و هرچه میخواهی بگو
با من بگو تا كیستی, مهری بگو, ماهی بگو؟
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشكی؟ بگو, آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی بگو؟
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر كس مرو
گویی كه دانم, پس مرو گر آگه از راهی بگو
غمخوار دل ای مینیی, از درد و من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو
بر خلوت دل سرزده یك ره درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه كوتاهی بگو؟
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو
مهرداد اوستا