نمایش نتایج: از 1 به 24 از 24

موضوع: افسردگی

2501
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4795
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    افسردگی

    سلام
    من یه دختر 26 ساله هستم.دانشجوی پزشکی هستم و 2 ماه دیگه درسم تموم می شه.فرزند آخر خانواده و تک دختر هستم.2 برادرم ایران نیستن و به همین علت رابطه نزدیکی با هم نداریم.پدر و مادرم مسن هستن و همین طور رابطه نزدیکی نداریم.از 6 سال پیش دچار افسردگی شدم و چندین مراجعه به روانپزشک داشتم و تحت درمان دارویی بودم اما تغییری در شرایطم ایجاد نشد.همین طور با چندین روانشناس صحبت کردم که باز هم تغییری در شرایطم ایجاد نشد.روز به روز شرایطم بدتر شد و از شاگرد اول به آخر و یک ترم عقب افتادن رسیدم.به خاطر مشکلاتی که داشتم و فشارهایی که روم بود 3 بار اقدام به خودکشی کردم که نشد.به کارم افتخار نمی کنم اما دیگه خسته شدم.دوست صمیمی ندارم و با کسی نمی تونم رابطه ی خوبی برقرار کنم و 90% مواقع تنها هستم و با کسی صحبت نمی کنم.از ایجاد ارتباط با افراد اصلا لذتی نمی برم.از شرایط که دارم به شدت خسته شدم و دیگه نمی دونم چه کار کنم.لطفا راهنماییم کنین
    ممنون

  2. 2 کاربران زیر از Parisa88 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4786
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    پیدا کردن یه دوست واقعی کار اسونی نیست،بین افرادی که در دانشگاه هستند یه کسی باشه که واقعا شما دلتون میخواید باهاش ارتباط برقرار کنید پیدا کنید حالا چه دختر چه پسر ولی از روی ظاهر نه،هرروز به یه نفر زنگ بزنید باهاش قرار بزارید برید بیرون،خرید کنین،مسافرت برین،عکس بگیرین! اهنگ های شاد و ارامش بخش گوش بدید،خندان باشید،رروز به پدر و مادرتان بگویید که دوستشان دارید،به منافعی که دارید فکر کنید،با دوستاتون دوره بزارید تا همدیگه رو ببینید! مهمونی برید،به کسایی که دوستشون دارید ارتباط برقرار کنید.

  4. 3 کاربران زیر از poorya بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط poorya نمایش پست ها
    پیدا کردن یه دوست واقعی کار اسونی نیست،بین افرادی که در دانشگاه هستند یه کسی باشه که واقعا شما دلتون میخواید باهاش ارتباط برقرار کنید پیدا کنید حالا چه دختر چه پسر ولی از روی ظاهر نه،هرروز به یه نفر زنگ بزنید باهاش قرار بزارید برید بیرون،خرید کنین،مسافرت برین،عکس بگیرین! اهنگ های شاد و ارامش بخش گوش بدید،خندان باشید،رروز به پدر و مادرتان بگویید که دوستشان دارید،به منافعی که دارید فکر کنید،با دوستاتون دوره بزارید تا همدیگه رو ببینید! مهمونی برید،به کسایی که دوستشون دارید ارتباط برقرار کنید.
    آره منم موافقم . یه تغییری تو نحوه زندگی کردنتون بدید و خودتون رو از این تنهایی دربیارید . چندتا دوسته خوب دختر که میتونه همکلاسی یا همسایه باشه میتونی داشته باشی و بااونا وقت بگذرونی .
    یه سوال . شما دختر عمه .دختر دایی کسی هم سن خودت تو فامیل نداری که باهاش راحت باشی یا بتونی یه خورده از وقتتو با اون بگذرونی

  6. 2 کاربران زیر از a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4795
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    متاسفانه خیلی تلاش کردم که بتونم دوست خوبی پیدا کنم اما نشده.متاسفانه در فامیل هم هم سن و سال ندارم و این راه کارها که روانشناس هم به من گفته برام مفید نبوده.

