سلام.خانم 30 ساله هستم.19 سالم بود که عقد کردم....دبیرستانی که بودم برادرم که ازم بزرگتر بود همیشه مست میمود خونه و به هر بهانه یی کنارم دراز میکشید و به سینه هام دست میزد.من خیلی ازش میترسیدم تا اینکه به بابام گفتم و دیگه خانوادم بیشتر حواسشون به من بود...اما این اتفاق تاثیر بدی و روحیه من گذاشت و بعد ازدواجم من میل جنسی کمی داشتم و از ************ بدم میومد....تا با کلی مشاوره رفتن حال من بهتر شد. سه سال پیش من واسه ادامه تحصیل رفتم مشهد (تو این زمان بچه دار شدم )...شوهرم آدم بی مسئولیته و تا حدودی هم بی غیرت.وقتی قرار شد برم مشهد گفت من هر ماه دو بار میام بهت سر میزنم..ولی پیش میومد که دو ماه و سه ماه بهمون سر نمیزد و خرجی رست و حسابی هم نمیداد و من مجبور شدم ارثیه م رو بفروشم تا مخارج این دوسال زندگی تو مشهدمو بدم...وقتی فوق لیسانسمو گرفتم برگشتم شهرمون...اونجا دیگه با توجه به بی محبتی هایی که از شوهرم تو این دو سال دیده بودم خیلی نسبت بهش سرد شده بودم و دوباره اون بی میلی جنسی بوجود اومده بود..همش به طلاق فکر میکردم اما از بی پولی میترسم چون هنوز شغل ثابتی ندارم.قرارداد خونه یی که همسرم اجاره کرده بود اول تیر تموم شد و خواستیم خونه رو عوض کنیم.تو این جابجایی یک هفته مجبور شدیم خونه مادر شوهرم بمونیم که با تمام مشکلاتش تحمل کردم..خیلی بهم فشار میومد و استرس خیلی زیادی داشتم....خونه یی که گرفته بودیم هنوز خالی نشده بود و چون خونه قبلی هم موعدش تموم شده بود ما مجبور شدیم وسایلمون هم ببیریم تو حیاط مادر شوهرم تو آفتاب بذاریم....شب آخری که دیگه به بنگاه گفتیم اگه خونه خال نمیشه پولمونو بدین که ما ی جا دیگه بگیریم گفت فردا بیاین بگیرین...این به معنی بدبختی دوباره بود و من خیلی خیلی خیلی حلم بد بود و .همش گریه میکردم..شب که همه خواب بودن من رفتم تو هال نشستم به فکر کردن ..همونجوری خوابم برد...نصف شب احساس کردم یکی داره دستشو میکشه به شکمم.اول فکر کردم شوهرمه ولی یه دفعه حواسمو که جمع کردم دیدم پدر شوهرم بالا سر من نشسته...شوکه شدم و بلند شدم وحشت زده فرار کردم و رفتم پیش شوهرم خوابیدم..از اون روز تحمل ندارم که شوهرم دستشو به من بزنه و واقعا قصد طلاق دارم.حالم از مردها بهم میخوره و شوهرم هم وقتی میبینه نمیتونم تمکین کنم اصلا تحویلم نمیگیره و همش با اخم و تخم میاد خونه....
به نظر شما بهش بگم چی شده؟
من حق طلاق دارم ...برم خودم درخواست طلاق بدم؟من نمیتونم دیگه باهاش ************ داشته باشم.از پدرش وحشت دارم...