نمایش نتایج: از 1 به 34 از 34

موضوع: توهم شوهر

10756
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    توهم شوهر

    سلام من 32 سالمه کارمندم و یک دختر دو ساله دارم هشت ساله ازدواج کردم از ابتدای زندگی یک سری اختلاف داشتیم چون شوهرم خیلی ادم سخت گیر و مشکل پسنده البته بیشتر تو روابط اجتماعی ولی من برعکس در ضمن من خیلی به خانواده پدری ام وابسته ام .شوهرم در بچگی به دلیل اختلاف پدرش با فامیلشان شهرشان را ترک کرده و در استان دیگر تنها زندگی کرده اند و روابط اجتماعی یا فامیلی نداشته اند به دلایل ارثی و محیطی که من بعدا متوجه شدم نوعی بدبینی شدید به اجتماع و ادمهاش داره و فکر میکنه همه میخوان مسخرش کنن یا اذیتش کنن ازدواج ما هم تو دانشگاه شکل گرفت نه انتخاب خانواده اوایل اوضاع کمی بهتر بود ولی با از دست دادن اولین شغلش بدبینی و حساسیت او هم بیشتر شد تا الان که سه بار شغلش رو از دست داده و دوباره کار پیدا کرده و بیماری روحی اون شدیدتر شده تا جایی که راضی شد پیش روانپزشک بره الان دارو مصرف میکنه ولی فقط کمی ارومتر شده ولی حساسیتهاش سر جاشه و ما خیلی اذیت میشیم البته ادم خشنی نیست و هیچ وقت اسیبی به ما نمیزنه ولی توهم داره اسم بیماریش اختلال هذیانه که با مصرف دارو کمی بهتر شده البته یک ساله دارو میخوره من خیلی صبورم و خیلی مراعاتش میکنم و کمکش کردم ولی جدای اذیتهاش و گیر دادنهاش و بدبینیهاش الان که میگه کسی از خانوادت حق ندارن خونه من بیان من هم خونه اونا نمیرم دیگه صبرم لبریز شده اونا تنها دلخوشیمن همیشه بعد از دیدن اونا یه دعوایی تو خونه راه مینداخت که چرا بابات اینو گفت چرا اینطوری نشست چرا اب دماغشو کشید منطورش چی بودو...الان هم که میگه نمیخوام دیگه رابطه ای با اونا داشته باشم خیلی وقتا به طلاق فکر میکنم الان خانوادم هم میگن جدا شو نمیدونم چیکار کنم خیلی ادم ترسو و وابسته ای هستم قدرت ریسک اصلا ندارم به خاطر دخترم هم بیشتر مرددم موندم با این شرایط که هر روز یه چیزی بهش اضافه میکنه بمونم زندگی کنم یا جدا بشم تو رو خدا منو راهنمایی کنین در ضمن اصلا کسی نیست که به حرف کسی گوش بده و روی تصورات و ذهنیات منفی و اشتباهش با تمام وجود پافشاری میکنه همیشه هم رفتار زشت و بی ادبی و توهین امیز داره توجیهش هم اینه که اونا به من بی احترامی میکنن من هم مجبورم اینطوری رفتار کنم در حالی که کسی به اون بی احترامی نمیکنه.

  2. 2 کاربران زیر از نسیم 12 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5578
    نوشته ها
    9
    تشکـر
    0
    تشکر شده 16 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام تصمیم گیری واقعاسخته دخترت ازین وضعیت اذیت نمیشه؟بنظرم یه مدت ترکش کن شاید اخلاقش نسبت به شمابهتر بشه یا به طلاق تهدیدش کن شاید چون میدونه شما ادمی نیستید که بخاین ازش جدا شید این براش یه شوک باشه

  4. کاربران زیر از سعیده ش بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    خب این به خود شما مربوط میشه که بخوایت با این اخلاق بدش بسازید یا خیر ... ؟

    البته اگه ایشون واقعا" دچار بیماری باشه باید تا جاییکه میتونید و بهتون اجازه میده بهش کمک کنید

    ولی اگه اتفاقی نیفته مسلما" شما عمرتونو دارید تلف میکنید ...

    و با حالتی که داره شاید درآینده به شما و دخترتون بعنوان یک تهدید نگاه کنه و بهتون آسیب برسونه ...

    پس در این مورد مشاوره کنید و نظر دیگران رو بدونید و جوانب رو بسنجید تا تصمیم درست و مناسبی رو اتخاذ کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    ممنون از راهنماییتون
    من با دکترش صحبت کردم واقعا این بیماری رو داره و باید دارو مصرف کنه تا الان عرصه رو به ما تنگ نکرده که مثلا جایی نرو یا با کسی رفت و امد نداشته باش من سر کار میرم دخترمو مهد میذارم با دوستام رابطه دارم ولی گیر اصلیش رو خانواده پدری منه که میگه رفت و امد نکنیم چون کلا با هر کی نشست و برخاست میکنه یه حرفی براش درمیاره و نمیخواد باهاش ارتباط داشته باشه کلا از اجتماع میترسه به نظرتون این رفتاراش و بیماریش رو بچم تاثیر میذاره یا نه اخه دخترمونو خیلی دوست داره حیلی وقتا از دست قدر نشناسیش و رفتاراش و توهماتش انقدر خسته و عاصی میشم که تصمیم قطعی برای طلاق میگیرم ولی بعد به خاطر دخترم صبر میکنم البته همه اینا بین خودمه به اون چیزی نمیگم لطفا مشاورین محترم راهنماییم کنید.

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    هيچ وقت بخاطر كسي مادرو پدرتو از خودت نرنجون هيچ وقت

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    ممنون از راهنماییتون
    من نمیخوام اونا رو برنجونم خیلی دوستشون دارم خیلی زحمتمو کشیدن ولی چیکار کنم شوهرم خیلی اذیتشون میکنه خیلی بهشون بی احترامی میکنه الان هم میگه خونه من نیان به خاطر این کاراش ازش متنفر شدم اخه اونا هیچ تقصیری ندارن بی غرض میگم اینه که توهم داره خیلی تحت فشارم بابام میگه اگه خودتون خوشید ما مهم نیستیم زندگیتو بکن اگه خودت خوش نیستی همه جوره کنارتیم تا جدا بشی فقط اینا نیست رفتارش با من هم خوب نیست همش منو میرنجونه چون ادم بدبین و منزوی و سخت گیریه اصلا بلد نیست خوشی کنه بخنده .سوالم اینه من به خاطر دخترم بمونم و تحمل کنم یا اصلا شاید جدا بشم برای دخترم هم بهتر باشه خیلی فکر میکنم ولی به جایی نمیرسم ادمیم که به سختی شرایطمو تغییر میدم احتیاج دارم کسی دستمو بگیره
    روانشناسان محترم لطفا منو راهنمایی کنین

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5476
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    22
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نسیم جان منم تقریبا با تو همدردم بعضی از جمله هاتو اصلا انگار من به جای تو نوشتم با این تفاوت که شوهر من کلام اول به دوم حرف طلاق میزنه ،این بار دیگه منم راضی شدم ولی به خاطر پسرم کوتاه اومد ،منم تنها دلخوشیم خانوادمن دوری ازشون سخته برام ،با خانواده ی خودشم کات کرده ،تنهایی ازارم میده ،ولی اون میخواد فقط خودمون باشیم،هم بهش وابسته ام هم کاراشو حرفاش ازارم میده ،نمیدونم چکار کنم ،اگه مشاورا راهنمایی کنن ممنون میشم ببخش که تو پست شما منم سر درد دلم باز شد

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام هستی جان از اینکه تو هم تو شرایط مشابه منی متاسفم .میخواستم ازت بپرسم شوهرت به دلیل خاصی از همه دوری میکنه و منزوی شده یا مثل شوهر من مشکل روحی داره و تو چطور باهاش تا میکنی لطفا از تجربیات خودت بهم بگو من که واقعا کم اوردم فقط دارم تحمل میکنم اون علاقه اولم کاملا از بین رفته خیلی بی انگیزه شدم تو فکر میکنی طلاق بهترین راهه یا تحمل؟

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5476
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    22
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نسیم جان ، همسر من زود رنجه هر چیز کوچیکی ناراحتش میکنه ،تا مدت ها در موردش حرف میزنه و ازارم میده رفتار بقیه رو ،حرفاشونو بد برداشت میکنه ،بعد به بد ترین شکل تلافی میکنه ولی بازم دنبالشو میگیره ،نمیگم بقیه هیچ تقصیری ندارن ولی اون همه چیزو بزرگ میکنه ،یه عالمه کینه تو دلس داره ، البته بد از یه مدت که خوب داغونم میکنه وعذابم میده کوتاه میادو سرم منت میزاره که به خاطر تو کوتاه اومدم ،همیشه تقصیرارو به گردن من و بقیه میندازه ،انگار خودش گل بی خاره ،من حتی جرات نمیکنم بهش بگم بره دکتر میدونم اصلا قبول نمیکنه ،من دیگه هیچ امیدی ندارم زندگی برام کسالت باره ،،فقط پسرم باعث میشه گاهی لبخند بزنم اگه اون نبود حتما اینبار دیگه جدا میشدم.

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5476
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    22
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    منم از جدایی و طلاق میترسم وگرنه تا قبل از اینکه بچه دار بشم باید جدا میشدم دوسش دارم هنوز ولی گاهی فکر میکنم این عشق نیست وابستگیه ،خانواده ی منم میگن اگه خودتون خوش باشید عیبی نداره ،ما میایم تو رو میبینیم ،ولی اخه منم ارزو دارم باهاشون رفت و امد کنم ، اونا هر جا گاری از دستشون اومد ه واسه ما کردن ،شوهرمم وقتایی که خوبه جبران میکنه ،ولی وقتی بد میشه هر چی به دهنش میاد میگه ،همه چیزو خراب میکنه منم مثل تو واقعا سر دوراهیم گاهی میگم از این همه غم فرار کنم جدا شم ازش ولی بعدش نگام که میفته به پسرم پشیمون میشم میگم اینده ی بچه م خراب مبشه نمیخوام بابا بالای سرش نباشه و بعد از چند سال مادرش کنارش نباشه ،فکر کنم راه درست اینه گه از خودمون بگذریم و بی خیال همه بشیم فکر گنیم توی یه کشور غریب داریم زندگی میکنیم

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5476
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    22
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    اضافه کنم همسر من بر عکس شوهر تو خشنه ،جدیدا دست بزن هم پیدا کرده و جلوی بچه منو کتک میزنه ، گاهی هم چاقو بر میداره میگه خودمو میکشم یا منو تهدید میکنه پسرم خیلی میترسه ،میترسم اسیب ببینه ،نمیدونم اینا بیماری حساب میشه یا نه ،وقتایی هم که با هم مشکلی نداریم خیلی مهربون میشه کاش مشاورا بهم بگن همسرم بیماره یا نه

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4267
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    128
    تشکر شده 46 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام طلاق همیشه آخرین راهه ولی متاسفانه دیگه تو جامعه امروزی ما اولین راه محسوب میشه چون اولش فکر میکنیم با طلاق مشکلات مون حل میشه ولی اینو در نظر داشته باشین که مشکلات زیادر دیگه ای رو پیش رو خواهید داشت هم برای خودتون و هم برای دختر نازنین تون . عزیزم به گفته خودتون همسر شما بیماری روحی دارین پس باید توجه کنین که این کارها و محدودیت ها از عمد نیست و شما و دخترتون رو زیاد دوست داره شما باید زیاد بهش اهمیت بدین و احساسات واقعی و قلبی خودتون رو نشون بدین چون اون نمی خواد شما رو از دست بده بنابراین می خواد شما رو از خونواده تون جدا کنه تا رابطه شما حفظ بشه بهش کمک کنید حتی شده به خاطر دخترتون و زندگی خوبی که پیش رو دارین .انشاالله

  15. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام دوستان
    متاسفانه تو مملکت ما انقدر طلاق سخته و عواقب بعدیش ادمو میترسونه و ما رو مجبور میکنه که به همچین شرایط سختی تن بدیم .ومجبور به تحمل شرایط فعلی بشیم.شوهر من با خانواده ی خودش رابطه ی خوبی داره من 1 تصمیمی گرفتم:منم میخوام همون رفتاری که اون با خانواده ی من داره منم با خانوادش داشته باشم با اینکه من خانوادشو دوست دارم برخلاف همیشه دیگه حونشون نرم.به نظرتون متوجه رفتار بدش میشه یا فکر میکنید بدتر میشه؟؟؟؟؟؟؟

  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5476
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    22
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    دوباره سلام نسیم جان ،شاید فکر خوبی باشه ،ولی شایدم لج کنه و رفتارشو بدتر کنه ،ولی به نظرم بهتره این گارو نکنی تو حداقل اونارو داری که باهاشون رفت و امد کنی واگه باهاشون کات کنی ،تنها تر از این میشی ،ولی به جاش با زبون خوش بشین باهاش حرف بزن بگو همونجور که تو دوست داری با خانوادت معاشرت کنی ،منم دوست. دارم با همسرم نه تنها ،با خانوادم معاشرت کنم.اما متاسفانه همسر من با خانواده ی خودشم رابطه نداره ومن نمیتونم از این روش هم استفاده کنم

  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5762
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    من به تازگى نامزديمو بهم زدم و دليل جداييم دخالتاى خانوادهء نامزدم بود، من هميشه فكر ميكردم خونوادش قابل اعتمادن و ميتونم ازشون كمك بخوام اما اشتباه ميكردم، اونا از اعتماد من سوءاستفاده كردن و از آب گل آلود ماهى گرفتن و رابطهء ما رو بهم زدن، به نظر من هيچ كسيو به خونوادهء خودتون ترجيح نديد و كسى كه هم خون شما نيست ١٠٠٪ قابل اعتماد نيست. شما هميشه به رابطه و حمايت خونوادهء خودتون نياز داريد

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    عزیزم هستی جان حرف زدن با اون اصلا فایده ای نداره راهی که هزار با رفتم و هیچ فایده ای نداشته ادم خودخواهیه فقط به خواسته خودش اهمیت میده اونم بر اساس توهماتش این تصمیما رو میگیره و بهشون یقین داره این سری که گفت نمیخوام دیگه با خانوادت رابطه داشته باشم منم گفتم پس منم دیگه اونجا نمیام اونم گفت نیا مهم نیست تو میگی لااقل اونا رو داشته باش ولی اینجوری خیلی حرص میخورم هر چی اون میگه و میخواد بشه لااقل اونم کمی حرص بخوره تنها بره چون من همیشه باهاش میرفتم مخصوصا که دخترم هم کوچیکه بدون من جایی نمیره لااقل دلم کمی خنک بشه نه اون بیاد نه من میرم

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5476
    نوشته ها
    26
    تشکـر
    22
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نسیم عزیز من کاملا درکت میکنم ،چون همسر منم هر چی خودش برداشت کنه همونه دیگه حرف هیچکس براش مهم نیست اونم همیشه به من میگه مهم نیست بخوای با خانواده ی من رفت و امد کنی یا نکنی . بازم خوبه تو شاغلی حداقل با همکارات معاشرت داری و شغلت نیمی از وقتتو پر میکنه و کمتر تنهایی تا غصه بخوری ،ولی من تمام روز تنها تو خونه ام و خیلی فکرو خیال میکنم ،دیگه نمیدونم چی بگم فقط دعا میکنم خدا بهمون صبر و تحمل بده و اخلاق شوهرامونو خوب کنه. من دیگه توان ندارم باهاش بجنگم و هر چی بگه کوتاه میام تا پسرم اسیب نبینه روی تمام ارزوهام یه خط قرمز میکشم

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4839
    نوشته ها
    1,260
    تشکـر
    920
    تشکر شده 1,137 بار در 614 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط نسیم 12 نمایش پست ها
    ممنون از راهنماییتون
    من نمیخوام اونا رو برنجونم خیلی دوستشون دارم خیلی زحمتمو کشیدن ولی چیکار کنم شوهرم خیلی اذیتشون میکنه خیلی بهشون بی احترامی میکنه الان هم میگه خونه من نیان به خاطر این کاراش ازش متنفر شدم اخه اونا هیچ تقصیری ندارن بی غرض میگم اینه که توهم داره خیلی تحت فشارم بابام میگه اگه خودتون خوشید ما مهم نیستیم زندگیتو بکن اگه خودت خوش نیستی همه جوره کنارتیم تا جدا بشی فقط اینا نیست رفتارش با من هم خوب نیست همش منو میرنجونه چون ادم بدبین و منزوی و سخت گیریه اصلا بلد نیست خوشی کنه بخنده .سوالم اینه من به خاطر دخترم بمونم و تحمل کنم یا اصلا شاید جدا بشم برای دخترم هم بهتر باشه خیلی فکر میکنم ولی به جایی نمیرسم ادمیم که به سختی شرایطمو تغییر میدم احتیاج دارم کسی دستمو بگیره
    روانشناسان محترم لطفا منو راهنمایی کنین
    باهاش صحبت كردي ؟ بشين باهاش حرف بزن منطقي بگو از اين از اين از اين رفتارت خسته شدم و به اين دلايل ميخام تصميم بگيرم جدا بشم بگو خواستم نظر تور و بدونم ايا زندگيتو دوست داري ايا دخترمونو دوست داري حاضري كنار بياي بخاطر زندگيمون من تا الان صبرو گذشت داشتم بخاطر اينكه زندگيمو دوست داشتم الانم ميخام راهخي رو انتخاب كنم كه دخترم تواين زندگي ضربه نخوره اون گناهي نداره بگو ميخام بهت فرصت بدم اگه هستي يا علي اگه نه خداحافظ

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    اره عزیزم باهاش صحبت کردم مرغش ی پا داره اتفاقا این سری بعد دو سال عید فطر راضی شد بیاد خونه بابام اینا باورتون نمیشه بابام خودش رفت دنبالش دیگه مادرم اینا سفره بندازن زیرش اینو بندازن جلوش اینو بزارن بردنش باغشون گردوندنش دیگه سنگ تموم گذاشتن بابام کار و مغازه رو تعطیل کرده بود در خدمت اقا بود تا شاید کینه های بیخودشو فراموش کنه ولی نمیدونید چیکار میکرد با ی من عسل هم نمیشد خوردش اصلا با کسی حرف نمیزد از جاش ت************ نمیخورد چشماش انگار داشت از حدقه درمیومد زیر لب فحش میداد همش متلک مینداخت اخرشم با کلی بی احترامی و بی حرمتی که همه متوجه شده بودن منو جلو همه تحقیر کرد و پاشدیم اومدیم انقدر عصبی و ناراحت بودم که اگه خدا انقدر صبور خلقم نکرده بود ی کاری دست خودم یا اون داده بودم تازه برگشتیم گفت دیگه تموم شد از این به بعد نه من خونه اونا میرم نه اونا حق دارن بیان دخترمم حق نداره بره اونجا داشتم شاخ درمیاوردم همه بی ادبی رو این کرده اونوقت شاکی هم بود بعد از چند روز که اصلا یک کلمه باهاش حرف نزدم تونستم کمی اروم بشم اومدم خیلی اروم باهاش حرف زدم گفتم میخوای چیکار کنی این زندگی به دردمون نمیخوره اونا که این همه بهت رسیدن در خدمتت بودن چرا اینکارو کردی گفت بابات از اولی که من اومدم شروع کرد به بالا کشیدن دماغش میخواست با این کارش به من تهمت بزنه که معتادی !!!!!! داداشت زیر لب میگفت تو چی میگی تو که چیزی نداری !!!!! اونوقت داداشم سیزده سالشه خیلی هم پسر ماهیه خلاصه که با همچین ادم مریضی چه صحبتی کنم چی بهش بگم که تو ذهن بیمار و سیاهش جا بشه شما نمیتونید درک کنید چی میگم باید باشید و ببینید برای چیزی که وجود خارجی نداره دعوا و بداخلاقی راه میندازه چی رو میخوای درست کنی؟؟ گفت یا خودتون رو تغییر بدید یا من دیگه از این به بعد خودمو کنترل نمیکنم و شاید دعوا بشه یا اصلا نبینمشون گفتم ما نمیتونیم خودمونو عوض کنیم پس من میخوام ازت جدا بشم گفت باشه به سلامت گفتم حاضری به قیمت از هم پاشیدن زندگیمون این قضیه مسخره رو ادامه بدی گفت اره بهم بی احترامی شده منم کوتاه نمیام الان از اون موقع حرفی باهم نمیزنیم در حد اره و نه نوک زبونی برای همین میگم طلاق بگیرم یا نه به خاطر دخترم تحمل کنم تازه بیچاره پدر مادرم خیلی غصه میخورن.

  22. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    شماره عضویت
    4541
    نوشته ها
    192
    تشکـر
    3
    تشکر شده 28 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام نسیم و هستی عزیز
    برای هردوتون واقعا ناراحت شدم...براتون دعا میکنم به خدا توکل کنین چرا که تنها با یاد اون دل ها آرامش میگیره....
    فقط یه سوال داشتم از شما چون در شرف ازدواجم ببخشین میخاستم بدونم نحوه ی آشناییتون چجوری بوده؟قبل از ازدواجتون چقد از هم شناخت پیدا کردین؟پیش مشاوره قبل از ازدواج هم رفتین یا نه؟
    نسیم جان و هستی جان لطفا هردوتون جواب بدین خیلی ممنون میشم

  23. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام مانیا جان
    من تو دانشگاه باهاش اشنا شدم من خانواده نسبتا سطح بالایی داشتم از لحاظ فرهنگی تحصیلات سلامت اخلاق وبه خاطر همین دید عمیقی نسبت به مسایل نداشتم یعنی با ادمای بد مواجه نشده بودم بعد بچه بودم یعنی اصلا نفهمیدم چی شد شوهرم 6 سال از من بزرگتر بود بعد از اشنایی چشم و گوشم کر و کور شده بود وقتی اومدن خواستگاری خانوادم مخالفت کردن چون اونا خانواده شون ی فرهنگ دیگه داشتن از لحاظ مالی خیلی پایینتر بودن فامیلاشون از لحاظ تحصیلات و غیره قابل قیاس نبودن ولی من خودشو دوست داشتم وقتی اومد خواستگاری هیچی نداشت هیچی فقط ی شناسنامه من خواستگارای خوبی داشتم موقعیتهای خیلی خوبی داشتم هم خانوادم وضع مالی خوبی داشتن هم بی عیب و نقص بودیم خودم هم کارمند بودم سن کمی هم داشتم 23 سالم بود ولی نمیدونم چرا چشمم کور شده بود گوشم کر حتی تو دوره اشنایی چند مورد پیش اومد که رفتارای غیر معقول و عجیب داشت ولی من خیلی احمق بودم خلاصه بابام اینا رضایت دادن گفتن جوونه دلش میمونه پیشش ولی ای کاش میزدن تو دهنم ای کاش هیچ وقت موافقت نمیکردن من خیلی کارا به خاطرش کردم ولی اون ادم خیلی قدر نشناسیه الان به جایی رسیدم که از اون عشق و علاقه هیچی برام باقی نمونده هیچی تو رو خدا شرایط دیگه رو هم در ازدواج ملاک قرار بدین نه فقط دوست داشتن مخصوصا نوع تربیت نوع خانواده شرایط مالی عقده ای نباشه که بخواد با کوچیک کردن دیگران خودشو بکشه بالا خانواده خیلی مهمه خیلی.امیدوارم تو همه اینا رو در نظر بگیری عزیزم.

  24. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5921
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    به نظر من اگه از بتونين چند وقتي شرايط زندگيتون باب ميل طرف مقابلتون كنين
    نه اينكه به حرف همسرتون گوش كنين نه..!
    مثلاً اگه براتون ممكنه يه چند وقتي از شهر محل اقامتتون مهاجرت كنين
    ببين تو شرايط و موقعيت جديد چطور خودشون و با شرايط وفق ميدن
    ميتونن از پس كار و زندگي بر بيان
    الان دوره ايي كه موضوع طلاق در جامع پذيرفته شده اما هنوز مشكلات بعد از طلاق براي خانم ها وجود داره
    تا اونجايي كه ميتونين سعي كنين همسرتون رو تربيت كنين و نگه دارين
    اما ادم يه بار زندگي ميكنه اگه ميبينين واقعاً حروم كردن وقت و زمانه حتماً طلاق بگيرين

  25. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    راستش بعد از اینکه کارش رو به خاطر همین اخلاقای گندش از دست داد بعد از چند ماه بیکاری که نتونست کار جدیدی پیدا کنه مجبور شدیم شهرمونو عوض کنیم و الان اومدیم کرج دو سال و نیمه بهد از اسباب کشی و مهاجرت به این شهر اوضاعمون بدتر شد حال روحی اون هم بدتر شد و مجبور به خوردن دارو خلاصه که فکر نمیکنم راه حل خوبی باشه حداقل برای ما بعدشم من همه کار براش کردم در برابر همه مشکلات استادم کمکش کردم ولی اون هیچ وقت قدر منو نمیدونه و به هر بهونه ای میگه برو خونه بابات همتون مثل همین مثلا همین چند وقت پیش که خواهر مجردش اومد دو ماه اینجا موند من دیگه خسته شدم از مهمونداری بهش گفتم چه خبره مهمون ی روز دو روز نه دو ماه دیگه برگرده خسته شدم استقلال زندگیم از دستم رفته گفت شرمنده خونمه میخوام هر وقت دوست داشتن هر چه قدر خواستن بیان بمونن خلاصه اخرش میدونی چی گفت گفت دوست نداری برو خونه بابات ما اینطوریم یعنی حاضره به خاطر خواهرش منو از خونه بیرون کنه من یاد نگرفتم بی ادبی به مهمون کنم اون حتی اجازه نمیده من ی روز خونم مهمون و خانوادمو بیارم اون وقت از خودشون دو ماه میاد میمونه اونم با تحقیر من شما بگید انصافه نمیدونم چه تصمیمی بگیرم موندم

  26. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2062
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    1
    تشکر شده 22 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام نسیم جان همسر خواهر من هم همین بیماری رو داشتند خواهرم ازش 2 تا بچه داشت بخاطر بچه هاش 13 سال تحملش کرد ولی شوهرش خوب نشو و حتی پیگیر درمانش هم نشد و هی پای طلاق می رفتند و باز خواهرم بخاطر بچه هاش کنار می اومد ولی کار به جایی رسید که بچه هاش هم رفتارهای پدرشون رو تکرار می کردند پسرش وسواس و حساس و بدبین شده بود که آخرش خواهرم طلاق گرفت چون واقعا رو بچه هاش تاثیر منفی داشت الان به خودت فکر کن به بچه ای که باید تو این شرایط سخت زندگی کنه خودت براش انتخاب کن ببین در کنار این پدر باشه خوشبخته یا نباشه البته طلاق و جدایی رو بذار برا موقعی که همه تلاش تو برا بهتر شدن همسرت کرده باشی تا وقتی تو آینده به الانت که نگاه کنی ای کاش نگی و افسوس نخوری فراموش نکن که خدا همیشه هوامون رو داره به خودش توکل کن
    امضای ایشان
    مصیبت آدمی به اندازه صبر اوست
    پس هر وقت در مصیبتی گرفتار شدید صبر کنید
    و با ناله و شیون پاداش پایان صبرتان را از بین نبرید
    امام علی(ع)

  27. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام سوگند جان ازت سوالی دارم شوهر خواهرت هم بیماری روحی داشت یعنی دکتر اصلا نرفته بود دارو چی دارو نمیخورد؟؟؟ خواهرت که طلاق گرفت حضانت بچه ها رو گرفت اگه گرفت چطوری با استناد به مشکلات اخلاقی شوهرش یا نه؟؟؟؟ الان چند وقته طلاق گرفته الان گه جدا شده اوضاش چوره اعصابشون راحتتره تنها زندگی میکنن ؟؟؟؟ لطفا بیشتر باهام حرف بزن من واقعا میخوام تصمیم بگیرم میخوام همه جوانبو در نطر بگیرم .

  28. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط نسیم 12 نمایش پست ها
    سلام من 32 سالمه کارمندم و یک دختر دو ساله دارم هشت ساله ازدواج کردم از ابتدای زندگی یک سری اختلاف داشتیم چون شوهرم خیلی ادم سخت گیر و مشکل پسنده البته بیشتر تو روابط اجتماعی ولی من برعکس در ضمن من خیلی به خانواده پدری ام وابسته ام .شوهرم در بچگی به دلیل اختلاف پدرش با فامیلشان شهرشان را ترک کرده و در استان دیگر تنها زندگی کرده اند و روابط اجتماعی یا فامیلی نداشته اند به دلایل ارثی و محیطی که من بعدا متوجه شدم نوعی بدبینی شدید به اجتماع و ادمهاش داره و فکر میکنه همه میخوان مسخرش کنن یا اذیتش کنن ازدواج ما هم تو دانشگاه شکل گرفت نه انتخاب خانواده اوایل اوضاع کمی بهتر بود ولی با از دست دادن اولین شغلش بدبینی و حساسیت او هم بیشتر شد تا الان که سه بار شغلش رو از دست داده و دوباره کار پیدا کرده و بیماری روحی اون شدیدتر شده تا جایی که راضی شد پیش روانپزشک بره الان دارو مصرف میکنه ولی فقط کمی ارومتر شده ولی حساسیتهاش سر جاشه و ما خیلی اذیت میشیم البته ادم خشنی نیست و هیچ وقت اسیبی به ما نمیزنه ولی توهم داره اسم بیماریش اختلال هذیانه که با مصرف دارو کمی بهتر شده البته یک ساله دارو میخوره من خیلی صبورم و خیلی مراعاتش میکنم و کمکش کردم ولی جدای اذیتهاش و گیر دادنهاش و بدبینیهاش الان که میگه کسی از خانوادت حق ندارن خونه من بیان من هم خونه اونا نمیرم دیگه صبرم لبریز شده اونا تنها دلخوشیمن همیشه بعد از دیدن اونا یه دعوایی تو خونه راه مینداخت که چرا بابات اینو گفت چرا اینطوری نشست چرا اب دماغشو کشید منطورش چی بودو...الان هم که میگه نمیخوام دیگه رابطه ای با اونا داشته باشم خیلی وقتا به طلاق فکر میکنم الان خانوادم هم میگن جدا شو نمیدونم چیکار کنم خیلی ادم ترسو و وابسته ای هستم قدرت ریسک اصلا ندارم به خاطر دخترم هم بیشتر مرددم موندم با این شرایط که هر روز یه چیزی بهش اضافه میکنه بمونم زندگی کنم یا جدا بشم تو رو خدا منو راهنمایی کنین در ضمن اصلا کسی نیست که به حرف کسی گوش بده و روی تصورات و ذهنیات منفی و اشتباهش با تمام وجود پافشاری میکنه همیشه هم رفتار زشت و بی ادبی و توهین امیز داره توجیهش هم اینه که اونا به من بی احترامی میکنن من هم مجبورم اینطوری رفتار کنم در حالی که کسی به اون بی احترامی نمیکنه.
    سلام
    عزیزمتاسفم از آنچه که خواندم چند تا سوال داشتم که امیدوارم با کمی دقت پاسخ بدی:
    1- سن ایشان؟
    2-مدرک تحصیلی؟
    3-میزان هوش؟
    4-نوع هذیانها(شنیداری-دیداری-گفتاری)؟
    5-میزان و نوع دارو؟
    6- آیا تهدید به کشتن یا خودکشی کرده اند؟
    7- آیا همیشه اینطوریند یا گاهی؟
    8- آیا شده برای چند ساعت یا چند روز کاملا عادی باشند؟
    9- در دوران دوستی و رابطه قبل از ازدواج چگونه بوده اند؟
    10- سابقه بیماریهای روانی در خانواده ایشان؟
    با تشکر
    ویرایش توسط فرشاد1020 : 09-03-2014 در ساعت 01:56 PM

  29. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام آقای فرشاد ببخشید من خونه نبودم دیر پاسخ دادم
    اول اینکه ایشون متولد55 یعنی 38 سالشه مدرک فوق لیسانس مهندسی مالی داره الان هم داره برای امتحان دکترا درس میخونه شاید بگم تنها سرگرمیش کتاب خوندن و ساعتها میره کتاب میخونه میزان هوشش هم نمیدونم چنده ولی بد نیست و لیسانسشو دانشگاه تهران خونده زبانش خوبه ریاضیاتش هم همینطور در مورد هذیانهاش دقیق نمیدونم جر کدومه ولی اینطوری نیست که مثلا یه نفر خیالی رو ببینه یا با کسی خیالی حرف بزنه بیشتر رفتارها و حرفها و حرکات ادما رو تفسیر میکنه طوری که ادم شاخ درمباره مثلا چند نمونه شو بهتون میگم یکیش همین توهم دماغ بالا کشیدن که همش میگه همه برای من دماغشونو بالا میکشن منطورشون منم میخوان بگن من معتادم/چرا همسایه چراغ پرنور جلو درش گذاشته میخواد بگه من دزدم/ هر کسی با اون یکی حرف بزنه یواش میگه دارن پشت سر من حرف میزنن /الکی میگه فلان کس داشت زیر زبونی منو فحش میداد و به من بی احترامی میکرد در حالی که من هم اونجام و شناخت کامل به طرف دارم اهل این حرفا نیست و همچین صدایی نشندیم/میگه احساس میکنم دارن پشت سرم حرف میزنن در حالی که تنها تو خونه نشستیم / بچه 3 ساله همسایه تو راهرو حرف بزنه یا خدا نکنه حرف بدی بزنه این تو خونه میگه خانوادش یادش دادن بیاد تو راهرو به ما فحش بده/میگه تو ترسیدی یواشکی داری زندگی میکنی و......
    تا حالا به صورت جدی در مورد خودکشی حرفی نزده فقط یکی دو بار که تو محل کارش یکی از ارباب رجوعا دماغشو کشیده میگفت انقدر اعصابم خرد شده بود همه فهمیدن که داره منو مسخره میکنه کهمیخواستم خودمو از پنجره پرت کنم پایین ولی ادم ترسوییه به خودش اسیب نمیزنه تا حالا رو ما هم دست بلند نکرده
    الان یک ساله دارو میخوره خودش راضی شد بره دکتر نه اینکه بگه من مریضم میگفت ببرم ببینم تو قیافه یا رفتار من چی هست که همه منو مسخره میکنن دکتر بهش گفته اعصابت ضعیف شده تا گارد نگیره ولی به من گفت اسم بیماریش اختلال هذیانه /پیش اگهیش بهتر از اسکیزوفرنیه بهش نگو / اول رسپریدون و اسنترا و بی پریدین داده بود که یک ماه بعد به دکتر گفته بود علایمشو انگار بهش نساخته بود داروهاشو عوض کرد بهش تری هگزیفنیدین. پروپرانول . دولوکسی کپ .بایوپیپرازول/اکثرا روزی سه عدد
    تقریبا سه سال اینطوری حالش بده البته قبلا هر از گاهی ی رفتارایی میکرد ادم شک میکرد ولی چون گذرا بود فراموش میشد منم هیچ اطلاعی راجع به بیماریهای روحی نداشتم که شک کنم بیماره میگفتم اخلاقش اینطوریه شروع حاد شدنش موقعی بود که کارشو از دست داد الان هم که دارو میخوره کمی ارومتره ولی حداقل تماس رو با ادما داره ی جورایی پای همه رو از خونمون بریده البته خانواده خودش رو نه اونا رو دوست داره و میخواد دایم اینجا باشن و مثل ی بچه بهشون وابسته میشه وقتی که میخوان برن میگه تو رو خدا نرین اگه برین من دق میکنم و مسخره بازیای دیگه /گاهی پیش میاد اگه کسی تحریکش نکرده باشه اعصابش خرد نباشه ارومه از هذیانش چیزی نمیگه مشغول خوندن کتابه
    تو خانوادشون پدرش مشکل روحی داشت ولی نه به اون صصورت که دکتر رفته باشه تشخیص علمی داشته باشه ولی کارای عجیب زیاد میکرد من بعد از ازدواج فهمیدم مثلا پسرش تصادف کره بود این رفته بود به طرف گفته بود گذشت نکنید ازش زیاد دیه بگیرید اون خیلی پول داره دروغ میگه ندارم/خودشو با تیغ زخمی کرده بود رفته بود به مردم و پلیس گفته بود اینا میخواستن منو بکشن و تو جوونی چیکار کرده بود من نمیدونم ولی همیشه درگیری و بحث داشتن و....شوهرم پسر بزرگه و پدرش چند ماهه فوت کرده

  30. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلام اقای فرشاد نظرتون چی بود لطفا جواب بدید.

  31. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5842
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    0
    تشکر شده 25 بار در 19 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    سلااام عزیزم
    واقعا متاسف شدم بابت این موضوع
    خاله من بعداز چارده سال از همسرش جداشده...مشکل اونام همینطور بود...شوهرش با خانواده خالم...ینی خاله های دیگم..داییم اصن رفت و امد نمیکرد..همش قهرمیکرد...پدربزرگم،داییم همییشه ایشونو التماس میکردن ک آشتی کنه....
    یادمه ی سال عید ک ایشون قهربود حتی لحظه سال تحویل نیومده بود خونه مادربزرگم..خالمو ب شدت کتک زده بود ک زنگ بزن بگو اونا بیان اینجا..بیان معذرت خاهی...ماهم ب خاطر شرایط خالم رفتیم خونش...
    اگه پدربزرگم اینا یا خاله هام میومدن خونه ما...میگفت چرا اونجا واس ناهار یا شام رفتن ولی خونه ما نمیان ..از من خوششون نمیاد و این حرفا
    خالم ایشونو دوس داشت...بچه هم نداشتن..خانواده همسرش خییلی دخالت میکردن...خیلی پرش میکردن بعدش میفتاد ب جون خاله من...از همه چیش ایراد میگرفت..از اخلاقش..رفتارش از همه چی...میگفت بداخلاقه ب خانواده من نمیرسه ...درصورتی ک ماااشااالا خانوادش هممممه میرفتن اونجا چندروز میموندن...با اینکه تو ی شهر زندگی میکردن...و خاله من باید مث ی خدمتکار دراختیار اونا میبود
    و الان هم از هم جداشدن...خالم میگه راحت شدم ولی خب ب خاطر ی سری وابستگی ها ی کم ناراحته...میگه کاش زودتر اینکارو میگردم...اونموقه جوون تر بودم...شرایط ازدواج داشتم..حداقل ارامش داشتم...فکرم راحت بود
    اگه شما تصمیم ب جدایی گرفتی باید دخترتونو در اینده زود قانع کنی ک فردای روز نگه چرا جدا شدی...مث خیلی از بچه هایی ک وقتی ب سن بالاتری میرسن این حرفو ب مادر میزنن و کدورت ایجاد میشه...باید شرایط کاملا واس ایشون توضیح داده بشه...
    موفق باشی

  32. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط نسیم 12 نمایش پست ها
    سلام آقای فرشاد ببخشید من خونه نبودم دیر پاسخ دادم
    اول اینکه ایشون متولد55 یعنی 38 سالشه مدرک فوق لیسانس مهندسی مالی داره الان هم داره برای امتحان دکترا درس میخونه شاید بگم تنها سرگرمیش کتاب خوندن و ساعتها میره کتاب میخونه میزان هوشش هم نمیدونم چنده ولی بد نیست و لیسانسشو دانشگاه تهران خونده زبانش خوبه ریاضیاتش هم همینطور در مورد هذیانهاش دقیق نمیدونم جر کدومه ولی اینطوری نیست که مثلا یه نفر خیالی رو ببینه یا با کسی خیالی حرف بزنه بیشتر رفتارها و حرفها و حرکات ادما رو تفسیر میکنه طوری که ادم شاخ درمباره مثلا چند نمونه شو بهتون میگم یکیش همین توهم دماغ بالا کشیدن که همش میگه همه برای من دماغشونو بالا میکشن منطورشون منم میخوان بگن من معتادم/چرا همسایه چراغ پرنور جلو درش گذاشته میخواد بگه من دزدم/ هر کسی با اون یکی حرف بزنه یواش میگه دارن پشت سر من حرف میزنن /الکی میگه فلان کس داشت زیر زبونی منو فحش میداد و به من بی احترامی میکرد در حالی که من هم اونجام و شناخت کامل به طرف دارم اهل این حرفا نیست و همچین صدایی نشندیم/میگه احساس میکنم دارن پشت سرم حرف میزنن در حالی که تنها تو خونه نشستیم / بچه 3 ساله همسایه تو راهرو حرف بزنه یا خدا نکنه حرف بدی بزنه این تو خونه میگه خانوادش یادش دادن بیاد تو راهرو به ما فحش بده/میگه تو ترسیدی یواشکی داری زندگی میکنی و......
    تا حالا به صورت جدی در مورد خودکشی حرفی نزده فقط یکی دو بار که تو محل کارش یکی از ارباب رجوعا دماغشو کشیده میگفت انقدر اعصابم خرد شده بود همه فهمیدن که داره منو مسخره میکنه کهمیخواستم خودمو از پنجره پرت کنم پایین ولی ادم ترسوییه به خودش اسیب نمیزنه تا حالا رو ما هم دست بلند نکرده
    الان یک ساله دارو میخوره خودش راضی شد بره دکتر نه اینکه بگه من مریضم میگفت ببرم ببینم تو قیافه یا رفتار من چی هست که همه منو مسخره میکنن دکتر بهش گفته اعصابت ضعیف شده تا گارد نگیره ولی به من گفت اسم بیماریش اختلال هذیانه /پیش اگهیش بهتر از اسکیزوفرنیه بهش نگو / اول رسپریدون و اسنترا و بی پریدین داده بود که یک ماه بعد به دکتر گفته بود علایمشو انگار بهش نساخته بود داروهاشو عوض کرد بهش تری هگزیفنیدین. پروپرانول . دولوکسی کپ .بایوپیپرازول/اکثرا روزی سه عدد
    تقریبا سه سال اینطوری حالش بده البته قبلا هر از گاهی ی رفتارایی میکرد ادم شک میکرد ولی چون گذرا بود فراموش میشد منم هیچ اطلاعی راجع به بیماریهای روحی نداشتم که شک کنم بیماره میگفتم اخلاقش اینطوریه شروع حاد شدنش موقعی بود که کارشو از دست داد الان هم که دارو میخوره کمی ارومتره ولی حداقل تماس رو با ادما داره ی جورایی پای همه رو از خونمون بریده البته خانواده خودش رو نه اونا رو دوست داره و میخواد دایم اینجا باشن و مثل ی بچه بهشون وابسته میشه وقتی که میخوان برن میگه تو رو خدا نرین اگه برین من دق میکنم و مسخره بازیای دیگه /گاهی پیش میاد اگه کسی تحریکش نکرده باشه اعصابش خرد نباشه ارومه از هذیانش چیزی نمیگه مشغول خوندن کتابه
    تو خانوادشون پدرش مشکل روحی داشت ولی نه به اون صصورت که دکتر رفته باشه تشخیص علمی داشته باشه ولی کارای عجیب زیاد میکرد من بعد از ازدواج فهمیدم مثلا پسرش تصادف کره بود این رفته بود به طرف گفته بود گذشت نکنید ازش زیاد دیه بگیرید اون خیلی پول داره دروغ میگه ندارم/خودشو با تیغ زخمی کرده بود رفته بود به مردم و پلیس گفته بود اینا میخواستن منو بکشن و تو جوونی چیکار کرده بود من نمیدونم ولی همیشه درگیری و بحث داشتن و....شوهرم پسر بزرگه و پدرش چند ماهه فوت کرده
    سلام

    مرسی عزیز از پاسخت و از قبل معذرت میخوام اگر دیر جواب دادم, چون من معمولا خواهش میکنم جوابها به صورت نقل قول باشه تا من متوجه بشم ولی خوب در مورد شما گلم فراموش کردم. بگذریم

    متاسفم از آنچه که خواندم, ولی خوب حقیقت حقیقته و باید با آن روبرو شد و تصمیم درست و عاقلانه رو گرفت, عزیز متاسفانه همسر شما یک شخصیت پارانوئیده و جامعه گریز و بدبین و تا حدودی شکاک که گاهی مرزش رو از لحاظ بیماری به شخصیت هذیانی نزدیک میکنه( هذیان دیداری مثل اینکه شخصی دماغش رو بالا کشید- یا شنیداری مثل اینکه ناسزا گفت- یا گفتاری که خود بیمار هذیانگویی میکنه)
    متاسفانه این بیماری تا حدودی( بستگی به شدت و ضعف آن داره) قابل کنترل هست ولی درمان خاصی نداره و شرایط بیماری گاهی بدتر و گاهی بهتر میشه.

    هنوز بر سر موارد ارثی بودن(ژنتیک) این بیماری بحثه ولی خوب بچه های این خانواده هایی که یکی از والدین و یا هر دوی والدین به این بیماری مبتلا باشند مستعد تر از خانواده های عادیند برای ابتلا. ولی مسئله تربیتی حتما دخیله به زبان ساده اگر شما تصمیم گرفتید با همسرتون به زندگی ادامه بدید باید دست ایشون رو از تربیت فرزند دلبندتون کوتاه کنید و لطفا و حتما از آوردن بچه دیگری خوداری کنید!.
    اگر پاسخ صریح منو میخواهید که حتما از نظر خیلی از دوستان و نه همکاران خوشایند نیست, باید بگم که اگر شرایطش رو چه از لحاظ مالی و کار و چه از لحاظ حمایت خانواده خونی خود دارید. بهتره که جدا بشید چون این هم به نفع شماست هم کودک شما و هم خود ایشان.در پایان مطلبی رو میگذارم که امید دارم مورد استفاده شما قرار بگیرد. با آرزوی بهترین برای شما. موفق باشید.

    اختلال هذیانی
    هذیان‌ها معمولاً در مورد موقعیت‌هایی هستند که وقوع آن‌ها امکان‌پذیر است و در زندگی واقعی محتمل هستند، مثل تعقیب‌ شدن، گرفتار عفونت شدن، یا اینکه کسی از راه دور عاشق فرد شود. هذیان‌های عجیب و غریب را غیرمحتمل تلقی می‌کنند،‌مثل اینکه فردی از یک سیاره‌ی دیگر موجب حامله شدن بیمار شده باشد. این بیماری از اسکیزوفرنی بسیار نادرتر است،‌در زنان شایع‌تر از مردان است؛ اغلب موارد بین سن 40 تا 45 تشخیص داده می‌شوند اما وقوع آن در افراد جوان‌تر هم محتمل است.
    عوامل ایجاد اختلال هذیانی
    عوامل ژنتیکی. مطالعات ژنتیکی نشان داده‌اند که اختلال هذیانی، نه یک زیرگونه اسکیزوفرنی یا اختلال خلقی و نه جزء مراحل اولیه یا مقدماتی آن‌ها است. خطر بروز اسکیزوفرنی یا اختلال خلقی در بستگان درجه اول این بیماران افزایش پیدا نمی‌کند. اما در خانواده این بیماران، تفکر هذیانی به ویژه شکاک بودن، مختصری افزایش می‌یابد.
    عوامل زیست‌شناختی. این بیماران ممکن است نقایص پراکنده‌ای در سیستم لیمبیک و عقده‌های قاعده‌ای داشته باشند.
    عوامل روانی (اجتماعی). اختلال هذیانی عمدتاً دارای منشأ روانی – اجتماعی است. ویژگی‌های زمینه‌ای شایع عبارتند از سابقه آزار فیزیکی یا هیجانی؛‌ والدین غیرقابل اعتماد،‌نامتعادل، و خشن؛‌تربیت کمال‌گرایانه یا توقعات بیش از حد. اعتماد بنیادی (اریک‌اریکسون) تکامل پیدا نمی‌کند و کودک بر این باور است که محیط زندگی خصمانه و بالقوه خطرناک است. سایر عوامل روانی – اجتماعی عبارتند از سابقه ناشنوایی، نابینایی، تنهایی و انزوای اجتماعی،‌ مهاجرت اخیر یا سایر تغییرات ناگهانی محیطی، و افزایش سن.
    عوامل روان‌پویشی: ویژگی‌های روانی این بیماری عبارتند از دفاع در مقابل افکار و احساسات ناخوشایند. بیماران احساسات شرم، تحقیر، و حقارت خود را انکار می‌کنند و هرگونه احساس ناخوشایند را از طریق واکنش‌سازی به حالت متضاد آن تبدیل می‌کنند (مثلاً حقارت را به خود بزرگ‌بینی تبدیل می‌کنند)؛ و یا احساسات ناخوشایند خود را به بیرون از خود و به دیگران فرافکنی می‌کنند.
    علائم و نشانه‌ها.
    هذیان‌ها حداقل به مدت یک ماه طول کشیده و به خوبی سازمان یافته‌اند (در این اختلال هذیان‌های عجیب و غریب و چندپاره وجود ندارد). پاسخ هیجانی بیمار به نظام هذیانی،‌همخوان و متناسب با محتوای هذیان است. شخصیت بیمار سالم باقی می‌ماند و یا تنها اندکی دچار اختلال می‌شود. از آنجا که بیماران غالباً دچار حساسیت مفرط و ترس بیش از اندازه هستند،‌ممکن است علی‌رغم سطح بالای ظرفیت عملکردی خود به انزوای اجتماعی گرفتار شوند. در شرایطی که فشارهای روانی وجود نداشته باشند، ممکن است بیماران فاقد هرگونه اختلال روانی به نظر برسند.
    خلاصه ویژگی‌ها براي اختلال هذياني
    هذيانهاي غير عجيب (يعني وضعیت‌هایی كه در زندگي حقيقي رخ می‌دهند. مثل تحت تعقيب بودن. مسموم شدن. عفوني شدن. ابراز عشق ديگران از دور. يا خيانت همسر يا معشوق . و يا ابتلا به بيماري) به مدت حداقل يكماه
    . صرف نظر از وجود هذیان‌ها يا تبعات آن‌ها. عملكرد بيمار به شكل قابل ملاحظه‌ای مختل نشده و رفتار وي آشكارا عجيب و غريب و غير عادي نيست.
    در صورت بروز همزمان دوره‌های خلقي با هذیان‌ها. مدت كلي آن‌ها در مقايسه با مدت دوره‌های هذياني كوتاه وگذراست.
    اين اختلال پي آمد فيزيولوژيك مستقيم مصرف يك ماده (مثل سوء مصرف دارو. يا داروهاي تجويز شده) يا يك بيماري طبي عمومي نيست.
    نوع جنون جنسي:‌هذيانهايي به اين شكل كه يك شخص ديگر كه معمولا از طبقه بالاتري است. عاشق بيمار می‌باشد.
    نوع بزرگ منشي:هذیان‌هایی مبني بر زياد بودن ثروت. قدرت. دانش. هويت. يا وجود رابطه خاص با خدا يا يك شخص مشهور
    نوع حسادت: هذیان‌هایی مبني بر خيانت شريك جنسي بيمار
    نوع گزند و آسيب: هذيانهايي به اين شكل كه بيمار (يا يكي از نزديكان وي) به صورت بدخواهانه اي در معرض تهديد قرار دارد.
    نوع جسمي: هذیان‌هایی مبني بر وجود يك نقص جسمي يا بيماري طبي عمومي
    نوع مخلوط‌هذيانهايي كه داراي ویژگی‌های چند مورد از انواع فوق هستند، ولي هيچ كدام از موضوعات هذياني بارزتر از بقيه نيستند.
    نوع غير اختصاصي
    انواع اختلالات هذیانی
    اختلال هذیانی به چند نوع تقسیم می‌شود:
    1. گزند و آسیب. این هذیان که فرد توسط یک یا چند نفر آدم بدجنس مورد تعقیب و آزار قرار می‌گیرد. شایع‌ترین نوع است.
    2. حسادت. (به‌ آن پارانویای کنژوگال و حسادت مرضی هم می‌گویند). یک باور ثابت کاذب مبنی بر بی‌وفایی همسر. ممکن است با خشونت به خصوص دیگرکشی همراه شود.
    3. اروتومانیک. بیمار معتقد است فردی که معمولاً از یک طبقه اجتماعی – اقتصادی بالاتر است، عاشق وی شده است. در زنان شایع‌تر است. ممکن است بیمار دست به تعقیب یا ایجاد مزاحمت بزند.
    4. جسمی (سوماتیک). این باور که بیمار از یک بیماری رنج می‌برد؛‌هذیان‌های شایع عبارتند از داشتن انگل، متسع شدن بوی بد از بدن، بدریخت بودن اعضای بدن (دیس‌مورفوفوبیا)، یا داشتن یک بیماری کشنده.
    5. بزرگ‌پنداری. بیمار فکر می‌کند قدرت‌های ویژه یا ارتباطات الهی دارد.
    6. اختلال هذیانی مشترک. دو نفر یک باور هذیانی مشترک دارند. در روابط مادر – دختری شایع‌تر است. در ادامه‌ی بحث می‌آید.
    درمان.
    بیماران به‌ندرت به‌صورت داوطلبانه اقدام به درمان می‌کنند؛ بلکه معمولاً دوستان و بستگان نگران بیمار وی را برای درمان می‌آورند. به‌سختی می‌توان با بیمار به تفاهم رسید؛ انگیزه‌ی خصومت بیمار ترس است. روان‌درمانی موفقیت‌آمیز ممکن است بیمار را قادر سازد که علی‌رغم وجود هذیان‌های پایدار، سازگاری اجتماعی خود را افزایش دهد.
    بستری کردن بیمار.
    بستری کردن بیمار هنگامی ضرورت پیدا می‌کند که بیمار قادر به کنترل تکانه‌های خودکشی یا دیگرکشی خود نباشد؛ یا اختلال وی بسیار شدید باشد (مثلاً به‌دلیل وجود هذیان سمی بودن غذاها، از غذا خوردن اجتناب نماید)؛ و یا هنگامی که بررسی کامل طبی بیمار لازم باشد.
    روان- دارودرمانی.
    معمولاً بیماران به‌دلیل بدگمانی از خوردن داروها اجتناب می‌کنند. بیماران شدیداً بی‌قرار ممکن است به تجویز عضلانی داروهای ضدروانپریشی احتیاج داشته باشند. در غیر این صورت می‌توان از داروهای خوراکی استفاده کرد. احتمال این که بیماران هذیانی دچار عوارض جانبی دارویی به‌صورت عقاید شوند زیاد است؛ بنابراین دوز داروها را باید به آرامی بسیار افزایش داد تا احتمال بروز عوارض جانبی ناخوشایند کمتر شود. استفاده از داروهای ضدافسردگی برای درمان افسردگی شدید مفید است. در نوع سوماتیک ممکن است مهارکننده‌های انتخابی باز جذب سروتونین مفید باشند

  33. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  34. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    مرسی عزیز از پاسخت و از قبل معذرت میخوام اگر دیر جواب دادم, چون من معمولا خواهش میکنم جوابها به صورت نقل قول باشه تا من متوجه بشم ولی خوب در مورد شما گلم فراموش کردم. بگذریم

    متاسفم از آنچه که خواندم, ولی خوب حقیقت حقیقته و باید با آن روبرو شد و تصمیم درست و عاقلانه رو گرفت, عزیز متاسفانه همسر شما یک شخصیت پارانوئیده و جامعه گریز و بدبین و تا حدودی شکاک که گاهی مرزش رو از لحاظ بیماری به شخصیت هذیانی نزدیک میکنه( هذیان دیداری مثل اینکه شخصی دماغش رو بالا کشید- یا شنیداری مثل اینکه ناسزا گفت- یا گفتاری که خود بیمار هذیانگویی میکنه)
    متاسفانه این بیماری تا حدودی( بستگی به شدت و ضعف آن داره) قابل کنترل هست ولی درمان خاصی نداره و شرایط بیماری گاهی بدتر و گاهی بهتر میشه.

    هنوز بر سر موارد ارثی بودن(ژنتیک) این بیماری بحثه ولی خوب بچه های این خانواده هایی که یکی از والدین و یا هر دوی والدین به این بیماری مبتلا باشند مستعد تر از خانواده های عادیند برای ابتلا. ولی مسئله تربیتی حتما دخیله به زبان ساده اگر شما تصمیم گرفتید با همسرتون به زندگی ادامه بدید باید دست ایشون رو از تربیت فرزند دلبندتون کوتاه کنید و لطفا و حتما از آوردن بچه دیگری خوداری کنید!.
    اگر پاسخ صریح منو میخواهید که حتما از نظر خیلی از دوستان و نه همکاران خوشایند نیست, باید بگم که اگر شرایطش رو چه از لحاظ مالی و کار و چه از لحاظ حمایت خانواده خونی خود دارید. بهتره که جدا بشید چون این هم به نفع شماست هم کودک شما و هم خود ایشان.در پایان مطلبی رو میگذارم که امید دارم مورد استفاده شما قرار بگیرد. با آرزوی بهترین برای شما. موفق باشید.

    اختلال هذیانی
    هذیان‌ها معمولاً در مورد موقعیت‌هایی هستند که وقوع آن‌ها امکان‌پذیر است و در زندگی واقعی محتمل هستند، مثل تعقیب‌ شدن، گرفتار عفونت شدن، یا اینکه کسی از راه دور عاشق فرد شود. هذیان‌های عجیب و غریب را غیرمحتمل تلقی می‌کنند،‌مثل اینکه فردی از یک سیاره‌ی دیگر موجب حامله شدن بیمار شده باشد. این بیماری از اسکیزوفرنی بسیار نادرتر است،‌در زنان شایع‌تر از مردان است؛ اغلب موارد بین سن 40 تا 45 تشخیص داده می‌شوند اما وقوع آن در افراد جوان‌تر هم محتمل است.
    عوامل ایجاد اختلال هذیانی
    عوامل ژنتیکی. مطالعات ژنتیکی نشان داده‌اند که اختلال هذیانی، نه یک زیرگونه اسکیزوفرنی یا اختلال خلقی و نه جزء مراحل اولیه یا مقدماتی آن‌ها است. خطر بروز اسکیزوفرنی یا اختلال خلقی در بستگان درجه اول این بیماران افزایش پیدا نمی‌کند. اما در خانواده این بیماران، تفکر هذیانی به ویژه شکاک بودن، مختصری افزایش می‌یابد.
    عوامل زیست‌شناختی. این بیماران ممکن است نقایص پراکنده‌ای در سیستم لیمبیک و عقده‌های قاعده‌ای داشته باشند.
    عوامل روانی (اجتماعی). اختلال هذیانی عمدتاً دارای منشأ روانی – اجتماعی است. ویژگی‌های زمینه‌ای شایع عبارتند از سابقه آزار فیزیکی یا هیجانی؛‌ والدین غیرقابل اعتماد،‌نامتعادل، و خشن؛‌تربیت کمال‌گرایانه یا توقعات بیش از حد. اعتماد بنیادی (اریک‌اریکسون) تکامل پیدا نمی‌کند و کودک بر این باور است که محیط زندگی خصمانه و بالقوه خطرناک است. سایر عوامل روانی – اجتماعی عبارتند از سابقه ناشنوایی، نابینایی، تنهایی و انزوای اجتماعی،‌ مهاجرت اخیر یا سایر تغییرات ناگهانی محیطی، و افزایش سن.
    عوامل روان‌پویشی: ویژگی‌های روانی این بیماری عبارتند از دفاع در مقابل افکار و احساسات ناخوشایند. بیماران احساسات شرم، تحقیر، و حقارت خود را انکار می‌کنند و هرگونه احساس ناخوشایند را از طریق واکنش‌سازی به حالت متضاد آن تبدیل می‌کنند (مثلاً حقارت را به خود بزرگ‌بینی تبدیل می‌کنند)؛ و یا احساسات ناخوشایند خود را به بیرون از خود و به دیگران فرافکنی می‌کنند.
    علائم و نشانه‌ها.
    هذیان‌ها حداقل به مدت یک ماه طول کشیده و به خوبی سازمان یافته‌اند (در این اختلال هذیان‌های عجیب و غریب و چندپاره وجود ندارد). پاسخ هیجانی بیمار به نظام هذیانی،‌همخوان و متناسب با محتوای هذیان است. شخصیت بیمار سالم باقی می‌ماند و یا تنها اندکی دچار اختلال می‌شود. از آنجا که بیماران غالباً دچار حساسیت مفرط و ترس بیش از اندازه هستند،‌ممکن است علی‌رغم سطح بالای ظرفیت عملکردی خود به انزوای اجتماعی گرفتار شوند. در شرایطی که فشارهای روانی وجود نداشته باشند، ممکن است بیماران فاقد هرگونه اختلال روانی به نظر برسند.
    خلاصه ویژگی‌ها براي اختلال هذياني
    هذيانهاي غير عجيب (يعني وضعیت‌هایی كه در زندگي حقيقي رخ می‌دهند. مثل تحت تعقيب بودن. مسموم شدن. عفوني شدن. ابراز عشق ديگران از دور. يا خيانت همسر يا معشوق . و يا ابتلا به بيماري) به مدت حداقل يكماه
    . صرف نظر از وجود هذیان‌ها يا تبعات آن‌ها. عملكرد بيمار به شكل قابل ملاحظه‌ای مختل نشده و رفتار وي آشكارا عجيب و غريب و غير عادي نيست.
    در صورت بروز همزمان دوره‌های خلقي با هذیان‌ها. مدت كلي آن‌ها در مقايسه با مدت دوره‌های هذياني كوتاه وگذراست.
    اين اختلال پي آمد فيزيولوژيك مستقيم مصرف يك ماده (مثل سوء مصرف دارو. يا داروهاي تجويز شده) يا يك بيماري طبي عمومي نيست.
    نوع جنون جنسي:‌هذيانهايي به اين شكل كه يك شخص ديگر كه معمولا از طبقه بالاتري است. عاشق بيمار می‌باشد.
    نوع بزرگ منشي:هذیان‌هایی مبني بر زياد بودن ثروت. قدرت. دانش. هويت. يا وجود رابطه خاص با خدا يا يك شخص مشهور
    نوع حسادت: هذیان‌هایی مبني بر خيانت شريك جنسي بيمار
    نوع گزند و آسيب: هذيانهايي به اين شكل كه بيمار (يا يكي از نزديكان وي) به صورت بدخواهانه اي در معرض تهديد قرار دارد.
    نوع جسمي: هذیان‌هایی مبني بر وجود يك نقص جسمي يا بيماري طبي عمومي
    نوع مخلوط‌هذيانهايي كه داراي ویژگی‌های چند مورد از انواع فوق هستند، ولي هيچ كدام از موضوعات هذياني بارزتر از بقيه نيستند.
    نوع غير اختصاصي
    انواع اختلالات هذیانی
    اختلال هذیانی به چند نوع تقسیم می‌شود:
    1. گزند و آسیب. این هذیان که فرد توسط یک یا چند نفر آدم بدجنس مورد تعقیب و آزار قرار می‌گیرد. شایع‌ترین نوع است.
    2. حسادت. (به‌ آن پارانویای کنژوگال و حسادت مرضی هم می‌گویند). یک باور ثابت کاذب مبنی بر بی‌وفایی همسر. ممکن است با خشونت به خصوص دیگرکشی همراه شود.
    3. اروتومانیک. بیمار معتقد است فردی که معمولاً از یک طبقه اجتماعی – اقتصادی بالاتر است، عاشق وی شده است. در زنان شایع‌تر است. ممکن است بیمار دست به تعقیب یا ایجاد مزاحمت بزند.
    4. جسمی (سوماتیک). این باور که بیمار از یک بیماری رنج می‌برد؛‌هذیان‌های شایع عبارتند از داشتن انگل، متسع شدن بوی بد از بدن، بدریخت بودن اعضای بدن (دیس‌مورفوفوبیا)، یا داشتن یک بیماری کشنده.
    5. بزرگ‌پنداری. بیمار فکر می‌کند قدرت‌های ویژه یا ارتباطات الهی دارد.
    6. اختلال هذیانی مشترک. دو نفر یک باور هذیانی مشترک دارند. در روابط مادر – دختری شایع‌تر است. در ادامه‌ی بحث می‌آید.
    درمان.
    بیماران به‌ندرت به‌صورت داوطلبانه اقدام به درمان می‌کنند؛ بلکه معمولاً دوستان و بستگان نگران بیمار وی را برای درمان می‌آورند. به‌سختی می‌توان با بیمار به تفاهم رسید؛ انگیزه‌ی خصومت بیمار ترس است. روان‌درمانی موفقیت‌آمیز ممکن است بیمار را قادر سازد که علی‌رغم وجود هذیان‌های پایدار، سازگاری اجتماعی خود را افزایش دهد.
    بستری کردن بیمار.
    بستری کردن بیمار هنگامی ضرورت پیدا می‌کند که بیمار قادر به کنترل تکانه‌های خودکشی یا دیگرکشی خود نباشد؛ یا اختلال وی بسیار شدید باشد (مثلاً به‌دلیل وجود هذیان سمی بودن غذاها، از غذا خوردن اجتناب نماید)؛ و یا هنگامی که بررسی کامل طبی بیمار لازم باشد.
    روان- دارودرمانی.
    معمولاً بیماران به‌دلیل بدگمانی از خوردن داروها اجتناب می‌کنند. بیماران شدیداً بی‌قرار ممکن است به تجویز عضلانی داروهای ضدروانپریشی احتیاج داشته باشند. در غیر این صورت می‌توان از داروهای خوراکی استفاده کرد. احتمال این که بیماران هذیانی دچار عوارض جانبی دارویی به‌صورت عقاید شوند زیاد است؛ بنابراین دوز داروها را باید به آرامی بسیار افزایش داد تا احتمال بروز عوارض جانبی ناخوشایند کمتر شود. استفاده از داروهای ضدافسردگی برای درمان افسردگی شدید مفید است. در نوع سوماتیک ممکن است مهارکننده‌های انتخابی باز جذب سروتونین مفید باشند
    سلام واقعا ممنونم که وقت گذاشتید سوالات زیادی تو ذهنمه در مورد جدایی کمی ادم ترسو و بی ریسکی هستم ار طلاق میترسم نمیدونم چرا هرچند من خیلی وقته مثل یه ادم تنها زندگی میکنم همه جا تنها میرم تو خونه هم تنهام و مثل زن و شوهرای دیگه با هم نیستیم
    در هر حال تصمیمم جدیه که خوب فکر کنم و تصمیم بگیرم البته کارمند رسمی دولتی هستم خانواده ام هم حمایتم میکنند خداروشکر همه اینها قوت قلبم هستند
    ممنون که راهنمایی کردید و صریح پاسخ دادید واقعا احتیاج داشتم.

  35. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5649
    نوشته ها
    59
    تشکـر
    45
    تشکر شده 64 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیلوفرم نمایش پست ها
    سلااام عزیزم
    واقعا متاسف شدم بابت این موضوع
    خاله من بعداز چارده سال از همسرش جداشده...مشکل اونام همینطور بود...شوهرش با خانواده خالم...ینی خاله های دیگم..داییم اصن رفت و امد نمیکرد..همش قهرمیکرد...پدربزرگم،داییم همییشه ایشونو التماس میکردن ک آشتی کنه....
    یادمه ی سال عید ک ایشون قهربود حتی لحظه سال تحویل نیومده بود خونه مادربزرگم..خالمو ب شدت کتک زده بود ک زنگ بزن بگو اونا بیان اینجا..بیان معذرت خاهی...ماهم ب خاطر شرایط خالم رفتیم خونش...
    اگه پدربزرگم اینا یا خاله هام میومدن خونه ما...میگفت چرا اونجا واس ناهار یا شام رفتن ولی خونه ما نمیان ..از من خوششون نمیاد و این حرفا
    خالم ایشونو دوس داشت...بچه هم نداشتن..خانواده همسرش خییلی دخالت میکردن...خیلی پرش میکردن بعدش میفتاد ب جون خاله من...از همه چیش ایراد میگرفت..از اخلاقش..رفتارش از همه چی...میگفت بداخلاقه ب خانواده من نمیرسه ...درصورتی ک ماااشااالا خانوادش هممممه میرفتن اونجا چندروز میموندن...با اینکه تو ی شهر زندگی میکردن...و خاله من باید مث ی خدمتکار دراختیار اونا میبود
    و الان هم از هم جداشدن...خالم میگه راحت شدم ولی خب ب خاطر ی سری وابستگی ها ی کم ناراحته...میگه کاش زودتر اینکارو میگردم...اونموقه جوون تر بودم...شرایط ازدواج داشتم..حداقل ارامش داشتم...فکرم راحت بود
    اگه شما تصمیم ب جدایی گرفتی باید دخترتونو در اینده زود قانع کنی ک فردای روز نگه چرا جدا شدی...مث خیلی از بچه هایی ک وقتی ب سن بالاتری میرسن این حرفو ب مادر میزنن و کدورت ایجاد میشه...باید شرایط کاملا واس ایشون توضیح داده بشه...
    موفق باشی
    سلام نیلوفر عزیز ممنون از پاسخت راستش همه شک و دودلی من برای جدایی همون دخترمه وگرنه زودتر جدا میشدم میترسم دخترم احساس خلا کنه پدر بالا سرش نباشه دچار بحران بشه فردا شاکی بشه و خیلی سوالا و مسایل دیگه که مثل خوره تو ذهنمه
    خدا یا راه درستو بهم نشون بده

  36. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دوراهی برای جدایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط نسیم 12 نمایش پست ها
    سلام واقعا ممنونم که وقت گذاشتید سوالات زیادی تو ذهنمه در مورد جدایی کمی ادم ترسو و بی ریسکی هستم ار طلاق میترسم نمیدونم چرا هرچند من خیلی وقته مثل یه ادم تنها زندگی میکنم همه جا تنها میرم تو خونه هم تنهام و مثل زن و شوهرای دیگه با هم نیستیم
    در هر حال تصمیمم جدیه که خوب فکر کنم و تصمیم بگیرم البته کارمند رسمی دولتی هستم خانواده ام هم حمایتم میکنند خداروشکر همه اینها قوت قلبم هستند
    ممنون که راهنمایی کردید و صریح پاسخ دادید واقعا احتیاج داشتم.
    خواهش میکنم عزیز. و آرزوی بهترینها رو برات دارم

  37. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8264
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    34
    تشکر شده 12 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : توهم شوهر

    سلام حرفهای شما واقعا باعث تعجب من شد چون پدر من هم مو به مو همین خلق وخو رو داره وما الان مدتهاست با کسی رفت وآمد نداریم ولی فامیلامون طرف ما نیستند متلک میندازن یا میگن شما اجتماعی نیستید و از اینجور حرفا.ولی هیچ وقت مادرم تصمیم به طلاق نگرفت برعکس همیشه به زندگیش چسبید حتی بیشتر ازقبل به پدرم محبت کرد که زندگیمون از هم نپاشه .چون فقط نباید به طلاق فکر کرد به بعد از طلاق هم باید اندیشید که بعدش همه به چشم زن مطلقه به آدم نیگاه میکنند هر نامردی به خودش اجازه خواستگاری میده....برو خدارو شکر کن شوهرت روانپزشکارو قبول داره پدر من که در هیچ شرایطی اونارو قبول نداره.اصلا دارو درمانی در زمینه مسایل روانی از دیدگاه خانواده پدری من یه چیز بی معنیه.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسر پر توقع
    توسط ilnaz در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 04-27-2015, 11:54 PM
  2. تولد
    توسط farimah در انجمن سایر
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 11-06-2014, 12:24 PM
  3. اهمیت ظاهر در ازدواج
    توسط mona_24 در انجمن تیپ و ظاهر
    پاسخ: 22
    آخرين نوشته: 08-12-2014, 04:07 PM
  4. مهم ترین عضو بدنتون چشمه ؟ گوشه ؟ قلبه ؟....... یا شونه ها تون ؟
    توسط Star.Sz در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-27-2014, 10:57 PM
  5. نمی تونم
    توسط north girl در انجمن مشاوره تحصیلی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-07-2013, 11:36 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد