نمایش نتایج: از 1 به 34 از 34

موضوع: خیانت همسر

3470
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    خیانت همسر

    سلام
    من 13 سال هستش که ازدواج کردم 2 تا بچه دارم وضع مالیم معمولیه اندازه خودمون داریم اهل مشروب و سیگار نیستم شغلم شبکه های کامبوتری و مخابراتی هستش--اول ازدواج خانوادم شدید مخالف بودند و مجبور شدم بابت قولی که زمان نامزدی به همسرم داده بودم از خانوادم جدا شم ..همسرم از نظر تحصیلی و اجتماعی و مالی از من پایین تر بود اما برای من مهم نبود . قید همه را به خاطرش زدم -- 3 سال پیش با اصرار ازم خواست اجازه بدهم که کار کنه منم برای اینکه خوشحالش کنم موافقت کردم اما متاسفانه کارهایی رو انتخاب می کرد که در شان ما نبود توی یک سال و نیم 8 جا رو عوض کرد آخرش هم رفت سراغ پیشخدمتی و گارسنی تو رستوران ها هر کاری کردم حریفش نمی شدم همسرم خانواده جالبی نداشت من برای همین که نجاتش بدم رفتم خواستگاریش پدر همسرم سابقه دار هستش و معتاد به تریاک اما روپا هستش و همسرم بچه طلاق هستش _ بابت همین و چون تو این چند سال بهش علاقه پیدا کرده بودم سعی کردم به راه بیارمش اما نشد که نشد بار اول 2سال پیش شبها از رستوران دیر میومد رفتم دنبالش دیدم با اینکه می گفت دنبالم نیا -- دیدم جلوتر از من ترک موتور یک پسر جوونی که انگار همکارش بود نشسته با ماشین پیچیدم جلوشون همونجا بهم گفت طلاق می خواد ان شب دایی ناتنیش و برادرش هم این جریان رو دیدن انها بردنش بعد 2 هفته زنگ زدن من رفتم و خلاصه دوباره آمد این دفعه دوستانش جالب نبودند نمی رفت سر کار تا این که یک بار که من سر یک پروژه بودم شب زنگ زدم گفت نزدیک خونه هستش رفتم خونه تا ساعت 2 نصفه شب اومد خونه من رو که دید جا خورد گفتم کجا بودی گفت رفتم برای شب ولنتاین برات لباس بخرم گفتم ای موقع شب؟؟؟؟ قاطی کرد و گفت طلاق می خوام این بار خانوادش اومدن جلو گفتند تو هم با خانم ها ارتباط داری این میگه که خیانت می کنی بهش گفتم چه طور بعب ساعت 2 شب اومدن خونه یادش افتاده خیلی مسلیل دیگه هم بود از این هم بدتر این بار خانواده و فامیلش 2ماه تلاش کردندتا خانم رضایت داد و قول داد که با دوستانش ارتباطش رو قطع کنه - اما نکرد یک خط موبایل که شمارشو ما نداشتیم داشت شبها به بهونه خواندن کتاب گوشیو میذاشت وسط کتاب sms بازی می کرد توی این مدت به هر بهونه ای که اختلاف پیش میومد میگفت جدا شیم بهونه های الکی من توی این مدت بیشتر بهش رسیدم به هر مناسبتی هدیه های گرانقیمت دستبند طلا لباس های مارک پول تو جیبی شو 3 برابر کردم قبلا هم زیاد بهش میرسیدم تو خونه پدرش 3 سال یک بار هم کفش به خودش نمی دید__ من زیاد مذهبی تیستم اما جلف نیستم اما همسرم کلا لبلس های جلف و رفتار بسیار جلفی پیدا کرده بود _ دوستانش رو از من قایم می کرد خودش 32 سالشه اما دوستانش نهایت 25 سالشونه بین 18 تا 25 _ چند شب پیش من تهران نبودمزنگ زد گفتش کی میای گفتم فردا گفت می خواد با دوستاش بره بیرون بعد افطار گفت نگران نباش تا 12 میاد خونه گفتم برو_ من سریع خودمو تا ساعت یک بعد نصف شب رسوندم تهران به کسی نگفتم منتظر شدم ببینم با کی مساد دیدم ساعت 1:45 نصفه شب یک 206 که یک آقایی توش بود و همسرم جلو نشسته بود پیادش کرد من ماشینو روشن کردم برم جلو دیدم طرف تا ماشن منو دید با سرعت وحشتناک شروع کرد به فرار جوری که نزدیک بود چند تا موتوری رو داغون کنه__ رفتم خونه تا منو دید سلام گرم کرد ازش پرسیدم کی بود گفت شوهر دوستم گفتم چرا فرار کرد؟؟؟ گفتش شاید می خواسته مسابقه بده-- الام زنگ میزنم بیاد با زنش ببینیش گفتم من یک نظر دیدمش ام باشه من شماره ماشینشو برداشتم بگو کجاست بریک با هم _ تو دلم گفتم شاید راست میگه برم ببینم اگر زن و بچه داره ازش عذر بخوام یک تشکر هم بکنم_ تا همسرم فهمید که من طرف رو دیدم شروع کرد که به تو نشونش نمیدم بع خانوادم نشونش میدمو باید از هم جدا شیم_ منزلی که توش هستیم رو من به نامش زدم گفت از خونم برید بیرون پسر و دخترم گریه می کردند میگفتند مامان تو دوستاتو بیشتر از بابا دوست داری گفت بچه هاتم با خودت ببر ساعت 5 صبح زدم بیرون آمدم خونه یکی از دوستانم با بچه هم الان یک هفتست حتی یک زنگ هم نزده ببینه بچه ها و من زنده ایم یا نه؟ ما تو زندگیمون هیچ چیزی کم نداشتیم از هر نظر هم تامین بود نمیدونم چرا؟ من یک مهندس ارشدم با کلی تخصص اما اون از من یک آدم پریشان ساخته!!! اینه که گفتم یک درصدش نبود_ اگر رهاش کنم نابود میشه نمیتونم هم بمونم !!! واقعا سردرگمم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4385
    نوشته ها
    528
    تشکـر
    1,425
    تشکر شده 866 بار در 371 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    سلام
    من يك زن هستم و با توجه به اينكه فرد مورد مواخذه شما هم جنس من هست بهتون ميگم بهترين راه جداييه...
    با مطالبي كه شما مطرح كردين فكر نميكنم ايشون قصد سالم زندگي كردن رو داشته باشن وبا اين وجود شما بايد تمام عمر تو شك و نگراني و بي امنيتي براي بچه هاتون بگذرونيد...
    خوب اين بزرگ ترين اشتباه شما بود كه وارد زندگي با فردي شدين كه از هر لحاظ با شما فاصله طبقاتي داشت..
    اينجاست كه خانواده ها از روي تجربه دخالت ميكنن و مخالفت اما افرادي كه احساسي تصميم ميگيرندو به دلشون نگاه ميكنن مطمئنا روزي به حرف خانواده ميرسن...
    براي شما بد نميشه چون هم جوون هستين و هم داراي جايگاه اجتماعي خوب...
    اگر به دنبال آرامش و زندگي سالم هستين بهتره تو ادامه زندگي با اين فرد تجديد نظر كنيد...
    گاهي محبت بيش از حد بعضي آدمارو وقيه ميكنه و همين محبت زيادي اونارو از آدم دور ميكنه چون لياقت عشق و محبت رو ندارن.
    امضای ایشان

  3. 4 کاربران زیر از zbahane بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    میدونید من مشکلم اینه که پدر همین شخص میگه بکشش من اولین نفر رضایت میدهم_ ایشون از طرف خانواده خودشم طرد شده اگر من رهاش کنم نابود میشه _ آنوقت وقتی دخترم بزرگ شد روز عروسیش به من نمیگه چرا مامان رو نجات ندادی؟؟؟ ایشون اصلا قدر یک زندگی سالم رو نمیدونه _ اما بعد از اون که با چشمای خودم ذیذم انگار هر لحظه وجودم میلرزه _ نی نای رفتن دارم نه تحمل موندن_ به نظر شما خیلی احمقم که با این که اینجوری عذابم میده باز هم نگرانشم؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سر درگم

    خیلی سخته .خیلی

  6. کاربران زیر از a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4385
    نوشته ها
    528
    تشکـر
    1,425
    تشکر شده 866 بار در 371 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir-teh نمایش پست ها
    میدونید من مشکلم اینه که پدر همین شخص میگه بکشش من اولین نفر رضایت میدهم_ ایشون از طرف خانواده خودشم طرد شده اگر من رهاش کنم نابود میشه _ آنوقت وقتی دخترم بزرگ شد روز عروسیش به من نمیگه چرا مامان رو نجات ندادی؟؟؟ ایشون اصلا قدر یک زندگی سالم رو نمیدونه _ اما بعد از اون که با چشمای خودم ذیذم انگار هر لحظه وجودم میلرزه _ نی نای رفتن دارم نه تحمل موندن_ به نظر شما خیلی احمقم که با این که اینجوری عذابم میده باز هم نگرانشم؟
    خوب شما بايد راه زندگيتونو انتخاب كنيد،شما فقط به خودتون ظلم نميكنيد بلكه به دختر كوچيكتون كه بزرگترين الگوش مادره هم داريم ظلم ميكنيد،مگه تا الان چندين مرتبه بهش فرصت ندادين مگه بهش كمك نكردين خوب شما همه سعيتونو براي نجات اون انجام دادين و متاسفانه اگه كسي طعم گناهو بچشه و بهش عادت كنه اگه خودش نخواد هيييچ كس نميتونه بهش كمك كنه...بهترين جوابي كه ميتونيد به دخترتون بدين اينه كه به خاطر آينده دخترتون مادرشو رها كردين،مطمعن باشين اگر تو جو تربيتي درستي بزرگ بشه در آينده به شما حق ميده وبيشتر از شما از اين مادر متنفر ميشه...اميدوارم به حق اين شباي عزيز همسرتون قدر محبتو بفهمه و توبه كنه و يه زندگي سالمو براي شما و دخترش بسازه...
    امضای ایشان

  8. کاربران زیر از zbahane بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4760
    نوشته ها
    61
    تشکـر
    163
    تشکر شده 120 بار در 52 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    شما حق دارین که نگراتش باشین، هرچی باشه همسرتونه و بهش علاقه دارین، اما تا وقتی که این خانوم بدونه اینقدر دوسش دارین که هرکاری بکنه رهاش نمیکنین به این روند ادامه میده،
    به نظر من حداقل مدتی محبتتون را ازش دریغ کنین، حتی به صورت نمادین هم که شده وانمود کنین ازش طلاق میخواین، شاید یکم به آینده ش بیشتر فکر کنه ، مطمئتا خودش هم میدونه بدون شما کم میاره
    فقط باید بهش ثابت کنین که اگه بخواین ترک کردنش برای شما کاری نداره
    اگه رفتارش تغییری نکرد واقعا جدا شین ، فساد مکرر چیزی نیست که توی خاتواده قابل چشم پوشی باشه، مطمئن باشین بچه هاتونم در آینده درک میکنن که این جدایی به صلاح همه بوده

  10. 2 کاربران زیر از ویولت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    خودش هم توی 2 راهیه 2 هفته پیش به خواهر دوست من گفته بود من واقعا خوشبختم خیلی ها آرزوی زندگی منو دارن اما بعد از 3 روز با من سر هیچ و پوچ بحث کرد و گفت می خوام جدا شم بعد من چند روزی محلش نذاشتم خیلی پکر بود تا اینکه دخترم بهم گفت حوصلم سر رفته گفت بابا بریم شمال دیدم میگه منم میام با ما اومد شمال توی راه برگشت بهم گفت من به این نتیجه رسیدم که هم خانوادم رو داشته باشم هم دوستهام رو من گفتم نمیشه بایداصل خانواده باشه بعد اگر دوست داشتی من رو باهاشون آشنا کن اگر مشکلی نداشتن منم حرفی ندارم رفت و آمد کن کار رو کشوند به دعوا باز دوباره گفت از هم جدا شیم_ تو راه برگشت به یکی بدهکار بود اعصابش ریخته بود بهم بهش قول داده بودم کمکش می کنم دیدم به هم ریخته بهش گفتم من رو نمی خوای باشه اما نگران نباش پول رو بهت میدم شب بهم گفت امیر چیزی خوشحالم نمیکنه چرا پدر مادرم اینطورین چرا زندگیم شاد نیست بهش گفتم روحت رو به شیطان فروختی به خانوادت بچسب چی کم داری آخه_ هیبچی نگفت این بود تا ماجرای آن شب پیش اومد که خودم دیدم از ماشین کسی پیاده شد_ آن شب هم راهی نداشت جز این که قاطی کنه چون دیگه نمیتونست حاشا کنه_ اینم بگم 2ماه پیش بهم میگفت امیر یک چیز بهم ثابت شده اونم اینه که تو واقعا دوستم داری _ نکنه به خاطر بچه با من زندگی می کنی ؟ می گفت من می خوام خودمو دوست داشته باشی_ اما الان 8 روزه من و دخترم شب ها تا صبح تو بغل هم می خوابیم به یاد اون بی معرفت و کار دخترم اینه که اشکامو پاک کنه _ حتی یک زنگ نمی زنه بگه زنده ایم یا نه؟ خیلی برام سخته _ تاوان مردونگی من همین نامردیشه_ دل کندن داره آتیشم میزنه_ میدونم یک روزی بر می گرده اما دیگه دیره اون روز _ واقعا به خاطر بچه زنده هستم اما وحشتناک به هم ریختم _ واقعا خداوند چرا ساکته؟ این همه ظلم رو نمی بینه؟
    ویرایش توسط Amir-teh : 07-20-2014 در ساعت 02:26 AM

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سر درگم

    خب شاید این حرف من و بد تعبیر کنید ... ولی هر چیزی زیادش دلو میزنه ، حتی محبت ...

    شما تمام سکان زندگی خودت و بچه هات رو بدست همچین آدمی سپردی ... از خونه گرفته تا احساسات خودتون

    بعد از این ترس داری که دخترت روز عروسی بهت بگه چرا مادرشو نجات ندادی !!!!!

    البته اگه دخترت با تربیت این مادر به روز عروسی برسه .... (شرمنده من رک حرف میزنم چون دقیقا" همین مشکل رو به سر یکی از دوستام آوردن

    و اون بخاطر مهربونی زیاد الان در زندانه برای پولیکه نداره بابت مهریه زنش بده ) ....

    پس اینجا سر شوخی با کسی رو نداریم ...

    خیلی ها چه مردش باشه و چه زنش ، لیاقت محبت زیاد رو ندارن ... و تعجب میکنم که افرادی مثل شما سکان زندگیشونو بدست این

    افراد میسپرن ....

    در اولین فرصت با مهربونی به زندگی برمیگردی نه اینکه مثل بچه ها قهر کنی و با بچه ها فرار کنی ...

    و با هر ترفندی که شده خونه رو از نامش برمیداری ... تا بتونی برای زندگی خودت و بچه هایکه در مقابلشون مسئولی کاری بکنی

    در این میان از هیچ کاری دریغ نکن چون اون میتونه سرپناه بچه هاتو برای افراد دیگه خرج کنه ....

    پس اولین قدم بری تو خلع سلاح کردنشه ... امیدوارم دیر نشده باشه

    و خواهشا" از محبت های زیاد و مهربانی در مورد جدا" خودداری کن ... وگرنه به خودن و بچه های خودت خیانت بزرگی کردی ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  13. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سر درگم

    منم نظرم اینه که این زن لیاقت زندگی مشرک رو نداره ...

    من با نظر دوستان موافقم و باید اول این زن رو خع سلاح کنی ... اگر دیرنشده باشه ... پس باید بجای قهر فکر چاره باشی...

    من خودم زنم و بهتون میگم که اون الان در رویاهاش و با پول و زندگی تو و بچه هاش خیلی وقته که رفته ...

    پس در این مورد به فکر اینکه از خودت و زندگی بچه هات دورش کنی نباش ...

    چون اون اگه در زندگی تو بمونه ... فردا همین دخترم مثل خودش میکنه و اون موقع چقدر میتونه برای تو سخت باشه ...

    پس همین فردا خیلی مهربون میشی و به بهانه ای خونه رو برمیگردونی ...

    چون این آدما مثال این عبارتن : ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود برگوسفندان

    الان دیگه برای بچه هاتم جا افتاده که مادرشون صلاحیت لازم رو نداره ... چون این زن ماله تو زندگی تو نبوده ...

    گاهی ماها وقتی اسرار میکنیم ، با اختیارمون جلوی سرنوشت و سعادتمونو میگیریم ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  15. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4490
    نوشته ها
    204
    تشکـر
    83
    تشکر شده 145 بار در 98 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    سلام. همسرتون چند بار به زبون به شما طلاق رو پیشنهاد داده و شما هم کاری نکردین و اون مطمئنه که با زدن حرفه طلاق میتونه بحث یا موردی که توش گیر کرده رو خاتمه بده اشتباه از شما هم بوده که بعد از دیدن هربار اشتباه از ایشون فقط به یه بحث اکتفا کردین و ایشون طلاق خواسته و بحث تموم شده این مسئله خیلی جدیه و اینکه همسرتون در خانوادشم مشکل داشته احتماله ایجاد خلل در روحیه ایشون هست حتمأ به یک مشاوره حضوری مراجعه کنید اگر خواستار ادامه زنددگی با ایشون هستید اگرم نه و علاقه تون ازبین رفته و جای خودشو به ترحم داه پس گزینه جدایی بهترین راهه.
    موفق باشید
    امضای ایشان
    تجربه بهترین درس است ، هرچند حق التدریس آن گران باشد . . .

  17. 2 کاربران زیر از (تبسم) بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    جناب فرخ و مهسا خانم ایشون خیلی 7خط تر از اینها شده دفعه پیش ماشین رو با همین طوری ازش گرفتم اما خونه رو سفت گرفته حتی این آخرسری دنبال سند بود که گم کرده بود از ایشون دیگه چیزی نمیشه گرفت ایشون دنبال اینه که اجازه کار بگیره و دوباره همون آش باشه همون کاسه__ الان هم که من نیستم صد در صد سر کاره اگر من برگردم اولش قبول نمیکنه بعدش میگه باید کاری به کارم نداشته باشی بره سر کار و تا میتونه از من پول بگیره تا خودش رو بسازه_ این آدمی که من براتون گفتم به نظرتون کسی هست که من برگردم با مهربونی بگه باشه بیا اینم خونه؟ پارسال قبل عید همون موقع که زود رفتم خونه دیر اومده بود گفته بود که رفته برای ولنتاین لباس بخره که بهم گفت جداشیم من بچه ها رو برداشتم برم ساعت 4 صبح یک تصادف وحشتناک داشتم حتی نیومد ببینه چه خبره __ این آدم حواسش جمعه حتی گفت چرا ماشین رو به نام زدم __ البته ایشون خیلی زود میشکنه تا حالا من پشتش بودم توی رویاهای خودشه اما رویاهاش هیچ وقت دوام نداشتند_ ایشون مطمئنه من با 2تا بچه نمیتونم کار کنم و مجبورم برگردم اونوقت ایشون رسما میتونه هر غلطی بکنه _ از طرفی خانوادمو هم برای ایشون قربانی کردم _ وگرنه میدونه اگر من بتونم کار کنم قطعا مشکل مالی نخواهم داشت_ تنها راهی که به نظر من میرسه اینه که یک زندگی جدید رو با بچه هام شروع کنم میدونم هیچی ندارم میدونم سخته اما چاره ای نیست باید هرچیزی که رنگ و بوی ایشون رو داره حذف کرد _ با نظر تبسم خانم موافقم ایشون از طلاق به عنوان سلاح استفاده می کنه _ اما من همه روحیمو باختم دیگه اون آدم قبل نیستم_ نمیتونم از خونه بیرن برم یهو عرق سرد می کنم دلم میخواد یک گوشه کز کنم بشینم و یک دلشوره عجیب همراه نا امیدی میاد سراغم که داغونم می کنه_ میدونم باید برای بچه ها هم که شده بجنگم اما من جز خدا و این 2تا بچه دیگه هیچ کسی رو ندارم تنها راهم ساختنه ای کاش همون امیر قبل ازدواج بودم_ روحیم برگرده مطمئن باشید همه چیو خواهم ساخت _ من تا این سن از هیچ کس کمک مالیب نگرفتم حتر زیر لفظی ایشونم خودم خریدم و خرج عروسیمون همرو خودم دادم _ هیچ وقت در مقابل کار کم نیووردم تنها راه از کار انداختن من اینه که روحیمو داغون کنی و اون اینو میدونه_ هر وقت تا اومدم از نظر کاری پیشرفت بزرگی کنم قبلش یه همچین بلایی سرم آورده_ دفعه پیش خودش بهم گفت تو اگر بیشتر از این رشد کنی اولین کسی که پدرشو در میاری منم _ بهش گفتم آخه من به چیه تو موندم جز خودت؟؟؟ تو رو برای چی میخوام جز خودت؟؟؟ ناگفته نمونه ایشون شدیدا گوشش به حرفای دوست هاشه دوستاشم یا مطلقه هستند یا یک سری آدم شکست خورده _
    ویرایش توسط Amir-teh : 07-20-2014 در ساعت 10:10 AM

  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4928
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    اون گفت برو از خونه تو هم قهر کردی راه رو براش باز کردی؟اخه این شد کار؟باید میموندی باهاش طوری رفتار میکردی که از کارش پشیمون بشه نه با خواهش و منت با قاطعیت مثلا شما مردی و زنتو با یکی دیگی دیدی بعد از خونه گذاشتی رفتی ؟این نهایت ضعفه شماست.خونه باشه به اسمش حالا که طلاق نگرفتی.به نظر من از کارت چند وقت مرخصی بگیر بمون تو خونه آدمش کن.هیچ پولی بهش نده تا عرصه رو به خودش تنگ ببینه.

  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    سلام . واسه چي اينقدر بهش توي زندگي باج دادين ؟؟؟؟
    واسه چي هر موقع كه قهر كرد شما رفتين جلو واسه آشتي ؟؟؟؟؟؟؟
    واسه چي همش در مقابل رفتارهاي غيرمتعارف و غير منطقي و دروغ هايي كه بهتون گفت با مهربوني باهاش برخورد كردين ؟؟؟؟؟؟
    واسه چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    سلام . واسه چي اينقدر بهش توي زندگي باج دادين ؟؟؟؟
    واسه چي هر موقع كه قهر كرد شما رفتين جلو واسه آشتي ؟؟؟؟؟؟؟
    واسه چي همش در مقابل رفتارهاي غيرمتعارف و غير منطقي و دروغ هايي كه بهتون گفت با مهربوني باهاش برخورد كردين ؟؟؟؟؟؟
    واسه چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خانم بهارشریف من به تمام معنی یک زندگی رو مشترک میدونم بهش باج ندادم ایشون رو جزئی از وجود خودم تصور می کردم واقعا جواب این همه محبت نامردیه؟ من اگر براش کاری کردم برای شریک زندگیم کردم _ من کمترین چیزی که براش میدادم جونم بود_ خیلی راحت میتونست بهم بگه نمی خوامت راحت میذاشتمش کنار اما چرا این کارو کرد؟ 7سال پیش یک خانمی که شاگردم بود و خیلی از نظر مالی سر بود و شرایطش خیلی بهتر بود ازم 2بار خواستگاری کرد من گفتم سر بچه هام و همسرم معامله نمی کنم اون خانم حتی گفت پول من و تخصص تو مارو به همه جا میرسونه اما من عاشق همسر و بچه هام بودم اون خانم گفت این زن بیچارت می کنه به پاش میمونی اما خیلی زود میفهمی لیاقت وفا رو نداره!!! همه شناختنش جز من واقعا احمقم __ حتی از نظر ظاهری هم کاملا معمولیه _ خدا میدونه همیشه سعیم این بوده که بهترین ها رو داشته باشه _ من واقعا قصدم خوشبختیش بود هم خودشو نابود کرد هم منو _ توی زندگی مشترک دیدگاه من اینه که چیزی به نام باج دادن نیست چیزی نیست جز عاشق هم شدن و به هم محبت کردن هرچند لیاقتش رو نداشت
    ویرایش توسط Amir-teh : 07-20-2014 در ساعت 02:28 PM

  22. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سر درگم

    خب شما برای ایشون حکم پل پیروزی رو داشتید ... و این از ارزش شما کم نمیکنه ...

    شما الان احساس شکست دارید و این کاملا" طبیعیه ... این پل داره فرو میریزه و با فرو ریختنش راه برگشت این خانم هم بسته میشه ...

    هر شکستی یه پیروزی در درونش نهفته است ...

    درسته که الان باید از صفر شروع کنید ولی کسی از فردای خودش خبر نداره که چی پیش میاد ...

    حرفای شما درسته که دیگه اون خونه بدست نخواهد اومد ... ولی بهتون قول میدم که اون خونه روزی به اسم شما خواهد شد ...

    ولی در اون روز وقتی این اتفاق افتاد ، دیگه نباید خام حرفها و برگشتش بشید ...

    حرفای من از روی تجربه ایکه از اطراف خودم شاهدش بودم ... واینو بیاد داشته باشید که هر کسی لایق محبت نیست ...

    خب شاید مصلح خداوند باشه که بچه ها از این محی و از این زن جدا باشن ... چون مسلما" مادر خوبی نخواهد بود ...

    پس بهتر با تمام سختی دوباره شروع کنی و بدونی هر کسی مسئول اعمال خودشه ...

    عمرکوتاهه و زمان کم ما در این دنیا برای به مقصد رسیدن آفریده نشدیم ... مهم راه درست رفتن و با شرافت زندگی کردنه ...

    وگرنه زمین گرد آفریده نمیشد ... پس هر کسی هر کاری کنه دوباره به خودش برمیگرده
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  23. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir-teh نمایش پست ها
    خانم بهارشریف من به تمام معنی یک زندگی رو مشترک میدونم بهش باج ندادم ایشون رو جزئی از وجود خودم تصور می کردم واقعا جواب این همه محبت نامردیه؟ من اگر براش کاری کردم برای شریک زندگیم کردم _ من کمترین چیزی که براش میدادم جونم بود_ خیلی راحت میتونست بهم بگه نمی خوامت راحت میذاشتمش کنار اما چرا این کارو کرد؟ 7سال پیش یک خانمی که شاگردم بود و خیلی از نظر مالی سر بود و شرایطش خیلی بهتر بود ازم 2بار خواستگاری کرد من گفتم سر بچه هام و همسرم معامله نمی کنم اون خانم حتی گفت پول من و تخصص تو مارو به همه جا میرسونه اما من عاشق همسر و بچه هام بودم اون خانم گفت این زن بیچارت می کنه به پاش میمونی اما خیلی زود میفهمی لیاقت وفا رو نداره!!! همه شناختنش جز من واقعا احمقم __ حتی از نظر ظاهری هم کاملا معمولیه _ خدا میدونه همیشه سعیم این بوده که بهترین ها رو داشته باشه _ من واقعا قصدم خوشبختیش بود هم خودشو نابود کرد هم منو _ توی زندگی مشترک دیدگاه من اینه که چیزی به نام باج دادن نیست چیزی نیست جز عاشق هم شدن و به هم محبت کردن هرچند لیاقتش رو نداشت
    درسته که همه رفتارهای شما از سر خیرخواهی و عشق بوده ...

    ولی خوده خدام در بعضی موارد مثل انفاق میگه ، اونقدر انفاق نکنید که به فقر و بدبختی دچار بشید ...

    درسته که از سرعشق بوده ولی باید طرف رو هم شناخت .... ولی الان دیگه برای این حرفا دیر شده ...

    مهم اینکه هر چقدر که پول و خونه داشه باشه نمیتونه اونارو با خودش از این دنیا ببره

    اینو واسه این گفتم که پول و امکانات دست بدست میچرخه و شما نباید نگران باشید ...

    الان تکلیف شما در زندگی کاملا" معلومه ... شما الان فقط یک راه دارید ... بیخیال شدن و شروع دوباره برای ساختن زندگی جدید

    خیلی سخته و خیلی ها تونستن در موقعیت های بدتری از شما دوباره بسازن ... و خیلی خوب و محکمم ساختن

    پس بهتره یه جمع بندی از موقعیت خودت بکنی و ببینی الان چه باید کرد ...

    به هرحال وقتی سد شکسته میشه باید شنا کرد و نباید فکر کنی ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  25. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    مرد مهربون شما بايد مثل مرداي سنتي قديم رفتار ميكردين با همسرتون
    اصلا بهش اجازه نميدادن كه حتي توي خونه بگه يه قاشق هم به نامم بزن
    اينكه شما فقط واسه پايداري اين زندگي تلاش كنيد و همسرتون به دنبال خواسته ها و خوش گذروني خودش باشه جز غرق شدن و فرو رفتن شما در اين دريا نيست . به سالهاي آينده نگاه كنيد كه دخترتون بخواد مادرشو به عنوان الگو انتخاب كنه . اونموقع بايد 2 نفرو نجات بدين نه يك نفرو

  27. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    مرد مهربون شما بايد مثل مرداي سنتي قديم رفتار ميكردين با همسرتون
    اصلا بهش اجازه نميدادن كه حتي توي خونه بگه يه قاشق هم به نامم بزن
    اينكه شما فقط واسه پايداري اين زندگي تلاش كنيد و همسرتون به دنبال خواسته ها و خوش گذروني خودش باشه جز غرق شدن و فرو رفتن شما در اين دريا نيست . به سالهاي آينده نگاه كنيد كه دخترتون بخواد مادرشو به عنوان الگو انتخاب كنه . اونموقع بايد 2 نفرو نجات بدين نه يك نفرو
    لیاقت نداشت به زودی میفهمه چیکار کرده اما بعضی وقت ها خیلی زود دیر میشه دلم می خواست به ازای تمام نامردی هایی که تو زندگی از پدر و نا مادریش دیده بود براش مرد باشم _ از نظر روحی واقعا کم آوردم _ آخه نهایت آرزوی یک زن میتونه چی باشه؟ این که شوهرش عاشقش باشه و بچه های سالم و یک زندگی آروم _ این رو نمی فهمم که چرا؟؟؟؟؟؟ فقط برای آزادی بیشتر؟ برای این که نمی زاشتم نصف شب با رفیقاش بیرون باشه؟ برای این که پرسیدم اون مرتیکه کیه؟ اون به قول دوستمون طلاق رو پیش کشید چون میدونست من از طلاق بیزارم و کم میارم_ اما چرا کم باید کم بیارم؟؟؟ این سوال رو از خودش نپرسید؟ چون دوستش داشتم_ الان هم شک نداره که بر میگردم _ اما این دفعه نه حتی اگر کارم به قبرستون بکشه_ اینو قبلا هم بهش گفته بودم اگر قرار باشه بمیرم هم ایستاده میمیرم___ زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان از قد من کوتاهتر باشد_ سخته اما باید ساخت نمیدونم چه جوری اما راهی جز جنگیدن نیست _

  29. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir-teh نمایش پست ها
    لیاقت نداشت به زودی میفهمه چیکار کرده اما بعضی وقت ها خیلی زود دیر میشه دلم می خواست به ازای تمام نامردی هایی که تو زندگی از پدر و نا مادریش دیده بود براش مرد باشم _ از نظر روحی واقعا کم آوردم _ آخه نهایت آرزوی یک زن میتونه چی باشه؟ این که شوهرش عاشقش باشه و بچه های سالم و یک زندگی آروم _ این رو نمی فهمم که چرا؟؟؟؟؟؟ فقط برای آزادی بیشتر؟ برای این که نمی زاشتم نصف شب با رفیقاش بیرون باشه؟ برای این که پرسیدم اون مرتیکه کیه؟ اون به قول دوستمون طلاق رو پیش کشید چون میدونست من از طلاق بیزارم و کم میارم_ اما چرا کم باید کم بیارم؟؟؟ این سوال رو از خودش نپرسید؟ چون دوستش داشتم_ الان هم شک نداره که بر میگردم _ اما این دفعه نه حتی اگر کارم به قبرستون بکشه_ اینو قبلا هم بهش گفته بودم اگر قرار باشه بمیرم هم ایستاده میمیرم___ زانو نخواهم زد حتی اگر سقف آسمان از قد من کوتاهتر باشد_ سخته اما باید ساخت نمیدونم چه جوری اما راهی جز جنگیدن نیست _

    اگر در زندگی شکست خورده اید هیچ نگران نباشید، همیشه یک فرصت دیگر به خود بدهید...

    هرگز نمی توانید آنقدر سقوط کنید که دیگر نتوانید دوباره صعود کنید و انسان شایسته ای شوید، البته به شرط آنکه تصمیم بگیرید تلاش کنید و شکست را جبران نمایید...

    هرگز در مقابل دشواریهای حوادث متاثر نشوید، آن که پیوسته به زمین می خورد و بر می خیزد و در راهی که پیش گرفته است به جلو می تازد، سرانجام به مقصد خواهد رسید...

    برای جبران شکست لازم نیست دندانها را به هم بفشارید و خود را درگیر نبردی سخت کنید...

    بلکه کافی است تصویر شخصی را که می خواهید باشید پیش رویتان بگذارید و اجازه دهید «زمان» شما را به سمت تحقق آن سوق دهد...

    البته تحقق یافتن این تصویر را می توانید آسان تر کنید، به این صورت که هر روز پیش از بیرون آمدن از بستر خواب، اندکی به آن فکر کنید، بنابراین ضمیر ناخود آگاهتان را تقویت می کنید و این مسئله کمک می کند اعمال شما شرطی شوند تا آن که عادتی را که می خواهید در شما ایجاد شود.

    شاید این حرفا در این موقعیت یه خورده لوس بنظر بیاد ولی موفقیت از همین حرکت کوچیک به وجود میاد

    برای رفتن به راهی طولانی باید از قدمهای کوچیک شروع کرد ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  30. کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سر درگم

    راستش اینکه آدم شکست بخوره خیلی راحت تر میتونه باهاش کنار بیاد تا اینکه کسی بهش خیانت بکنه

    به هرحال هر کدوم از ما در این دنیا باید با مشکلی دست و پنجه نرم کنیم ...

    اینجا کسی قصد دلداری نداره ، بیشتر قصدمون اینه که بلند شید و نذارید که این مشکل به زانو دربیاردتون ...

    امیدواریم بتونید با بررسی اطرافتون بتونید شرایط خوبی رو بسنجید و خودتون و بچه هاتون از این وضعیت رها کنید

    بلاخره روزی متوجه خواهید شد که چه کسی باعث و بانی این مشکل چه کسی خواهد بود ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  32. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    ممنون فرخ جان و مهسا خانم از راهنماییتون من خودم خیلی از زندگی های دوست ها و آشناهام رو به وصل کردم هیچ وقت فکرشم نمی کردم برای خودم اینجوری بشه _ از یک طرف بی حوصله شدم اصلا حوصله بیرون رفتن رو ندارم من 2 سال هستش که 2تا شرکت رو پایه گزاری کردم تازه داشت به موفقیت می رسید الان یکیشو واگزار کردم دومیشم می خوام نگه دارم اما نمیتونم حداقل در حال حاضر _ دلشوره عجیبی میاد سراغم احساس بی حسی می کنم مدام افکار پریشون میاد تو ذهنم _ میشه گفت هنوز توی شوک هستم _ اما شما کاملا حق دارید _ البته نمیدونم من تقاضای طلاق کنم یا منتظر بمونم ببینم اقدامش چیه؟ توی این 10 روز که هیچ تماسی نه خودش داشته نه خانوادش
    ویرایش توسط Amir-teh : 07-20-2014 در ساعت 09:29 PM

  34. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    اگه شما تقاضای طلاق بدین باید مهریه هم بهش بدین البته اگه بتونید ثابت کنین که اون بی قید و بند بوده و الان خونه رو ترک کرده فکر کنم قضیه عوض بشه
    واقعا متاسفم واسه این خانمهایی که قدر زندگیشونو نمیدونن . چقدر خانم هستن که حسرت این زندگی رو میخورن !!!!!

  35. 3 کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1338
    نوشته ها
    1,720
    تشکـر
    315
    تشکر شده 1,186 بار در 704 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    اگه شما تقاضای طلاق بدین باید مهریه هم بهش بدین البته اگه بتونید ثابت کنین که اون بی قید و بند بوده و الان خونه رو ترک کرده فکر کنم قضیه عوض بشه
    واقعا متاسفم واسه این خانمهایی که قدر زندگیشونو نمیدونن . چقدر خانم هستن که حسرت این زندگی رو میخورن !!!!!
    دقیقا .منم موافقم

  37. کاربران زیر از a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    یعنی به نظر شمت من تقاضا بدم؟؟؟ یا صبر کنم ایشون اقدام کنند؟ با توجه به این که الان 12 روزه از ایشون خبری نیست _ و حتی یک زنگ هم نزده _ البته من هم تماسی نداشتم_

  39. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار شريف نمایش پست ها
    اگه شما تقاضای طلاق بدین باید مهریه هم بهش بدین البته اگه بتونید ثابت کنین که اون بی قید و بند بوده و الان خونه رو ترک کرده فکر کنم قضیه عوض بشه
    واقعا متاسفم واسه این خانمهایی که قدر زندگیشونو نمیدونن . چقدر خانم هستن که حسرت این زندگی رو میخورن !!!!!
    الان 2 هفته هستش که هیچ تماسی از طرف ایشون و خانوادش نبوده _ به نظرتون من چی کار کنم؟؟؟

  40. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3884
    نوشته ها
    583
    تشکـر
    61
    تشکر شده 356 بار در 247 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    بهش زنگ بزنيد و يادآوري كنيد كه يه شوهر و بچه اي هم داره و تكليف خودشو مشخص كنه توي زندگيتون

  41. کاربران زیر از بهار شريف بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4490
    نوشته ها
    204
    تشکـر
    83
    تشکر شده 145 بار در 98 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    نباید منزلتون و ترک کنید سعی کنیدخانومتون و تو فشار بذارید و این دفعه با بی توجهی های شما روبرو بشه اگه قصده طلاق دارید سعی کنید از طرفه خانوم باشه
    امضای ایشان
    تجربه بهترین درس است ، هرچند حق التدریس آن گران باشد . . .

  43. کاربران زیر از (تبسم) بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  44. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط (تبسم) نمایش پست ها
    نباید منزلتون و ترک کنید سعی کنیدخانومتون و تو فشار بذارید و این دفعه با بی توجهی های شما روبرو بشه اگه قصده طلاق دارید سعی کنید از طرفه خانوم باشه
    در حال حاضر 2 هفته هستش که نه خودش تماس داشته نه خانوادش _ الآن برای این کار دیر شده من 2هفته هستش که با بچه ها نیستم خونه_ اگر الان برگردم دیگه نمیشه جلوشو گرفت _ الان صد در صد رفته پیش دوستاش سر کار اگر من برگردم اولین درخواستش اینه که کارشو ادامه بده بعدش صبح تا نصفه شب خونه نیست باز من میمونم و بچه ها هرکاریم میخواد میکنه_ اما این که توی این 2هفته کاری نکرده احساسم اینه که فکر می کنه حتما بر میگردم _ وگرنه اگر دنبال طلاق بود تا قضیه دعوا داغ بود این کارو می کرد نه این که بهش زمان بده_ نظر خودم اینه که دیگه ازش سراغی نگیرم حواسم به بچه ها باشه تا بیشتر از این آسیب نبینند ایشون هم خودش میدونه _ اگر ببینه خبری نیست از من احتمالا زنگ بزنه اون هم نه برای آشتی بلکه برای این که مهریمو بده یا تکلیفمو معلوم کن یا به هر طزیقی من رو تحت فشار بزاره تا برگردم _ نظر خودم اینه که اگر این کار رو هم کرد حق طلاق رو بدم به پدرش و باهاش حتی روبرو هم نشم و همه تلاشم رو بکنم تا بچه ها زندگی آرومی داشته باشند و از این جنگ و دعوا دور باشند_ به نظر شما علت این بی تفاوتی چی میتونه باشه؟
    ویرایش توسط Amir-teh : 07-25-2014 در ساعت 01:41 PM

  45. کاربران زیر از Amir-teh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3761
    نوشته ها
    312
    تشکـر
    197
    تشکر شده 180 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    سلام دوست گرام. علت این بی تفاوتی کاملا روشنه...اونقدر توی لذتای مادی و دنیوی گیر کرده که طعم لذتای معنوی مثل خانواده دیگه به زبونش نمیاد از طرفی هم با نبودتون میدون را برای اون باز گذاشتین که با خیال راحت به گناهاش ارتباطای مشروع نامناسبش و نامشروعش ادامه بده پول هم که تو دستا بالش قرار دادید خونه هم که داره دیگه نیازی به شما نداره!!!!!! منظور دوستان از باج در مورد زندگی شما کاملا صحیحه چرا که هرچند تصور شما از زندگی مشترک بسیار زیبا و درسته اما مال وقتیه که هر دو طرف درک داشته باشن در مورد همسر شما کلمه باج به معنای واقعی کلمه صدق میکنه و بپذیرید که باج دادید. دوست عزیز از حرفام ناراحت نشید اما شما مرد یه زنین و سرپرست یه خانواده مرد بودن یعنی گاهی غیرت تعصبی داشتن یعنی گاهی خون به پا کردن پس شما با یه مرد خارجی که از کنار خیلی چیزا ساده میگذره چه فرقی دارین؟؟؟!!!دوست داشتنتون جای خود اما گاهی باید چنان باهاش برخورد تندی میکردین که اون لحظه فکر کنه دوسش ندارید اون لحظه از خشم غیرت شما بترسه.به اصطلاح آمیانه باید ضفتش میکردید همسرتونا که متاسفانه شما با محبت و گذشتهای متداولتون این کارو نکردید.

  47. کاربران زیر از gOli! بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  48. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    همین امروز به خواهر دوستم اس ام اس زده سراغ بچه ها رو گرفته اونم گفته خبر نداره_ بعدش پرسیده شرکت رو چی کار کرده؟ مگه شرکت رو ول کرده که شما ازش خبر ندارین _ اونهم گفته 2 هفته پیش با ما بحثش شده و گفته میرم با همسرم از صفر شروع می کنم_ از اون موقع به بعد هیچ کس ازش خبر نداره

  49. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4490
    نوشته ها
    204
    تشکـر
    83
    تشکر شده 145 بار در 98 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    آقا امیر اینکه خانومتون سراغی از شما گرفته اونم بعد از دو هفته نشون میده که تا الان هم که صبر کرده منتظره شما بوده و خانومتون خیلی مغرور تشریف داره
    اما مسئله مهم اینجاست که شما باید یه تصمیم درست بگیرید اینکه میخواید کنارش بمونید یا اینکه واقعأ قصده جدایی دارید؟
    اگه قصدتون جداییه همونطور که خودتون گفتید طرف حسابتون رو پدر خانومتون قرار بدید و به هیچ عنوان با خانومتون مذاکره نکنید و نذارید رو شما تأثیری بذاره بالاخره خانومتون حتی اگه با اون مردی که دیدید یه دوسته ساده ام بوده باشه باوجوده اینکه شوهره خوبی مثله شما داشته و صاحب بچه هست غیر قابله درکه.
    ویرایش توسط (تبسم) : 07-26-2014 در ساعت 04:05 AM
    امضای ایشان
    تجربه بهترین درس است ، هرچند حق التدریس آن گران باشد . . .

  50. کاربران زیر از (تبسم) بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4490
    نوشته ها
    204
    تشکـر
    83
    تشکر شده 145 بار در 98 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    به این فکر نکنید که تا الان پشت و پناه این خانوم شما بودید و اگه شما نباشید تنها میشه الان دیگه موقعشه که به فکره آینده خودتون و بچه هاتون باشید دلسوزه خودتون باشید لطفأ دیگه محبته اضافه نکنید.
    اما اگه قصده آشتی و برگشتن دارید پس شما تا الان که صبر کردید کمی ام صبوری کن تا خودش برگرده طرفتون و امیدوارم این دفعه سر سخت باشید و حتی با سرکار رفتن خانومتونم مخالفت کنید.
    واقعأ براتون دعا میکنم که بهترین تصمیم و بگیرید تا بهترین آینده نصیبتون شه.
    امضای ایشان
    تجربه بهترین درس است ، هرچند حق التدریس آن گران باشد . . .

  52. کاربران زیر از (تبسم) بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4490
    نوشته ها
    204
    تشکـر
    83
    تشکر شده 145 بار در 98 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سر درگم

    در صورته آشتی کردن:
    و در مورده دیدنه اون آقا با خانومتون حرف بزنید و جویای این باشید که این رابطه به چه شکل بوده ؟
    و ببینید که همسرتون ازینکار پشیونه یا نه و مدام انکار میکنه؟
    اگه انکار کرد که به نظره من خانومتون پشیمون نیس و سعی در فریب دادنتون داره و واقعأ برای ادامه سخته
    اما اگه واقعأ یجورایی توضیح داد و پشیمون بود میتونید اگه خواستید و امید دارید به به فرصت دوباره فکر کنید
    و دیگه مسئله رو به پدرش یا کسای دیگه کش ندید و با همسرتون حرف بزنید بذارید راحت باشه اگه تو زندگی چیزی و میخواد که نداشته و بگه و شما هم همینطور انتظاراتتون رو بگید به هر حال خانومتون بعد از آشتی کردن به مشاور هم نیاز داره.
    امضای ایشان
    تجربه بهترین درس است ، هرچند حق التدریس آن گران باشد . . .

  54. کاربران زیر از (تبسم) بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4913
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    21
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سر درگم

    نقل قول نوشته اصلی توسط (تبسم) نمایش پست ها
    در صورته آشتی کردن:
    و در مورده دیدنه اون آقا با خانومتون حرف بزنید و جویای این باشید که این رابطه به چه شکل بوده ؟
    و ببینید که همسرتون ازینکار پشیونه یا نه و مدام انکار میکنه؟
    اگه انکار کرد که به نظره من خانومتون پشیمون نیس و سعی در فریب دادنتون داره و واقعأ برای ادامه سخته
    اما اگه واقعأ یجورایی توضیح داد و پشیمون بود میتونید اگه خواستید و امید دارید به به فرصت دوباره فکر کنید
    و دیگه مسئله رو به پدرش یا کسای دیگه کش ندید و با همسرتون حرف بزنید بذارید راحت باشه اگه تو زندگی چیزی و میخواد که نداشته و بگه و شما هم همینطور انتظاراتتون رو بگید به هر حال خانومتون بعد از آشتی کردن به مشاور هم نیاز داره.
    ممنون از حسن نظر و راهنماییتون اما مسئله اینجاست که خواهر دوستم اظهار بی اطلاعی کرده ولی خوب ایشون شماره من رو داشته میتونست یک اس ام اس یا حتی زنگ بزنه یا حتی کسی رو واسطه کنه به من زنگ بزنه و حال بچه ها رو بپرسه___ البته بعید میدونم قصدش از دادن اس ام اس به خواهر دوستم پرسیدن حال بچه ها باشه _ اگر قصدش پرسیدن حال بچه ها بود تا حالا این کار رو کرده بود و اینکه توی اس ام اس هاییکه میداده بیشتر دنبال آمار شرکت بوده و آن ها هم گفتند اگر امیر تا آخر ماه رمضان پیداش نشه ما هم کنار می کشیم و امیر به زنگ های ما هم جواب نمیده_ البته همین دوستم که به خواهرش اس ام اس داده خود همسرم هم می دونه که همیشه طرفدار پرو پا قرصه اینه که من از ایشون طلاق بگیرم و حتی میدونه همیشه گفته تو توی شان امیر نیستی _ اینکه به خواهر ایشون اس ام اس داده خودش جای تعجب داره_ البته حدس میزده که من اونجا باشم البته درست هم حدس زده ولی دیروز قانع شده که من آنجا نیستم و کسی خبر نداره از من_ اما 2تا اسم اس رو نمیشه مبنای پشیمونی ایشون گذاشت____ من حتی با بچه ها صحبت کردم و بچه ها زیاد موافق برگشتن به آن زندگی نیستند_ اما خودم اگر واقعا ایشون صادقانه برگرده دوست دارم فرصت آخر رو به زندگیمون بدم اما نه احمقانه_ اما ایشون حتی به گوشیه من نه خودش زنگ زده نه اس ام اس داده نه اینکه کسی رو واسطه کرده_ فقط به خواهر دوستم چندتا اس ام اس داده_ این هیچ چیز رو ثابت نمی کنه_ البته حدس من اینه که توقع داشته توی این چند هفته از من خبری بشه وقتی دیده نشده محاسباتش به هم ریخته و خواسته یک آماری بگیره که آنها هم اظهار بی اطلاعی کردند_ این رو هم اضافه کنم توی اس ام اس هاش به خواهر دوستم اصلا حرفی از جدایی و این که بیاد تکلیفمو مشخص کنه نزده
    ویرایش توسط Amir-teh : 07-26-2014 در ساعت 04:46 PM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد