یاد سهراب بخیر…
آنکه تا لحظه خاموشی گفت..
تو مرا یاد کنی یا نکنی..
من به یادت هستم…
یاد سهراب بخیر…
آنکه تا لحظه خاموشی گفت..
تو مرا یاد کنی یا نکنی..
من به یادت هستم…
.....
دلتنگ که باشی ،
آدم دیگری میشوی
خشنتر.. عصبیتر.. کلافه تر و تلخ تر
و جالبتر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی ،
که دلـتنگ اش هستی...
خندیدن خوب است , قهقهه عالی است, گریستن آدم را آرام می کند, اما...لعنت بر بغض....
تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو 70 سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
اسم های مجازی
تصویر های مجازی
مشخصات مجازی
و در بین این همه چیزهای مجازی
تنها یک چیز حقیقت دارد
تنهایی من...
صدای ما رو
از پشت شیشه ی مانیتور می شنوید...
مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن
مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون
زیر چونشونه
در ضمن ،
پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته.....
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد ….
کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی
و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
دلم خیلی گرفته یه چند روزه یکیوخیلی ناراحت کردم خدا منو ببخشه آدما چه راحت دل همو میشکنن چه راحت دیگه ازخودم بدم میاد
هيچوقت نبايدبه اجبارخنديد!
گاهى بايدتانهايت آرامش گريه کرد...
لبخندبعدازگريه ؛
از رنگين کمان بعدازباران هم زيباتره...
دفتر و خودکار خود را برداشته ام و میخواهم چند خطی از تو بنویسم
تویی که در روز خورشید و در شب ماه و ستاره ی منی ...
تویی که مانند پرنده بال پرواز کردن به من دادی و مرا از قفس تنهاییم رها کردی
حال که تو را در کنارم میبینم، حس بی انتها بودن میکنم
حس پرواز در اوج آسمان ها را میکنم، با تو هر روزم زیباتر از روز گذشته است
با تو گذر هر فصل برایم شیرین است مخصوصا فصل پاییز ...
اگر تو نباشی در کنارم عقربه های ساعت برایم نمیچرخد،
اگر هم بچرخد هر ثانیه اش برایم یک عمر میگذرد ...
مرا دیوانه کرده هر لحظه بودن با تو، دیوانه شدم، دیوانه ی عشق تو ...
وقتی به چشمانت مینگرم سرشار میشوم از جمله های زیبا برای تو ...
تو با من چه کردی که دارم می نویسم با تمام وجودم از تو ...
ادیت شد
ویرایش توسط _Amir_ : 01-19-2015 در ساعت 10:24 PM
کسی حالمو نپرسه...
دیگه حالی ندارم...
فقط نفس میکشم...
دوستای خوبم شما هم بهتره تو این دلنوشته شرکت کنید وحرفهای دلتونو اینجا بگید امروز حرف دلتونو نگید فردا میشه درد دل
ادیت شد
ویرایش توسط _Amir_ : 01-19-2015 در ساعت 10:24 PM
کسی حالمو نپرسه...
دیگه حالی ندارم...
فقط نفس میکشم...
سخت است
سخـت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این اسـت که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهـمم، که خـــدا چه زجـری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفـهمـیده اند هــیچ،
اشتباهی هم فهمیده انــد.
“دکـتر عـلی شـریعتی
ادمها
برخی آدمها به یک دلیل از مسیر زندگی ما می گذرند به ما
درسهایی بیاموزند که اگر می ماندند هرگز یاد نمی گرفتیم
خدایا من پر از توام
اینان به تهی دستی من نگاه میکنند و میگویند هیچ نداری
نمیبینند که من تورا دارم...
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
دقت کردین آدمهایی که تو اینترنت و فیسبوک هستند خیلی مهربون و خوش زبونند!
جالب تر اینکه همشون از دروغ و خیانت و نامردی و....بدشون میاد..!
موندم این آدما کجای این شهرن که ما نمیبینیمشون...
دنیا.........
سوت پایان را بزن.........
صداقت من حریف دروغ این زمانه نمی شود!!!!
دوستی اتفاق است، جدایی رسم طبیعت، طبیعت زیباست
نه به زیبایی حقیقت، حقیقت تلخ است، نه به تلخی جدایی،جدایی سخت است نه به تلخی “تنهایی”...
غمگینم...
همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شد
و به این فکر می کند که چگونه بمیرد؟
گرسنه و آزاد، یا سیر و اسیر...؟
يــه آدمايی هـم هستن ...
که هيـچ وقـت تــرکـت نمـيکنـن !
ولـی بـلـدن چیکار کـنن
که خـودت يـواش يـواش تـرکشون کـنی ...
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی....
بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی.....
بزن به سلامتی تنهایی هات. ولی تنهایی رو دوست نداشتی...
بزن به سلامتی آرزوهایی که نتونستی لمسشون کنی.....
بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری....
بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی....
بزن به سلامتی دوست و آدمهایی که از پشت خنجر زدن...
هنوز مست نشدم نگاه می کنم به انتهای شیشه و آخرین پیکم .ولی هنوز حرف دارم...
ویرایش توسط a : 05-23-2014 در ساعت 08:15 PM
خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام ..... از خودم....از همه ی زندگی .....
رسم رفاقت این است که بارفیق پیر شوی
نه اینکه وسط راه ازرفیق سیر شوی.
یه وقتایی
یه حرفایی
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن درد بی درمون....
آخرین نوشته ........
حال من بد نيست غم کم می خورم / کم که نه! هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب / از چه بيدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
خنجری بر قلب بيمارم زدند
بیگناهی بودم و دارم زدند
دشنه ای نامرد بر پشتم نشست / از غم نامردمی پشتم شکست
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام
عشق اگر اينست مرتد می شوم / خوب اگر اينست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
گرچه ویرانم ولی از این نیست که مینالم
ناله هایم از نامردی روزگارست
شکستن دلم تقصیر روزگار است ,میدانم
ان یارو دلبر من یاورم بود تا قیامت
دست روزگار ما را جدا کرد ,
از این حیرانم نمیدانستم که یک روزی تنها شوم
دیگر این تنهایی پابرجاست,گریانم
گریه هایم انقدر تلخند که حتی
دشمنم هم به حالم میگرید,وای بر حالم
دلشکسته را بیش از این تدبیری نیست
تدبیر من تقدیرم هست,چاره ندارم
ویرایش توسط farimah : 05-23-2014 در ساعت 09:33 PM
یه روز یه نفر میاد توی یه فروشگاه و به فروشنده میگه :
آقا من میخوام باهات سر 500 دلار شرط ببندم که میتونم از تهِ فروشگاهت با شیلنگ , آب بریزم توی این لیوانی که اینجاست ....
فروشنده میگه : باشه مشکلی نیست ...
یارو میره ته فروشگاه و شیلنگ آب رو باز میکنه و آبو میریزه به کل فروشگاه . همه جارو خیس میکنه و هیچی هم توی لیوان نمیریزه ...
فروشنده خوشحال میشه و میگه : تو باختی ... 500 دلارو رد کن بیاد .
یارو در حالی که داشت میخندید 500 دلارو داد به فروشنده ...
فروشنده گفت : چرا میخندی؟ تو الان 500 دلار باختی ...!!
یارو میگه : اونو میبینی اونور خیابون وایساده ؟
من با اون سرِ 10 هزار دلار شرط بستم که میتونم بیام توی فروشگاهت و همه جارو خیس کنم و هیچ دعوایی هم نشه ....
و حالا شرطو بردم ...
سخنی زيبا از دکتر شیریبا آدم ضعیف تر از خودتون تا حالا پینگ پونگ بازی کرده اید؟
منظورم اینایی هستن که تازه راکت بدست شده اند و چند ساعتی مربی داشته اند
و تازه از استایل والیبال اومده اند تو تنیس روی میز (با راکت اسبک میزنند)
خیلی عجیبه که اینها چون بد بازی میکنند ، نمیتونی ببریشون و اصلا هم مهم نیست مهارتت !
طرف عملا یه بازی دیگه میکنه و توهم زده که پینگ پونگ داره بازی میکنه...
من و تو هم عملا تو این توهم وقتمون حروم میشه واتفاق بدتر اینه که وقتی با یه آدم حسابی میشینی پای بازی میبینی مهارتت خیلی کم شده و طول میکشه تا برسی به سطح بازی اصلی خودت!
اینها را نوشتم تا بگم حرف اصلیم را
وقتی با یه آدم کم فهم معاشرت میکنی یا آدمی که خودش را به نفهمی میزنه
وقتی با یه آدم خاله زنک دم به دم میشی
وقتی با آدم احمق دمخور میشی که قضاوتهای عجیب غریب و خرافی داره و تحملش میکنی ،
وقتی با یه آدم روبرو میشی که دغدغه هایش) مسکن ورستوران و لباس برند و(!...
دیگه انتظار نداشته باش که
از حروم شدن وقتت غصه بخوری
از درجا زدنت هم خجالت نمیکشی
از تجمع برنامه ای نصفه عمل شده و کارهای نیمه تمامت هم ککت نمیگزه
از نخواندن آخرین مقاله تخصصی رشته ات ، بهت بر نمیخوره
یا ندیدن فلان دانشمند و بلد نبودن مفاهیم بلند حافظ و مولوی و ....دردت نمیاره
داری بی غیرت میشی عزیزم
به مردنت ادامه بده
یا مثل یه بزرگمرد از این وضعیت بیا بیرون و نذار
زنده به گور بشی و بشی یه مرده متحرک...دکتر علیرضا شیری
-----------
پرواز كن آنگونه كه ميخواهي
و گرنه پروازت مي دهند آنگونه كه ميخواهند
گویند شیشه ها احساس ندارند اما وقتی روی شیشه ی بخارگرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست
.
.
.
.یه بارنوشتم دوستت ندارم بازم گریست
یه بارم نوشتم سلام علیک خوبی شیشه ؟؟! بازم گریست :-|
اوسکوله افسرده
آدمک آخردنیاست بخند...
آدمک عشق همین جاست بخند...
دسته خطی که توراعاشق کرد...
شوخی کاغذی مابودبخند...
آدمک خرنشوی گریه کنی...
کل دنیا سراب است بخند...
آن خدایی که بزرگش خواندی...
به خدامثل توتنهاست بخند...
خــدایـــا؟
کمی بیاجلوتر...
میخواهم درگوشت چیزی بگویم...
این یک اعتراف است...
مـــن بــــی او...
دوام نمی آورم؟!
گاهی آدمها فقط می خواهند شنیده شوند ، حرف بزنند و گفته شوند.
روبروی هم بنشینند و یا روی نیمکت پارکی و کلمات را بریزند در قالب جمله ... بشوند دردی که درمانش شنونده است ...
الزامن نباید همه ی ارتباطات در آخر برسند به اتاقی که لامپش خاموش می شود!
آدمی با شنیده شدن هم ارضا می شود ، تبش فروکش می کند و دردش التیام می یابد ...
گاهی فقط باید نشست و آدمها را شنید ، همین !
خـــــدانـگهــــــدار
دلم تنگ است از این دنیا چرایش رانمی دانم
من این شعر غم افزا را شبی صدبار می خوانم
چه می خواهم از این دنیا ،از این دنیای افسونگر
قسم برپاکی اشکم جوابم رانمی دانم
شروع کودکی هایم، سرآغاز غمی جانکاه
از آن غم تا به فرداها پراز تشویش ،گریانم
بهار زندگی رامن هزاران بار بوییدم
کنون باغصه می گویم خداوندا پشیمانم
به سوی در گه هستی٬ هزاران بار ٬رو کردم
الهی تابه کی غمگین دراین غم خانه می مانم
خدایا باتو می گویم حدیث کهنه غم را
بگو بامن که سالی چند دراین غم خانه مهمانم
دلم تنگ است از دنیا چرایش رانمی دانم
ولی یک روز این غم را زخود آهسته می رانم
خدایا!
نه انقدر پاکم که مرا کمک کنی
و نه انقدر بدم که رهایم کنی...
میان این دو گم شده ام
و هم خود و هم تو را آزار می دهم
هرچه تلاش کردم
نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی
و هرگز دوست ندارم
آنی شوم که تو رهایم کنی...
که آنقدر تنها هستم
که بی تو
یعنی هیچ...
یعنی پوچ...
خدايا خيلي وقت است كه ديگر خوش نميگذرد؟؟؟
فقط خوشم كه ميگذرد...
راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورددلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی رامیخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تودلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم دلم میخواهد…می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا! دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟؟
شما چتوووووووووووووووونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا یه چیز خنده دار نمیزارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همش غم غم غم غم ناراحتی .........
مرده شور هرچی غمو ببره
حرفای مام شده مثل نوار قرمز دور بسته بیسکوئیت ،
همه چیزو از قفل گاو صندوق بانک مرکزی
تا بخت دختر همسایه رو بازمیکنه ، به جز بسته خود بیسکوئیت
خـــــدانـگهــــــدار
با اینکه اصلا حالم خوب نیست اما اینو میزارم تا بگم آقا فرخ به ای میگن جوک
شاعر زن میگه و شاعر مرد جواب میده !! (طنز)
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن
و بعداً مرا از لجن آفرید!
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
پاسخ شاعر مرد:
به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشت
نشسته مداوم تو را در کمین!
بجز قوم شوهر که ویرانگرند، بنی آدم اعضای یکدیگرند!!!
ایول موافقم باهات
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)