  8. کاربران زیر از Parisa88 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    در كلاسهايي كه علاقه مند هستين ثبت نام كنيد .
    ميدونيد الان خيلي ها دوست دارن جاي شما بودن و در رشته پزشكي تحصيل ميكردن !!!!!!

  10. 2 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    شماره عضویت
    3230
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    170
    تشکر شده 72 بار در 41 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط Parisa88 نمایش پست ها
    سلام
    از شرایط که دارم به شدت خسته شدم و دیگه نمی دونم چه کار کنم.
    سلام پریساجان به نظرمن زندگی یعنی ارتباط ، ارتباط با خدا با خود با طبیعت با دیگران از طرفی نوشتی که خسته شدی ادم وقتی خسته میشه یعنی زندگی براش مهم میشه و این یه شروع می تونه باشه منتظر یه جرقه یه اتفاق یه ناجی نباش فقط خودت و خودت با همت و پشتکار بالبخند زدن شروع کن بعد بنویس هرچی دلت میخواد تو کاغذ بنویس بعد خواستی پاره شون کن یا نگه دار تو این نوشتن ها هدایت میشی به این که چی می خوای و چگونه و از چه راهی می خوای اقدام کنی وبه هدفت برسی عنوان نوشته هاتو بذارپریسا جون دلت چی می خواد بذار کودک درونت هدایتت کنه.

    راستی کتاب
    چهار اثر از فلورانس اسکاول شین بسیار کتاب تاثیر گذاریست .
    ویرایش توسط سلام برشما : 07-15-2014 در ساعت 04:59 AM
    امضای ایشان
    ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ماعدم ماست

  12. کاربران زیر از سلام برشما بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4795
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    ممنونم از همه دوستانی که وقت گذاشتین و مطالعه کردین و راهنمایی کردین.چقدر برام سنگینه که بگم خیلی این کتاب و کتاب های دیگه رو خوندم اما روم هیچ اثری نداشته و اینکه هر راهی که به ذهنم رسیده انجام دادم تنها انگیزه ای که داشتم فقط مادرم هست.اما الان دیگه هیچ انگیزه ای برای هیچ تلاشی ندارم از طرفی به نقطه ای رسیدم که از خودکشی هم می ترسم.کاش می تونستم احساسات و افکارم رو به نوشته دربیارم تا حداقل خالی میشدم.فقط میدونم که دیگه فقط مردن رو دارم از خدا می خام.شدیدا احساس پوچی می کنم و هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه.فقط از عذاب وجدانی که مادرم برام خیلی تلاش کرده به این نقطه رسیدم.به خاطر مادرم درس خوندم به خاطر مادرم پزشک شدم که خودم اصلا نمی خاستم.و تا الان هر چقدر خوب بودم و برای خوب بودن تلاش کردم فقط و فقط به خاطر مادرم بوده.اما الان توی نقطه ای هستم که این هم دیگه برای من انگیزه ای نیست.

  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4653
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    27
    تشکر شده 29 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    سلام پریسا یک جورایی منم مثل شما نتونستم از استعداد خدادادیم اونجورایی که میبایست استفاده کنم مشکلات روحیم باعث شد اونی کی می خواستم نشم ولی با ز به خودت افتخار کن که با تمام مشکلاتت که من میفهمم و کشیدمشون یکی از سختترین رشته ها رو خوندی منم خیلی تنها بودم خیلی راهارو رفتم به خاطر مشکلات خانوادگیم خیلی راهها بروم بسته شد الان هم سالهای سال است اون دوست صادق و درستکاری رو که میخوام نمیتونم پیدا کنم ولی با خودم گفتم بگذار اینبار این راه رو امتحان کنم از خدا خواستم خودش رو به من نشون بده شروع کردم به نماز خواندن با خودم گفتم هر وقت احساس تنهایی کردم میرم مسجد حداقل میدانم جای سالمی است از اون موقع دیگه احساس تنهایی نمیکنم وفکر نمیکنم نیاز به دوستی داشته بشم وروحیم خیلی بهتر شده دوست من این راه رو امتحان کن اگه دوست داشتی بهم خبر بده به امتحانش میارزد

  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4672
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    منم دوستی ندارم اما واقعا خوشحالم که ندارم اما به نظر من چرا ازدواج نمیکنی ؟

  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4653
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    27
    تشکر شده 29 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    طهورا جان من ازدواج کردم

  17. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4795
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    از همه دوستان متشکرم که سعی کردین به من کمک کنین
    یه سوال دارم .چطور می شه انگیزه در خودم ایجاد کنم؟چطوری میشه وقتی هیچی ادمو خوشحال نمیکنه کاری کرد که دید ادم عوض بشه و یه انرژی مثبت توی آدم ایچاد بشه؟

  18. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5104
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    فقط راحش مسافرت هست-اگر با خانواده نميتونيد يا نميخواهيد با تور بريد-ي بار فقط برو متوجه ميشي حالت دگرگون ميشه

  19. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4795
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    امکاناتشو ندارم.کارم و درسم و طرحم نمیذاره

  20. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5104
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    ي چندروز از درست عقب بموني چيزي نميشه ولي اگرهميشه حالت بد باشه هيچوقت ب درس خوندن نميرسي

  21. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4795
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    امتحان میکنم ماه آینده.چیزهای دیگه هم هست؟

  22. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5104
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    بعضي چيزها هست ك حس عجيبي در درون ادم ايجاد ميكنه-مثلا ي شب ي غذايي درست كني و ي جاي اروم نوش جان كني-كنار ي ابشار يا كناره ي محيط زيبا

  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5104
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    من هم تقريبا مثل شما هستم ولي ن ب اين شدت-با هيچكس رابطه اي ندارم-دوست صميمي هم ندارم-همش احساس ميكنم با هركي دوست شدم طرف فكره خودشه ن من

  24. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5104
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    من اون زمان ك دانشگاه بودم شدت پيدا كرد-ي مقدارش بخاطره فشاره درس هست باعث افسردگي ميشه

  25. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4795
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    4
    تشکر شده 3 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    امتحان میکنم.ممنون.

  26. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5104
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    ي پيام خصوصي براتون گذاشتم لطفا مطالعش كنيد
    تشكر

  27. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط Parisa88 نمایش پست ها
    سلام
    من یه دختر 26 ساله هستم.دانشجوی پزشکی هستم و 2 ماه دیگه درسم تموم می شه.فرزند آخر خانواده و تک دختر هستم.2 برادرم ایران نیستن و به همین علت رابطه نزدیکی با هم نداریم.پدر و مادرم مسن هستن و همین طور رابطه نزدیکی نداریم.از 6 سال پیش دچار افسردگی شدم و چندین مراجعه به روانپزشک داشتم و تحت درمان دارویی بودم اما تغییری در شرایطم ایجاد نشد.همین طور با چندین روانشناس صحبت کردم که باز هم تغییری در شرایطم ایجاد نشد.روز به روز شرایطم بدتر شد و از شاگرد اول به آخر و یک ترم عقب افتادن رسیدم.به خاطر مشکلاتی که داشتم و فشارهایی که روم بود 3 بار اقدام به خودکشی کردم که نشد.به کارم افتخار نمی کنم اما دیگه خسته شدم.دوست صمیمی ندارم و با کسی نمی تونم رابطه ی خوبی برقرار کنم و 90% مواقع تنها هستم و با کسی صحبت نمی کنم.از ایجاد ارتباط با افراد اصلا لذتی نمی برم.از شرایط که دارم به شدت خسته شدم و دیگه نمی دونم چه کار کنم.لطفا راهنماییم کنین
    ممنون
    سهم هر کدام از ما در شاد بودن اینه که دیگران رو شاد کنیم ... وقتی شما از رابطه با دیگران لذت نمیبرید خب مسلما" دیگرانم

    همین حس رو نسبت به شما دارن ... وقتی شما در رشته پزشکی که قراره فردا پناهی برای افراد باشه اینطور افسرده میشید

    دیگه چه انتظاری میشه داشت ... اینکه شما ذهنتون چنان در گذشته مونده که افسردگی رو دارید تجربه میکنید ...

    در حالی که باید خدارو شاکر نعمتهاش باشید ، مثل یک بلبل که فارغ از هر اتفاقی هر روزشو با شور و عشق و با صدایی زیبا شروع میکنه ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  28. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    نقل قول نوشته اصلی توسط Parisa88 نمایش پست ها
    از همه دوستان متشکرم که سعی کردین به من کمک کنین
    یه سوال دارم .چطور می شه انگیزه در خودم ایجاد کنم؟چطوری میشه وقتی هیچی ادمو خوشحال نمیکنه کاری کرد که دید ادم عوض بشه و یه انرژی مثبت توی آدم ایچاد بشه؟
    تو این دنیا مهم مقصد نیست فقط باید راه زندگی رو خوب و سالم طی کنید ...

    اینکه نتونستید از مشاوره نتیجه بگیرید ، مشخصه بندهای تلقین هنوز به دست و پاهاتون بسته است ...

    در حالی که شما در مرحله ای هستید که میتونید با افراد نیازمند زیادی در ارتباط باشید و از عشق و محبت به اونا بدی و ببینی چطور دوباره

    همه چیزایی که هدیه دادی دوباره به خودت برمیگرده و باعث خوشحالی و انگیزه در تو میشه ...

    اینکه در پیله ای قایم شدی و اجازه خروج به خودت نمیدی ، فکر نمیکنم راه به جایی ببری ...

    یه نگاه به تاریخ بنداز آدمایی مثل مولوی در عهد کشتار و جنگ مغول چنان با شور زندگی میکردن و شعر میگفتن که هنوزم این شورو شعف در

    شعرهاشون مشخصه ، پس مام بهتره در این شرایط که خیلی بهتر از اونوقته یه خورده به خودمون اجازه زندگی بدیم ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  30. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5378
    نوشته ها
    29
    تشکـر
    41
    تشکر شده 12 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    من واقعا میفهممت.
    وقتی گفتی بخاطر مادرت هم این کارارو کردی دلم یجوری شد.احساس کردم خودمم.یاد اون شبی افتادم که بخاطر مشکلات خونوادگی تواتاقم بغضم گرفته بودو کتابمم جلوم باز بود.اشکم میریخت اما بخاطر مادرم همچنان میخوندم.یاد همه زحمتاش می افتادم.همیشه ام سربلندش کردم.همیشه دعام میکنه.اما منم مثه تو خواهر ندارم.خیلی وقتا تنهام.سنگ صبور دوستام هستم اما هیچوقت نتونستم از مشکلاتم بهشون بگم.نمیدونم چرا.اما باور دارم وداشته باش که ما یجورایی ادمای قوی ای هستیم.به خدا نزدیکتر شو عزیزم.برو تو پیام شخصیات. یه چیزی نوشتم واست

  31. کاربران زیر از mona_24 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5435
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    3
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین

    خانوم پریسا
    امیدوارم الن که این پیام رو میزارم حال شما بهتر شده باشه

    یکی از دوستان پیشنهاد داده بودند که با تور سفر کنید که من به شده با نظر ایشون موافقم. یه وقتهایی عادم نیاز به تغییر کوچیک تو زندگی داره تا بتونه خودش باشه و منطقی تصمیم بگیره و عمل کنه
    این تغییر کوچیک میتونه دیدن یک منظره زیبا از نزدیک باشه، رفتن به یکجای پر هیجان باشه دوستی با یک آدم عادی باشه که هیچ چیز از تو نمیدونه ... این اتفاقات و تجربیات رو تو سفر میتونی پیدا کنی

    ضمناً میتونی با بچه های همین فروم هم ارتباط برقرار کنی ظاهراً افرادی هستند تو همین تاپیک که شرایط مشابه شما رو دارند و داشتند، پس میتونند شمارو به راحتی درک کنند یا از تجربیاتشون بهتون بگن. حداقلش اینه که میتونند سنگ صبور باشند که خیلی کمک میکنه تا بتونی از این وضعیت خارج بشی

    سپاس

  33. کاربران زیر از hossein-jj بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد