نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: استرس

1037
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5119
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    استرس

    سلام من یه نوجوان 19 ساله هستم . مشکلی که من دارم شاید خیلی از دوستان داشته باشند و مسئله ی قابل توجهی است و عاجزانه درخواست کمک و راهنمایی دارم.
    من یه برادر بزرگتر از خودم دارم که 5 سال از من بزرگتر. برادر من یه فرد عصبی هستش که از چگی این مشکل رو داشته هنوزم داره. مشکل اصلی اینه که متاسفانه خانواده ی من اشتباه بزرگی رو مرتکب شدن اونم اینکه از بچگی هرچیزی که خواسته براش تهیه کردن و این باعث شده که فکر کنه هرچیزی تا آخر عمر میخواد باید اعضای خانواده براش فراهم کنن و اگر نتونن جنگ و دعوا راه میندازه.توقعش رفته بالا و انتظار داره مثل یه برده براش همه کار انجام بدیم. حالا داستان من چیه؟ الان میگم. من از زمانی که دست چپ و راستمو فهمیدم همیشه داداشم تو خونه دعوا میکرد و میزد همه چیز رو میش************د.دادو بیداد راه مینداخت. منم از بچگی شاهد این داستان ها بودم تا به امروز که به شیوه های دیگه ادامه داره.. من از بچگی دچاراسترس شدم و این ترس درمن ریشه کرد و با من بزرگ وبزرگتر شد در حدی که الان از هرچیزی استرس میگیرم... چیزای خیلی ساده و پیش پا افتاده ولی ترس و وحشت همیشه کنارمه. رفتم مشاوره گفت که ریشه ی تمام استرس های من برادرم هست. یعنی اون تو قالب تمام موضوعات ظاهر میشه و باعث استرس من میشه ولی خودم اینو متوجه نمیشم. واسه راه حلش میگفت که باید با خودش حرف بزنی تا این ترس همیشگی از بین بره ولی نمیتونم. بارها امتحان کردم ولی نشد. زبونم قفل میشه... اصلابدم میاد ازش... بدم میاد حرف بزنم باش. یه مغازه داره،منم کار میکنم و کارم جداست ولی همیشه ازم میخواد که کمکش برم به جای اون وایسم و درک نمیکنه که من هم کار دارم و اگه نرم غر میزنه و دادو بیداد میکنه در صورتی که اون مغازه هیچ ربطی به من نداره.. انتظار داره کار اونو من انجام بدم. من این قدرت رو ندارم که بگم من نمیام و اون شغل ماله تو هستش نه من. برادرم شده کابوس ثانیه به ثانیه ی زندگیم. میخوام فرار کنم از این زندون ترس... حتی حاضرم برای هیچ وقت نبینمش. متنفرم ازش... خواهشا منو رهنمایی کنید .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4385
    نوشته ها
    528
    تشکـر
    1,425
    تشکر شده 866 بار در 371 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : استرس،بلای خانمان سوز

    سلام...
    شما به بدترين شكل از برادرتون يه غول ساختين و با تن دادن پدر و مادرت به خواسته هاي معقول و غير معقول ايشون خودتو به اين باور رسوندي كه شما هم بايد اين راه و ادامه بدين و اين بزرگترين اشتباهه...
    شما الان بزرگ شدين و همونطور كه خودت گفتي كسب و كار جدا از برادرت داري و بايد اختيار كاملي توي برنامه ريزي براي زندگي شخصي خودت داشته باشي اما در خواستها و زور گويي برادرت مانع كار و آرامش شماست ...
    اين ترس مانع گرفتن حقتون و گفتن حرف دلتون ميشه...
    شما بايد تا جايي كه ميتونيد و از دستتون بر مياد و به كار و برنامه هاي شخصيت لطمه اي وارد نميشه به برادرت به عنوان عضو خانواده و به عنوان بزرگتر كمك كني و اينو اول براي خودت و بعد براي برادرت روشن كن كه اين كمك به خاطر ترس و از روي اجبار نيست و فقط به ميل خودت انجام شده...
    مواقعي كه ميبيني توقعي بيش از حد داره خيييييييلي آروم و بدون جنجال و بدون هيييييچ بي احترامي لفظي به برادرت بگو كه كار واجب تري داري ونميتوني كمكش كني ...
    بعد از اين عمل هم حس ترسي كه از قبل تو وجودت بود ميريزه و هم به برادرت ثابت ميشه كه همه چيزو همه كس تو زندگي تحت فرمان و اختيار اون نيستن...
    اگر شروع كرد به غر زدن شما هييييچ عكس العمل منفي از خودت نشون نده وجوابشو نده اما از تصميمي كه گرفتي هم نترس و پشيمون نشو اون حتما تو اين شرايط دنبال كوچكترين بي احترامي لفظي از شماست تا دعوارو شروع كنه اما وقتي خونسردي شما رو ببينه و متوجه بشه كه دادو بيداد و عصبانيت و حرفاي ركيك اون شمارو عصبي نكرده خودش خسته ميشه و دست از اين جنجال يك طرفه برميداره...شاد باشيييييين

  3. کاربران زیر از zbahane بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5119
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس،بلای خانمان سوز

    مرسی از راهنماییتون ولی مشکلم اینجاست که نمیتونم باش حرف بزنم. و مطمعنم که اگرم حرف بزنم حالیش نمیشه،بازم همینه. حالا جدا از بحث کار کلا وجودش آزارم میده... حرف که میزنه وحشت میکنم، هر روز غر میزنه. شاید مسخره باشه اما واقعا حساس شدم بهش. نمیتونم تحملش کنم. دارم دیوونه میشم... هر شب کابوس میبینم... آرزوم اینه که کلا از این زندگی جدا شم و هیچوقت نبینمش

  5. کاربران زیر از emad بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : استرس،بلای خانمان سوز

    اتفاقا" بهترین راه برای اینکه بتونید باهاش ارتباط برقرار کنید و ترستون ازش بریزه ....

    همینه که به مغازه اش برید و مثلا" ساعتی رو کنارش باشید ...

    در مجاورتش که باشید میدونید نقاط ضعف و قوتش در چیه ... و اینکه در چه موارد میتونید اعتمادشو جلب کنید ...

    اینطوری علاوه بر نزدیک شدن بهش ، از غر غر کرناش راحت میشید و بعد از مدتی متوجه میشید که اون برادی که بقول دوستمون ازش غول

    ساختی خیلی دست یافتنی تر از چیزیه که فکر میکردی ...

    به هرحال برای اینکه ترست از چیزی بریزه باید واردش بشی و از نزدیک لمسش کنی ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5119
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس،بلای خانمان سوز

    من همیشه کنارشم و همه چیزو دارم از نزدیک لمس میکنم. هم مغازش میرم هم غر زدناش هر روز توی گوشمه اما وضعیت من داره بدتر میشه. اون واقعا درک نداره و ذره ای فکر نمیکنه. وقتی باش حرف میزنی همیشه برداشت اشتباه میکنه و شروع میکنه متهم کردن و دادو بیداد. بعضی وقتا اینقدر قاطی میکنه که شروع میکنه به کتک کاری... همه رو بد میبینه. میگه همه بدن فقط من خوبم ...

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    5119
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس،بلای خانمان سوز

    دارم با یه غول بیابونی تو یه خونه زندگی میکنم

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4385
    نوشته ها
    528
    تشکـر
    1,425
    تشکر شده 866 بار در 371 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : استرس،بلای خانمان سوز

    نقل قول نوشته اصلی توسط emad نمایش پست ها
    دارم با یه غول بیابونی تو یه خونه زندگی میکنم
    انقدراهم غول بدي به نظر نمياد...اما حتي غول ها هم لم خاص خودشونو دارن...
    ببينيد بيشتر از چه كسي تو خانواده ويا دوستان حرف شنوي داره تا درمورد اين رفتار باهاش صحبت كنه...
    شما براي يك بار هم كه شده بااااااااايد اين جرئت رو به خودت بدي كه در كمال احترام با برادرت در اين باره صحبت كني اين تنها راه از بين رفتن ترست هست...
    به قول اقاي فرخ براي يك بار هم كه شده بايد با مشكل مواجه بشي و اين مسئله رو به چالش بكشي و باهاش دست و پنجه نرم كني...
    همونطور كه گفتم اگه ديدي حرف زدن فايده نداره و داره به دعوا ختم ميشه با خونسردي اونجارو ترك كن و از حرفهات هم پشيمون نشو...
    حتي اگر برادرت متوجه حسن نيت شما نشه و بخواد اين حرفارو بد برداشت كنه مهم نيست چون بهترين نتيجه اينه كه شما قطعا بعد از گفتن حرفاي دلت كه باعث ترس تو اين سالها شده بوده احساس سبكي و جرئت و ارامش بيشتري ميكني...
    امضای ایشان

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ''''' تغییر رشته از دبیرستان به هنرستان '''''' ( 0_0 )
    توسط RezaCxx در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-30-2014, 12:32 AM
  2. مراکز مشاوره شهرستان های استان خوزستـان
    توسط *P s y C h e* در انجمن معرفی مراکز روانشناسی و مشاوره در استانها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-20-2013, 12:39 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد