نوشته اصلی توسط
m.amin.m
سلام دوستان
مادربزرگی دارم که 13 ساله تنها زندگی میکنه.البته بچه هاش میخوان پیشش باشن ولی خودش میگفت و میگه میخوام تنها باشم ونیاز به کسی ندارم، البته اینم بخاطراینه که دوس نداره مزاحم بچه هاش باشه.به هر حال 13 ساله میگذره.
چندسالی هست (5 سال حدودا) فکر و توهم برداشته.ازاونجایی که در زمان های قدیم با برادرش مشکل داشته ، الان فکرمیکنه که بچه های بردارش میانو اذیتش میکنن.مثلا فک میکنه علی(بچه ی برادرش) میادو خونشو خراب میکنه درصورتی که چنین نیس و خونه قدیمیه و درحال خراب شدنه.حتی شبای سرد زمستان هم میرفت تو حیاط میخوابید تا علی رو بگیره یا مراقب خونه باشه.پشت درقایم می شه تا به محض اومدن علی ، چوب بزنه توسرش.الانم که شبا میره توخاک ته خونه میخوابه تا کسی دیوارای خونه رو خراب نکنه!!!
هرچیم بچه هاش و من بهش میگیم که اشتباه میکنی واز این حرفا قبول دار نیمشه و میگه شماها نمیفهمین من چی میگم.میگه شبا میان رو بوم خونه به خرابی میپردازن، میگه من دیدمشون!!!
انقد توهم میزنه که اگه برین بالا بوم، بوم پراز سنگه.مثلا بهشون سنگ میزده.
خیلی خواستیم که ببریمش پیش دکتر وروان پزشک ولی نمیاد، حتی کل خونه رو دوربین گذاشتیم تا خیالش راحت بشه ولی بازم فایده نداشت و میگه علی طوری میاد که دوربینا نمیگیرنش!!!
بچه هاهم چند دفه زوری اونجا خوابیدن ولی بازم فایده نداشته، خیلی هم بهش سر بزنی چیزایی میگه که ناراحت میشی.مثلا یادش میره پولشو کجا میذاره خیال میکنه منی که اونجا بودم پولشو دزدیدم وبهم تهمت میزنه در صورتی که چنین نبوده ومن ناراحت میشمو دیگه نمیرم.(مثال بود!!!)
منو مامانم زیادبهش سر میزنیم ولی فایده نداره.وقتی تنها میشه میره وسط خونه وبلند بلند فحشای زشت میده که همسایه ها هم میفهمن و آبرو ریزی شده!!!
مادربزرگم سنش حدوداً 76 ساله.باید چیکارکنیم؟خیلی دلم براش میسوزه؟واقعا باید چیکار کنیم؟لطفاً کمک کنین.متشکر.