نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: عدم تمایل به ازدواج

1909
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4287
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    124
    تشکر شده 75 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    10

    عدم تمایل به ازدواج

    من حدود 4سال با آقایی دوست بودم و بی دلیل بعد از اومدن خواستگاری جدا شد ازم و خانوادش هم منو پسندیده بودن. اینا رو قبلا گفته بودم اینجا. الان از نوزده خرداد باهام حرف نزده. من استرس شدید دارم. اصلا آب به زور میخورم. دلشوره دارم همش. الانم پیش دکتر روانشناس میرم. همش میترسم دلشوره دارم که دیگه اگه برنگرده چی؟ آخه نمیدونید چقد صادق بود باهام و خوشحال از اینکه ازدواج قراره بکنیم. اصلا نمیتونم فراموشش کنم. استرس و دلشوره هم بدتر. لاغر شدم و ریزش مو دارم. خواب هم خیلی کم دارم مخصوصا الان که قرص خواب نمیخورم

  2. کاربران زیر از ya30 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4287
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    124
    تشکر شده 75 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    آقا فرخ صندوق ارسالی تونو خالی کنید لطفا. پیام براتون نمیتونم بفرستم

  4. 2 کاربران زیر از ya30 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4882
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    27
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    شما اول باید دلیلش رو بدونی...بی دلیل که نمیشه...سعی کن پیداش کنی و با ملاطفت و با کمال آرامش با خودش صحبت کنی بفهمی مشکل از کجاست

  6. 2 کاربران زیر از mariya3 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4287
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    124
    تشکر شده 75 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    متاسفانه دلیلشو اصلا نفهمیدم. خودش پدر مادرش هیچکدوم دلیل منطقی یا بهتر بگم دلیل نمیارن

  8. 2 کاربران زیر از ya30 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4882
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    27
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    شاید دچار دلزدگی شده باشه...اینو نمیشه کاریش کرد...بهش بگو دلیلش رو بهت بگه در غیر این صورت راهیی جز حجدایی و فراموشی نیس...اگه دلیلی واست اورد بیا انجا تا باز راهنماییت کنم...اگه نه ببوسش بذارش کنار

  10. 2 کاربران زیر از mariya3 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4287
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    124
    تشکر شده 75 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    بعد از چاهر سال دلزدگی!! ا کسی که تا روز آزمایش خوشحال و ذوق زده بود. انقد برام سخته

  12. کاربران زیر از ya30 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط ya30 نمایش پست ها
    من حدود 4سال با آقایی دوست بودم و بی دلیل بعد از اومدن خواستگاری جدا شد ازم و خانوادش هم منو پسندیده بودن. اینا رو قبلا گفته بودم اینجا. الان از نوزده خرداد باهام حرف نزده. من استرس شدید دارم. اصلا آب به زور میخورم. دلشوره دارم همش. الانم پیش دکتر روانشناس میرم. همش میترسم دلشوره دارم که دیگه اگه برنگرده چی؟ آخه نمیدونید چقد صادق بود باهام و خوشحال از اینکه ازدواج قراره بکنیم. اصلا نمیتونم فراموشش کنم. استرس و دلشوره هم بدتر. لاغر شدم و ریزش مو دارم. خواب هم خیلی کم دارم مخصوصا الان که قرص خواب نمیخورم

    خب همه این دلشوره و نگرانی فقط یک عامل داره و شما شدیدا" به این عامل توجه میکنید ....

    و اونم خاطره این فرده که به خواستگاری شما اومده ...

    راستش گاهی باید واقعیت رو همونطور که بپذیرید ، و در این موارد جز صبر کاری نمیتونید بکنید ...

    خیلی از چیزها در این دنیا براشون دلیلی نیست و باید همونطور پذیرفتشون ...

    برای رفتن این آقا هم همینطور ... به هرحال کسیکه بدون دلیل رفته پس باید مشکلی داشته باشه که کسی رو به خودش وابسته

    کرده و بعد بدون دلیل همه چی رو رها میکنه ...(حال دلیلش منطقی باشه و یا غیر منطقی )...

    یاسی خانم سخته ولی باید از این حالت بیرون بیاید و اینو بدونید کسی که برای شما ارزش یک توضیح ساده رو نداده ...

    پس چطور میخوایت ازش انتظار یک عمر زندگی مشترک رو داشته باشد ...!؟!؟
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  14. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4287
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    124
    تشکر شده 75 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    اصلا نمیدونم چرا از فکرم بیرون نمیاد؟ همش منتظرم برگرده ولی هیچ خبری ازش ندارم. شما صبدوق دریافتتون پر شده بود آقا فرخ راستی

  16. کاربران زیر از ya30 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط ya30 نمایش پست ها
    اصلا نمیدونم چرا از فکرم بیرون نمیاد؟ همش منتظرم برگرده ولی هیچ خبری ازش ندارم.
    یاسی جان متاسفانه مادخترا همینطوریم ، حتی اگه یه دونه برگم باشه ، درسته اولش خیلی سخت دل میبندیم ...

    ولی بعد از اون چنان وابسته میشیم که دیگه رها شدن از اون کاری سخت میشه ...

    اینکه نمیتونید فراموشش کنید چون خیلی بهش وابسته شدید .... بقول عرفا اهلی شدید ... بهش خو گرفتید ...

    و این اصلا" برای انسان برازنده نیست ولی خب ما دخترا همینطوری گرفتار میشیم ....

    به هرحال میگن برای رهایی از یک عشق کهنه بهتره اونو با عشقی تازه جایگزین کنی ولی در این حالت شما شدیدا"

    تحت تاثیر خاطره قبلی هستی ... به هرحال من فکر میکنم اون عشق قبلیشو پیدا کرده و برای همینه که نمیتونه توضیحی بده ...

    و یا مشکل حادی داره که نمیخواد در موردش حرف بزنه ... چون دلیلی نداره این همه سکوت بکنن برای یک توضیح ناقابل ...
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  18. 3 کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4287
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    124
    تشکر شده 75 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    عشق که مطمئنم نیست. ولی دلیل نیاوردنشو نمیدونم چرا. از ذوق رو پا بند نبود

  20. کاربران زیر از ya30 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4882
    نوشته ها
    71
    تشکـر
    27
    تشکر شده 42 بار در 30 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : لطفا راهنمایی کنین چکار کنم؟

    کسی که اول خیلی ذوق داشته بعدش گذاشته رفته دو دلیل می تونه داشته باشه:
    1. دلزدگی که دیگران نسبت به تو واسش ایجاد کردن.
    2 دلزدگی که خودش واسه خودش ایجاد کرده
    که البته این دومی احتمالش بیشتر چون ما انسان ها تا وقتی چیزی رو به دست نیاوردیم خیلی مشاتاقیم به دستش بیاریم...اما وقتی به دستش بیاریم یا بدونیم که به دستش میاریم و به دست آوردنش ممکنه دیگه احساس واقعیمون رو نسبت بهش بروز میدیم...مطمئن باش اگه دومی باشه این فرد دوستت نداره و فقط خواسته به دستت بیاره...و به قول فرخ کسی که اینقدر واست ارزش قائل نیس که بخواد دلیلش رو توضیح بده ...نباید اینقدر واسش ارزش قائل شی که بخوای خودت رو با فکر کردن بهش ازبین ببری...من فکر می کنم به نصایح فرخ و مهسا گوش بده چون اونا می دونن دارن چی می گن.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد