نمایش نتایج: از 1 به 21 از 21

موضوع: آیا تست کامل وقاطعی است؟

3192
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    آیا تست کامل وقاطعی است؟

    سلام دوستان! وقتتون بخیر!
    برای اطمینان از سلامت روان هیچ تست کامل و قاطعی تحت این عنوان هست؟ ( با وجود بیزاریم از مشاوره ی حضوری) در صورت لزوم به مشاور مراجعه میکنم.
    تست های اینتر نتی گویا یه نظریه ی کلی میدن.
    می خوام از همه لحاظ و راجع به علائم در خودم معاینه بشم ! آیا در مشاوره ی حضوری به نتیجه ی مطلوبم می رسم؟ بنده می خوام یا از سلامت روانم مطمئن بشم یا در صورت وجود مشکل متوجه اون شده و برا ی حل اون اقدام کنم.

    ممنون میشم راهنماییم کنید. لطفا!
    ویرایش توسط ADAMEKHOOB : 08-13-2014 در ساعت 07:08 PM

  2. کاربران زیر از ADAMEKHOOB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    خیلی سپاسگذارم! ینی سوالم بی معنیه و جوابی نداره ؟
    خب بیشتر می نویسم.
    یه وقتایی حالم معمولیه مثل الان. اما یه روزایی اصلا حالم خوب نیست. انگار نمیشه مطمئن بشم که حالم واقعا خوبه
    ! من ضربه ی بزرگی به زندگیم و آینده ام خورده! ولی نمی دونم چرا انقدر عادیم!
    البته گاهی یه حسایی هست! موقع آهنگا و فیلمای عاشقانه یا غمگین یا همدرد خودم.
    سر کلاسای دانشگاهم تمرکزی که باید رو ندارم. یه روزی باهوش بودم! اما الان هوشیاریم سر کلاس 20% هست.
    نمی خوام هیچ چیز مانع موفقیتم تو درسم باشه!چون فعلا تنها چیزی که دارم همین درسه!
    فعلا موفقیتایی که می تونم به دست بیارم افتخارات و مدارک تحصیلیه.
    حتی با وجود اینکه خواستگار دارم فعلا نمی تونم ازدواج کنم.
    من به بیشتر آدمای اطرافم بدبینم. البته گاهی خوبم. ولی گاهی هیچ اعتمادی نیست.
    من اکثر اوقات نسبت به آقایون اصلا حس خوبی ندارم. فرق نمی کنه کی باشه! احساس امنیت نمی کنم حتی توی محیطهای اجتماعی و حتی شلوغ. چون فکر میکنم مهم اینه که چی تو فکرشون میگذره. از فکرشون راجع به خودم میترسم. از نگاهاشون. باید بگم از جوونا و مجرد ها کم تر ترس دارم.
    البته گاهی سعی می کنم حسای بدم رو کنترل کنم!
    بیشتر اوقات ازشون متنفرم! یه جورایی اگه بخوام موقعیت بد این روزهام رو توصیف کنم باید بگم که توی یه حالتی بعد از گریه ام. یعنی گریه رو رد کردم. اون وقتی که آدم بدترین شرایط زندگیشو داره ولی میدونه گریه دردی ازش دوا نمیکنه!
    البته گاهی جلوی آیینه یا جایی که تنهام با شخصی که روزگارم رو سیاه کرد و رفت صحبت میکنم. دعوا میکنم . تلخ میخندم. حالش رو میگیرم. طعنه میزنم و... تا اشکم در میاد. بعد راجع به اعتماد احمقانه و بی پشتوانه ام وحتی اعتمادی که از روی شناخت محکمی نبود فکر میکنم!
    بعد لیاقتم فقط فحش به خودم و همین حال و روز میشه! و... و کلی غم و غصه و مشکل!
    داستان کلی زندگیم یه جورایی مثله شعر آهنگ مرداب گوگوشه!
    از یه لحاظایی هم مثل شعر آهنگ رابطه ی شادمهر!
    و...
    لطفا جواب بدید!
    یه وقتایی تصمیم میگیرم که خوبه خوب باشم.غصه نخورم و قوی باشم! تا چند روز خوبم. اما اگه یاد یکی از غصه هام بیوفتم انقدر داغون میشم که توان نشستنم در خودم نمیبینم.
    اغلب دلم ناچارن فقط تنهایی میخواد و صحبت کردن رو دوست ندارم. ولی وقتی فرصت نوشتن به خودم میدم (اونم به زور )یا قلم میاد دستم دیگه زمین گذاشتنش با خداست.
    من مشاوره ی حضوری هم رفتم . اما از عوض کردن شخص مشاوری که کل زندگیم رو گذاشتم کف دستشون بیزارم. اما وقتی هم که ضعف هام رو می فهمن دیگه نمی تونم بهشون اعتماد کنم. یه دفعه دیگه نمی خوام برم. آخه واسه ی چند صد نفر از مشکلاتم حرف بزنم؟ چند بار زندگیم واسم دوره بشه؟ آخرین مشاورم که خانوم بودن از صحبت کردن باهاشون حس خوبی داشتم. اما یه نفر بهم گفت اعتماد نکنم. چون تو محیطی که هستم وارد پرونده ام میشه و برام میشه یه سوء سابقه! نظر شما چیه دوستان! ؟
    ویرایش توسط ADAMEKHOOB : 08-23-2014 در ساعت 08:56 PM

  4. کاربران زیر از ADAMEKHOOB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ADAMEKHOOB نمایش پست ها
    سلام دوستان! وقتتون بخیر!
    برای اطمینان از سلامت روان هیچ تست کامل و قاطعی تحت این عنوان هست؟ ( با وجود بیزاریم از مشاوره ی حضوری) در صورت لزوم به مشاور مراجعه میکنم.
    تست های اینتر نتی گویا یه نظریه ی کلی میدن.
    می خوام از همه لحاظ و راجع به علائم در خودم معاینه بشم ! آیا در مشاوره ی حضوری به نتیجه ی مطلوبم می رسم؟ بنده می خوام یا از سلامت روانم مطمئن بشم یا در صورت وجود مشکل متوجه اون شده و برا ی حل اون اقدام کنم.

    ممنون میشم راهنماییم کنید. لطفا!
    عزیزم تمام تست های روانشاسی در طی مدت زیاد و با قرار دادن کلی اطلاعات در کنار هم تهیه شدن ...

    ولی با این وجود هنوزم نمیشه گفت که به طور قاطع میتونن زوایای کامل شخصیت انسان رو مشخص بکنن ...

    چون انسان موجودی پیچیده است و میتونه در هر زمانی رفتاری خاص رو بروز بده

    ولی در کل میتونید با انجام این تست ها در حدود بالایی به شخصیت خودتون پی ببرید

    معمولا" این تستها وقتی حوری انجام میشن راندمانوشون خیلی بهتره چون شما در شرایط به اونا جواب میدید ...

  6. کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نه بابا این چه حرفیه هر سوالی مزیت خودشو داره

    ولی من فکر میکنم این نوع تست ها با تست هایکه تو نت میذارن خیلی فرق میکنه

    چون به هر حال در حضور روانشناس اینکار انجام میشه و فرد میتونه خیلی بهتر به سوالات جواب بده

    ولی خب گاهی این تستام میتونن تا حدودی علایمی رو نشون بدن

    در کل هر ادمی متخصص روح و جان خودشه و بهتر میدونه این تستا چیرو نشون میدن
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  8. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    سلام ! سپاسگذارم از توجه تون!
    تبریک می گم آقا فرخ!
    خانوم معین می تونم توی یک پیغام خصو صی سوالی بپرسم ازتون!؟

  10. کاربران زیر از ADAMEKHOOB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ADAMEKHOOB نمایش پست ها
    سلام ! سپاسگذارم از توجه تون!
    تبریک می گم آقا فرخ!
    خانوم معین می تونم توی یک پیغام خصو صی سوالی بپرسم ازتون!؟
    منم ممنونم از بابت حس لطفتون

    دست مدیریت ارشد سایت درد نکنه
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  12. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ADAMEKHOOB نمایش پست ها
    سلام ! سپاسگذارم از توجه تون!
    تبریک می گم آقا فرخ!
    خانوم معین می تونم توی یک پیغام خصو صی سوالی بپرسم ازتون!؟

    سلام عزیزم
    من در خدمتم امیدوارم بتونم کمکی بکنم

  14. کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ADAMEKHOOB نمایش پست ها
    خیلی سپاسگذارم! ینی سوالم بی معنیه و جوابی نداره ؟
    خب بیشتر می نویسم.
    یه وقتایی حالم معمولیه مثل الان. اما یه روزایی اصلا حالم خوب نیست. انگار نمیشه مطمئن بشم که حالم واقعا خوبه
    ! من ضربه ی بزرگی به زندگیم و آینده ام خورده! ولی نمی دونم چرا انقدر عادیم!
    البته گاهی یه حسایی هست! موقع آهنگا و فیلمای عاشقانه یا غمگین یا همدرد خودم.
    سر کلاسای دانشگاهم تمرکزی که باید رو ندارم. یه روزی باهوش بودم! اما الان هوشیاریم سر کلاس 20% هست.
    نمی خوام هیچ چیز مانع موفقیتم تو درسم باشه!چون فعلا تنها چیزی که دارم همین درسه!
    فعلا موفقیتایی که می تونم به دست بیارم افتخارات و مدارک تحصیلیه.
    حتی با وجود اینکه خواستگار دارم نمی تونم ازدواج کنم.
    من به بیشتر آدمای اطرافم بدبینم. البته گاهی خوبم. ولی گاهی هیچ اعتمادی نیست.
    من اکثر اوقات نسبت به آقایون اصلا حس خوبی ندارم. فرق نمی کنه کی باشه! احساس امنیت نمی کنم حتی توی محیطهای اجتماعی و حتی شلوغ. چون فکر میکنم مهم اینه که چی تو فکرشون میگذره. از فکرشون راجع به خودم میترسم. از نگاهاشون. باید بگم از جوونا و مجرد ها کم تر ترس دارم.
    البته گاهی سعی می کنم حسای بدم رو کنترل کنم!
    بیشتر اوقات ازشون متنفرم! یه جورایی اگه بخوام موقعیت بد این روزهام رو توصیف کنم باید بگم که توی یه حالتی بعد از گریه ام. یعنی گریه رو رد کردم. اون وقتی که آدم بدترین شرایط زندگیشو داره ولی میدونه گریه دردی ازش دوا نمیکنه!
    البته گاهی جلوی آیینه یا جایی که تنهام با شخصی که روزگارم رو سیاه کرد و رفت صحبت میکنم. دعوا میکنم . تلخ میخندم. حالش رو میگیرم. طعنه میزنم و... تا اشکم در میاد. بعد راجع به اعتماد احمقانه و بی پشتوانه ام وحتی اعتمادی که از روی شناخت محکمی نبود فکر میکنم!
    بعد لیاقتم فقط فحش به خودم و همین حال و روز میشه! و... و کلی غم و غصه و مشکل!
    داستان کلی زندگیم یه جورایی مثله شعر آهنگ مرداب گوگوشه!
    از یه لحاظایی هم مثل شعر آهنگ رابطه ی شادمهر!
    و...
    لطفا جواب بدید!
    یه وقتایی تصمیم میگیرم که خوبه خوب باشم.غصه نخورم و قوی باشم! تا چند روز خوبم. اما اگه یاد یکی از غصه هام بیوفتم انقدر داغون میشم که توان نشستنم در خودم نمیبینم.
    اغلب دلم ناچارن فقط تنهایی میخواد و صحبت کردن رو دوست ندارم. ولی وقتی فرصت نوشتن به خودم میدم (اونم به زور )یا قلم میاد دستم دیگه زمین گذاشتنش با خداست.
    من مشاوره ی حضوری هم رفتم . اما از عوض کردن شخص مشاوری که کل زندگیم رو گذاشتم کف دستشون بیزارم. اما وقتی هم که ضعف هام رو می فهمن دیگه نمی تونم بهشون اعتماد کنم. یه دفعه دیگه نمی خوام برم. آخه واسه ی چند صد نفر از مشکلاتم حرف بزنم. چند بار زندگیم واسم دوره بشه؟ آخرین مشاورم که خانوم بودن از صحبت کردن باهاشون حس خوبی داشتم. اما یه نفر بهم گفت اعتماد نکنم. چون تو محیطی که هستم وارد پرونده ام میشه و برام میشه یه سوء سابقه! نظر شما چیه دوستان! ؟


    دوست خوبم اینا تماما" از تلقینات ذهن شماست و پایه ای نداره بهتره در این مورد

    زیاد به خودتون سخت نگیرید ... چون هر چه قدر که بدبین باشید مسلما" ذهنتون رو بیشتر آشفته میکنه ...

    ضمنا" باید همه رو دست داشت ولی نباید بهشون تا وقتی که شناختی نداری اعتماد کنی...

    شک و بدبینی مثل خوره است و وقتی به جون کسی بیفته خیلی عذابش میده ...

    ولی اگه مشکلی هست باید به مشاور مراجعه کنید ...
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  16. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4653
    نوشته ها
    66
    تشکـر
    27
    تشکر شده 29 بار در 20 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    سلام دوست خوبم گاهی ما ادما توی یک راهی میافتیم که خودش به سلامت روح وروانمون لطمه میزنه چرا از مشکلات روحی میترسی ودنبال علائمش در وجود خودت میگردی مشکلات روحی چه در فردی وجود داشته باشد وچه نداشته باشد در اثر مشکلات وعوامل محیطی کم و زیاد میشود شما بهتر است به جای اینکه دنبال بیماری بگردی دنبال راههای شاد زیستن راههای موفقییت راه وروشهای کاهش استرس بگردی اینها بهت کمک میکنه که به بیماری روحی مبتلا نشی یا اگه علائم جزئی داری درمان بشی بیماریهای روانی طیف گسترده ای دارند گرفته از یک اضطراب ناچیز تا هزاران بیماری سخت در ضمن شما اگه به مشاور اعتماد ندارید میتونید اسم واقعیتون رو نگید

  18. کاربران زیر از parissad بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ADAMEKHOOB نمایش پست ها
    خیلی سپاسگذارم! ینی سوالم بی معنیه و جوابی نداره ؟
    خب بیشتر می نویسم.
    یه وقتایی حالم معمولیه مثل الان. اما یه روزایی اصلا حالم خوب نیست. انگار نمیشه مطمئن بشم که حالم واقعا خوبه
    ! من ضربه ی بزرگی به زندگیم و آینده ام خورده! ولی نمی دونم چرا انقدر عادیم!
    البته گاهی یه حسایی هست! موقع آهنگا و فیلمای عاشقانه یا غمگین یا همدرد خودم.
    سر کلاسای دانشگاهم تمرکزی که باید رو ندارم. یه روزی باهوش بودم! اما الان هوشیاریم سر کلاس 20% هست.
    نمی خوام هیچ چیز مانع موفقیتم تو درسم باشه!چون فعلا تنها چیزی که دارم همین درسه!
    فعلا موفقیتایی که می تونم به دست بیارم افتخارات و مدارک تحصیلیه.
    حتی با وجود اینکه خواستگار دارم نمی تونم ازدواج کنم.
    من به بیشتر آدمای اطرافم بدبینم. البته گاهی خوبم. ولی گاهی هیچ اعتمادی نیست.
    من اکثر اوقات نسبت به آقایون اصلا حس خوبی ندارم. فرق نمی کنه کی باشه! احساس امنیت نمی کنم حتی توی محیطهای اجتماعی و حتی شلوغ. چون فکر میکنم مهم اینه که چی تو فکرشون میگذره. از فکرشون راجع به خودم میترسم. از نگاهاشون. باید بگم از جوونا و مجرد ها کم تر ترس دارم.
    البته گاهی سعی می کنم حسای بدم رو کنترل کنم!
    بیشتر اوقات ازشون متنفرم! یه جورایی اگه بخوام موقعیت بد این روزهام رو توصیف کنم باید بگم که توی یه حالتی بعد از گریه ام. یعنی گریه رو رد کردم. اون وقتی که آدم بدترین شرایط زندگیشو داره ولی میدونه گریه دردی ازش دوا نمیکنه!
    البته گاهی جلوی آیینه یا جایی که تنهام با شخصی که روزگارم رو سیاه کرد و رفت صحبت میکنم. دعوا میکنم . تلخ میخندم. حالش رو میگیرم. طعنه میزنم و... تا اشکم در میاد. بعد راجع به اعتماد احمقانه و بی پشتوانه ام وحتی اعتمادی که از روی شناخت محکمی نبود فکر میکنم!
    بعد لیاقتم فقط فحش به خودم و همین حال و روز میشه! و... و کلی غم و غصه و مشکل!
    داستان کلی زندگیم یه جورایی مثله شعر آهنگ مرداب گوگوشه!
    از یه لحاظایی هم مثل شعر آهنگ رابطه ی شادمهر!
    و...
    لطفا جواب بدید!
    یه وقتایی تصمیم میگیرم که خوبه خوب باشم.غصه نخورم و قوی باشم! تا چند روز خوبم. اما اگه یاد یکی از غصه هام بیوفتم انقدر داغون میشم که توان نشستنم در خودم نمیبینم.
    اغلب دلم ناچارن فقط تنهایی میخواد و صحبت کردن رو دوست ندارم. ولی وقتی فرصت نوشتن به خودم میدم (اونم به زور )یا قلم میاد دستم دیگه زمین گذاشتنش با خداست.
    من مشاوره ی حضوری هم رفتم . اما از عوض کردن شخص مشاوری که کل زندگیم رو گذاشتم کف دستشون بیزارم. اما وقتی هم که ضعف هام رو می فهمن دیگه نمی تونم بهشون اعتماد کنم. یه دفعه دیگه نمی خوام برم. آخه واسه ی چند صد نفر از مشکلاتم حرف بزنم. چند بار زندگیم واسم دوره بشه؟ آخرین مشاورم که خانوم بودن از صحبت کردن باهاشون حس خوبی داشتم. اما یه نفر بهم گفت اعتماد نکنم. چون تو محیطی که هستم وارد پرونده ام میشه و برام میشه یه سوء سابقه! نظر شما چیه دوستان! ؟
    سلام
    یکی از مهم ترین اصول یک متخصص روان رازداری هست
    تمام اطلاعاتی که در پرونده شما باشه پیش متخصص باقی میمونه و برای محیط تحصیلی و کاریتون هم مشکلی پیش نخواهد اومد
    یک متخصص روانشناس یا روان پزشک تنها در صورتی حق افشای اطلاعات مراجعش رو داره که خطری برای تهدید وجود داشته باشه ( مثلا فرد در جریان مشاوره برنامه این رو داشته باشه که فردی رو به قتل برسونه ...یا مواردی شبیه این)
    ازمونهای شخصیت خوبی وجود دارند که میتونند به شما در داشتن یا نداشتن اختلالات و یا اشکالاتی در شخصیت و یا سلامت روان اطلاعات خیلی خوبی بدن
    اما معمولا متخصصان روان این ازمونها رو بعد از مصاحبه و با توجه به اطلاعاتی که بدست میارن میگیرن
    میتونم در گرفتن آزمون مورد نظر کمکتون کنم
    فقط لطف کنید و مشکلتون رو کامل توضیح بدید

  20. کاربران زیر از yahoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    منم ممنونم از بابت حس لطفتون

    دست مدیریت ارشد سایت درد نکنه


    بله! دست ایشونم درد نکنه!
    حتما متوجه فعالیت های شما بودن!

    موفق باشید!

  22. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Bita moein-Moshaver نمایش پست ها

    سلام عزیزم
    من در خدمتم امیدوارم بتونم کمکی بکنم
    ویرایش توسط ADAMEKHOOB : 08-17-2014 در ساعت 05:39 PM

  23. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط parissad نمایش پست ها
    سلام دوست خوبم گاهی ما ادما توی یک راهی میافتیم که خودش به سلامت روح وروانمون لطمه میزنه چرا از مشکلات روحی میترسی ودنبال علائمش در وجود خودت میگردی مشکلات روحی چه در فردی وجود داشته باشد وچه نداشته باشد در اثر مشکلات وعوامل محیطی کم و زیاد میشود شما بهتر است به جای اینکه دنبال بیماری بگردی دنبال راههای شاد زیستن راههای موفقییت راه وروشهای کاهش استرس بگردی اینها بهت کمک میکنه که به بیماری روحی مبتلا نشی یا اگه علائم جزئی داری درمان بشی بیماریهای روانی طیف گسترده ای دارند گرفته از یک اضطراب ناچیز تا هزاران بیماری سخت در ضمن شما اگه به مشاور اعتماد ندارید میتونید اسم واقعیتون رو نگید
    سلام!
    ممنونم که اینجایید!
    درسته! پاسخ من رو حمل بر جسارت یا نفی کردن صحبتتون نذارید.فقط دارم توضیح می دم.
    راستش سالها پیش که مشکلم(بعدها فهمیدم) خیلی کوچیک و عادی بود سعی کردم همین کار رو کنم.نا خواسته ازش یه کوه ساختم.خودمم موندم اون بالا و نتونستم ازش بیام پایین. بعدش طوری سقوط کردم که تا مدتی انگارتو کما بودم.
    اما به نظر خودم داشتم مسائلم رو حل می کردم ...
    هر روز بد تر شدم چون اوضاع بدتر شد. هر روز با تصمیمات خود سرانه ام ضررکردم. نمی دونستم کجای ماجرا ام. درست پیش میرم یا غلط!
    گیج شده بودم. حتی امروز مشکلات بزرگتری تو زندگیم ایجاد کردم.
    فکر می کنم خیلی از بیماری های خطرناک روانی هم از اولش حال بیمار رو وخیم نمی کنن! درسته؟
    ترسم ازینه که درست همون زمانی که فکر می کنم همه چیز درست و خوبه (به خاطر سهل انگاری و بی توجهی امروزم ) فردام وحشتناک تر بشه!و یه مشکل بزرگتر واسه ی خودم درست کنم.آخه هر دفعه این اتفاق افتاده. هر دفعه بدتر از قبل. دیگه بیشترشو نمی خوام!
    میترسم اگه یه روز ازدواجی در کار باشه همسرم با کسی به غیر ازونی که اول پسندید مواجه بشه.
    میترسم اگه تو زمان مادر شدنم اتفاق بیوفته خیلی از آسیبا رو واسه فرزندم به دنبال داشته باشه!
    مهم تر از همه میترسم بازم به خاطر ضعفی که از حالت بیمار گو نه ام پیدا می کنم دوباره ارزش هام رو ندیده بگیرم.
    می دونی دوست من!الان فهمیدم آدم بدون ارزش هاش هیچی نیست. تا حدودی تجربه اش کردم.
    باید محکم ازشون محافظت کنی!
    با هیچ چیزم عوضشون نکنی! حتی با وعده ی خوشبختی!
    ولی بازم به خودم اعتماد ندارم!
    منو لهم کردن! بدجوری!
    حتی دیگه خودمم نمیشناسم! دیگه ببین با بقیه چه حس غریبی دارم!
    ویرایش توسط ADAMEKHOOB : 10-19-2014 در ساعت 06:18 PM

  24. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط yahoo نمایش پست ها
    سلام
    یکی از مهم ترین اصول یک متخصص روان رازداری هست
    تمام اطلاعاتی که در پرونده شما باشه پیش متخصص باقی میمونه و برای محیط تحصیلی و کاریتون هم مشکلی پیش نخواهد اومد
    یک متخصص روانشناس یا روان پزشک تنها در صورتی حق افشای اطلاعات مراجعش رو داره که خطری برای تهدید وجود داشته باشه ( مثلا فرد در جریان مشاوره برنامه این رو داشته باشه که فردی رو به قتل برسونه ...یا مواردی شبیه این)
    ازمونهای شخصیت خوبی وجود دارند که میتونند به شما در داشتن یا نداشتن اختلالات و یا اشکالاتی در شخصیت و یا سلامت روان اطلاعات خیلی خوبی بدن
    اما معمولا متخصصان روان این ازمونها رو بعد از مصاحبه و با توجه به اطلاعاتی که بدست میارن میگیرن
    میتونم در گرفتن آزمون مورد نظر کمکتون کنم
    فقط لطف کنید و مشکلتون رو کامل توضیح بدید
    سلام دوست عزیز!
    ممنونم از پاسختون!
    باید از کجا شروع کنم؟
    ویرایش توسط ADAMEKHOOB : 08-17-2014 در ساعت 06:01 PM

  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ADAMEKHOOB نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز!
    ممنونم از پاسختون!
    باید از کجا شروع کنم؟
    پست قبلتون رو خوندم
    اما برای تکمیلش مشکلتون رو دقیقا توضیح بدید
    از چه زمانی شزوع شده
    آیا مشکلتون در پی اتفاق یا جادثه ای ایجاد شد یا خود به خود و کم کم ایجاد شد
    آیا از زمانی که شروع شده شدت پیدا کرده یا نه
    میخوام بدونم کدوم پرسشنامه رو استفاده کنیم براتون مناسب تره

  26. کاربران زیر از yahoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ADAMEKHOOB نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز!
    ممنونم از پاسختون!
    باید از کجا شروع کنم؟
    سلام
    پست قبلتون رو خوندم
    اما برای تکمیلش مشکلتون رو دقیقا توضیح بدید(اینکه از چه چیزی شکایت دارین...یا چه چیز باعث شده بخواید ارزیابی شید)
    از چه زمانی شزوع شده
    آیا مشکلتون در پی اتفاق یا جادثه ای ایجاد شد یا خود به خود و کم کم ایجاد شد
    آیا از زمانی که شروع شده شدت پیدا کرده یا نه
    میخوام بدونم کدوم پرسشنامه رو استفاده کنیم براتون مناسب تره

  28. کاربران زیر از yahoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    سلام دوست خوبم!
    ممنون که وقت گذاشتین!
    به خاطر دیر پاسخ دادنم عذر خواهی میکنم. به دلیل مشکل در اینترنتم (فکر میکنم) یکی دوباری براتون تایپ کردم اما نشد ارسال کنم. بعد برای مدتی رفتم سراغ ورزش و تفریح مورد علاقم که یه کم و از بعضی لحاظ انرژی های منفی ام رو تخلیه کردم.
    می خواستم زمانی جوابتون رو بدم که خدایی نکرده دوباره اوضاع روحیم نا به سامان میشه که بهتر حال و روزم رو وصف کنم.
    اما امشب به نسبت بهترم خدارو شکر.این روزا خوبم.ترسام رو میذارم کنار گاهی.
    پشت این چهره ی ترسو آدم قوی و با هوش و مثبتی بوده وهست که بیشترین ترسش از غفلت و اشتباه کردنه!حس میکنم از خودم بیشتر از همه تو این دنیا میترسم!
    اگه خود واقعیم بشم آدم قوی ای هستم و مستقل شاید! اینو درونمحس می کنم! ولی از اینکه خودم باشم میترسم! از طرفی فکر می کنم چون دارم از شخصیت واقعیم فرار می کنم انقدر به هم ریختم!
    گرچه بیشتر اوقات حس میکنم شناخت خوبی نسبت به شخصیت واقعیم ندارم.
    نمی خوام دروغ بگم نه به خودم نه به دیگران چه در عمل و چه در رفتارام می خوام صادقانه خودم رو بشناسم.

    سوم راهنمایی یا اول دبیرستان بودم که مشکلات مالی پدرم شروع شد و از یه وضع مالی نسبتا خوب طی چند سال به فقر مالی شدیدی رسیدیم.
    همه چیز هر روز بدتر شد و تقریبا منم ازون به بعد بیشتر شروع کردم به اشتباه کردن و از اشتباهات کوچیک شروع شد و الان باید ببینیدچه زندگی و چه اشتباهاتی دارم !وحشتناکه!!!! (البته میگم. الان که می نویسم حالم خوبه! یا بی غیرت شدم یا آتیش زیر خاکسترم!!!)

    اما عود کردن ونمایان شدن این حال بد از حدود 2 سال پیش بعد از آشنایی با یه آقا پسری شروع شد.به دلایل احمقانه ای تمام زندگیم و حتی راز هایی که به هیچ کس (حتی نزدیکترین و معتمدترین دوستانم که بعد خدا پدر و مادرم بودن)نگفته بودم رو صادقانه بهش گفتم و بعد ازون در طول رابطمون بنده تو وضعیت روحی ضعیف و خورد شده ای به ایشون اعتماد وتکیه کردمو حتی به خاطر عشق دو طرفه ای که حس می کردم ارزشهامو زیر پا گذاشتم به خاطر خودش و دلایل منطقی اش ازین رو به اون رو شدم.واقعا ازین رو به اون رو. یعنی یه آدم دیگه! سخت بود. بعداز 20 و خورده ای سال زندگی.
    و ایشونم کم کم خسته شد و شروع کرد به بد رفتاری و خواست کنار بکشه البته اینطور که میگفت تو اوضاع مالی و شغلی بدی هم قرار داشت.اما به گفته ی خودش من بزرگترین مشکلش بودم. می گفت با اونی که روزای اول دیده بود زمین تا آسمون فرق دارم .خودش خواست ولی یادش رفت. اونجا فهمیدم بازیچه ی دست چه آدم نادون و بی توجه و بی معرفتی شدم! خیلی چیزای دیگه ام فهمیدم و اغلب سکوت کردم.الان فقط میتونم بلند به خودم بخندم و قهقهه بزنم واسه ی این همه حماقت!! از خیلی کارهام و رفتار هام پشیمونم! فقط میتونم بخندمولی تلخا!
    البته البته البته صد در صد بنده هم تقصیر های زیادی رو داشتم. ولی حقم این همه ظلم به اسم عشق نبود خواسته یا نا خواسته(شایدم بود چون مقصر اصلی تو زندگی من خودم بودم).
    البته کم کم و تدریجی رابطمون نابود شد و لی زمانی جدا شدیم که من تقریبا به مرز جنون رسیده بودم.مجبور بودم به خاطر خیانتی که به اعتماد والدینم کردم تنهایی غصه بخورم و نمی تونستم با کسی درد و دل کنم یا مشورت بخوام. خیلی به شخصیتم توهین شده بود. به همه بی اعتماد بودم(حقم داشتم). هیچی نداشتم. صفر صفر بودم. پوچه پوچ!
    قبل از اومدن اون به زندگیم هم زخمای قدیمی ای داشتم! و یه ظلمایی بهم شده بود حتی تو بزرگ سالی! همشو براش گفتم.
    فقط دلم به پاکی قلبم و عزت نفس و پاکدامنی و معتمد بودنم و انسانیت هام خوش بود که اونا رم در طول رابطه ازم گرفت. یه جورایی مثل ضربه ی آخر بود. چنان زد که تا چند وقت هنوز تو کما بودم. تازه فهمیدم چی شده.
    عزت نفس و عفت یه دخترهمه چیزشه!به نظرم اگه از نظر مادی خالی خالی خالی باشه چیزی از دست نداده ولی ... .
    چرا یه عده بدون اطمینان از توان وتصمیمشون قولایی میدن که مردش نیستن بهش عمل کنن. بعد همشو میندازن تقصیر تو. می بخشید از اصل صحبت خارج شدم! اگه بخوام بنویسم تو یه کتابم نمی گنجه جریانات زندگیم. نمی دونم چه قدر بگم. دردام زیاده. اگه توضیح بیشتری لازم بود لطفا باز هم سوال دقیق کنید.
    فقط یه راه فرار ازون وضع بود. قبولیم تو دانشگاه!تازه 21 ساله بودم که وارد دانشگاه شدم! الان بحثم سر اون شخص نیست.مشکلاتم چیز دیگه ای هست. هر کدوم از مسائلی که بهشون اشاره کردم خیلی وسیع و طولانین. راجع بهشون یه دنیا حرف و نظریه و ... دارم. نمی دونم به کدوم اشاره کنم؟ رو هر کدوم تمرکز کنیم یه جای قلبم درد میگیره! من توی کودکی هم تجربه های شرم آور داشتم که تجاوز به حساب نمیان! شاید بشه بی توجهی و حواس پرتی پدر و مادر به حساب آوردشون. با اینکه خیلی عزیز و مهربون و تلاشگرن(در جهت خوشبختی من و خواهرم).

    پس دلایل اینکه حالم این طوری شد با ورود این آقا به زندگیم ایجاد شد. اما به مرور و کم کم
    در طول حدودا 10 ماه از یه آدم نسبتا سالم (با کمی افسردگی و غمگینی و بی برنامه گی و پر از حرف و توانایی و تجربه ...) کم کم تبدیل به یه مریض یا مجنون شده بودم یا دیوانه نمی دونم کدوم لفظ درسته؟ خودم خیلی مقصر بودم اما تنها مقصر نبودم. زیاد از طرفش استرس و فشار روحی تحمل میکردم. خیلی شدید. شبا همش کابوس یا خوابای بد میدیدم. یا تمام اتفاقات و فکرا و فشارای در طول روز میومد به خوابم. از شب تا صب خواب میدیدم. صب خسته بیدار میشدم وباید درس میخوندم. برنامه ی کنکوریمم رو تنظیم کرده بود. ... روزای سختی بود.
    ... خیلی نا گفته دارم که پستم رو از حوصله خارج میکنه...
    معذرت میخوام اما نفهمید چه جواهری رو از دست داد!یه روزی پشیمون میشه از رفتارهاش بامن!
    چند وقت بعد از کنکور رابطمون رو تموم کردیم. پدر و مادرم رو راضی کردم منو ببرن به یه بیمارستان روانی که توسط روانپزشک معاینه بشم. اگه بدونید !!!!! پدر و مادر میشکنن این موقع ها!
    بعد هم چند باری با یه خانوم مشاوری در یه محیطی که همچنان باید درش رفت و آمد کنم در مورد مشکلاتم صحبت کردم. و یه دفعه دوباره نرفتم.

    اخیرابیشتر مشکلاتم اضطراب و بدبینی و وسواس(یه کم بهتر شدم) و بی اعتمادی حتی بیشتر اوقات به نزدیکترین اعضای خونوادم هست.
    ترس از هر لحظه و هر رفتارم و اثری که قراره تو آینده ام بذاره. اینکه گاهی فکر می کنم نه تنها به جمعی که توش حضور دارم حواسم نیست بلکه تو خودم هم نیستم. انگار حواسم به بقیه و نگاهاشونه و توجه شون به من . شاید حتی به طوری که طرف متوجه نشه(زیرکانه)زیر نظر دارمشون (البته بیشتر تو جمع وشلوغی).
    انگار خودم نیستم و همش می خوام با رفتارم دیگران رو به خودم بی تفاوت کنم( از مرکز توجه شدن یا حتی مورد توجه بودن مضطرب میشم) یا شاید رفتاراشون با خودم رو کنترل کنم ولی گاهی اوقات این حس رو دارم که بدتر جلب توجه می کنم.
    دوست عزیز! نمی دونم چقدر مطلب رو رسوندم و به سوالتون درست جواب دادم؟ نمی دونم چقدر و راجع به چه موضوعی باید بیشترصحبت کنم؟ امید وارم پیچیده اش نکرده باشم؟
    اگه بازم توضیحی لازم هست که در انتخاب تست ها کمک کنه لطفا بپرسید!
    الان می خوام تمرکزم سر کلاسای دانشگاهم که از شهریور شروع میشن قوی باشه! کلا سر کلاس از حضور جنس مذکر نا آروم میشم حالا استاد باشه یا دانشجو! بیشتر تمرکزم میره به سمتشون متاسفانه!بیشتر انرژیم هم صرف حالتای دفاعی در مقابل نگاه ها و رفتارا
    میشه. گاهی عاقلانه و آگاهانه کنترل ذهنم رو دارم. اما بیشتر وقتا از خودم میترسم. از تفکرات منفی ای که میاد به ذهنم و از احتمال یا امکان اتفاق افتادشون. بیشتر اوقات مثل یه جور خود آزاری میشن. انگار مخصوصا اما بی اختیارن. گاهی مثله حمله ست. هر چی بیشتر میخوام نیان بدتر و وحشتناکتر و زشتتر میشن! تصورات بدی میاد به ذهنم.
    فکر میکنم انرژی زیاد و تاثیر گذاری درونم دارم که میترسم افکار منفیم رو به واقعیت برسونه. من خیلی از ضعف در مقابل گناه میترسم! خیلی. ولی انگار مخصوصا تفکرات منفی به بدترین شکل هاش به ذهنم میاد که از اتفاق افتادنشون میترسم و خسته ام میکنه.وتمام توانایی های ذهنیم رو مشغول و بی مصرف میکنه. این اتفاق بیشتر در اوقات استراحت و آرامش(مثلا قبل خواب یا موقع نماز یا خوندن درس هایی که به تمرکز احتیاج دارند)میان سراغم یا سر کلاس ویا تو محیط های شلوغ یا اچتماعی. وحتی میترسم با فکرم به دوستان دختر یا حتی خواهرم و مادرم و موفقیت و زندگیشون لطمه بزنم.
    من می خوام از لحاظ تحصیلی و شغلی پیشرفت کنم. باید آدم هوشیاری بشم. باید بتونم در لحظه زندگی کنم...
    متاسفانه اغلب ساعات زندگیم رو تو گذشته ها سیر کردم و یا تو رویای آینده ام بودم. من باید موفق بشم! باید!
    همت و ارادم هم سست شده. تنبل شدم .یه مشکل بزرگ دیگه ام اینه که دیگه بیشتر اوقات انگار تو باغ نیستم. تیز نیستم. و فکر می کنم به خاطر تمرکز شدیدا ضعیفم هست!
    دوستان عزیزم دوباره همه ی پست هایی که (راجع به 2 تاپیکی که تو سایت گذاشتم ) برام گذاشتید رو مطالعه و جمع بندی می کنم و سعی میکنم به کار بگیرم. yahooی عزیز مایلم هرچه زودتر تست هایی که فرمودید رو انجام بدم تا راجع به سلامت یا وضعیت روانم آگاهی پیدا کنم.
    ویرایش توسط ADAMEKHOOB : 08-22-2014 در ساعت 07:20 AM

  30. 2 کاربران زیر از ADAMEKHOOB بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  31. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    سلام
    تا اندازه زیادی متوجه مشکلتون شدم
    شما پرسشنامه میلون رو از یکی از سایت های زیر دانلود کنید
    نرم افزارش روی سیستمتون نصب خواهد شد
    به سوالات پرسشنامه که جواب دادید نرم افزار به شما یک پروفایل ( نمودار نتایج) خواهد داد
    لطفا اون رو ذخیره کنید و برام بفرستید
    تا نتیجه رو بهتون بگم
    در ادامه اگر مایل بودید میتونیم با توجه به نتایج پروفایلتون درمان طرحواره یا CBT رو با هم شروع کنیم
    اگر از این درمان رضایت داشتید میتونید حضوری جایی مراجعه کنید و ادامه بدید
    این رو دانلود کنید لطفا
    دانلود نرم افزار فارسی MCMI-III
    نرم افزار فارسی آزمون (تست) روان شناسی میلون MCMI-III - نیروسافت
    یا از این سایت
    دانلود

  32. 2 کاربران زیر از yahoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط yahoo نمایش پست ها
    سلام
    تا اندازه زیادی متوجه مشکلتون شدم
    شما پرسشنامه میلون رو از یکی از سایت های زیر دانلود کنید
    نرم افزارش روی سیستمتون نصب خواهد شد
    به سوالات پرسشنامه که جواب دادید نرم افزار به شما یک پروفایل ( نمودار نتایج) خواهد داد
    لطفا اون رو ذخیره کنید و برام بفرستید
    تا نتیجه رو بهتون بگم
    در ادامه اگر مایل بودید میتونیم با توجه به نتایج پروفایلتون درمان طرحواره یا CBT رو با هم شروع کنیم
    اگر از این درمان رضایت داشتید میتونید حضوری جایی مراجعه کنید و ادامه بدید
    این رو دانلود کنید لطفا
    دانلود نرم افزار فارسی MCMI-III
    نرم افزار فارسی آزمون (تست) روان شناسی میلون MCMI-III - نیروسافت
    یا از این سایت
    دانلود
    مجددا سلام! واقعا سپاسگذارم از توجه و کمکتون! نرم افزار رو دانلود کردم.
    چند تا سوال داشتم. ممکنه از طریق پیام خصوصی مطرحشون کنم؟

  34. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    2482
    نوشته ها
    111
    تشکـر
    19
    تشکر شده 51 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    بله
    بفرمایید

  35. کاربران زیر از yahoo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  36. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5223
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    204
    تشکر شده 20 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام!لطفا در اسرع وقت جواب بدید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط yahoo نمایش پست ها
    بله
    بفرمایید
    دو تا پیغام خصوصی براتون فرستادم. امیدوارم به دسستتون رسیده باشه !

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد