نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: عشق بی سرانجام

3352
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4690
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 24 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    Smile عشق بی سرانجام

    29 ساله هستم يک سال و 3 الی 4 ماهه با يکی آشنا شدم بمرور عاشقش شدم در طول اين مدت بارها خوشحال و بارها ناراحت شدم تا الان 3 بار بطور جدی تصميم گرفتم ازش دل بکنم و سعی کردم فراموشش کنم با اينکه کار خيلی سختی بود هر دفعه جدائی يا بهتر بگم قهر کردنمون حدود 2 الی 3 ماه طول ميکشيد و هر بار اون پيش قدم ميشد و آشتی ميکرديم هميشه ميگه اون بوده که بيشتر از خودگذشتگی نشون داده و مدام ميگفت که من آدم مغروری هستم . مشکلی که من با اون دارم اينکه اون نمیتونه شرايط ازدواج رو فراهم کنه يک سری موانع بر سر راهمون هست که فقط اون ميتونه مانع ها رو برداره تا بتونيم ازدواج کنيم اما اون خيلی آروم آروم و محافظه کاره . اون انتظار داره همين طوری با هم باشيم تا اون موقع که شرايطش مهيا بشه معلوم هم نيست کی ؟ الان به مرحله ای رسيديم که تقريباً دوتامون از اين وضعيت خسته شديم , تقريبا دل سرد شديم کمتر بهم توجه نشون ميديم اما تو دلمون آتيشه دل خون هستيم هيچی نميگيم ولی معلومه چه مرگمونه . وقتی ناراحت ميشم ميگم بی خيالش خدا بزرگه شايد قسمتم اين نباشه شايد با يکی ديگه خوشبخت تر شدم شايد شرايط خيلی بهتر از اين برام فراهم شد .... آخرش نميتونم خيلی دوسش دارم من نمیتونم به هيچکس ديکه فکر کنم اعصابم خورد ميشه و فکر کنم اونم تو اين مورد مثل خودمه . ميشه نظرتون رو بگيد و بهم کمک کنيد که چيکار کنم و تصميم درستی بگيرم
    ویرایش توسط zarzar : 07-13-2014 در ساعت 02:28 PM

  2. کاربران زیر از zarzar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    خب شاید بهتر باشه تا مهیا شدن شرایط صبر کنید ...

    چون همونقدر که این صبر کردن برای شما عذاب آور شده ، مشکلات زندگی بدون داشتن امکانات هم میتونه زجرآور باشه ...

    اینکه با هم قهر میکنید ، به خلق و خوی خودتون مربوط میشه که چه چیزی از ازدواج و زندگی مشترک انتظار دارید ..

    در این مورد میتونید مشاوره کنید و به دستورات و گفته هاش عمل کنید تا اصلا" بدونید آیا ازدواج شما درسته یا نه !!!

    یا فقط احساسات بوده ... که وقتی قهر میکنید با هیجان بیشتری به سمت هم حرکت میکنید ولی بعد از مدتی که سردتر شدید ، دوباره

    مشکلات سردرمیارن و شمارو جدا میکنن ...؟!؟

    به هر حال برای شروع و تداوم یک زندگی الزامات و امکانات اولیه زندگی بسیار حیاتیه ....

    و نباید این موارد رو اصلا" نادیده گرفت ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    نقل قول نوشته اصلی توسط zarzar نمایش پست ها
    29 ساله هستم يک سال و 3 الی 4 ماهه با يکی آشنا شدم بمرور عاشقش شدم در طول اين مدت بارها خوشحال و بارها ناراحت شدم تا الان 3 بار بطور جدی تصميم گرفتم ازش دل بکنم و سعی کردم فراموشش کنم با اينکه کار خيلی سختی بود هر دفعه جدائی يا بهتر بگم قهر کردنمون حدود 2 الی 3 ماه طول ميکشيد و هر بار اون پيش قدم ميشد و آشتی ميکرديم هميشه ميگه اون بوده که بيشتر از خودگذشتگی نشون داده و مدام ميگفت که من آدم مغروری هستم . مشکلی که من با اون دارم اينکه اون نمیتونه شرايط ازدواج رو فراهم کنه يک سری موانع بر سر راهمون هست که فقط اون ميتونه مانع ها رو برداره تا بتونيم ازدواج کنيم اما اون خيلی آروم آروم و محافظه کاره . اون انتظار داره همين طوری با هم باشيم تا اون موقع که شرايطش مهيا بشه معلوم هم نيست کی ؟ الان به مرحله ای رسيديم که تقريباً دوتامون از اين وضعيت خسته شديم , تقريبا دل سرد شديم کمتر بهم توجه نشون ميديم اما تو دلمون آتيشه دل خون هستيم هيچی نميگيم ولی معلومه چه مرگمونه . وقتی ناراحت ميشم ميگم بی خيالش خدا بزرگه شايد قسمتم اين نباشه شايد با يکی ديگه خوشبخت تر شدم شايد شرايط خيلی بهتر از اين برام فراهم شد .... آخرش نميتونم خيلی دوسش دارم من نمیتونم به هيچکس ديکه فکر کنم اعصابم خورد ميشه و فکر کنم اونم تو اين مورد مثل خودمه . ميشه نظرتون رو بگيد و بهم کمک کنيد که چيکار کنم و تصميم درستی بگيرم
    بنظر من این رابطه با این موارد که شما گفتی ... به نتیجه ایکه میخوای نمیرسه ...

    شما باید سالها همینجوری ادامه بدید تا اینکه شرایط فرد مقابل درست بشه ... پس این به خود شما مربوطه که صبر کنید یا نه ؟!؟

    فکر میکنم شما زیاد به این رابطه دلخوشم نیستی چون تو قهرو دعوا تا الان پیش قدم نشدید ...؟

    ولی سروقتی مناسب باهاش حرف بزنید و تا زمانی رو بهش فرصت بده تا جواب درستی بهت بده ...

    چون اگه اینجوری پیش برید هر روز به وابستگی و دلبستگی شما اضافه میشه و اون وقته که دیگه دل کندن سخت میشه ....

    پس تا الان اول این رابطه هستید ، حرفتون رو بزنید و تکلیف خودتو معلوم کن ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  6. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4690
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 24 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    مشکل ما اصلاً وضعيت مالی يا امکانات اوليه زندگی نيست بازم از اينکه نظر خودتون رو بيان کرديد سپاسگذار هستم

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    نقل قول نوشته اصلی توسط zarzar نمایش پست ها
    مشکل ما اصلاً وضعيت مالی يا امکانات اوليه زندگی نيست بازم از اينکه نظر خودتون رو بيان کرديد سپاسگذار هستم
    پس ممکنه مشکل بخاطر خواستن باشه ...

    شاید از این رابطه سرد شده و میخواد اینجوری به همش بزنه ...

    شاید غرور شما اونو ترسونده !!! در این مورد باید باهاش حرف بزنید وگرنه اینطوری همیشه این سوال بی جواب می مونه ...

    پس بهتره باهاش حسابی حرف بزنی تا خیال هردوتون راحت بشه ...

    به هرحال یکبار برای همیشه باشه و این همه استرس و نگرانی به خودتون راه ندید
    والا بخدااا
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  9. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4690
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 24 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    قبلاً کفته بود که اگه بخواد بهم بزنه مستقيم ميگه اما بنظرم شما درست ميگيد شايد نمیخواد من ناراحت شم يا کم روئی ميکنه اينجوری با سردی ميخواد بقول معروف خودش رو کنار بکشه ولی حتی اگه اينطوری هم باشه مطمئن هستم 99 درصد مثل سه بار قبل دوباره دلتنگی و خاطرات يا نمیدونم اسمشو چی بزارم احساسات و عواطف يا عشق ... دوباره ي جورای دلش قبول نمیکنه و میخواد بیاد صحبت کنه ی عالمه هم حرف میزنه مثل دفعه های قبل ...............راستش ديگه خسته شدم دوباره بخواد اين وضعيت تکرار بشه من اذيت ميشم تا همين الانم احساس ميکنم با احساسم بازی شده چون تو اين مدت شرايطش رو مهيا نکرده هی امروز و فردا و ماه ديگه ميکنه و ميگه از نظر اون ثابت کردن عشق من به اون اينکه اين دوره رو با همه عذاب دوری از هم تحمل کنم صبر داشته باشم اگه شرايط بهتری هم برام پيدا شد رد کنم و در غير اينصورت در مورد دوست داشتنم دروغ ميگفتم .......... احساس ميکنم از لحاظ روحی اذيت شدم خلاصه هم دوسش دارم هم داغونم
    ویرایش توسط zarzar : 07-15-2014 در ساعت 09:38 AM

  11. کاربران زیر از zarzar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    نقل قول نوشته اصلی توسط zarzar نمایش پست ها
    قبلاً کفته بود که اگه بخواد بهم بزنه مستقيم ميگه اما بنظرم شما درست ميگيد شايد نمیخواد من ناراحت شم يا کم روئی ميکنه اينجوری با سردی ميخواد بقول معروف خودش رو کنار بکشه ولی حتی اگه اينطوری هم باشه مطمئن هستم 99 درصد مثل سه بار قبل دوباره دلتنگی و خاطرات يا نمیدونم اسمشو چی بزارم احساسات و عواطف يا عشق ... دوباره ي جورای دلش قبول نمیکنه و میخواد بیاد صحبت کنه ی عالمه هم حرف میزنه مثل دفعه های قبل ...............راستش ديگه خسته شدم دوباره بخواد اين وضعيت تکرار بشه من اذيت ميشم تا همين الانم احساس ميکنم با احساسم بازی شده چون تو اين مدت شرايطش رو مهيا نکرده هی امروز و فردا و ماه ديگه ميکنه و ميگه از نظر اون ثابت کردن عشق من به اون اينکه اين دوره رو با همه عذاب دوری از هم تحمل کنم صبر داشته باشم اگه شرايط بهتری هم برام پيدا شد رد کنم و در غير اينصورت در مورد دوست داشتنم دروغ ميگفتم .......... احساس ميکنم از لحاظ روحی اذيت شدم خلاصه هم دوسش دارم هم داغونم
    راستشو بخوای حرفای ایشون بیشتر شبیه شعار می مونه ...

    خب مثل این می مونه که شما از لباسی خوشت بیاد و پول کافی برای خریدش نداشته باشی ...

    بعد بجای اینکه خودت رو مقید به تامین پول اون لباس کنی بیای و فروشنده رو دعوا کنی که اگه بفروشیش خیلی نامردی کردی ...

    خب مگه میشه همچین چیزی ... درسته گذشت و بخشش در زندگی خیلی خوبه ولی نه در این مورد که بحث یک عمر زندگیه ...

    شما الان دارید بهترین فرصت هارو از دست میدید برای چیزیکه ممکنه هیچوقت بدست نیاریدش ...

    معلوم نیست کی اوضاع درست بشه که ایشون بخواد بسراغ شما بیاد ...

    بهتره در این مورد باهاش حرف بزنی و اتمام حجت کنید ...

    اینجور عاشق شدن ، بیشتر از اینکه ازش بخوای لذت ببری بیشتر زجرت میده ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    منم فکر میکنم همون باشه که میخواد با سردی ازتون جدا بشه ...

    ولی چون سه ماه میگذره دوباره دلش تنگ میشه و برمیگرده و با احساس شما بازی میکنه ...

    و زخم رو دوباره تازه میکنه و بعد دوباره قهر کردن و هی این چرخه رو میخوایت ادامه بدید تا جاییکه با عرض معذرت به دیوانگی برسید ...

    به جایی برسید که دیگه نتونید با کسی ارتباط داشته باشید ...

    ادم خوبه شرایط رو بررسی کنه و اگه شرایطش مهیا نیست جلوی حرکت و سرنوشت دیگران رو نگیره ...

    شما نگاه کنید یک اتوبوس برای یک لحظه برای کسی منتظر نمی ایسته چون هر چیزی قانون و ساعت و حرمت خودش رو داره ...

    پس بهتره در این مورد خیلی خوب باهاش اتما حجت کنید و هردوتونو از این وضعیت نجات بدید ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4628
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    15
    تشکر شده 2 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    حرف دوستان کاملا متین شاید اون آقا دل زده شده و از اینکه بخواد مستقیم بهت بگه یا میترسه دلت بشکنه یا میترسه یه عمر نفرین و لعنت دنبالش باشه میدونم که سخته ولی این رابطه به جاییکه میخوای نمیرسه و میخواد خودت بهم بزنی که عذاب وجدان نداشته باشه و یا ناراحت و نباشه خودم پیش قدم شو و برای آخرین بار بگو که بهش یه فرصت میدی بیاد خواستگاری ببین جوابش چیه هر چیزی غیر از جواب مثبت بود ارزش این همه انتظار و دلخوری و داغونی رو نداری و بهش بگو که فراموشش میکنی مطئن باش اگه دوستت داشته باشه تا قله قاف هم میاد دنبالت..

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4690
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 24 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    ............
    ویرایش توسط zarzar : 07-20-2014 در ساعت 10:48 AM

  16. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    من وقتي مجرد بودم با يكي آشناشده بودم خيلي دوسش داشتم اونم منو يعني فكر ميكنم بهم گفت به مادر پدرت بگو ميخامت من ميام ميگفت خواهرم ميخاد ببينتت اينا روميگفت اما هميشه ميپيچوند يكي از دوستام كه بعدا سر اون پسر باهاش قهر كردم بهم گفت خالي بنده اصلا بهش ميگن مصطفي چاخان باور نميكردم بعد يه مدت گفتم تا كجا ميخام به خودم ضرر بزنم بذار خودش راهشو پيدا كنه يا مياد يا نه ميگم عاشقش بودم تو اين مدت نه زنگ زدم نه زد گه گاهي بيرون مي ديدمش اما بعد فهميدم چاخان ميگفته الان شمام بذار وضعيت همينطور بمونه خودش تصميم بگيره سعي كن تصميم درست بگيري چون راه برگشت واست گرون تموم ميشه شايد مرد زندگي تو اين نباشه شايد واقعا سر شده باشه خودتو با چيز ديگه مشغول كن تا كمتر بهش فكر كني زياد باهاش در ارتباط نباش شايد اينطوري اون فكر كنه داره از دستت ميده و يكاري بكنه

  17. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    نقل قول نوشته اصلی توسط zarzar نمایش پست ها
    قبول دارم که سرد شده يا دل زده شده . من تمام سعی خودمو میکنم که فراموش کنم اما اون به اندازه من تلاش نمیکنه آخه اون همکارمه , همين که چند روز منو نديد به بهانه کاری حتی خيلی جزئی که حتی احتياج نيست خودش بياد ميتونست ي مستخدم رو بفرسته يا نهايتاً خيلی که مجبور شد ميتونه فقط تلفن بزنه خوش پاميشه مياد کار خاصی هم نميکنه فقط تو چشمام خيره ميشه و با صدای آروم و ی جورای رمانتيک احوال پرسی ميکنه و سريع هم ميره ....... اينجاست که با اين حرکتش منو عذاب ميده همه تلاش منو از بين ميبره با اينکه بازم بی خيال ميشم و سعی ميکنم برام اصلاً مهم نباشه ي مدت کوتاه که گذشت يهو ي اس ام اس ميده تو اس ام اس گلايه داره از بی احساس بودن من يا سنگ دل ....... يا اين سری آخری که قهر بوديم و تقريباً 3 ماه طول کشيد ي اس ام اس فرستاد که :
    ( سلام ببخشيد کی ميتونم در مورد موضوع اون روز که حرف زديم باهاتون حرف بزنم ؟ من هم از اونجايی که همکار هست و من مجبور هستم که بعضی وقتها ببينمش يا حالا مجبورم بخاطر کارم باهاش حرف بزنم گفتم : من مشکلی با حرف زدن با شما ندارم البته يادم نمياد در مورد کدوم موضوع منظورتونه ؟ دوباره جواب داد ببخشيد اس ام اس قبل که فرستادم اشتباه اومد برا يکی ديگه بايد میفرستادم اشتباهی برا شما فرستادم اما اگه شما بخواهيد ميتونم با شما صحبت کنم .)
    نميدونيد که من چقدر ناراحت شدم ميدونم که اون داشت دروغ ميگفت ميخواست ي راهی برا صحبت با من پيدا کنه با همه اينا اون بازم به من ميگه من آدم مغروری هستم خودشو نمیبینه .........من بارها از اين وضعيت بلاتکليف اعتراض داشتم و جدی با اون نشستم صحبت کردم اما اون جواب درستی که قانع کننده باشه نمیده اون لحظه ای که پيشش عصبی ميشم سعی ميکنه با من شوخی کنه بقولی ناز ميکشه که من از حالت عصبی بيرون بيام چون 3 بار اين وضعيت تکرار شده بود من اين همه مطلب نوشتم و منظورم اين بود که من به اندازه کافی با اين آدم صحبت داشتم گفتم شايد ي نظر يا راهکار بهتری به من پيشنهاد بديد بازم اگه توی حرف زدن يا نوشته های زياد زياده روی کردم عذر خواهی ميکنم

    خب پس با این وجود شمارو داره مثل یک عروسک خیمه شب بازی میچرخونه ...

    چیزیکه کارو خراب میکنه اینه که شما با هم همکارید و هر روز و هر لحظه دارید با هم کار میکنید و چش تو چش هم هستید

    و این باعث میشه که شما نتونید فرایند فراموشی رو درست و کامل انجام بدید ...

    فقط یک راه می مونه و اونم اینه که اگه واقعا" قصد فراموش کردن چنین مرد بیخیالی رو دارید ...

    باید کاملا" بیخیال بشید و شخصیتی که مربوط به شما میشه رو تاریک کنید ...

    تنها شخصیتی که برای شما از اون وجود خواهد داشت ، شخصیت کاری و همکار بودن اونه ... و بس .

    وقتی شمام رفتید تو حصار خودتون و طور رفتار کردید که انگار اونو نمی بینید ... خب معادلات عوض میشه و اونوقت اونه که باید

    مثل شما تا مدتی حرص بخوره .... فقط امیدوارم بتونید اجراش کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  18. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ممنون ميشم بخونيد و نظر خودتون رو بديد

    منم فکر میکنم داره یه جورایی باهاتون بازی میکنه ...

    البته اقایون همه همینطورن و از این کارا خوششون میاد که با طرفشون این رفتارو داشته باشن ...

    دوست دارن همیشه با دختری که دوستشون داره اینکارو بکنن ولی زیر بار مسئولیت نرن ...

    دوست دارن همیشه با کسیکه دوست دارن ، دوست بمونن و کسی هم در این مورد بهشون حرفی نزنه ...

    واسه همینه که خیلی ریلکس داره رفتار میکنه ... البته اینم نباید از یاد برد که شاید واقعا" چنین شخصیتی داره ...

    شخصیتی که بیشتر دوست داره با شوخی کارشو پیش ببره ... در صورتی که شما فردی جدی و رسمی هستی

    بهترین راه رهایی از این مرحله واقعا" همین بیخیال شدنه وگرنه باید همین رفتارارو برای مدتها تحمل کنی و اخرش ممکنه هیچی باشه

    پس بهتره که تصمیمتو بگیری و کاملا" مثل یک همکار باهاش رفتار کنی ... همین
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد