تابعد اگه خدایی ناکرده اتفاقی افتادک مجبورشدی کنارش بذاری ..چون روابط خانوادگیم داشتیدپشیمون نشی ازاینکه خیلی باز باهاش رفتارکردی..امیدوارم ناراحت نشده باشی ازحرفام..من معتقدم هرکسی..باهراعتقادی..باهرسبک زندگی ای لایق احترامه..شاد زی.بدرود

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3141
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    ممنون ققنوس جان. به نظرم همین که می تونین به عقاید سایر انسان ها احترام بذارین تحسین برانگیزه. و این که ذهنتون به قدری باز هست که حداقل کمی تلاش کردین خودتون رو جای من بذارین.

    یه نکته که باید بگم اینه که متاسفانه من پیش از این که خوب در این سایت گردش کنم این مطلب رو نوشتم. فکر می کردم این سایت توسط یه عده مشاور متخصص اداره می شه و هر کاربری امکان نظر نویسی نداره... بعد متوجه شدم که فضای این جا چطوریه و زود تر از این ها انتظار نظرات متحجرانه و بسته رو پیدا کردم.من اگه پول پرست بودم که اینو به عنوان یه مشکل در اینجا مطرح نمی کردم.اگه پول پرست بودم باید از خوشحالی بال درمیاوردم و کلی سایت مشاوره جستجو نمی کردم...اشکال نداره، ما هنرمندان ایرانی عادت کردیم که تازه بعد از مرگمون قدرمون رو بدونن.عادت کردیم که اکثریت جامعه انقدر کوته فکر باشند که چون به معنای واقعی "زنده" هستیم،چون لباس رنگی می پوشیم و هر وقت خواستیم غش غش می خندیم،حسادت کنند یا بهمون بد نگاه کنن.بعضی ذهن ها انقدر بسته ست و انقدر خشکه که جای یک ذره کشش رو هم نداره وگرنه پاره می شه.ما هم که همیشه سکوت کردیم.بازهم سکوت می کنیم.

    بگذریم. خود این موضوعات و تفاوت با مردم باعث می شه که حق انتخاب یک مرد برای کسی مثل من سخت بشه.هرچقدر بیش تر هم رنگ جماعت باشی، بیش تر یکی مث خودت رو پیدا می کنی. اما هرچقدر متفاوت باشی،سخت می شه یافتن کسی که شرایط تو براش عجیب و غریب به نظر نیاد و مثل خودت باشه.من چون نیمی از سال رو ایران و نیم دیگه رو خارج هستم و وضعیت مالی خانوادگی مون هم بدک نیست، باید کسی رو پیدا می کردم که مثل خودم باشه. یعنی تحصیل کرده باشه، خانواده ی آبرومند و چشم و دل سیری داشته باشه( از بس دیده م پسرها عوض کار کردن و ساختن زیربنای آینده،راه افتادند توی خیابون دنبال دخترهای پولدار که خرجشون کنند،شرم آوره) مشکل سربازی نداشته باشه که بتونیم باهم بریم خارج.( اصولا مرد به نظر من باید خدمت رفته باشه. از سربازی فراری ها و پسرایی که از سربازی به عنوان بزرگ ترین سختی عالم یاد می کنند متنفرم!! در نگاهم پسر سربازی نرفته مرد نشده). این آقا مثل من و البته بیش تر از من مدت ها خارج زندگی کرده ،البته در کشورهای مختلف.من اروپا بوده م،اون امریکا.ولی هردومون انقدر عاشق ایران هستیم که دلمون نمی خواد برای همیشه بریم. رفت و آمد رو به ترک همیشگی وطن ترجیح می دیم.(خود این موضوع در نگاهم خیلی امتیازه.چون هر پسری که دیدم می خواسته بره خارج،با نگاه مهاجرت همیشگی رفته و خیال بازگشت نداشته.) یه چیز دیگه که برام امتیازه اینه که به نظرم برای خانواده ش فرزند شایسته ای بوده. چون شغلش "بابای پولدار" نیست و هرچی که خانواده بهش داده ند رو تونسته خوب نگهداری کنه و پرورش بده. همیشه با خودم می گفتم برام مهم نیست که شوهرم پول نداشته باشه.اما برام مهمه که "عقل اقتصادی" داشته باشه که بتونه از پس زندگی بربیاد. و این آقا عقل اقتصادیش خوبه که ثروت خانواده رو به باد نداده.

    در مورد دست نیافتنی بودن.تازگی آقا با خنده ازم پرسید "عاشق من می شی؟" و من هم با خنده گفتم "خیالت راحت.من به این راحتی ها دلم رو دست کسی نمی دم! تا وقتی تو یا هرکی عاشق من نشین خودم عاشق نمی شم.باید حالا حالاها تلاش کنی!!" برای دیدارهامون هم هیچ وقت راحت باهاش قرار نمی ذارم.هر دو خیلی کار می کنیم ولی گرفتاری های اون از من بیش تره. و برای دیدار همیشه من بهترین زمان برای خودم رو که وقتم خالی باشه انتخاب می کنم،ولی اون باید چهارصد تا جلسه ش رو منتفی و برنامه هاش رو جابه جا کنه. اون اوایل که به نظر می رسید خیلی عجله داره برای آشنایی بیش تر گفت "بیا برای هم نامه بنویسیم و بهم بدیم!" و من گفته بودم "هنوز چیز زیادی ازت نمی دونم که بتونم نامه بنویسم.فعلا زوده." اما حالا که مدتی گذشته دیشب دلم خواست و براش یه نامه نوشتم درباره ی اولین دیدارمون. هنوز نامه رو نداده م و می خوام بهش بگم که بیا به اون پیشنهاد نامه نوشتنت عمل کنیم.و سعی کردم نامه رو طوری بنویسم که زیادی عاشق پیشه به نظر نیام.یا مثلا دو روز اصلا تماس نگرفت و من داشتم از انتظار می مردم.ولی وقتی تماس گرفت و با عذرخواهی گفت خیلی گرفتار بوده، خیلی عادی گفتم که منم کار داشتم.یا در مورد همون هماغوشی هم من اجازه ی هرکاری رو بهش ندادم و فقط تا جایی که من می خواستم پیش رفتیم. از قبل هم بهش گفته بودم که "نه" گفتن من یعنی "نه"! و اگر در موقعیت لاومیکینگ قرار گرفتیم و من وسط کار یکهو گفتم "نه" فکر نکن که دارم ناز و عشوه میام و همون موقع باید تمومش کنی...

    برگردیم به موضوع ثروت. به نظرم خیلی سخته طوری رفتار کنم که نه سیخ بسوزه و نه کباب. مادر و خواهرم اصرار دارند که کنار این هدایای کوچیک یه عطر/ادوکلن هم بذارم تا خسیس به نظر نیام. خواهرم هم تقریبا متقاعدم کرد که یک بار به رستوران سطح بالایی دعوتش کنم.همون موضوع تظاهر که اشاره کردین،می گن تظاهر کن به این که مدام به رستوران های آن چنانی بری عادت داری. (حال من در حالت عادی همیشه می گم نباید زیاد برای شکم خرج کرد.از شکم پرستی خوشم نمیاد). اگه غرورم رو بذارم کنار و پول خانواده رو قبول کنم،اون وقت می تونم گاهی آقا رو مهمون کنم که بد به نظر نیام...

    اخیرا در محیط کار انقدر از دخالت همکارانم به ستوه اومدم که به فکر افتادم بیام بیرون.البته هیچ پولی توش نداشت و از اول هم می دونستم این شغل این طوریه و با علم به این که حداقل پنج سال باید رایگان کار کنم واردش شدم.الان دو سال رایگان گذشته و هنوز بی حقوق بودن برام مطرح نیست ولی همون دخالت همکاران و دخالت های وزارت ارشاد اعصابم رو ریخته بهم... این چیزها باعث شد که فکر کنم شاید نباید انقدر در برابر پول توجیبی گرفتن از خانواده مغرور باشم. چون با این که همیشه کارم رو با کیفیت بالا انجام می دم و در رشته ی خودم شناخته شده هستم،ماهیت هنر در ایران هیچ پول ساز نیست.قبلا یک بار در این قالب بی اهمیت بودن پول رو عنوان کردم ،در قالب صحبت راجع به کار. و گفتم که شغل من چنین شرایطی داره اما من به خاطر عشقم این کارو انجام می دم نه پول. بهم جواب داد "ولی پول مهمه، اگه بخوای می تونی در موسسه ی خودم کار کنی و حقوق هم بگیری.کارکنان من هم آدمای خیلی خوبی اند که دیگران رو اذیت نمی کنند.اعصابت هم ناراحت نمی شه". اون موقع جواب منفی داده بودم ولی حالا دارم درباره ش فکر می کنم. تجربه آموزش رو دارم و می تونم فن بیان تدریس کنم. شاید اگه براش کار بکنم با شرایط محل کارش هم آشنا بشم و خودمون هم نزدیک تر بشیم.البته یکم ازین کار خجالت می کشم. راستش خیلی گیج شده م و نمی دونم چی کار باید بکنم.

    راستی احتمالا سه ماه دیگه باهم بریم خارج و من رفتارش رو اون ور آب هم ببینم.البته من همیشه همراه خانواده م سفر می کنم و اون تنها میاد (خانواده ش امریکا هستن). چون اونجا اتاق میهمان هم داریم بعید نیست پیش مون بمونه تا خانواده م یه مدت زیر یه سقف رفتارهاشو ببینند. پدرم می گه هیچ چیز بهتر از سفر کمک نمی کنه آدم کسی رو بشناسه...

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2316
    نوشته ها
    307
    تشکـر
    82
    تشکر شده 196 بار در 122 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    سلام
    نمی دونم چرا هر کسی پول زیادی خدا بهش می ده بجای تشکر قیده همه چی رو می زنه و حتی یاده خدا رو هم نمی کنه و اسم این رو هم می زاره روشن فکری . اکثر آدما هم بهشون می گن با کلاس و می گن کاش ما جای اونها بودیم
    دقیقا مثله فرعون که وقتی مردم زمانش اون رو می دیدند انگشت به دهان می موندند و می گفتند کاش ما جای او بودیم
    ولی وقتی همون فرعون با تمام مال و ثروت و داراییش در زمین دفن شد همه خدا رو شکر کردن که جای او نبودند

    شما گفتی می خوام کاملا آزاد باشم و هیچ چیز نمی تونه محدودم کنه
    می خواستم بپرسم نقش خالق شما در این زندگیت چیه؟
    می خواستم بپرسم برنامه شما برای اون دنیا چیه؟
    می خوام بدونم بعد از مرگ برنامتون احیانا برای آزاد بودن داخل قبر چیه؟

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3141
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    نقش شما به عنوان یه بنده ی خدا چیه در تشخیص قلب و درونیات من؟ شما اشعه ی ایکس دارین؟ علم غیب و دیدن درون قلب ها رو دارین؟؟

    من نیازی نمی بینم درباره عقایدم توضیحی بدم چون می دونم ساختار ذهنی همه ی آدما مثل هم نیست. قرار نیست و امکانش هم نیست که در این فضا من و شما درباره ی عقاید قلبی مون همدیگه رو مجاب کنیم.چه بسا که من در کنکور درس معارف 98 درصد زده م و هم قرآن رو خونده م و هم انجیل رو.ظواهر این کتاب ها رو من تاثیر نذاشته اما چیزهایی تاثیراتی گذاشته که برای شما قابل درک نیست.منم نیازی به توضیح نمی بینم.
    فقط به اختصار می گم که اونقدر ایمان داشته و داره م که بدونم هر موفقیتی که به دست آورده م به کمک خدا بوده.اونقدر ایمان داشته م که دل هیچ بنده ای رو نش************م و اگه همین الان بمیرم همه ازم به نیکی یاد کنن،و اونقدر ذهنم باز بوده که درون هر چیز رو ببینم و به ظاهر قضاوت نکنم.کاری که متاسفانه جمعیت زیادی از مردم توانش رو ندارند.

    خیلی جالبه،من اومدم اینجا که از مشاور حرفه ای و روان شناس کمک بگیرم،ولی همه اینجا رو با کلاس دینی اشتباه گرفتن. و جالب تر این که بدون شناخت نزدیک از من برچسب هم می زنند! کی گفته من به مال و منالم می نازم؟ شما با من بیرون رفتین که ببینین چقدر مال و منالم در ظاهرم تاثیر داشته؟ شما دیدین من به دوستانم فخر بفروشم؟؟ نه،نبودین،ندیدین، و دارین نا به جا قضاوت می کنین. مقایسه با فرعون!! اتفاقا من همیشه به یاد مرگ هستم.هربار که از خیابون رد می شم یادمه که اگه خدا نخواد به اون ور نمی رسم. هر روز از خواب که بیدار می شم می گم "سلام خدای عزیزم".شما حتی اگه تو رختخواب من هم باشین صدای سلام من به خدا رو نمی شنوین.شما انسانین،موجود ماورایی نیستین که انقدر راحت قضاوت می کنین.کار تون اشتباه ست.خدای من یه موجود ترسناک روی ابرهای آسمون نیست که از بالا منو تهدید کنه و بترسونه.من از ترس خدا هیچ کاری رو انجام نمی دم.خدا به من وجدانی داده که هرلحظه حواسم باشه حق و ناحق نکنم.خدای من یه دوست خوبه که کنار من راه میره و دستش توی دستمه و وقتی غمگینم اشکامو می بینه. چرا با من از روی منبر حرف می زنین؟ انگار که من شیطان رجیمم.من به شما به عنوان یه انسان اعتماد می کنم وقتی مشکلاتم رو مطرح می کنم.به نظر می رسه که اینجا هیچ متخصصی وجود نداره.اگه وجود داشت از من می پرسید که "تو کجا بزرگ شدی؟" و می دونست که یک طرز تفکر به خاطر بی دین و ایمانی نیست، بلکه حاصل تاثیر مطالعات و زندگی در فرهنگ های مختلف و اتخاذ اختیاری اون هاست. نقش خالق من اینه که منو آزاد و با اختیار آفریده وگفته اکراهی در دین نیست.و همین الانشم می دونم که خیلی غمگینه از دیدن این که میلیون ها بنده ش روی سرشون چسب زدند مبادا هیچ فکر تازه ای بره توش! غمگینه که افرادی که توانایی استفاده از قوه بی کران تفکر رو دارند مسخره کنند،مثلا روشن فکری رو خوار بشمارند... باید بدونید که به اندازه جمعیت روی زمین مغز-تفکر-سلیقه-عقیده و.... وجود داره. این غیرممکن و غیرمنطقی و خودخواهانه ست که از همه انتظار داشته باشیم شبیه ما بشند. بد نیست بدونید که در این مرز و بوم افرادی هم زندگی می کنند که تفکرشون مثل شما نیست، و راحت هم زندگی نمی کنند.

    اگر در ایران امروز موج عظیمی از دین زدگی رو می بینیم هم به خاطر این طور قضاوت هاست.
    "تو برای وصل کردن آمدی/ نی برای فصل کردن آمدی"

    "مذهبی ها!اگه خدا از راه من خوشش نمیاد،بذارین خودش اینو بهم بگه،نه شما!" صادق هدایت.

    *من دیگه پاسخ کسی که به جای کمک ،قصد پایین آوردن شخصیت من رو داشته باشه نمی دم.خداحافظ شما.

  9. 2 کاربران زیر از ساحره بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2535
    نوشته ها
    278
    تشکـر
    204
    تشکر شده 530 بار در 171 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    ادیت شد
    ویرایش توسط _Amir_ : 01-19-2015 در ساعت 10:11 PM
    امضای ایشان
    کسی حالمو نپرسه...
    دیگه حالی ندارم...
    فقط نفس میکشم...

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2153
    نوشته ها
    89
    تشکـر
    0
    تشکر شده 47 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    من مشاور نیستم نمیدونم باید چی بگم بهت دنیای من با شما خیلی فرق داره البته مثل شما تحصیل کرده ام ادمای مثل شما زیاد دیدم از طرز نوشتنت خیلی خوشم اومد فک کنم خودت بهتر بتونی تصمیم بگیری
    از کاربرای دیگه هم خواهش میکنم به عقاید هم احترام بذارن

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3174
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    سلام کاربرساحره
    عزیزمی..میدونم عذاب میکشی..ی جمله ایه ک برام خعلی جالبه...ک میگه..تازه میفهمم خداچ دردی میکشد..وقتی این همه ادم حرفهایش راک نفهمیده اند..هیچ!!!تازه اشتباه هم فهمیده اند!
    بنظرمن جواب کسایی ک توهین میکنن رو اگه ندی خیلی بهتره..
    حالابریم سراغ خودت وعشقولانه هات..نظرمامان وآبجیت محترمه..میدونی خواری حد اعتدال رو رعایت کن..ولی فقط برای چاشنی کاراز پول مایه بذار..میدونی!یعنی5-6بار ازاون هدیه های خاص وجذاب وکم خرجت بهشون بده..1بارم دعوتش کن رستوران یا ی جای دنج و حسابی براشون مایه بذار..یادت باشه اینجورکارافقط1 بار!
    میدونی خانومی..هیچی بهتراز سفرشناخت آدمارونسبت بهم دقیقترنشون نمیده..این حرف قدیمیاست!ب امیدخدا دست پر ک برگشتی حتما درجریانم بذار..اگه دوست داشتی بگو ایمیلموبدم اونجاحرفاتوبزن..تامثه ی خواهربات حرف بزنم..
    ازلطافت روحت خیلی خیلی خوشحال وامیدوارم
    درضمن درمورد کارپیش اقای مذکور!بنظرمن ایشونم یکم خوددارهستن..و ب شماعلاقه مندند..ازشماهم خوششون اومده..میدونی..بهتره بری پیششون کار..ولی مبلغی ک قراره ب عنوان حقوق بهتون بدن روخیلی کم درنظربگیرید.وبگیدمن بخاطرمقایسه کردنه محیط کاری اونجابااینجا..بهتردیدم ک اینجااحترام حداقل شخصیت منودارن دیگه چ برسه ب هنرم!بعدشم بگوبرای هنرقیمتی نیست..منم الان بخاطرفعالیتی ک داشته باشم و اینکه ازهنردور نشم محیط کاری شماروقبول میکنم..ولی صرف اینکه نامزدتونم نمیخوام تبعیضی بابقیه ی کارکنانتون داشته باشم و برای حقوقمم حتی ی چیزی کمترازبقیه درنظربگیرید..و روی این حرف مصر شو..
    ایمیلم..f.moeinghoghnoos@yahoo.com...من ی زن متاهلم.از ی خونواده ی مذهبی تعصبی..شرایط زندگیم خیلی سخته..و ب قانون کارما ایمان دارم..درضمن کارای هنریم عاشقشونم..تو خونه همش زاینترنت یادمیگیرم.الان ویترای کارمیکنم.بافتنی رو یادگرفتم.ملیله دوزی.گل روبانی..الانم تابلوفرش میخوام بزنم.اخه تو خونه ارم دیونه میشم..ولی شوهرم میگه گرونه!بااینکه میتونه برام تهیه کنه ولی منو تو مضیغه گذاشته..ولی بازم شکرک نفس میکشم..البته الان خیلی ارومم..اکثراوقات همینجوریم.ولی وقتی ازهمه ی ادمای اطرافم خسته میشم.ب گله گذاری ازخدا رو میارم ک خدا چرامن انقدغریبم..چراانقدتنهام..چر ابابقیه انقدرمتفاوتم!بیخیال...
    منتظرتم..فعلابدرود

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3173
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    0
    تشکر شده 19 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شاهزاده ی سوار بر اسب سفید!

    هر کی حرف از اخلاقیات زد یعنی حتما مذهبیه؟؟؟؟ یعنی کسی به شما دوست عزیز بگه هم آغوشی با خواستگارت که آیا شوهرت بشه آیا نشه غلطه یعنی آدم سطحی نگریه؟؟؟دوست خیلی گلم کجای قرآن و انجیلی که خوندی این کارا رو تایید میکنه؟؟؟؟عزیزم خدایی که اعتقاد داری همه جا کمکت کرده کجا گفته باکرگیتونو قبل ازدواج تقدیم نامحرم کنید ؟ فدات شم قرآن و انجیل خوندن کافی نیست عمل به اونا هنره.....
    و واقعا یه سوال واسم پیش اومده چه نیازی به مشاور داری؟؟؟؟شما که عمل اقتصادی و خارج رفته بودنو سربازی و خانواده ی این آقا رو پسندیدی، از آغوش ایشونم خوشت اومده، دقیقا با چیش مشکل داری که اومدی سایت مشاوره؟؟؟؟؟
    منم مثل شما درباره این سایت مشاوره دچار سوتفاهم شدم و دیگه نمیام اینجا .ولی اگه حری زدم که ناراحت شدی حلال کن

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18897
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    23
    تشکر شده 92 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : برخورد صحیح با دوست پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط ساحره نمایش پست ها
    من!
    سلام من یه دختر 25 ساله هستم. موفق در زمینه های کاری و تحصیلی، تقریبا همیشه ممتاز. در حال حاضر دانشجوی فوق لیسانسم و با تلاش به بیش تر آرزوهام رسیده م.
    اما در زمینه ی روابط عاطفی با جنس مخالف ناموفق بوده م.همیشه انتخاب های بسیار غلطی می کردم و البته، از اون جایی که از نظر شخصیتی هم خیلی حساس و شکننده هستم زیاد ضربه خورده م. (من هنرمند هستم و گاهی فکر می کنم همین شکست ها باعث پیشرفت من در هنر بوده! با هر غلیان احساسات سیل شعرها و متن ها هست که می نویسم و نقاشی هایی که می کشم و گاه با پیانو آهنگ می سازم برای معشوق...).

    از خانواده ی تقریبا مرفه و روشن فکری هستم که بهم اجازه ی همه کار داده ند و همیشه دستم رو باز گذاشته ند.اجازه داده ند هر کاری،کلاسی،هنری،زبانی که دلم خواسته انجام بدم و یاد بگیرم. همیشه تشویق و حمایتم کرده ند و البته منم همیشه حرف شنوی خانواده بودم و کاری کردم که از هیچ یک از زحماتشون پشیمون نشند.اینا رو نمی گم که از خودم تعریف کنم، فقط فکر می کنم برای گرفتن مشاوره باید اطلاعاتی بیشتر از سن و جنسیتم در اختیار مخاطبینم بذارم...

    خودم یکی از علت های ناموفق بودنم در روابط عاطفی رو بی تجربگی می دونم. بله ما در کشوری مسلمان و با فرهنگ خاورمیانه ای هستیم ولی در نظر داشته باشین که من در خانواده ای غیرمذهبی-مدرن با تفکری اروپایی بزرگ شدم. همبازی های دوران کودکیم خارجی بودند و به مدرسه ای می رفتم که همه دخترها از 14 سالگی دوست پسر داشتند و اون موقع براشون-برامون خیلی عادی بود. ولی من شخصا تصمیم داشتم که تا ورود به دانشگاه با پسرها رابطه ای نداشته باشم و دنبال این چیزها نرفتم.رمان های آبکی که دخترها در سنین نوجوانی می خونند هم مزید بر علت شده بود که حتی کمی نگاهم نسبت به جنس مذکر منفی بشه.ولی در دانشگاه یاد گرفتم با جنس مخالف صلح کنم و حتی عشق بورزم. اما شروع عشق ورزی همان و انتخاب های اشتباه همان...کسانی که خانواده های ازهم پاشیده داشتند، برخلاف من مذهبی بودند، محدودم می کردند، و شاید جز یک هنر،در هیچ موردی با من وجه اشتراک نداشتند.

    قدیم برای من ثروت کوچک ترین اهمیتی نداشت و فقط عاشق پیشگی برام مهم بود.ولی بعد از ازدواج خواهرم با کسی که وضع مالی جالبی نداشت، و این که شاهد بودم تمامی هزینه های عروسی و شروع زندگی شون به پدر و مادرم تحمیل شد نظرم رو عوض کردم. من گرچه در زمینه ی شغلی و تحصیلیم موفقم ولی تقریبا هیچ پولی در نمیارم، کلا از هنر واقعی پولی درنمیاد (مگر اینکه وارد بخش بازاری هنر بشیم که در جامعه هنری خیلی افت داره،و از بحث ما هم خارجه). من مدلی نیستم که از خانواده م پول بگیرم. البته می گیرم چون همون طور که گفتم از کارم پولی در نمیاد (از کارم حداکثر دویست تومن در سال در میارم!! باور می کنین؟!) اما سعی می کنم این مبلغ "پول توجیبی" رو به حداقل حداقل برسونم تا کم تر احساس "سربار خانواده بودن" بکنم.و همیشه ی خدا در حال صرفه جویی ام تا دستم جلوی خانواده دراز نباشه. دلم نمی خواد بین دوستام یه بچه پولدار و لوس و ننر به نظر بیام. همین جوریش به خاطر موقعیت و امکاناتم کلی مورد حسادت همکلاسانم هستم و نمی خوام بیش تر بشه.


    شاهزاده با اسب سفید!
    حالا در 25 سالگی تقریبا می دونم از یه رابطه چی می خوام. شاید مسخره به نظر برسه ولی من عادت یادداشت برداری رو حتی در مورد این جور چیزها هم رعایت می کنم.فهرستی نوشته م و با خودم قرار گذاشته م تا کسی این خصوصیات فهرست شده رو نداشته باشه بهش نگاه هم نکنم.منظورم خصوصیاتی هست که بشه در ابتدا بیان کرد،مثل تحصیلات،وضعیت سربازی، خانواده و... چون ویژگی های اخلاقی فقط با رفت و آمد و شناخت بیش تر به مرور خودشون رو نشون می دند.حالا به تازگی کسی پیدا شده که از 19 ویژگی مورد نظر من 15 تا براش صادقه. اون چند مورد باقی مونده هم چیزهاییه که من هنوز نفهمیدم داره یا نه(ممکنه اوناروهم داشته باشه و من هنوز نمی دونم).اما من کمی در موردش نگرانم.

    حالا چرا نگرانی؟خب این آقا به شدددت ثروتمنده. از نظر تحصیلی و سطح خانوادگی و روشن فکری مثل خانواده ی خودم هستند. خانواده هامون هم از قدیم همدیگه رو می شناسند و خوششون میاد. همین طور از نگاه اعتقادی هم شبیه هستیم.اما این ثروت منو نگران می کنه. البته که ثروت رو دوست دارم،کی بدش میاد؟! ولی نکته اینه که گرچه خودم در رفاه و ناز و نعمت بزرگ شده م، اما اصلا آدم مادی نیستم. یک کاغذ دستخط کسی که دوستش دارم به اندازه ی یک هدیه ی گرون خوشحالم می کنه،حتی بیش تر. در گفتگوها همیشه از صحبت درباره مادیات دوری می کنم. اما این شخص خیلی از مادیات حرف می زنه.سعی کردم بهش نشون بدم که برای من مادیات اون قدر ها هم مهم نیست، که نخواد به صرف ثروت منو تحت تاثیر قرار بده.مثلا گفته م که من اصلا اسم ماشین ها رو نمی دونم و از هیچ چیزی در مبحث ماشین سر در نمیارم (واقعا همین طوره.از بس گفته ن دخترها آهن پرستن دقیقا به عکسش عمل کرده م). یا وقتی درباره چیزهای رقم بالای کاریش حرف می زنه خیلی عادی نگاهش می کنم و در سکوت تایید می کنم (هیچ هیجانی از خودم بروز نمی دم).
    نگرانیم از اینه که من با اخلاقی که دارم، نمی تونم به اندازه ی اون از چیزهای مادی مایه بذارم. مثلا اگه چند بار اون منو به رستوران های گرون قیمت دعوت کنه، من نمی تونم اونو به رستورانی در همون سطح دعوت کنم.(اصولا هنرمندان هم جاهای ارزون تر و هنری رو ترجیح می دن به فضاهای لوکس). خوشم نمیاد به خاطر کم نیاوردن از خانواده پول توجیبی بیش تری بگیرم (گرچه خود خانواده هرگز مخالفتی ندارند و دست و دل بازند.) یا مثلا وقت نداشتیم که برای هم عیدی بخریم،و حالا قرار گذاشتیم بهم عیدی بدیم. بهم گفته که سفارش داده اسمم رو روی چیزی بنویسند (لابد جواهر!) ولی من فقط یه بسته گوش ماهی گرفته م، همراه با کارت دست ساز خودم و شعری که خودم نوشته م. هنوز هدیه هامون رو بهم ندادیم ولی من نمی دونم آیا وقتی اینا رو بهش بدم آیا به جنبه ی معنویش توجه می کنه یا نه؟ آیا این که کارت رو من خودم ساخته م،شعر رو خودم براش نوشته م، براش ارزش داره؟؟ یا ممکنه فکر کنه من یه بچه پولدار خسیسم؟! یا موقع خریدن بسته ی گوش ماهی، به دلیلی فکر کرده بودم براش جنبه ی نوستالژیک داشته باشه...
    یک بار در مورد عدم علاقه م به پول توجیبی گرفتن از خانواده باهاش صحبت کردم.خواهرم سرزنشم کرد و گفت این طوری مثل گداها به نظر میای که به خاطر پول به یه پسر چسبیده! واقعا آیا اشتباه کردم؟؟ چی کار کنم که براش سو تفاهم نشه؟

    یک نکته ی نگفتی:پسر داغ! دختر داغ تر!
    همون طور که گفتم من اصلا مذهبی نیستم.خیلی از عقایدم اصلا با چیزهای رایج مملکت همخونی نداره. همیشه آزاد بوده م و اجازه نمی دم هیچ قانونی یا حتی هیچ کسی آزادیم رو ازم بگیره. برام دوستان خانم و آقا خیلی فرقی ندارند و با همکارانم صمیمانه و البته با احترام برخورد می کنم... از باکرگی اجباری این مملکت متنفرم اما خودم باکره هستم. نه به خاطر چیزهایی که دین یا آقابالاسرها می گن،نه. من در عمل کار واحدی رو به دلیل دیگه ای انجام می دم. من باکره هستم چون هنوز کسی رو در حدی ندیدم که بخوام این بخش از وجودم رو باهاش تقسیم کنم.و این که متاسفانه پسرهای ایرانی هم حد وسط سرشون نمی شه. یا باهات حتی دست هم نمی دند،یا فکر می کنند اگر تو دست می دی لابد حاضری ************ کامل هم داشته باشی و بهت می گن فاحشه! این برای من همیشه مایه ی ناراحتی بوده چون... من خیلی آدم داغی هستم! (ببخشید گفتن این مساله به مشاور ایراد نداره که،داره؟!) یکی از چیزهایی که هم که باعث ناراحتی من در روابط قبلی می شد همین بود. من آدم داغی هستم و داشتن عشق بازی (و نه ************!) برام خیلی مهمه،تقریبا یکی از فاکتورهای مهمه برام. و از قضا همیشه کسانی میومدن تو زندگیم که یا حد وسط نداشتند، یا خجالتی بودند یا مذهبی.و من رو پس می زدند و این موضوع همیشه خیلی برام سنگین و برخورنده بوده. (چون منو نمی بینید ناچارم توضیح بدم.ظاهرم طوریه که هرگز آدم به فکرش نمی رسه کسی دست رد بهم بزنه!فک کنم جزو افرادی باشم که اگه از رابطه جنسی با شوهرم رضایت نداشته باشم طلاق بگیرم.)
    باری،این شاهزاده ی ثروتمند،از قضا خیلی مرد داغی هم هست.به تازگی اولین هم آغوشی زندگیم رو باهاش داشتم و هر دو خیلی راضی بودیم. قبلش برای آقای شاهزاده نظرم رو در مورد عشق بازی حد وسط که به ************ نمی رسه توضیح دادم و اونم درک کرد.و در عمل هم همین کارو کردیم.می دونم در ایران عادت نداریم از یه دختر ازین حرفا بشنویم ولی شرمنده! من نویسنده بی پروایی هستم. واقعا بعد از هم آغوشی مون احساس می کنم به تعادل و آرامش روحی رسیده م.دختر 25 ساله ای که همیشه خواهان رابطه ی داغ بوده و هرگز نداشته به آرامش می رسد! راستی این آقا ده سال از من بزرگ تر هست،35 ساله. (انتخاب های غلط قبلی من یا همسن خودم بودند یا حداکثر سی ساله.به نظرم آقایون خیلی دیر به بلوغ فکری و توانایی مدیریت رابطه می رسند.دلم می خواد با کسی باشم که به پختگی رسیده باشه).من به شدت آدم پرشیطنتی هستم که همیشه در حال خندوندن دیگرانه.خوشبختانه آقای شاهزاده هم مثل خودم پرشیطنته اما به گفته ی خودش در محیط کار به شدت جدی و بداخلاقه...ناگفته نماند که هر دو نیمی از زندگی مون در ایران و نیمی دیگه رو خارج از ایران زندگی کردیم و می کنیم.

    این ها چیزهایی بود که فعلا به نظرم رسید تا با شما در میون بذارم.می دونم خیلی از چیزهایی که گفتم با رسومات جامعه ی ما فرق داره، اما خواهشمندم پیش از پاسخ و مشاوره، کمی سعی کنید از دریچه چشم من نگاه کنید. دلم نمی خواد دوباره در انتخابم اشتباه کنم و تصمیم دارم این جا باهاتون مشورت کنم. ببخشید از طول و تفسیر زیادم ولی شرایط خاص توضیحات بیش تری می خواد.فعلا سوالم اینه که در مورد ثروت باید چطوری با این آقا برخورد کنم.در موراد دیگه هم هر نظری دارید می شنوم (می خوانم!)
    سلام
    طرز فکرتونو تحسین میکنم. درسته، واقعا باید قبل از ازدواج اون جذابیت احساسی به وجود بیاد. (حالا بگذریم از اینکه فرهنگ جامعه ما هنوز نمیپذیره این مسائلو)
    ضمنا انتخابتون کاملا درسته
    شما که بانوی هنرمندی هستید کاملا به جاست که با فردی که از نظر اقتصادی سطح بالاست شریک زندگی بشید. چون هنرمندا برای اینکه تمام هم و غم و وقتشونو صرف اعتلای هنرشون کنن باید از نظر مالی به طرز مناسبی ساپورت بشن.
    خود من هم (بعد از چند نمونه کابرران همین سایت مثل آقا آراد و شما و ...) احساس می کنم که باید با یه دخترخانوم هنری ازدواج کنم. چون هم روحیه شون میخوره به من هم اینکه به هر حال نیاز مالی وجود نداره.

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : برخورد صحیح با دوست پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط drcivil نمایش پست ها
    سلام
    طرز فکرتونو تحسین میکنم. درسته، واقعا باید قبل از ازدواج اون جذابیت احساسی به وجود بیاد. (حالا بگذریم از اینکه فرهنگ جامعه ما هنوز نمیپذیره این مسائلو)
    ضمنا انتخابتون کاملا درسته
    شما که بانوی هنرمندی هستید کاملا به جاست که با فردی که از نظر اقتصادی سطح بالاست شریک زندگی بشید. چون هنرمندا برای اینکه تمام هم و غم و وقتشونو صرف اعتلای هنرشون کنن باید از نظر مالی به طرز مناسبی ساپورت بشن.
    خود من هم (بعد از چند نمونه کابرران همین سایت مثل آقا آراد و شما و ...) احساس می کنم که باید با یه دخترخانوم هنری ازدواج کنم. چون هم روحیه شون میخوره به من هم اینکه به هر حال نیاز مالی وجود نداره.
    سلام تایپک حدود یکسال و نیم پیش و قدیمی
    تایپک های قدیمی رو بالا نیارید و به تاریخ توجه کنید
    ممنون
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    15728
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : برخورد صحیح با دوست پسر

    سلام دوست عزیز
    من متاسفم که دوستان به جای راهنمایی تو ، تو رو سرزنش می کنن
    شیوه ی زندگی هر کس به خودش ربط داره . شما جای اون ادم نبودید و نمی تونید خودتون رو در اون برهه تصور کنید ! شاید دیدی که این دوست عزیز به اون اقا پسر داشته دیدی نباشه که شما دارید ! شاید این خانوم جنبه ی طرف مقابلش رو هم لحاظ کرده !
    از نظر من این خانوم هیچ اشتباهی مرتکب نشده فقط اعتقاداتش با جامعه نمی خونه همین ! متفاوت بودن یه مشکل نیست لزوما !
    شما دارید قضاوت نا به جا می کنید . متاسفانه چیزی که توی جامعه ما جا افتاده اینه که هر دختری به خونه هر پسری بره حتما باکرگیش رو از دست داده ولی شاید بد نباشه با یه دید قشنگ تر به موضوع نگاه کنیم که شاید اون دختر و پسر فقط یه رابطه ی دوستانه دارن و بس !
    ادم تا زمانی که احساس عجز نکنه مشکلش رو با کسی درمیون نمیذاره و وقتی مشکلی داره در ابتدا نیازمند یکم همدردیه و سپس شماتت !
    شما از اول این خانوم رو مورد شماتت قرار دادید و دائما دارید بهش گوشزد می کنید که چرا با اون اقا یه هم اغوشی داشته ! در صورتی که مشکل این خانوم این نیست و این فقط یه توضیحی درمورد رابطه اش با این اقا بوده !
    خواهشا به جای زیر ذره بین بردن ادمایی که از همه جا درموندن و به شما پناه اوردن یکم دلداریشون بدید ! چون بدونید یه ادم چه قدر میتونه توی تنگنا قرار بگیره که مشکلاتش رو با ادمایی که نمی شناسه در میون بذاره
    دوست گلم ساحره جان
    اتفاقا سبک هنریت خیلی هم زیباست و اون گوش ماهی هم خیلی قشنگ و پر از بار معنویه !
    تو مسئول برداشت اون اقا نیستی مهم اینه که تو چه حسی نسبت به اون کادو داری ! مسلما اون اقا میدونه شما چه وضعیت مالی داری و صرفا به خاطر هزینه نیست که همچین کادویی بهش دادی ! دلیلی نداره تو خودت رو برای اون توصیف منی اگه اون درگیرت بشه خودش تو رو کشف می کنه !
    خیلی عذر میخوام این حرف رو میزنم ولی با تفکرات خودت زندگی کن و نذار نظرات دوستان شخصیتت رو عوض کنه ! چون تفکرات تو ( خیلی خیلی خیلی خیلی عذر می خوام اینو میگم ) تفکرات یه فاحشه نیست تفکرات یه ادمیه که مرد رو جنس مکمل میبینه نه مخالف ! تو هیچ ناپاکی نداری عزیزم پس ذهن خودت رو درگیر نکن !
    با ارزوی بهترینا برات

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,741 بار در 6,989 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : برخورد صحیح با دوست پسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط Atefeh22 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    من متاسفم که دوستان به جای راهنمایی تو ، تو رو سرزنش می کنن
    شیوه ی زندگی هر کس به خودش ربط داره . شما جای اون ادم نبودید و نمی تونید خودتون رو در اون برهه تصور کنید ! شاید دیدی که این دوست عزیز به اون اقا پسر داشته دیدی نباشه که شما دارید ! شاید این خانوم جنبه ی طرف مقابلش رو هم لحاظ کرده !
    از نظر من این خانوم هیچ اشتباهی مرتکب نشده فقط اعتقاداتش با جامعه نمی خونه همین ! متفاوت بودن یه مشکل نیست لزوما !
    شما دارید قضاوت نا به جا می کنید . متاسفانه چیزی که توی جامعه ما جا افتاده اینه که هر دختری به خونه هر پسری بره حتما باکرگیش رو از دست داده ولی شاید بد نباشه با یه دید قشنگ تر به موضوع نگاه کنیم که شاید اون دختر و پسر فقط یه رابطه ی دوستانه دارن و بس !
    ادم تا زمانی که احساس عجز نکنه مشکلش رو با کسی درمیون نمیذاره و وقتی مشکلی داره در ابتدا نیازمند یکم همدردیه و سپس شماتت !
    شما از اول این خانوم رو مورد شماتت قرار دادید و دائما دارید بهش گوشزد می کنید که چرا با اون اقا یه هم اغوشی داشته ! در صورتی که مشکل این خانوم این نیست و این فقط یه توضیحی درمورد رابطه اش با این اقا بوده !
    خواهشا به جای زیر ذره بین بردن ادمایی که از همه جا درموندن و به شما پناه اوردن یکم دلداریشون بدید ! چون بدونید یه ادم چه قدر میتونه توی تنگنا قرار بگیره که مشکلاتش رو با ادمایی که نمی شناسه در میون بذاره
    دوست گلم ساحره جان
    اتفاقا سبک هنریت خیلی هم زیباست و اون گوش ماهی هم خیلی قشنگ و پر از بار معنویه !
    تو مسئول برداشت اون اقا نیستی مهم اینه که تو چه حسی نسبت به اون کادو داری ! مسلما اون اقا میدونه شما چه وضعیت مالی داری و صرفا به خاطر هزینه نیست که همچین کادویی بهش دادی ! دلیلی نداره تو خودت رو برای اون توصیف منی اگه اون درگیرت بشه خودش تو رو کشف می کنه !
    خیلی عذر میخوام این حرف رو میزنم ولی با تفکرات خودت زندگی کن و نذار نظرات دوستان شخصیتت رو عوض کنه ! چون تفکرات تو ( خیلی خیلی خیلی خیلی عذر می خوام اینو میگم ) تفکرات یه فاحشه نیست تفکرات یه ادمیه که مرد رو جنس مکمل میبینه نه مخالف ! تو هیچ ناپاکی نداری عزیزم پس ذهن خودت رو درگیر نکن !
    با ارزوی بهترینا برات

    مرسی از راهنمایتون
    ولی تایپک قدیمی به تاریخ توجه کنید مرسی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تلاش برای برگشت دوست پسر
    توسط Shik در انجمن سرد شدن رابطه
    پاسخ: 22
    آخرين نوشته: 11-27-2014, 01:50 PM
  2. دوست پسر قبلی
    توسط masood73 در انجمن سرد شدن رابطه
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 11-16-2014, 01:32 PM
  3. ازدواج با پسري كه قبلادوست دختر داشته
    توسط meriman در انجمن سایر موارد ازدواجی
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 11-01-2014, 11:46 AM
  4. عشق دوست پسرم
    توسط ایلار امنزاده در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 10
    آخرين نوشته: 07-05-2014, 03:09 PM
  5. تهدید دوست پسر
    توسط pari a در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 22
    آخرين نوشته: 07-04-2014, 06:26 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد