نمایش نتایج: از 1 به 44 از 44

موضوع: اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

6482
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام. من يه خانوم ۳۰ ساله هستم و هشت ساله كه ازدواج كردم. يه پسر هشت ماهه دارم. همسرم تو دوران بارداري مي ترسيد كه نز... داشته باشيم و اگه رابطه اي هم بود به درخواست من و مثل دوران نامزدي بود. بعد از زايمان هم باز ترس از ضرر داشتن يا اذيت شدن من رو بيان ميكرد. تا اينكه بعد از دو ماه بازهم به پيشنهاد من بالاخره رابطه برقرار شد. از اون موقع تا حالا هم عادت كرده كه من برم طرفش. يعني اگه من دوماه هم بهش كاري نداشته باشم طرفم نمياد. ايشون ۳۸ سالشونه و خيلي هم بهم علاقه منديم و وقتي هم كه من ميرم طرفش با آغوش باز استقبال ميكنه و مي تونيم رابطه ي خيلي خوبي داشته باشيم. اما اين موضوع اعتماد به نفس من رو كم ميكنه. من دوست دارم شوهرم نازم رو بكشه و ازم درخواست كنه ولي اگه صبح تا شب باهم تنها باشيم اون حتي يه لمس س..سي هم منو نميكنه!!!! لباس و آرايش و اين ادا اطوارا هم براش فايده اي نداره!!!‌ منو خيلي خيلي دوست داره ولي نميدونم چرا اينجوريه!!!

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    چرا هيچ كس اينجا نيست؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    سلام. من يه خانوم ۳۰ ساله هستم و هشت ساله كه ازدواج كردم. يه پسر هشت ماهه دارم. همسرم تو دوران بارداري مي ترسيد كه نز... داشته باشيم و اگه رابطه اي هم بود به درخواست من و مثل دوران نامزدي بود. بعد از زايمان هم باز ترس از ضرر داشتن يا اذيت شدن من رو بيان ميكرد. تا اينكه بعد از دو ماه بازهم به پيشنهاد من بالاخره رابطه برقرار شد. از اون موقع تا حالا هم عادت كرده كه من برم طرفش. يعني اگه من دوماه هم بهش كاري نداشته باشم طرفم نمياد. ايشون ۳۸ سالشونه و خيلي هم بهم علاقه منديم و وقتي هم كه من ميرم طرفش با آغوش باز استقبال ميكنه و مي تونيم رابطه ي خيلي خوبي داشته باشيم. اما اين موضوع اعتماد به نفس من رو كم ميكنه. من دوست دارم شوهرم نازم رو بكشه و ازم درخواست كنه ولي اگه صبح تا شب باهم تنها باشيم اون حتي يه لمس س..سي هم منو نميكنه!!!! لباس و آرايش و اين ادا اطوارا هم براش فايده اي نداره!!!‌ منو خيلي خيلي دوست داره ولي نميدونم چرا اينجوريه!!!
    سلام

    عزیز حتما یک روانپزشک و مشاور خوب میتونه کمکتون کنه ولی هر دو باید با هم برید ولطفا به شوهرتون بگین که به خاطر شما و همراه شما بیایند پهلوی ایشون. موفق باشید

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    ممنون كه پاسخ داديد. هر وقت به ايشون ميگم به خاطر احترام و علاقه اي كه بهم داره سريع قبول ميكنه و ميگه تو درست ميگي من درمانش ميكنم و حتي پيشنهاد مشاور رو هم دادم قبول ميكنه اما خب راستش رو بخواهيد نه وقت ميكنه كه بره نه هزينه هاي ديگه اجازه ميده كه براي مشاور هزينه كنه! خب براي همينم من اين موضوع رو اينجا بيان كردم.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    اين ديگه چه انجمنيه؟ پس اين همه كاربر كجان؟

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    بابا اين مشكل خيلي منو اذيت ميكنه. تو رو خدا كمكم كنيد.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!


  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    هيچكي منو دوست نداره! من همش فكر ميكنم حتما براي شوهر جذاب نيستم و اون الكي ميگه كه دوستم داره وگرنه بالاخره اگه مرده بايد يه وقتي از خود بيخود بشه ديگه....
    همه تون دروغ ميگيد. اينجا هم هيچكي منو دوست نداره

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5953
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    47
    تشکر شده 22 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام دوست خوبم
    اينكه همسرتون سمت شما نمياد يكي از دلايلش ميتونه اين باشه كه ميل جنسي ايشون كمتر از شماست يا به اصطلاح هات نيست
    ميتونه از سردي شوهرتون باشه جون خودتون كفتيد حتي بعد از زايمان هم تا 2 ماه بهانه سلامتي شما رو داشته و بهتون دست نزده
    بنابر اين اكه به دكتر مراجعه كنيد بهتره هرجند از نظر هزينه ممكنه يكم سخت باشه
    1 جيز ديكه هم اينكه وقتي شما ميريد سمت شوهرتون نبايد احساس كنيد دوستتون نداره ويا ميلي نداره و بايد هر جوري شده رابطه بين خودتون و همسرتون رو حفظ كنيد هرجند شما مجبوريد بيش قدم باشيد
    و به نظر من شوهرتون رو تحريك كنيد ولي تا يه حدي بيش بريد و بزاريد تشنه ي رابطه باشه تا خودش بياد سمت شما البته اين كار نياز به زمان داره
    يه نكته ديكه هم كه دوست ندارم بيان كنم اينكه شايد همسرتون بيرون از منزل با كسي ديكه رابطه داره و همين راضيشون كرده كه سمت شم نياد جون مردها خيلي تنوع طلب هستند كه اميد وارم مشكل همسرتون اين نباشه به هر حال مراقب زندكي مشتركتون باشيد
    البته ميشه كفت بخاطر كودك دلبنتون هم ميتونه باشه, شايد همسرتون احساس كرده از وقتي شما بجه دار شديد كمتر بهش توجه داريد و همين امر باعث سرديش شده,سعي كنيد بين فرزند و همسرتون تعادل برقرار كنيد وكاهي اوقات به همسرتون بيشتر توجه كنيد
    موفق باشد

  10. کاربران زیر از 2000marjan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    ممنون از نظر خوبت دوست عزيز.
    راستش من لازمه كه يه توضيحاتي بدم. درسته همسر من سرد مزاجه اما اين به اين معنا نيست كه اصلا ميل جنسي نداره. چون به محض اينكه من ميرم طرفش استقبال ميكنه و كارش رو به خوبي انجام ميده. اصلا هم اهل به اصطلاح خانوم بازي نيست. من بيشتر از خودم به ايشون اعتماد دارم. مشكل من اصلا نياز جنسي نيست چون من كافيه اراده كنم و اين نياز برطرف بشه. مشكل من جنبه ي روانيه موضوعه. من مطمئنم دوستم داره چون تو رفتارهاي ديگه اش (غير جنسي) كاملا اينو نشون ميده. منتها من به عنوان يه زن نياز دارم كه همسرم با كلام و رفتارش از بدن و اندام من هم تعريف كنه. شايد خانومها به ظاهر و به خاطر حيا وقتي همسرشون باهاشون شوخي جنسي ميكنه خجالت بكشن و يا حتي محل رو ترك كنن اما در واقع با اين كار همسرشون اعتماد به نفسشون بالا ميره. من دوست دارم همسرم رو براي اين كار بي تاب ببينم حتي يه خورده اذيتش كنم و بعد رابطه داشته باشيم. مرجان خانوم شما خودتون خانوميد و مي دونيد كه چي ميگيم!!!
    ویرایش توسط شقايق : 09-01-2014 در ساعت 02:53 PM

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5953
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    47
    تشکر شده 22 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    خوب ببين شقايق جان
    هميني كه اينجا ميكي رو به همسرت هم بكو
    يعني بهش بكو كه وقتي طنازي ميكني بيشتر بهت توجه كنه
    البته اينم توجه داسته باش عزيزم اخلاق ادم ها با هم فرق داره , مثلا شما خودت اهل شوخي كردن و سربه سر كداشتن با همسرت هستي ولي شايد ايشون اينطور نيستند اما ميفهمم كه منظورت جيه
    بهش بكو با اين كار يعني توجه بيشتر به شما و لمس كردن بدن شما نه كه از نظر جنسي بلكه از نظر عاطفي شما رو تامين ميكنه وبزار كه اينو بدونه شايد دليل اينكه اين كارهارو نميكنه نميدونه يادت باشه براي اينكه بتوني خوشحال و راضي و عاشقانه زندكي كني بايد تعارف و صريح حرف نزدن رو كنار بزاري و بهش بكي جه جيزي ميخواي اتفاقا همين باعث عشق بيشتر ميشه
    ولي بازهم ميكم از اينكه بيش قدم هستي ناراحت نباش در يك رابطه عاشقانه مهم تلاش براي حفظ رابطه است
    ولي حتما با همسرتون در يك شرايط مناسب صحبت كنيد نه وقتي خسته اس يا ميلي به صحبت نداره
    اميد وارم هميشه احساس خوشبختي كني عزيزم

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    صحبت كردم گلم. حتي براش چندتا مقاله ايميل كردم و ايشون هم خوندن اما نميدونم چرا نمي تونه از اين كارا بكنه!!! آدم چشم و گوش بسته كه نيست!!! نميدونم چي باعث ميشه!!! انگار اصلا بلد نيست!!! فقط موقع انجام اون كار بدن من رو لمس ميكنه، ولي خودش عاشق اينه كه من باسرو گوشش بازي كنم يا ماساژش بدم! يعني از اين كار شايد حتي بيشتر از نزديكي لذت ميبره!!! چون من عاشقانه اين كار رو براش ميكنم. ولي خودش حتي وقتي من بهش ميگم مثلا يه خورده منو ماساژ بده مثل يه ماساژور اين كار رو انجام ميده نه مثل يه شوهر رمانتيك!!! من خود انگيخته براش اين كار رو ميكنم اما اون حتي وقتي كه من ميگم يه خورده ماساژم بده و در اصل ميخوام بهونه دستش بدم، نمي تونه يه خورده عاشقانه باشه! و فقط مثل يه دستگاه ماساژ خيلي خوب ماساژم ميده. بعضي وقتها فكر ميكنم كه جامون عوض شده!! انگار كه من مردم و اون زن!!!!

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5953
    نوشته ها
    38
    تشکـر
    47
    تشکر شده 22 بار در 10 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    بازهم همه اين مشكلات برميكرده به سرد مزاج بودن همسرتون
    جون اكثر ادم هاي هات يكسره و مدام قسمت هاي مختلف بدن همسرشون رو لمس ميكنند و شوخي ميكنند
    اينم اخلاق شوهر شماست
    اكه واقعا اينطوره شما كاري نميتونيد بكنيد يعني نميتونيد تغييرش بديد جون دات(زات,ببخشيد كيبورد من مشكل داره) ادم هارو نميشه تغيير داد
    تازه شما يك خانوم هستيد , فكر كنيد 1 اقا با اخلاق شما با خانمي سرد مزاج ازدواج كنه!!!! مطمءنا نميتونند زندكي كنند و لي شما كه خانوم هستيد اين وضع رو تحمل ميكنيد , جرا كه عشق مهم تره !
    ببخشيد واقعا بيشتر از اين اطلاعات ندارم فقط ميتونيم مثل 2 تا خواهر باهم صحبت كنيم در خدمتتون هستم

  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6064
    نوشته ها
    190
    تشکـر
    32
    تشکر شده 196 بار در 82 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام
    خوب این دوستمون در مورد اینکه ایشون ممکنه نیازهاشو جای دیگه برطرف کنه نظر دادن و شما هم جواب دادید
    ببینید یه چیزهائی واقعا ذاتیه یه سری درمانها برای سرد مزاجی وجود داره که البته درمان کننده قطعی نیست و شوهر شما احتمالا یک سری از رفتارها رو به همین شکل خواهد داشت.. از نظر من بعضی چیزها در حرفهای شما بود که بسیار مهم تر از شروع کننده روابط بود یا توجه به اندام شما یا غیره ..مثلا اعتماد راسخ شما یکی از بزرگترین امتیازاتیه که خیلی ازش بی بهره هستند یا اطمینان کامل شما از علاقه وافرش به شما ببینید اینکه در مواقع روابط کامل عمل میکنه و شما راضی هستید هم حسن محسوب میشه کما اینکه موارد زیادی رو دیدم که مشکل اصلیشون در زمان همین رابطه است ..و قطعا بدونید بعنوان کسی که روابط این چنینی رو زیاد شنیدم معمولا هیچ رابطه جنسی کاملا و صد در صد اون چیزی که طرفین میخوان نیست ..اما به نظر من شما به جای اینکه سعی کنی مشکل شوهرت رو حل کنی بهتره مشکل خودت رو حل کنی یعنی سعی کنی نیازی که در خودت احساس میکنی رو مدیریت کنی ..گاهی نمیشه یه مانعی رو برداشت و نمیشه رد هم نشد پس راه حلش اینه که با طی یه راه طولانی تر مانع رو دور بزنی ..من به عنوان یه مرد میگم خدمت شما به هیچ عنوان طرح خواسته برقراری رابطه از طرف زن نمیتونه پایین آورنده شان یک زن باشه که گاهی ممکنه باعث ثبات بیشتر رابطه هم بشه در این رابطه یه بحثی هست به عنوان جبران در روانشناسی که البته شاید خیلی مصداق حالت فوق نباشه ولی میشه گفت یه جورائی هم بهم نزدیک هستند یعنی شما یه نقیصه رو با یه نقطه قوت پوشش میدی با اینکه علاقه مند به شنیدن حرفهای هات در این زمان هستید ولی میتونید این رو به امتیازات مثبت دیگه همسرتون ببخشید کما اینکه تکرار مداومش و خواستنش از همسرتون در مواقع مورد نظر اصلا نمیتونه بی تاثیر باشه گاها ممکنه یکی دو سال هم درخواست تکرار بشه(گاها بصورت عادت وار) البته با نرمش و بصورت درخواست قطعا موثر خواهد بود
    امضای ایشان
    وقتی خدا کاری برات انجام میده تو به توانائی های خدا اطمینان داری و هنگامی که کاری برات انجام نمیده خدا به توانائی های تو اطمینان داره ....
    .................................................. ...............
    1- برای تشکر از پست مورد نظرتون از کلید تشکر استفاده کنید (سپاس نشانه قدرشناسی شماست )
    2- برای متوجه شدن کاربر از ادامه داشتن بحث پست مورد نظر رو نقل قول بگیرید
    3- جداً از دادن جوابهای طنز و مسخره کردن کاربر و یا دادن جوابهای بدون تفکر حاوی مطالبی همراه با شدت عمل پرهیز کنید ..

  16. 2 کاربران زیر از babak بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5263
    نوشته ها
    19
    تشکـر
    4
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    آره خوب حق با شماست ولی می خوام بدونم بعد از بارداری ایشون اینجوری شدن یا اینکه قبلا هم شما شروع کننده بودین ؟ واینکه راجع به این مشکلتون باهاش حرف زدین ؟ به نظرم صادقانه موضوعو بهش بگید شاید با توجه به اینکه خیلی دوستتون داره می خواد با خود داری این حق رو به شما تعارف کنه!!!!
    فقط سعی کنید بچه داری یا کارهای خونه باعث نشه که شما کمتر به خودتون برسید یا کمتر بهش توجه کنید سعی کنید بیشتر نظرشو جلب کنید بالاخره یه چیزایی تحریکش می کنه دیگه........

  18. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    ممنون از دوستاني كه راهنمايي كردند.
    راستش قبل از بارداري هم ايشون زياد حرفهاي رومانتيك نمي زدند ولي خب بيشتر شروع كننده بودن. البته ما دوسال براي بچه دار شدن تلاش كرديم و براي همين تقريبا اين دوسال روابطمون بيشتر به اين منظور بود. يعني بيشتر به زمان تخمك گذاري و اينها فكر ميكرديم.
    حرفهاي آقا بابك هم خيلي درسته. واقعا ايشون انقدر محاسن دارن كه چنين ايراد كوچيكي اصلا به چشم نمياد و شايد طرحش از طرف من يه جور زياده خواهي و بي انصافي باشه. تكرار مداوم درخواستم هم بي تاثير نبوده مثلا باعث شده كه ايشون اين اواخر يكي دوبار شروع كننده باشن. البته خودم به اين نتيجه رسيدم كه بايد به صورت نرم و با ملاطفت اين درخواست رو ازشون داشته باشم تا جواب بده، چون وقتهايي كه با عصبانيت اين موضوع رو مطرح كردم نتيجه ي كاملا عكس داده!
    همونطور كه گفتم مسئله نياز جنسي نيست مسئله نياز روحي و رواني جنسيه! راستش با اينكه هشت ساله كه ازدواج كرديم اما هنوز روم نميشه كه به طور مستقيم بهش بگم بيا از من تعريف كن! نه روم ميشه نه غرورم اجازه ميده. تا همين جا هم كه بهش گفتم يه وقتهايي احساس سرخوردگي بهم دست ميده، حتي بعضي وقتها باخودمم لج ميكنم و عليرغم ميل و رغبتم ازش از لحاظ جنسي دوري ميكنم و اينجوري ميخوام خودم رو تنبيه كنم و ميلم رو سركوب!
    بعضي وقتها به خودم ميگم تو از بس بي اراده اي اينجوري شده!‌ تو خودت مقصري! تو اگه جلوي خودت رو بگيري بالاخره اون مياد طرفت. و اين سركوب كردن غريزه ام باعث ميشه كه ناخودآگاه رو اعصابم و در نتيجه رفتارم تغيير ايجاد بشه و پرخاشگر و عصبي و افسرده بشم.
    وقتي اينجوري ميشم خودم ميفهمم كه مشكل از كجاست و براي حفظ زندگيمون مجبور ميشم كه پا رو غرورم بذارم و دوباره برم طرفش. اما نميدونم چرا اون منو درك نميكنه!!!

  19. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6064
    نوشته ها
    190
    تشکـر
    32
    تشکر شده 196 بار در 82 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    ممنون از دوستاني كه راهنمايي كردند.
    راستش قبل از بارداري هم ايشون زياد حرفهاي رومانتيك نمي زدند ولي خب بيشتر شروع كننده بودن. البته ما دوسال براي بچه دار شدن تلاش كرديم و براي همين تقريبا اين دوسال روابطمون بيشتر به اين منظور بود. يعني بيشتر به زمان تخمك گذاري و اينها فكر ميكرديم.
    حرفهاي آقا بابك هم خيلي درسته. واقعا ايشون انقدر محاسن دارن كه چنين ايراد كوچيكي اصلا به چشم نمياد و شايد طرحش از طرف من يه جور زياده خواهي و بي انصافي باشه. تكرار مداوم درخواستم هم بي تاثير نبوده مثلا باعث شده كه ايشون اين اواخر يكي دوبار شروع كننده باشن. البته خودم به اين نتيجه رسيدم كه بايد به صورت نرم و با ملاطفت اين درخواست رو ازشون داشته باشم تا جواب بده، چون وقتهايي كه با عصبانيت اين موضوع رو مطرح كردم نتيجه ي كاملا عكس داده!
    همونطور كه گفتم مسئله نياز جنسي نيست مسئله نياز روحي و رواني جنسيه! راستش با اينكه هشت ساله كه ازدواج كرديم اما هنوز روم نميشه كه به طور مستقيم بهش بگم بيا از من تعريف كن! نه روم ميشه نه غرورم اجازه ميده. تا همين جا هم كه بهش گفتم يه وقتهايي احساس سرخوردگي بهم دست ميده، حتي بعضي وقتها باخودمم لج ميكنم و عليرغم ميل و رغبتم ازش از لحاظ جنسي دوري ميكنم و اينجوري ميخوام خودم رو تنبيه كنم و ميلم رو سركوب!
    بعضي وقتها به خودم ميگم تو از بس بي اراده اي اينجوري شده!‌ تو خودت مقصري! تو اگه جلوي خودت رو بگيري بالاخره اون مياد طرفت. و اين سركوب كردن غريزه ام باعث ميشه كه ناخودآگاه رو اعصابم و در نتيجه رفتارم تغيير ايجاد بشه و پرخاشگر و عصبي و افسرده بشم.
    وقتي اينجوري ميشم خودم ميفهمم كه مشكل از كجاست و براي حفظ زندگيمون مجبور ميشم كه پا رو غرورم بذارم و دوباره برم طرفش. اما نميدونم چرا اون منو درك نميكنه!!!
    خب با توجه به اینکه شما اهل تکنولوژی و ایمیل و مشاوره هستی و برای بچه دار شدن هم روال علمی رو طی کردی این طرز تفکر یکم بعیده الان دوره ای نیست که شما با مطرح کردن نیازهای جنسیتون از شریک جنسیتون و همبسترتون احساس سرخوردگی کنید چه بسا که از طرف ایشون این یک امر عادی تلقی میشه و عدم مراجعه شما به ایشون از نظر ایشون عدم تمایل شما برداشت بشه ..قطعا خواسته شما برای تعریف و تمجید زیاده خواهی نیست که هیچ یک نیاز فطری زنانه است و به طور غریزی روابط باید اینگونه که شما میگی باشه ولی عرض کردم که هیچ رابطه جنسی رابطه کامل 100% اون چیزی که ما میخواهیم نیست پس باید اونجوری که مد نظرمون هست بسازیمش ببخشید که اینقدر با صراحت حرف میزنم ولی بهترین زمان برای درخواست تعریف از شما لحظات نزدیک به اوج مسائل جنسی است و هیجان قالب در اون لحظه میتونه بر طرف کننده سختی این درخواست باشه و بدونید که هم آروم آروم روال خواهد شد و لذت بخش موفق باشید
    امضای ایشان
    وقتی خدا کاری برات انجام میده تو به توانائی های خدا اطمینان داری و هنگامی که کاری برات انجام نمیده خدا به توانائی های تو اطمینان داره ....
    .................................................. ...............
    1- برای تشکر از پست مورد نظرتون از کلید تشکر استفاده کنید (سپاس نشانه قدرشناسی شماست )
    2- برای متوجه شدن کاربر از ادامه داشتن بحث پست مورد نظر رو نقل قول بگیرید
    3- جداً از دادن جوابهای طنز و مسخره کردن کاربر و یا دادن جوابهای بدون تفکر حاوی مطالبی همراه با شدت عمل پرهیز کنید ..

  20. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    ميدونيد اين يه احساس درونيه. همسرم اصلا رفتاري نميكنه كه من از ابراز تمايلاتم احساس سرخوردگي كنم، بلكه ايشون خيلي هم با آغوش باز درخواستهاي منو مي پذيره و سعي ميكنه همشونو انجام بده. اما نياز به ستوده شدن در خانومها يه غريزه است!!! اگه قرار باشه من بهش دستورالعمل بدم ديگه براي خودم دلچسب نيست. به نظرم اينجوري حركاتش مصنوعي ميشه!!! مثلا من بهش بگم خب الان به من اينو بگو يا اينجوري كن، خودتون تصور كنيد!!!! خيلي مسخره ميشه!!! اين رفتارها وقتي جالب و لذت بخشه كه خود انگيخته، هيجاني و غيرمنتظره باشه!!!!‌

  21. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6064
    نوشته ها
    190
    تشکـر
    32
    تشکر شده 196 بار در 82 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    ميدونيد اين يه احساس درونيه. همسرم اصلا رفتاري نميكنه كه من از ابراز تمايلاتم احساس سرخوردگي كنم، بلكه ايشون خيلي هم با آغوش باز درخواستهاي منو مي پذيره و سعي ميكنه همشونو انجام بده. اما نياز به ستوده شدن در خانومها يه غريزه است!!! اگه قرار باشه من بهش دستورالعمل بدم ديگه براي خودم دلچسب نيست. به نظرم اينجوري حركاتش مصنوعي ميشه!!! مثلا من بهش بگم خب الان به من اينو بگو يا اينجوري كن، خودتون تصور كنيد!!!! خيلي مسخره ميشه!!! اين رفتارها وقتي جالب و لذت بخشه كه خود انگيخته، هيجاني و غيرمنتظره باشه!!!!‌

    بله حرف شما درسته ولی خب ذات انسانها به طور کامل عوض نمیشه مث شوهر شما منظور من هم این نیست که شما دستور العمل مادام العمر به ایشون بدید باید کمک کنید ایشون در راه قرار بگیردن و خودشون ادامه بدن ..در رابطه با اینکه مسخره است و من تصور کنم من موارد مشابه ای دیدم که این روش براشون بسیار مثبت واقع شده در نهایت شما دو راه داری اول اینکه زندگی عاشقانه و سرشار محبت خودت رو برای این موضوع همیشه عصبی و باناراحتی درونی طی کنی دوم اینکه خود شما کمک کنی تااین رابطه شکل خودشو بگیره و رفتارهاتون به هم نزدیک بشه که من فکر میکنم با عمر کوتاهی که خدا به همه ما میده و اینکه طراوت و شادابی زمان خاص خودش رو داره بهتره تا فرصت هائی که برای هم بون نگذشتن و دیگه برنگشتن از جوونی وشادابی و طراوتتون بهترین استفاده رو برای در کنار هم بودن و همه جوره لذت بردن از زندگیتون به کار ببرید و در ضمن بدونید این مشکلات عادی روابط جنسی بسیاری از هم سن وسالهای ماست که سعی میکنن به شکلی برطرفش کنن و از با هم بودن لذت ببرن
    امضای ایشان
    وقتی خدا کاری برات انجام میده تو به توانائی های خدا اطمینان داری و هنگامی که کاری برات انجام نمیده خدا به توانائی های تو اطمینان داره ....
    .................................................. ...............
    1- برای تشکر از پست مورد نظرتون از کلید تشکر استفاده کنید (سپاس نشانه قدرشناسی شماست )
    2- برای متوجه شدن کاربر از ادامه داشتن بحث پست مورد نظر رو نقل قول بگیرید
    3- جداً از دادن جوابهای طنز و مسخره کردن کاربر و یا دادن جوابهای بدون تفکر حاوی مطالبی همراه با شدت عمل پرهیز کنید ..

  22. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    من دقيقا براي اينكه راه دوم رو انتخاب كردم الان اينجام و ميخوام از تجربه هاي ديگران براي بهبود رابطه مون استفاده كنم. ميخوام سعي كنم با اين موضوع كنار بيام و ديگه زياد بهش گير ندم. ممنون كه وقت گذاشتيد. بازم اگه كسي توصيه اي در اين زمينه داره مي شنوم و سعي ميكنم بهترين راه رو انتخاب كنم.

  23. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3968
    نوشته ها
    450
    تشکـر
    929
    تشکر شده 488 بار در 253 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    ...
    ویرایش توسط hamidrm : 03-07-2016 در ساعت 06:55 PM

  24. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6176
    نوشته ها
    86
    تشکـر
    98
    تشکر شده 76 بار در 44 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    سلام. من يه خانوم ۳۰ ساله هستم و هشت ساله كه ازدواج كردم. يه پسر هشت ماهه دارم. همسرم تو دوران بارداري مي ترسيد كه نز... داشته باشيم و اگه رابطه اي هم بود به درخواست من و مثل دوران نامزدي بود. بعد از زايمان هم باز ترس از ضرر داشتن يا اذيت شدن من رو بيان ميكرد. تا اينكه بعد از دو ماه بازهم به پيشنهاد من بالاخره رابطه برقرار شد. از اون موقع تا حالا هم عادت كرده كه من برم طرفش. يعني اگه من دوماه هم بهش كاري نداشته باشم طرفم نمياد. ايشون ۳۸ سالشونه و خيلي هم بهم علاقه منديم و وقتي هم كه من ميرم طرفش با آغوش باز استقبال ميكنه و مي تونيم رابطه ي خيلي خوبي داشته باشيم. اما اين موضوع اعتماد به نفس من رو كم ميكنه. من دوست دارم شوهرم نازم رو بكشه و ازم درخواست كنه ولي اگه صبح تا شب باهم تنها باشيم اون حتي يه لمس س..سي هم منو نميكنه!!!! لباس و آرايش و اين ادا اطوارا هم براش فايده اي نداره!!!‌ منو خيلي خيلي دوست داره ولي نميدونم چرا اينجوريه!!!
    عزیزم این مشکل برای اکثر زوجها در دروان بارداری و بعد از بارداری به وجود میاد یکم بهش وقت بده درست میشه.
    من هر وقت از شوهرم چیزی میخام چند تا راهو انتخاب میکنم اگه غرورم اجازه نده که خودمو بگم یه شخص سوم مثال میزنم و هر چی خودم میخوام در قالب یه داستان از این شخص سوم میگم و بعد خودم اون نکته ای که مد نظرمه تأیید میکنم.(مثلا نرگس برام تعریف میکرد دیشب .... انقد خوشم میاد حامد اینجور با زنش برخورد میکنه)
    اگه این راه نتیجه نداد با فاصله چند روز یه رفتارایی میکنم بهش بفهمونم از این موضوع ناراحتم اگه بازم نتیجه نداد.
    مثل همینکه شما اینجا نوشتی یا پستای بعدیتون من همه اینارو به صورت دلونشته مینویسم تو دفتر خاطراتم با تمام جزئیات,بعد دفتر خاطراتمو یه جور باز میزارم که بتونه بخونه بعد که اون خوند و خیالم راحت شد که کامل همه رو خونده میرم میگم : ای وای چرا دفتر خاطراتمو خوندی این یه چیز شخصیه و مثلا غرور خودمو حفظ میکنم, اونم معمولا بر میگرده میگه بین ما چیز شخصی وجود نداره و یه لبخند و همه چیز تموم میشه.اینجوری خیلی نتیجه هم میده معمولا این مرحله را من میزارم برای آخرین راه کارم یعنی شاید دو بار در سال بیان خواسته هام به این مرحله برسه!
    البته این مراحل برای خواسته هایی که روم نمیشه بهش بگم یا فکر میکنم غرورم میره زیر سوال.
    امیدورام کمکت کرده باشم کاملا درکت میکنم مشکلت چیه و چی میخوای و بهت حق میدم.
    موفق باشی.اگه خواستی جواب بدی به صورت نقل قول جواب بده من متوجه بشم.

  25. کاربران زیر از الینا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3968
    نوشته ها
    450
    تشکـر
    929
    تشکر شده 488 بار در 253 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا نمایش پست ها
    عزیزم این مشکل برای اکثر زوجها در دروان بارداری و بعد از بارداری به وجود میاد یکم بهش وقت بده درست میشه.
    من هر وقت از شوهرم چیزی میخام چند تا راهو انتخاب میکنم اگه غرورم اجازه نده که خودمو بگم یه شخص سوم مثال میزنم و هر چی خودم میخوام در قالب یه داستان از این شخص سوم میگم و بعد خودم اون نکته ای که مد نظرمه تأیید میکنم.(مثلا نرگس برام تعریف میکرد دیشب .... انقد خوشم میاد حامد اینجور با زنش برخورد میکنه)
    اگه این راه نتیجه نداد با فاصله چند روز یه رفتارایی میکنم بهش بفهمونم از این موضوع ناراحتم اگه بازم نتیجه نداد.
    مثل همینکه شما اینجا نوشتی یا پستای بعدیتون من همه اینارو به صورت دلونشته مینویسم تو دفتر خاطراتم با تمام جزئیات,بعد دفتر خاطراتمو یه جور باز میزارم که بتونه بخونه بعد که اون خوند و خیالم راحت شد که کامل همه رو خونده میرم میگم : ای وای چرا دفتر خاطراتمو خوندی این یه چیز شخصیه و مثلا غرور خودمو حفظ میکنم, اونم معمولا بر میگرده میگه بین ما چیز شخصی وجود نداره و یه لبخند و همه چیز تموم میشه.اینجوری خیلی نتیجه هم میده معمولا این مرحله را من میزارم برای آخرین راه کارم یعنی شاید دو بار در سال بیان خواسته هام به این مرحله برسه!
    البته این مراحل برای خواسته هایی که روم نمیشه بهش بگم یا فکر میکنم غرورم میره زیر سوال.
    امیدورام کمکت کرده باشم کاملا درکت میکنم مشکلت چیه و چی میخوای و بهت حق میدم.
    موفق باشی.اگه خواستی جواب بدی به صورت نقل قول جواب بده من متوجه بشم.
    اگه همه خانوما مثل شما رفتار میکردن، خیلی از مشکلا پیش نمیومد

  27. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3968
    نوشته ها
    450
    تشکـر
    929
    تشکر شده 488 بار در 253 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا نمایش پست ها
    یه شخص سوم مثال میزنم و هر چی خودم میخوام در قالب یه داستان از این شخص سوم میگم و بعد خودم اون نکته ای که مد نظرمه تأیید میکنم.(مثلا نرگس برام تعریف میکرد دیشب .... انقد خوشم میاد حامد اینجور با زنش برخورد میکنه)
    همه اینارو به صورت دلونشته مینویسم تو دفتر خاطراتم با تمام جزئیات
    .
    این روش ها رو آقایون نمیتونن انجام بدن چون نه دفتر خاطرات دارن و نه در مورد مسایل خصوصی شون با هم صحبت میکنن

  28. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا نمایش پست ها
    عزیزم این مشکل برای اکثر زوجها در دروان بارداری و بعد از بارداری به وجود میاد یکم بهش وقت بده درست میشه.
    من هر وقت از شوهرم چیزی میخام چند تا راهو انتخاب میکنم اگه غرورم اجازه نده که خودمو بگم یه شخص سوم مثال میزنم و هر چی خودم میخوام در قالب یه داستان از این شخص سوم میگم و بعد خودم اون نکته ای که مد نظرمه تأیید میکنم.(مثلا نرگس برام تعریف میکرد دیشب .... انقد خوشم میاد حامد اینجور با زنش برخورد میکنه)
    اگه این راه نتیجه نداد با فاصله چند روز یه رفتارایی میکنم بهش بفهمونم از این موضوع ناراحتم اگه بازم نتیجه نداد.
    مثل همینکه شما اینجا نوشتی یا پستای بعدیتون من همه اینارو به صورت دلونشته مینویسم تو دفتر خاطراتم با تمام جزئیات,بعد دفتر خاطراتمو یه جور باز میزارم که بتونه بخونه بعد که اون خوند و خیالم راحت شد که کامل همه رو خونده میرم میگم : ای وای چرا دفتر خاطراتمو خوندی این یه چیز شخصیه و مثلا غرور خودمو حفظ میکنم, اونم معمولا بر میگرده میگه بین ما چیز شخصی وجود نداره و یه لبخند و همه چیز تموم میشه.اینجوری خیلی نتیجه هم میده معمولا این مرحله را من میزارم برای آخرین راه کارم یعنی شاید دو بار در سال بیان خواسته هام به این مرحله برسه!
    البته این مراحل برای خواسته هایی که روم نمیشه بهش بگم یا فکر میکنم غرورم میره زیر سوال.
    امیدورام کمکت کرده باشم کاملا درکت میکنم مشکلت چیه و چی میخوای و بهت حق میدم.
    موفق باشی.اگه خواستی جواب بدی به صورت نقل قول جواب بده من متوجه بشم.

    ممنون الينا جون كه وقت گذاشتي. راستش به راه حل اولت فكر نكردم چون نمي تونم درباره افرادي كه ميشناسيم باهاش اينطوري حرف بزنم!! چون فكر ميكنم كسي راضي نباشه از مسائل خصوصيش براي ديگران تعريف بشه. مگر اينكه بيام از دوتا شخص مجازي استفاده كنم و مثلا بگم فلان جا خوندم يا فلاني تعريف ميكرد. در مورد دفتر خاطرات منم مثل آقا حميد دفتر خاطرات ندارم اما وبلاگ دارم. حتي يه وبلاگ دارم كه فقط براي همسرم توش مي نويسم يا بهتر بگم مي نوشتم. من چهار پنج سال براي همسرم عاشقانه مي نوشتم و ايشون خبر نداشتن. ولي وقتي فهميد فقط همون لحظه خوشحال شد و تشكر كرد اما هرچي ازش خواستم كه هراز گاهي بره و نوشته هامو كه به عشق اون نوشته بودم رو بخونه نرفت! يا بهتر بگم خيلي كم رفت اونم با اصرار من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! واقعا ناراحت شدم و ميخواستم كل وبلاگ رو حذف كنم اما باور كن دلم نيومد. و گفتم بزارم باشه حداقل براي خودم خاطره ميشه و شايد بعدها پسرم از خوندنشون لذت ببره.
    مقاله هايي رو كه خودم سرچ كردم و براش ايميل ميكنم رو هم بايد كلي اصرار كنم تا بره و بخونه. گاهي فكر ميكنم اونا رو هم خيلي سرسري ازشون رد ميشه!!!‌ چون كلا اهل مطالعه نيست!!!‌ به جاي اينكه خودش بره دنبال راه حل براي مشكلش حتي از راه حل هاي پيشنهادي من هم چندان استقبال نميكنه!!! البته به زبون ميگه باشه ميرم دنبالش يا حتي عذرخواهي ميكنه و ميگه ميدونم مشكل از منه!‌ اما در عمل هيچ كار خاصي براي رفع مشكل نميكنه.
    جديدا من هم كلا ميل جنسيم خيلي كم شده و فكر ميكنم كه حتي به بدنم هم برخورده. يعني نه اينكه خودم نخوام و بخوام لج كنم، نه!!!!‌ سيستم بدنم اينجوري شده! يعني ديگه احساس نياز نميكنم. كلا حتي اگه اون هم بياد طرفم ديگه مثل قبل نيستم. شايد خيلي ها بگن خب اينكه خوبه چون همسرت هم سرده شما هم سرد بشي مشكل برطرف ميشه. اما من از اين موضوع ناراحتم چون سرد شدن رابطه ي جنسي باعث سرد شدن روابط هم ميشه و شده!!!!
    ویرایش توسط شقايق : 09-13-2014 در ساعت 08:41 AM

  29. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamidrm نمایش پست ها
    من هم مثل شوهر شما هستم و لی دلیلش سرد بودنم نیست، برعکس من خیلی هم هات هستم و اونه که سرده و غرورم بهم اجازه نمیده بهش پیشنهاد بدم، چون بارها شده که پیشنهادمو رد کرده و حالا من اگه شده مشکل خودمو با خود ارضایی حل میکنم ولی سراغ اون نمیرم مگه اینکه خودش بخواد. شاید شوهر شما هم غرورش ...
    خب من سرد نيستم يعني نبودم اما انگار منم دارم كم كم سرد ميشم. ميدونم كه چي ميگيد. براي شما كه مرد هستيد غرور بيشتري وجود داره. اما خب من يه مقاله هايي خوندم درباره اينكه چكار ميشه كرد كه زن خودش تشنه بشه و بياد طرف مرد. اگه خواستيد براتون مي فرستم. شايد به دردتون بخوره. در اين زمينه مقاله و راه حل زياده چون اكثرا مردها هات هستند و خانومها سرد. اما در مورد ما برعكسه و متاسفانه تو اين زمينه مطلب زيادي در دسترس نيست. چون خانومها اكثرا به خاطر حيا و خجالت حتي اگه چنين مشكلي مثل من داشته باشن حرفي نميزنن و تو خودشون ميريزن. مثل مردها هم نمي تونن اگه همسرشون نتونست نيازهاشون رو برطرف كنه برن سراغ يكي ديگه و به اصطلاح صيغه كنن!!
    اما مطمئن باشيد اين سركوب كردن نياز تو زندگيشون تاثير منفيش رو ميذاره و باعث ايجاد مشكلات ديگه ميشه.

  30. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    3968
    نوشته ها
    450
    تشکـر
    929
    تشکر شده 488 بار در 253 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    خب من سرد نيستم يعني نبودم اما انگار منم دارم كم كم سرد ميشم. ميدونم كه چي ميگيد. براي شما كه مرد هستيد غرور بيشتري وجود داره. اما خب من يه مقاله هايي خوندم درباره اينكه چكار ميشه كرد كه زن خودش تشنه بشه و بياد طرف مرد. اگه خواستيد براتون مي فرستم. شايد به دردتون بخوره. در اين زمينه مقاله و راه حل زياده چون اكثرا مردها هات هستند و خانومها سرد. اما در مورد ما برعكسه و متاسفانه تو اين زمينه مطلب زيادي در دسترس نيست. چون خانومها اكثرا به خاطر حيا و خجالت حتي اگه چنين مشكلي مثل من داشته باشن حرفي نميزنن و تو خودشون ميريزن. مثل مردها هم نمي تونن اگه همسرشون نتونست نيازهاشون رو برطرف كنه برن سراغ يكي ديگه و به اصطلاح صيغه كنن!!
    اما مطمئن باشيد اين سركوب كردن نياز تو زندگيشون تاثير منفيش رو ميذاره و باعث ايجاد مشكلات ديگه ميشه.
    ممنون میشم اگه اون مقالات رو برام بفرستین

  31. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    سلام. من يه خانوم ۳۰ ساله هستم و هشت ساله كه ازدواج كردم. يه پسر هشت ماهه دارم. همسرم تو دوران بارداري مي ترسيد كه نز... داشته باشيم و اگه رابطه اي هم بود به درخواست من و مثل دوران نامزدي بود. بعد از زايمان هم باز ترس از ضرر داشتن يا اذيت شدن من رو بيان ميكرد. تا اينكه بعد از دو ماه بازهم به پيشنهاد من بالاخره رابطه برقرار شد. از اون موقع تا حالا هم عادت كرده كه من برم طرفش. يعني اگه من دوماه هم بهش كاري نداشته باشم طرفم نمياد. ايشون ۳۸ سالشونه و خيلي هم بهم علاقه منديم و وقتي هم كه من ميرم طرفش با آغوش باز استقبال ميكنه و مي تونيم رابطه ي خيلي خوبي داشته باشيم. اما اين موضوع اعتماد به نفس من رو كم ميكنه. من دوست دارم شوهرم نازم رو بكشه و ازم درخواست كنه ولي اگه صبح تا شب باهم تنها باشيم اون حتي يه لمس س..سي هم منو نميكنه!!!! لباس و آرايش و اين ادا اطوارا هم براش فايده اي نداره!!!‌ منو خيلي خيلي دوست داره ولي نميدونم چرا اينجوريه!!!
    سلام

    عزیز مرسی از لطفت, چند سوال دارم که خواهش میکنم با کمی تائمل و بی غرض جواب بده: -نوع ازدواجتون(سنتی-فامیلی-آشنایی و...)- شرو ع رابطه جنسی قبل یا بعد از ازدواج- همیشه همینطوری بوده اند اگر نه دقیقا از کی شروع شده- گفتید 2 سال برای بچه دار شدن تلاش کردید مشکل از کی بوده-تحصیلات هر دو- کار و شغل شما و ایشون- تعداد خواهران و برادران و فاصله سنی و جایگاه شما در بین آنها هر دو- سابقه بیمای و یا اختلالات روانی در خانواده هر دو- ایشون هم بچه میخواستند و یا خیر-گرایشات مذهبی در هر دو- سپاس

  32. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام. ممنون كه وقت گذاشتيد. ازدواجمون سنتي بوده. راستش لازمه يه توضيحي بدم. من قبل از ازدواج با يه آقا پسري دوست بودم كه رابطه مون در حد دست دادن و بوسيدن هم رسيده بود. اما در همين حد نه بيشتر! يعني ايشون حتي منو بدون مانتو و روسري هم نديدن. من از اين موضوع ناراحت بودم و نمي خواستم بيشتر از اين با ايشون ادامه بدم. هرچي ميگفتم كه كلا ميخوام كات كنم قبول نميكرد و از اون طرف هم ميگفت موقعيت ازدواج ندارم چون برادر بزرگتر از خودش داشت. خلاصه من هي ميگفتم خواستگار دارم و ايشون كاري نميكرد. تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم به همسرم پاسخ مثبت بدم و از ايشون با كلي گريه و ناراحتي خداحافظي كرديم. بعد از عقدم ايشون متوجه موضوع شد و دوباره شروع كرد به زنگ زدن و التماس كردن. و ميگفت كه من باور نميكردم كه تو اين كار رو بكني و شوكه شده بود. ميگفت من داشتم خانواده ام رو راضي ميكردم كه بيان خواستگاري. و ازم خواست كه طلاق بگيرم. خب من چون ازدواجم سنتي بود علاقه ي خاصي به همسرم نداشتم و با حرفهاي ايشون دوباره ديوونه شدم. با همسرم سرد شدم و ازش خواستم كه حتي اگه شب پيش هميم به من كاري نداشته باشه. و بهشون گفتم كه من دچار ترديد شدم و ازشون فرصت خواستم تا خودم رو پيدا كنم. ايشون هم در كمال احترام و خوبي قبول كردند و از اين موضوع حتي به خانواده خودش و من چيزي نگفت. البته من به خانواده خودم گفتم كه پشيمون شدم. حالا فكر كنيد يه ماه از عقدم نگذشته بود. بالاخره تصميم گرفتم برم مشاوره. همسرم هم همراهيم كرد و از اون طرف مشاور هم همسرم و هم دوستم رو جدا جدا خواست و باهاشون صحبت كرد. بعد هم به من و دوستم گفت كه اگه ميخواهيد من كمكتون كنم كه طلاق بگيري بايد قبلش به خانواده هاتون بگيد كه موضوع از چه قراره. و برادر من خودش با زيركي كه داشت حدس زده بود و من با اينكه روم نميشد از طريق يه واسطه جريان رو به برادرم گفتم. و دوستم هم به خواهر بزرگترش كه معلم بود گفت. اما هر دو خانواده برخورد بدي داشتند. برادرم گفت وقتي خواهرم ميخواد سرش رو بكوبه به سنگ من حاضر نيستم كه كمكش كنم محكم تر بكوبه!!! و خواهر دوستم هم گفت اگه ايشون زندگي كن بودن با همون همسر اولشون مي موندن ( مشاور به خواهر دوستم گفته بود كه من طلاق گرفتم و برادرش ميخواد كه با من ازدواج كنه) و خلاصه رفتار بدي باهامون داشتن. دوستم كه فكر ميكنم كتك هم خورده بود. چون اون روز حسابي سر و صورتش قرمز بود و چشمهاش پف كرده بود. تو خانواده ي ما فقط برادرم جريان اصلي رو فهميد اما تو خانواده ي اون همه فكر كرده بودن كه س (دوستم) ميخواد با يه خانوم مطلقه ازدواج كنه و برخورد بدي باهاش داشتن. بالاخره مشاور كمك كرد تا ما بفهميم كه چه اشتباهي داريم ميكنيم و خودمون تشخيص داديم كه بهتره به زندگيمون بدون هم ادامه بديم. البته تو دوران عقد دوستم مناسبتهايي مثل تولد و ولنتاين به من زنگ ميزد و تبريك ميگفت و گفت كه ازدواج نكرده و بعد از من نمي تونه به كس ديگه اي فكر كنه. ما سه سال و نيم عقد بوديم. ولي وقتي ميخواستيم عروسي كنيم من از دوستم خواستم كه ديگه بهم زنگ نزنه و ايشون هم قبول كرد و الان كه پنج سال از عروسيمون ميگذره من ديگه هيچ خبري از ايشون ندارم. اوايل خب به همسرم علاقه اي نداشتم ولي كم كم با ديدن خوبيهاش عاشقش شدم و خدا رو شكر كردم بابت انتخاب خوبم. همسرم خيلي مهربون و وفادار و آرومه. و هيچ وقت بهم دروغ نميگه. اما دوستم خيلي زبون باز و شيطون بود. گاهي وقتا من رو هم مي پيچوند من مي فهميدم اما به روش نمي آوردم هرچند اين اواخر خودش به كارهاش هم اعتراف كرده بود و ميگفت ديگه نمي تونم به تو دروغ بگم. اما من هيچ وقت همسرم رو با اون مقايسه نمي كنم. چون همسرم از اول با من صادق بوده. ولي خب همسرم رو با مردهاي ديگه كه مقايسه ميكنم مي بينم خيلي تو اين زمينه سرده. (با توجه به شنيده هام ميگم)
    نه ايشون از زمان بارداريم اينجوري شدن. يعني قبل از بارداريم هم زياد اهل بازي با كلمات نبود ولي حداقل شروع كننده رابطه بود. البته توي دوسالي هم كه براي بچه تلاش ميكرديم رابطه مون خيلي زياد شده بود. و تمركزمون روي بچه بود. مشكل هم از من بود كه البته در اصل مشكل خاصي نبود تشخيص دكترا اشتباه بود كه بالاخره يه دكتر تشخيص درست داد و با يه نسخه مشكل رفع شد.
    تحصيلات من ليسانس و همسرم ديپلم. بنده كارمند هستم و ايشون شغلشون آٌزاده. تو كار چاپ هستن.
    من يه خواهر و سه تا برادر دارم. آخرين بچه هستم و با برادر قبل از خودم ۱۲ سال اختلاف سني دارم! يعني ۱۲ سال از ايشون كوچيكترم. خب چون بچه آخر هستم همه هوام رو داشتن. اما ميشه گفت خواهر و برادرهام مثل پدر و مادر برام بودن چون اختلاف سنيمون زياد بود. همبازيهاي دوران بچگيم دو تا خواهر زاده ام بودن كه هردو شون پسر هستن. يكي شون سه سال از من بزرگتره و يكي شون يكسال كوچيكتر.
    همسرم دوتا برادر و يه خواهر داره. كه خواهرش از ايشون بزرگتره و ايشون هم پسر بزرگترن. روابط خوبي بين همه شون برقراره.
    خواهر من به علت شكستگي جمجمه در كودكي دچار صرع هستش و وسواس شديد هم داره.
    پدر شوهرم كلا آدم آروم و كم صحبتيه و ناراحتي معده داره كه ميگن عصبيه. چون آدم درون ريزيه.
    خواهرشوهرم هم يه مدت تيك عصبي گرفته بود و گاهي چونش بي علت مي لرزيد كه بهتر شدن.
    هر دو بچه ميخواستيم.
    گرايشات مذهبي من و ايشون و خانواده هامون دقيقا مثل همه.
    من و همسرم ۸ سال اختلاف سني داريم و ايشون ۸ سال از من بزرگترن.
    ببخشيد اگه طولاني شد ولي فكر ميكنم اين توضيحات لازم بود.

  33. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز مرسی از لطفت, چند سوال دارم که خواهش میکنم با کمی تائمل و بی غرض جواب بده: -نوع ازدواجتون(سنتی-فامیلی-آشنایی و...)- شرو ع رابطه جنسی قبل یا بعد از ازدواج- همیشه همینطوری بوده اند اگر نه دقیقا از کی شروع شده- گفتید 2 سال برای بچه دار شدن تلاش کردید مشکل از کی بوده-تحصیلات هر دو- کار و شغل شما و ایشون- تعداد خواهران و برادران و فاصله سنی و جایگاه شما در بین آنها هر دو- سابقه بیمای و یا اختلالات روانی در خانواده هر دو- ایشون هم بچه میخواستند و یا خیر-گرایشات مذهبی در هر دو- سپاس
    سلام. ممنون كه وقت گذاشتيد. ازدواجمون سنتي بوده. راستش لازمه يه توضيحي بدم. من قبل از ازدواج با يه آقا پسري دوست بودم كه رابطه مون در حد دست دادن و بوسيدن هم رسيده بود. اما در همين حد نه بيشتر! يعني ايشون حتي منو بدون مانتو و روسري هم نديدن. من از اين موضوع ناراحت بودم و نمي خواستم بيشتر از اين با ايشون ادامه بدم. هرچي ميگفتم كه كلا ميخوام كات كنم قبول نميكرد و از اون طرف هم ميگفت موقعيت ازدواج ندارم چون برادر بزرگتر از خودش داشت. خلاصه من هي ميگفتم خواستگار دارم و ايشون كاري نميكرد. تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم به همسرم پاسخ مثبت بدم و از ايشون با كلي گريه و ناراحتي خداحافظي كرديم. بعد از عقدم ايشون متوجه موضوع شد و دوباره شروع كرد به زنگ زدن و التماس كردن. و ميگفت كه من باور نميكردم كه تو اين كار رو بكني و شوكه شده بود. ميگفت من داشتم خانواده ام رو راضي ميكردم كه بيان خواستگاري. و ازم خواست كه طلاق بگيرم. خب من چون ازدواجم سنتي بود علاقه ي خاصي به همسرم نداشتم و با حرفهاي ايشون دوباره ديوونه شدم. با همسرم سرد شدم و ازش خواستم كه حتي اگه شب پيش هميم به من كاري نداشته باشه. و بهشون گفتم كه من دچار ترديد شدم و ازشون فرصت خواستم تا خودم رو پيدا كنم. ايشون هم در كمال احترام و خوبي قبول كردند و از اين موضوع حتي به خانواده خودش و من چيزي نگفت. البته من به خانواده خودم گفتم كه پشيمون شدم. حالا فكر كنيد يه ماه از عقدم نگذشته بود. بالاخره تصميم گرفتم برم مشاوره. همسرم هم همراهيم كرد و از اون طرف مشاور هم همسرم و هم دوستم رو جدا جدا خواست و باهاشون صحبت كرد. بعد هم به من و دوستم گفت كه اگه ميخواهيد من كمكتون كنم كه طلاق بگيري بايد قبلش به خانواده هاتون بگيد كه موضوع از چه قراره. و برادر من خودش با زيركي كه داشت حدس زده بود و من با اينكه روم نميشد از طريق يه واسطه جريان رو به برادرم گفتم. و دوستم هم به خواهر بزرگترش كه معلم بود گفت. اما هر دو خانواده برخورد بدي داشتند. برادرم گفت وقتي خواهرم ميخواد سرش رو بكوبه به سنگ من حاضر نيستم كه كمكش كنم محكم تر بكوبه!!! و خواهر دوستم هم گفت اگه ايشون زندگي كن بودن با همون همسر اولشون مي موندن ( مشاور به خواهر دوستم گفته بود كه من طلاق گرفتم و برادرش ميخواد كه با من ازدواج كنه) و خلاصه رفتار بدي باهامون داشتن. دوستم كه فكر ميكنم كتك هم خورده بود. چون اون روز حسابي سر و صورتش قرمز بود و چشمهاش پف كرده بود. تو خانواده ي ما فقط برادرم جريان اصلي رو فهميد اما تو خانواده ي اون همه فكر كرده بودن كه س (دوستم) ميخواد با يه خانوم مطلقه ازدواج كنه و برخورد بدي باهاش داشتن. بالاخره مشاور كمك كرد تا ما بفهميم كه چه اشتباهي داريم ميكنيم و خودمون تشخيص داديم كه بهتره به زندگيمون بدون هم ادامه بديم. البته تو دوران عقد دوستم مناسبتهايي مثل تولد و ولنتاين به من زنگ ميزد و تبريك ميگفت و گفت كه ازدواج نكرده و بعد از من نمي تونه به كس ديگه اي فكر كنه. ما سه سال و نيم عقد بوديم. ولي وقتي ميخواستيم عروسي كنيم من از دوستم خواستم كه ديگه بهم زنگ نزنه و ايشون هم قبول كرد و الان كه پنج سال از عروسيمون ميگذره من ديگه هيچ خبري از ايشون ندارم. اوايل خب به همسرم علاقه اي نداشتم ولي كم كم با ديدن خوبيهاش عاشقش شدم و خدا رو شكر كردم بابت انتخاب خوبم. همسرم خيلي مهربون و وفادار و آرومه. و هيچ وقت بهم دروغ نميگه. اما دوستم خيلي زبون باز و شيطون بود. گاهي وقتا من رو هم مي پيچوند من مي فهميدم اما به روش نمي آوردم هرچند اين اواخر خودش به كارهاش هم اعتراف كرده بود و ميگفت ديگه نمي تونم به تو دروغ بگم. اما من هيچ وقت همسرم رو با اون مقايسه نمي كنم. چون همسرم از اول با من صادق بوده. ولي خب همسرم رو با مردهاي ديگه كه مقايسه ميكنم مي بينم خيلي تو اين زمينه سرده. (با توجه به شنيده هام ميگم)
    نه ايشون از زمان بارداريم اينجوري شدن. يعني قبل از بارداريم هم زياد اهل بازي با كلمات نبود ولي حداقل شروع كننده رابطه بود. البته توي دوسالي هم كه براي بچه تلاش ميكرديم رابطه مون خيلي زياد شده بود. و تمركزمون روي بچه بود. مشكل هم از من بود كه البته در اصل مشكل خاصي نبود تشخيص دكترا اشتباه بود كه بالاخره يه دكتر تشخيص درست داد و با يه نسخه مشكل رفع شد.
    تحصيلات من ليسانس و همسرم ديپلم. بنده كارمند هستم و ايشون شغلشون آٌزاده. تو كار چاپ هستن.
    من يه خواهر و سه تا برادر دارم. آخرين بچه هستم و با برادر قبل از خودم ۱۲ سال اختلاف سني دارم! يعني ۱۲ سال از ايشون كوچيكترم. خب چون بچه آخر هستم همه هوام رو داشتن. اما ميشه گفت خواهر و برادرهام مثل پدر و مادر برام بودن چون اختلاف سنيمون زياد بود. همبازيهاي دوران بچگيم دو تا خواهر زاده ام بودن كه هردو شون پسر هستن. يكي شون سه سال از من بزرگتره و يكي شون يكسال كوچيكتر.
    همسرم دوتا برادر و يه خواهر داره. كه خواهرش از ايشون بزرگتره و ايشون هم پسر بزرگترن. روابط خوبي بين همه شون برقراره.
    خواهر من به علت شكستگي جمجمه در كودكي دچار صرع هستش و وسواس شديد هم داره.
    پدر شوهرم كلا آدم آروم و كم صحبتيه و ناراحتي معده داره كه ميگن عصبيه. چون آدم درون ريزيه.
    خواهرشوهرم هم يه مدت تيك عصبي گرفته بود و گاهي چونش بي علت مي لرزيد كه بهتر شدن.
    هر دو بچه ميخواستيم.
    گرايشات مذهبي من و ايشون و خانواده هامون دقيقا مثل همه.
    من و همسرم ۸ سال اختلاف سني داريم و ايشون ۸ سال از من بزرگترن.
    ببخشيد اگه طولاني شد ولي فكر ميكنم اين توضيحات لازم بود.






  34. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6686
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام عزیزم .
    من درکت میکنم گلم
    سعی کن یک چند وقتی طرفش نرو درسته که نمیشه ولی خودتو کنترل کن بزار تشنه بشه .

  35. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6686
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    ممنون از نظر خوبت دوست عزيز.
    راستش من لازمه كه يه توضيحاتي بدم. درسته همسر من سرد مزاجه اما اين به اين معنا نيست كه اصلا ميل جنسي نداره. چون به محض اينكه من ميرم طرفش استقبال ميكنه و كارش رو به خوبي انجام ميده. اصلا هم اهل به اصطلاح خانوم بازي نيست. من بيشتر از خودم به ايشون اعتماد دارم. مشكل من اصلا نياز جنسي نيست چون من كافيه اراده كنم و اين نياز برطرف بشه. مشكل من جنبه ي روانيه موضوعه. من مطمئنم دوستم داره چون تو رفتارهاي ديگه اش (غير جنسي) كاملا اينو نشون ميده. منتها من به عنوان يه زن نياز دارم كه همسرم با كلام و رفتارش از بدن و اندام من هم تعريف كنه. شايد خانومها به ظاهر و به خاطر حيا وقتي همسرشون باهاشون شوخي جنسي ميكنه خجالت بكشن و يا حتي محل رو ترك كنن اما در واقع با اين كار همسرشون اعتماد به نفسشون بالا ميره. من دوست دارم همسرم رو براي اين كار بي تاب ببينم حتي يه خورده اذيتش كنم و بعد رابطه داشته باشيم. مرجان خانوم شما خودتون خانوميد و مي دونيد كه چي ميگيم!!!
    سلام عزیزم من درکت میکنم
    سعی کن خودتو کنترل کنی یک مدت سراغش نرو تا تشنه بشه و بیاد طرفت

  36. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6686
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    ممنون از نظر خوبت دوست عزيز.
    راستش من لازمه كه يه توضيحاتي بدم. درسته همسر من سرد مزاجه اما اين به اين معنا نيست كه اصلا ميل جنسي نداره. چون به محض اينكه من ميرم طرفش استقبال ميكنه و كارش رو به خوبي انجام ميده. اصلا هم اهل به اصطلاح خانوم بازي نيست. من بيشتر از خودم به ايشون اعتماد دارم. مشكل من اصلا نياز جنسي نيست چون من كافيه اراده كنم و اين نياز برطرف بشه. مشكل من جنبه ي روانيه موضوعه. من مطمئنم دوستم داره چون تو رفتارهاي ديگه اش (غير جنسي) كاملا اينو نشون ميده. منتها من به عنوان يه زن نياز دارم كه همسرم با كلام و رفتارش از بدن و اندام من هم تعريف كنه. شايد خانومها به ظاهر و به خاطر حيا وقتي همسرشون باهاشون شوخي جنسي ميكنه خجالت بكشن و يا حتي محل رو ترك كنن اما در واقع با اين كار همسرشون اعتماد به نفسشون بالا ميره. من دوست دارم همسرم رو براي اين كار بي تاب ببينم حتي يه خورده اذيتش كنم و بعد رابطه داشته باشيم. مرجان خانوم شما خودتون خانوميد و مي دونيد كه چي ميگيم!!!
    ببخشید چطور میشه مشکل خود را مطرح کرد بچها راهنمایی کنید من نمیتونم مشکلم براتون بفرستم

  37. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    سلام. ممنون كه وقت گذاشتيد. ازدواجمون سنتي بوده. راستش لازمه يه توضيحي بدم. من قبل از ازدواج با يه آقا پسري دوست بودم كه رابطه مون در حد دست دادن و بوسيدن هم رسيده بود. اما در همين حد نه بيشتر! يعني ايشون حتي منو بدون مانتو و روسري هم نديدن. من از اين موضوع ناراحت بودم و نمي خواستم بيشتر از اين با ايشون ادامه بدم. هرچي ميگفتم كه كلا ميخوام كات كنم قبول نميكرد و از اون طرف هم ميگفت موقعيت ازدواج ندارم چون برادر بزرگتر از خودش داشت. خلاصه من هي ميگفتم خواستگار دارم و ايشون كاري نميكرد. تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم به همسرم پاسخ مثبت بدم و از ايشون با كلي گريه و ناراحتي خداحافظي كرديم. بعد از عقدم ايشون متوجه موضوع شد و دوباره شروع كرد به زنگ زدن و التماس كردن. و ميگفت كه من باور نميكردم كه تو اين كار رو بكني و شوكه شده بود. ميگفت من داشتم خانواده ام رو راضي ميكردم كه بيان خواستگاري. و ازم خواست كه طلاق بگيرم. خب من چون ازدواجم سنتي بود علاقه ي خاصي به همسرم نداشتم و با حرفهاي ايشون دوباره ديوونه شدم. با همسرم سرد شدم و ازش خواستم كه حتي اگه شب پيش هميم به من كاري نداشته باشه. و بهشون گفتم كه من دچار ترديد شدم و ازشون فرصت خواستم تا خودم رو پيدا كنم. ايشون هم در كمال احترام و خوبي قبول كردند و از اين موضوع حتي به خانواده خودش و من چيزي نگفت. البته من به خانواده خودم گفتم كه پشيمون شدم. حالا فكر كنيد يه ماه از عقدم نگذشته بود. بالاخره تصميم گرفتم برم مشاوره. همسرم هم همراهيم كرد و از اون طرف مشاور هم همسرم و هم دوستم رو جدا جدا خواست و باهاشون صحبت كرد. بعد هم به من و دوستم گفت كه اگه ميخواهيد من كمكتون كنم كه طلاق بگيري بايد قبلش به خانواده هاتون بگيد كه موضوع از چه قراره. و برادر من خودش با زيركي كه داشت حدس زده بود و من با اينكه روم نميشد از طريق يه واسطه جريان رو به برادرم گفتم. و دوستم هم به خواهر بزرگترش كه معلم بود گفت. اما هر دو خانواده برخورد بدي داشتند. برادرم گفت وقتي خواهرم ميخواد سرش رو بكوبه به سنگ من حاضر نيستم كه كمكش كنم محكم تر بكوبه!!! و خواهر دوستم هم گفت اگه ايشون زندگي كن بودن با همون همسر اولشون مي موندن ( مشاور به خواهر دوستم گفته بود كه من طلاق گرفتم و برادرش ميخواد كه با من ازدواج كنه) و خلاصه رفتار بدي باهامون داشتن. دوستم كه فكر ميكنم كتك هم خورده بود. چون اون روز حسابي سر و صورتش قرمز بود و چشمهاش پف كرده بود. تو خانواده ي ما فقط برادرم جريان اصلي رو فهميد اما تو خانواده ي اون همه فكر كرده بودن كه س (دوستم) ميخواد با يه خانوم مطلقه ازدواج كنه و برخورد بدي باهاش داشتن. بالاخره مشاور كمك كرد تا ما بفهميم كه چه اشتباهي داريم ميكنيم و خودمون تشخيص داديم كه بهتره به زندگيمون بدون هم ادامه بديم. البته تو دوران عقد دوستم مناسبتهايي مثل تولد و ولنتاين به من زنگ ميزد و تبريك ميگفت و گفت كه ازدواج نكرده و بعد از من نمي تونه به كس ديگه اي فكر كنه. ما سه سال و نيم عقد بوديم. ولي وقتي ميخواستيم عروسي كنيم من از دوستم خواستم كه ديگه بهم زنگ نزنه و ايشون هم قبول كرد و الان كه پنج سال از عروسيمون ميگذره من ديگه هيچ خبري از ايشون ندارم. اوايل خب به همسرم علاقه اي نداشتم ولي كم كم با ديدن خوبيهاش عاشقش شدم و خدا رو شكر كردم بابت انتخاب خوبم. همسرم خيلي مهربون و وفادار و آرومه. و هيچ وقت بهم دروغ نميگه. اما دوستم خيلي زبون باز و شيطون بود. گاهي وقتا من رو هم مي پيچوند من مي فهميدم اما به روش نمي آوردم هرچند اين اواخر خودش به كارهاش هم اعتراف كرده بود و ميگفت ديگه نمي تونم به تو دروغ بگم. اما من هيچ وقت همسرم رو با اون مقايسه نمي كنم. چون همسرم از اول با من صادق بوده. ولي خب همسرم رو با مردهاي ديگه كه مقايسه ميكنم مي بينم خيلي تو اين زمينه سرده. (با توجه به شنيده هام ميگم)
    نه ايشون از زمان بارداريم اينجوري شدن. يعني قبل از بارداريم هم زياد اهل بازي با كلمات نبود ولي حداقل شروع كننده رابطه بود. البته توي دوسالي هم كه براي بچه تلاش ميكرديم رابطه مون خيلي زياد شده بود. و تمركزمون روي بچه بود. مشكل هم از من بود كه البته در اصل مشكل خاصي نبود تشخيص دكترا اشتباه بود كه بالاخره يه دكتر تشخيص درست داد و با يه نسخه مشكل رفع شد.
    تحصيلات من ليسانس و همسرم ديپلم. بنده كارمند هستم و ايشون شغلشون آٌزاده. تو كار چاپ هستن.
    من يه خواهر و سه تا برادر دارم. آخرين بچه هستم و با برادر قبل از خودم ۱۲ سال اختلاف سني دارم! يعني ۱۲ سال از ايشون كوچيكترم. خب چون بچه آخر هستم همه هوام رو داشتن. اما ميشه گفت خواهر و برادرهام مثل پدر و مادر برام بودن چون اختلاف سنيمون زياد بود. همبازيهاي دوران بچگيم دو تا خواهر زاده ام بودن كه هردو شون پسر هستن. يكي شون سه سال از من بزرگتره و يكي شون يكسال كوچيكتر.
    همسرم دوتا برادر و يه خواهر داره. كه خواهرش از ايشون بزرگتره و ايشون هم پسر بزرگترن. روابط خوبي بين همه شون برقراره.
    خواهر من به علت شكستگي جمجمه در كودكي دچار صرع هستش و وسواس شديد هم داره.
    پدر شوهرم كلا آدم آروم و كم صحبتيه و ناراحتي معده داره كه ميگن عصبيه. چون آدم درون ريزيه.
    خواهرشوهرم هم يه مدت تيك عصبي گرفته بود و گاهي چونش بي علت مي لرزيد كه بهتر شدن.
    هر دو بچه ميخواستيم.
    گرايشات مذهبي من و ايشون و خانواده هامون دقيقا مثل همه.
    من و همسرم ۸ سال اختلاف سني داريم و ايشون ۸ سال از من بزرگترن.
    ببخشيد اگه طولاني شد ولي فكر ميكنم اين توضيحات لازم بود.





    سلام

    ممنون از توضیحاتتون البته نفرمودید که ایشون فاصله سنیشون با خواهر چقدره که خوب نیازی نیست.

    ببینین عزیز شما کس دیگری رو دوست داشتید به علت اینکه یا خواستید خودتان راتسکین بدهید و یا ایشون رو وادار به خواستگاری تن به ازدواج سنتی با همسرتون دادید!!!!!!

    بعد از عقد ایشون دوباره سر وکلش پیدا شد شما به همستون گفتین دست به من نزن, بعد به همسرتون گفتین!!! خواستید طلاق بگیرید که خانواده و مشاور سر جاتون نشوندن.... بعدش دوران عقد3/5 سال ایشون کادو وتلفن و.... میزدن!!!

    بعدشم عروسی کردین و.....

    والا شوهرتون آدم خیلی خوب وآرومیه شما اگر این کارها رو شوهرتون کرده بود الان چه حالی داشتید(البته در رابطه با شما)؟

    بگذریم ببینید این حالت و عدم شروع و سردی به نظر من ناشی از چند چیزه که قابل حله:

    1-عدم شناخت کافی ایشان از جنس مخالف و روابط جنسی2- عقاید و باورهای مذهبی3-ضربه های اولیه که در اثر رابطه شما و علاقه شما به شخص دیگه ای به وجود آمده4-تولد کودک شما و پدر شدن- 5-افسردگی و بحران میان سالی که ممکنه زود به سراغ ایشون امده باشه6- باورهای غلط نسبت به روابط جنسی در دوران بارداری و بعد از آن7-آسیب دوران کودکی.

    در هر صورت عزیز ایشون آدم منطقی به نظر میان با یک مشاور آشنا به روابط جنسی صحبت کنین(مرد باشن بهتره) و بعد هر دو برید پهلوی ایشون بگذارید ایشون با همسرتون صحبت کنن, البته یک مشاوری

    غیر از مشاور اولتون چون ایشون مشاور خوبی نبودن!!!!!!!!

    موفق باشید

  38. کاربران زیر از فرشاد1020 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  39. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    ممنون از توضیحاتتون البته نفرمودید که ایشون فاصله سنیشون با خواهر چقدره که خوب نیازی نیست.

    ببینین عزیز شما کس دیگری رو دوست داشتید به علت اینکه یا خواستید خودتان راتسکین بدهید و یا ایشون رو وادار به خواستگاری تن به ازدواج سنتی با همسرتون دادید!!!!!!

    بعد از عقد ایشون دوباره سر وکلش پیدا شد شما به همستون گفتین دست به من نزن, بعد به همسرتون گفتین!!! خواستید طلاق بگیرید که خانواده و مشاور سر جاتون نشوندن.... بعدش دوران عقد3/5 سال ایشون کادو وتلفن و.... میزدن!!!

    بعدشم عروسی کردین و.....

    والا شوهرتون آدم خیلی خوب وآرومیه شما اگر این کارها رو شوهرتون کرده بود الان چه حالی داشتید(البته در رابطه با شما)؟

    بگذریم ببینید این حالت و عدم شروع و سردی به نظر من ناشی از چند چیزه که قابل حله:

    1-عدم شناخت کافی ایشان از جنس مخالف و روابط جنسی2- عقاید و باورهای مذهبی3-ضربه های اولیه که در اثر رابطه شما و علاقه شما به شخص دیگه ای به وجود آمده4-تولد کودک شما و پدر شدن- 5-افسردگی و بحران میان سالی که ممکنه زود به سراغ ایشون امده باشه6- باورهای غلط نسبت به روابط جنسی در دوران بارداری و بعد از آن7-آسیب دوران کودکی.

    در هر صورت عزیز ایشون آدم منطقی به نظر میان با یک مشاور آشنا به روابط جنسی صحبت کنین(مرد باشن بهتره) و بعد هر دو برید پهلوی ایشون بگذارید ایشون با همسرتون صحبت کنن, البته یک مشاوری

    غیر از مشاور اولتون چون ایشون مشاور خوبی نبودن!!!!!!!!

    موفق باشید
    سلام بازهم سپاس بابت وقتي كه گذاشتيد.
    همسرم با خواهرش سه چهار سال اختلاف سني دارن اما همسرم در ۳۰ سالگي ازدواج كردن و خواهرشون در ۱۸ سالگي.
    من به خاطر اينكه مي ديدم دوستيها معمولا آخر عاقبت خوبي نداره تن به ازدواج سنتي دادم.
    همسر من تا الان هم متوجه نشده كه من كس ديگه اي رو دوست داشتم. دوران عقد طولاني هم به خاطر همسرم بود.
    من خودمم ميدونم كه همسرم خيلي خيلي مرد خوبيه و به خاطر همين با اينكه اول دوستش نداشتم تونستم عاشقش بشم.
    البته منم سعي كردم چيزي براش كم نذارم و ايشون خيلي از من راضيه. من بعد از ازدواج بدون اجازه ي ايشون آب هم نخوردم.
    من خودم هم فكر ميكنم اين حالت ايشون به خاطر گزينه هاي ۱، ۴ و ۵ باشه. و البته بيشتر همون گزينه ي ۱.
    من چندين بار پيشنهاد مشاور رو دادم ايشون هم قبول كردن اما خب مشغله ي زندگي انقدر زياده كه وقت نميكنه و ميشه گفت اين موضوع زياد براش مهم نيست. و من هم اگه بخوام فشار بيارم باعث مشاجره ميشه و ما كلا طاقت قهر با هم ديگه رو نداريم و توي اين ۸ سال نهايتا چند ساعت تونستيم باهم قهر كنيم.
    من ميخوام بدونم كه خودم به تنهايي نمي تونم كاري كنم كه ايشون بهتر بشن؟
    يه سوال ديگه اينكه چرا مي گيد كه مشاور اولمون مشاور خوبي نبودن؟ به نظر من ايشون چشم ما رو نسبت به زندگي بعد از طلاق تو خانواده هامون باز كردن و گذاشتن خودمون تصميم بگيريم. يعني بهترين كاري كه ميشد كرد. شما نظر ديگه اي داريد؟!

  40. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    سلام بازهم سپاس بابت وقتي كه گذاشتيد.
    همسرم با خواهرش سه چهار سال اختلاف سني دارن اما همسرم در ۳۰ سالگي ازدواج كردن و خواهرشون در ۱۸ سالگي.
    من به خاطر اينكه مي ديدم دوستيها معمولا آخر عاقبت خوبي نداره تن به ازدواج سنتي دادم.
    همسر من تا الان هم متوجه نشده كه من كس ديگه اي رو دوست داشتم. دوران عقد طولاني هم به خاطر همسرم بود.
    من خودمم ميدونم كه همسرم خيلي خيلي مرد خوبيه و به خاطر همين با اينكه اول دوستش نداشتم تونستم عاشقش بشم.
    البته منم سعي كردم چيزي براش كم نذارم و ايشون خيلي از من راضيه. من بعد از ازدواج بدون اجازه ي ايشون آب هم نخوردم.
    من خودم هم فكر ميكنم اين حالت ايشون به خاطر گزينه هاي ۱، ۴ و ۵ باشه. و البته بيشتر همون گزينه ي ۱.
    من چندين بار پيشنهاد مشاور رو دادم ايشون هم قبول كردن اما خب مشغله ي زندگي انقدر زياده كه وقت نميكنه و ميشه گفت اين موضوع زياد براش مهم نيست. و من هم اگه بخوام فشار بيارم باعث مشاجره ميشه و ما كلا طاقت قهر با هم ديگه رو نداريم و توي اين ۸ سال نهايتا چند ساعت تونستيم باهم قهر كنيم.
    من ميخوام بدونم كه خودم به تنهايي نمي تونم كاري كنم كه ايشون بهتر بشن؟
    يه سوال ديگه اينكه چرا مي گيد كه مشاور اولمون مشاور خوبي نبودن؟ به نظر من ايشون چشم ما رو نسبت به زندگي بعد از طلاق تو خانواده هامون باز كردن و گذاشتن خودمون تصميم بگيريم. يعني بهترين كاري كه ميشد كرد. شما نظر ديگه اي داريد؟!
    سلام

    پارافهایی رو که برات های لایت کردم لطفا بخوان::

    سلام. ممنون كه وقت گذاشتيد. ازدواجمون سنتي بوده. راستش لازمه يه توضيحي بدم. من قبل از ازدواج با يه آقا پسري دوست بودم كه رابطه مون در حد دست دادن و بوسيدن هم رسيده بود. اما در همين حد نه بيشتر! يعني ايشون حتي منو بدون مانتو و روسري هم نديدن. من از اين موضوع ناراحت بودم و نمي خواستم بيشتر از اين با ايشون ادامه بدم. هرچي ميگفتم كه كلا ميخوام كات كنم قبول نميكرد و از اون طرف هم ميگفت موقعيت ازدواج ندارم چون برادر بزرگتر از خودش داشت. خلاصه من هي ميگفتم خواستگار دارم و ايشون كاري نميكرد. تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم به همسرم پاسخ مثبت بدم و از ايشون با كلي گريه و ناراحتي خداحافظي كرديم. بعد از عقدم ايشون متوجه موضوع شد و دوباره شروع كرد به زنگ زدن و التماس كردن. و ميگفت كه من باور نميكردم كه تو اين كار رو بكني و شوكه شده بود. ميگفت من داشتم خانواده ام رو راضي ميكردم كه بيان خواستگاري. و ازم خواست كه طلاق بگيرم. خب من چون ازدواجم سنتي بود علاقه ي خاصي به همسرم نداشتم و با حرفهاي ايشون دوباره ديوونه شدم. با همسرم سرد شدم و ازش خواستم كه حتي اگه شب پيش هميم به من كاري نداشته باشه. و بهشون گفتم كه من دچار ترديد شدم و ازشون فرصت خواستم تا خودم رو پيدا كنم. ايشون هم در كمال احترام و خوبي قبول كردند و از اين موضوع حتي به خانواده خودش و من چيزي نگفت. البته من به خانواده خودم گفتم كه پشيمون شدم. حالا فكر كنيد يه ماه از عقدم نگذشته بود. بالاخره تصميم گرفتم برم مشاوره. همسرم هم همراهيم كرد و از اون طرف مشاور هم همسرم و هم دوستم رو جدا جدا خواست و باهاشون صحبت كرد. بعد هم به من و دوستم گفت كه اگه ميخواهيد من كمكتون كنم كه طلاق بگيري بايد قبلش به خانواده هاتون بگيد كه موضوع از چه قراره. و برادر من خودش با زيركي كه داشت حدس زده بود و من با اينكه روم نميشد از طريق يه واسطه جريان رو به برادرم گفتم. و دوستم هم به خواهر بزرگترش كه معلم بود گفت. اما هر دو خانواده برخورد بدي داشتند. برادرم گفت وقتي خواهرم ميخواد سرش رو بكوبه به سنگ من حاضر نيستم كه كمكش كنم محكم تر بكوبه!!! و خواهر دوستم هم گفت اگه ايشون زندگي كن بودن با همون همسر اولشون مي موندن ( مشاور به خواهر دوستم گفته بود كه من طلاق گرفتم و برادرش ميخواد كه با من ازدواج كنه) و خلاصه رفتار بدي باهامون داشتن. دوستم كه فكر ميكنم كتك هم خورده بود. چون اون روز حسابي سر و صورتش قرمز بود و چشمهاش پف كرده بود. تو خانواده ي ما فقط برادرم جريان اصلي رو فهميد اما تو خانواده ي اون همه فكر كرده بودن كه س (دوستم) ميخواد با يه خانوم مطلقه ازدواج كنه و برخورد بدي باهاش داشتن. بالاخره مشاور كمك كرد تا ما بفهميم كه چه اشتباهي داريم ميكنيم و خودمون تشخيص داديم كه بهتره به زندگيمون بدون هم ادامه بديم. البته تو دوران عقد دوستم مناسبتهايي مثل تولد و ولنتاين به من زنگ ميزد و تبريك ميگفت و گفت كه ازدواج نكرده و بعد از من نمي تونه به كس ديگه اي فكر كنه. ما سه سال و نيم عقد بوديم. ولي وقتي ميخواستيم عروسي كنيم من از دوستم خواستم كه ديگه بهم زنگ نزنه و ايشون هم قبول كرد و الان كه پنج سال از عروسيمون ميگذره من ديگه هيچ خبري از ايشون ندارم. اوايل خب به همسرم علاقه اي نداشتم ولي كم كم با ديدن خوبيهاش عاشقش شدم و خدا رو شكر كردم بابت انتخاب خوبم. همسرم خيلي مهربون و وفادار و آرومه. و هيچ وقت بهم دروغ نميگه. اما دوستم خيلي زبون باز و شيطون بود. گاهي وقتا من رو هم مي پيچوند من مي فهميدم اما به روش نمي آوردم هرچند اين اواخر خودش به كارهاش هم اعتراف كرده بود و ميگفت ديگه نمي تونم به تو دروغ بگم. اما من هيچ وقت همسرم رو با اون مقايسه نمي كنم. چون همسرم از اول با من صادق بوده. ولي خب همسرم رو با مردهاي ديگه كه مقايسه ميكنم مي بينم خيلي تو اين زمينه سرده. (با توجه به شنيده هام ميگم)
    نه ايشون از زمان بارداريم اينجوري شدن. يعني قبل از بارداريم هم زياد اهل بازي با كلمات نبود ولي حداقل شروع كننده رابطه بود. البته توي دوسالي هم كه براي بچه تلاش ميكرديم رابطه مون خيلي زياد شده بود. و تمركزمون روي بچه بود. مشكل هم از من بود كه البته در اصل مشكل خاصي نبود تشخيص دكترا اشتباه بود كه بالاخره يه دكتر تشخيص درست داد و با يه نسخه مشكل رفع شد.
    تحصيلات من ليسانس و همسرم ديپلم. بنده كارمند هستم و ايشون شغلشون آٌزاده. تو كار چاپ هستن.
    من يه خواهر و سه تا برادر دارم. آخرين بچه هستم و با برادر قبل از خودم ۱۲ سال اختلاف سني دارم! يعني ۱۲ سال از ايشون كوچيكترم. خب چون بچه آخر هستم همه هوام رو داشتن. اما ميشه گفت خواهر و برادرهام مثل پدر و مادر برام بودن چون اختلاف سنيمون زياد بود. همبازيهاي دوران بچگيم دو تا خواهر زاده ام بودن كه هردو شون پسر هستن. يكي شون سه سال از من بزرگتره و يكي شون يكسال كوچيكتر.
    همسرم دوتا برادر و يه خواهر داره. كه خواهرش از ايشون بزرگتره و ايشون هم پسر بزرگترن. روابط خوبي بين همه شون برقراره.
    خواهر من به علت شكستگي جمجمه در كودكي دچار صرع هستش و وسواس شديد هم داره.
    پدر شوهرم كلا آدم آروم و كم صحبتيه و ناراحتي معده داره كه ميگن عصبيه. چون آدم درون ريزيه.
    خواهرشوهرم هم يه مدت تيك عصبي گرفته بود و گاهي چونش بي علت مي لرزيد كه بهتر شدن.
    هر دو بچه ميخواستيم.
    گرايشات مذهبي من و ايشون و خانواده هامون دقيقا مثل همه.
    من و همسرم ۸ سال اختلاف سني داريم و ايشون ۸ سال از من بزرگترن.
    ببخشيد اگه طولاني شد ولي فكر ميكنم اين توضيحات لازم بود.


    شما با این نحوه گزارش من رو به اشتباه انداختین چون از این, نتیجه گرفتم که شما به همسرتون مسئله رو گفتین بعد همکار ما همه رو خواسته و بعد شما رو به طرف طلاق سوق داده و بعد......

    در هر صورت حالا که مسئله روشن شد فهمیدم که کارشون اصولی و تکنیکی بوده.

    بگذریم, مشغله زندگی و...... دیگه چه صیغه ای هست ایشون مگر چه کار میکنن که از 168 ساعت هفته حتی 2 ساعت هم وقت ندارن که برن مشاوره!!!!؟؟

    نه عزیز این بهانه است. !شما بخواین میشه البته لحن شما نیز باید با سیاست زنانه و درست باشه. مثلا چون ایشون آدم منطقی به نظر میان شما بگید مگه من رو دوست نداری!؟ بخاطر من و برای اینکه خیال

    من راحت بشه چون ممکنه من مشکل داشته باشم لطفا بیا بریم مشاور. نه اینکه خوب تو مشکل داری یا حالت خرابه و.... نمیتونی..... پاشو بریم یا بری دکتر و مشاور(البته فهمیدم که ایشون مشکلی ندارند

    که برن) درذ ثانی قهر که اصلا برای دو آدم بالغ معنی نداره,ابدا.

    در ضمن یک فیلم دی-وی-دی هست به نام آشنای محبوب که توسط یک سری از همکاران و پزشکان و اساتید دانشگاه تهیه شده که در دراگستورها و داروخانه ها و مراکز معتبر قابل تهیه است.

    میتوانید بخرید و با همسرتون ببینید. مفیده

    خوشحال میشم نتیجه امر رو به من هم بگید.

    لطفا و حتما نقل قول کنید.سپاس

  41. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    پارافهایی رو که برات های لایت کردم لطفا بخوان::

    سلام. ممنون كه وقت گذاشتيد. ازدواجمون سنتي بوده. راستش لازمه يه توضيحي بدم. من قبل از ازدواج با يه آقا پسري دوست بودم كه رابطه مون در حد دست دادن و بوسيدن هم رسيده بود. اما در همين حد نه بيشتر! يعني ايشون حتي منو بدون مانتو و روسري هم نديدن. من از اين موضوع ناراحت بودم و نمي خواستم بيشتر از اين با ايشون ادامه بدم. هرچي ميگفتم كه كلا ميخوام كات كنم قبول نميكرد و از اون طرف هم ميگفت موقعيت ازدواج ندارم چون برادر بزرگتر از خودش داشت. خلاصه من هي ميگفتم خواستگار دارم و ايشون كاري نميكرد. تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم به همسرم پاسخ مثبت بدم و از ايشون با كلي گريه و ناراحتي خداحافظي كرديم. بعد از عقدم ايشون متوجه موضوع شد و دوباره شروع كرد به زنگ زدن و التماس كردن. و ميگفت كه من باور نميكردم كه تو اين كار رو بكني و شوكه شده بود. ميگفت من داشتم خانواده ام رو راضي ميكردم كه بيان خواستگاري. و ازم خواست كه طلاق بگيرم. خب من چون ازدواجم سنتي بود علاقه ي خاصي به همسرم نداشتم و با حرفهاي ايشون دوباره ديوونه شدم. با همسرم سرد شدم و ازش خواستم كه حتي اگه شب پيش هميم به من كاري نداشته باشه. و بهشون گفتم كه من دچار ترديد شدم و ازشون فرصت خواستم تا خودم رو پيدا كنم. ايشون هم در كمال احترام و خوبي قبول كردند و از اين موضوع حتي به خانواده خودش و من چيزي نگفت. البته من به خانواده خودم گفتم كه پشيمون شدم. حالا فكر كنيد يه ماه از عقدم نگذشته بود. بالاخره تصميم گرفتم برم مشاوره. همسرم هم همراهيم كرد و از اون طرف مشاور هم همسرم و هم دوستم رو جدا جدا خواست و باهاشون صحبت كرد. بعد هم به من و دوستم گفت كه اگه ميخواهيد من كمكتون كنم كه طلاق بگيري بايد قبلش به خانواده هاتون بگيد كه موضوع از چه قراره. و برادر من خودش با زيركي كه داشت حدس زده بود و من با اينكه روم نميشد از طريق يه واسطه جريان رو به برادرم گفتم. و دوستم هم به خواهر بزرگترش كه معلم بود گفت. اما هر دو خانواده برخورد بدي داشتند. برادرم گفت وقتي خواهرم ميخواد سرش رو بكوبه به سنگ من حاضر نيستم كه كمكش كنم محكم تر بكوبه!!! و خواهر دوستم هم گفت اگه ايشون زندگي كن بودن با همون همسر اولشون مي موندن ( مشاور به خواهر دوستم گفته بود كه من طلاق گرفتم و برادرش ميخواد كه با من ازدواج كنه) و خلاصه رفتار بدي باهامون داشتن. دوستم كه فكر ميكنم كتك هم خورده بود. چون اون روز حسابي سر و صورتش قرمز بود و چشمهاش پف كرده بود. تو خانواده ي ما فقط برادرم جريان اصلي رو فهميد اما تو خانواده ي اون همه فكر كرده بودن كه س (دوستم) ميخواد با يه خانوم مطلقه ازدواج كنه و برخورد بدي باهاش داشتن. بالاخره مشاور كمك كرد تا ما بفهميم كه چه اشتباهي داريم ميكنيم و خودمون تشخيص داديم كه بهتره به زندگيمون بدون هم ادامه بديم. البته تو دوران عقد دوستم مناسبتهايي مثل تولد و ولنتاين به من زنگ ميزد و تبريك ميگفت و گفت كه ازدواج نكرده و بعد از من نمي تونه به كس ديگه اي فكر كنه. ما سه سال و نيم عقد بوديم. ولي وقتي ميخواستيم عروسي كنيم من از دوستم خواستم كه ديگه بهم زنگ نزنه و ايشون هم قبول كرد و الان كه پنج سال از عروسيمون ميگذره من ديگه هيچ خبري از ايشون ندارم. اوايل خب به همسرم علاقه اي نداشتم ولي كم كم با ديدن خوبيهاش عاشقش شدم و خدا رو شكر كردم بابت انتخاب خوبم. همسرم خيلي مهربون و وفادار و آرومه. و هيچ وقت بهم دروغ نميگه. اما دوستم خيلي زبون باز و شيطون بود. گاهي وقتا من رو هم مي پيچوند من مي فهميدم اما به روش نمي آوردم هرچند اين اواخر خودش به كارهاش هم اعتراف كرده بود و ميگفت ديگه نمي تونم به تو دروغ بگم. اما من هيچ وقت همسرم رو با اون مقايسه نمي كنم. چون همسرم از اول با من صادق بوده. ولي خب همسرم رو با مردهاي ديگه كه مقايسه ميكنم مي بينم خيلي تو اين زمينه سرده. (با توجه به شنيده هام ميگم)
    نه ايشون از زمان بارداريم اينجوري شدن. يعني قبل از بارداريم هم زياد اهل بازي با كلمات نبود ولي حداقل شروع كننده رابطه بود. البته توي دوسالي هم كه براي بچه تلاش ميكرديم رابطه مون خيلي زياد شده بود. و تمركزمون روي بچه بود. مشكل هم از من بود كه البته در اصل مشكل خاصي نبود تشخيص دكترا اشتباه بود كه بالاخره يه دكتر تشخيص درست داد و با يه نسخه مشكل رفع شد.
    تحصيلات من ليسانس و همسرم ديپلم. بنده كارمند هستم و ايشون شغلشون آٌزاده. تو كار چاپ هستن.
    من يه خواهر و سه تا برادر دارم. آخرين بچه هستم و با برادر قبل از خودم ۱۲ سال اختلاف سني دارم! يعني ۱۲ سال از ايشون كوچيكترم. خب چون بچه آخر هستم همه هوام رو داشتن. اما ميشه گفت خواهر و برادرهام مثل پدر و مادر برام بودن چون اختلاف سنيمون زياد بود. همبازيهاي دوران بچگيم دو تا خواهر زاده ام بودن كه هردو شون پسر هستن. يكي شون سه سال از من بزرگتره و يكي شون يكسال كوچيكتر.
    همسرم دوتا برادر و يه خواهر داره. كه خواهرش از ايشون بزرگتره و ايشون هم پسر بزرگترن. روابط خوبي بين همه شون برقراره.
    خواهر من به علت شكستگي جمجمه در كودكي دچار صرع هستش و وسواس شديد هم داره.
    پدر شوهرم كلا آدم آروم و كم صحبتيه و ناراحتي معده داره كه ميگن عصبيه. چون آدم درون ريزيه.
    خواهرشوهرم هم يه مدت تيك عصبي گرفته بود و گاهي چونش بي علت مي لرزيد كه بهتر شدن.
    هر دو بچه ميخواستيم.
    گرايشات مذهبي من و ايشون و خانواده هامون دقيقا مثل همه.
    من و همسرم ۸ سال اختلاف سني داريم و ايشون ۸ سال از من بزرگترن.
    ببخشيد اگه طولاني شد ولي فكر ميكنم اين توضيحات لازم بود.


    شما با این نحوه گزارش من رو به اشتباه انداختین چون از این, نتیجه گرفتم که شما به همسرتون مسئله رو گفتین بعد همکار ما همه رو خواسته و بعد شما رو به طرف طلاق سوق داده و بعد......

    در هر صورت حالا که مسئله روشن شد فهمیدم که کارشون اصولی و تکنیکی بوده.

    بگذریم, مشغله زندگی و...... دیگه چه صیغه ای هست ایشون مگر چه کار میکنن که از 168 ساعت هفته حتی 2 ساعت هم وقت ندارن که برن مشاوره!!!!؟؟

    نه عزیز این بهانه است. !شما بخواین میشه البته لحن شما نیز باید با سیاست زنانه و درست باشه. مثلا چون ایشون آدم منطقی به نظر میان شما بگید مگه من رو دوست نداری!؟ بخاطر من و برای اینکه خیال

    من راحت بشه چون ممکنه من مشکل داشته باشم لطفا بیا بریم مشاور. نه اینکه خوب تو مشکل داری یا حالت خرابه و.... نمیتونی..... پاشو بریم یا بری دکتر و مشاور(البته فهمیدم که ایشون مشکلی ندارند

    که برن) درذ ثانی قهر که اصلا برای دو آدم بالغ معنی نداره,ابدا.

    در ضمن یک فیلم دی-وی-دی هست به نام آشنای محبوب که توسط یک سری از همکاران و پزشکان و اساتید دانشگاه تهیه شده که در دراگستورها و داروخانه ها و مراکز معتبر قابل تهیه است.

    میتوانید بخرید و با همسرتون ببینید. مفیده

    خوشحال میشم نتیجه امر رو به من هم بگید.

    لطفا و حتما نقل قول کنید.سپاس
    درسته شايد من كمي بد توضيح دادم. خب من اولش به مشاور اعتمادي نداشتم و با گريه و زاري رفتم پيشش و ميگفتم ميدونم كه شما هم ميخواييد منو مجاب كنيد كه به اين زندگي ادامه بدم. اما ايشون براي جلب اعتماد من گفتن اصلا اينطور نيست. من يه آدم بي طرفم و ميخوام بهت كمك كنم كه اگه ميخواي تصميمي بگيري، اينبار درست باشه.
    راستش بي رودروايسي بگم من بيشتر از اين نمي تونم به همسرم اصرار كنم چون فكر ميكنم كه به نظر همسرم اين موضوع اهميت چنداني نداره. من احساس ميكنم كه ايشون مثل من مطمئنه كه ما همديگه رو دوست داريم و اين رو كافي ميدونه. به خاطر همين خواسته ي منو زياده خواهي يا پررويي ميدونه! البته اصلا به روم نمياره و هيچ وقت چنين حرفي نزده اما من حالا يا به خاطر داشته هاي ذهنيم يا هرچيز ديگه اي اينطور فكر ميكنم. با اينكه خيلي مهربونه اما اصلا رمانتيك نيست!!! مثلا من هميشه براي هر مناسبت علاوه بر هديه كارت پستال هم براش مي خريدم چون به نظرم هديه از بين ميره اما يه كارت مي تونه تا سالها مثل يه خاطره ي خوب بمونه. اما توي همون دوران نامزدي يه بار كارت پستالي رو كه من بهش هديه داده بودم خواهرش جلوي خودم توي جاكفشي پيدا كرد و گفت اين چيه؟ و بعد بازش كرد و خوند و متوجه شد كه كارت من بوده!
    فكر كنيد كه من چه حالي شدم!!! البته همسرم خيلي عذرخواهي كرد و گفت ببخشيد دستم بوده و گذاشتم اونجا يادم رفته. يا مثلا من چهار پنج سال توي يه وبلاگ براش مي نوشتم و اصلا بهش نگفته بودم تا اينكه تقريبا دو سال پيش تصميم گرفتم روز تولدش بهش بگم. وقتي فهميد خيلي خوشحال شد و كلي هم تشكر كرد. اما حتي به خودش زحمت نداد كه بره و يه كامنت ساده در جواب اينهمه نوشته بذاره. يا حداقل بگه كه فلان مطلبت رو خوندم خيلي قشنگ بود. با اينكه هر روز ساعتها پاي كامپيوتر و اينترنته. همش داره يا اخبار ميخونه يا آهنگ دانلود ميكنه.
    هيچ وقت سعي نكرده منو سورپرايز كنه. در صورتيكه من بارها اين كار رو كردم. به جاي اون من بارها از صورتش، رنگ چشماش، صداش، اندامش، لحظات خوبي كه باهاش داشتم و... تعريف كردم اما اون خيلي خيلي كم و نهايتا در حد يك كلمه.
    اين موضوع در مورد تماس بدني هم صدق ميكنه. مثلا هيچ وقت نميشه كه يكدفعه بياد و منو بغل كنه و يك كلمه عاشقانه بگه.
    فكر ميكنم به نظرش اين كارها غير ضروريه و اصل اينه كه دوطرف واقعا همديگه رو دوست داشته باشن.
    ولي خب اين رفتارش روي اعتماد به نفس من اثر ميذاره. وقتي مي بينم كه مثلا همكارم يا فلان فاميل كه خيلي هم از لحاظ چهره و اندام معمولي تر از من هستند چقدر مورد توجه شوهراشون قرار ميگرن با خودم ميگم حتما من براي همسرم جذاب نيستم. هرچند كه اونها شايد باهم مشكلات زيادي داشته باشن اما لحظات هيجان انگيزشون هم زياده. مثلا بعضي ها به من ميگن كه شوهراشون اونا رو فقط براي نياز جنسيشون ميخوان و خوش به حالت كه همسرت اينجوري نيست اما من ميگم من دلم ميخواد كه همسرم از اين لحاظ هم برام بي تاب باشه. مثلا همسر من حرف نزدن من رو يك ساعت هم نمي تونه تحمل كنه اما اگه تمايلي نشون ندم ماه ها از لحاظ جنسي به من كاري نداره. همش فكر ميكنم كه جايگاهمون به عنوان زن و مرد عوض شده.
    ذوق منو كور كرده. از وقتي كه بهش گفتم كه برات وبلاگ درست كردم و برخوردش رو ديدم ديگه دست و دلم به نوشتن نميره. ديگه براش شعر نميگم. كارت پستال نمي خرم. سورپرايزش نمي كنم. لباس خواب نمي پوشم. به خودم نمي رسم چون چندان براش فرقي نداره. و خودش هم هيچ كدوم از اين كارها رو براي من نميكنه!!!! چقدر من براي گرمي روابطمون سعي كنم؟! خسته شدم!!! ديگه نميتونم!!!!
    در مورد دي وي دي آشناي محبوب هم بايد بگم كه همسر من آدم چشم و گوش بسته اي نيست. انواع فيلم ها رو چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج ديده. ولي نميدونم چرا هيچ وقت احساساتش رو نشون نميده. شايدم واقعا نسبت به من كششي نداره و محبتش به خاطر وابستگيه. شايد اگه عاشق يه نفر مي شد اون وقت عاشقانه رفتار ميكرد.
    من حتي به خودش هم گفتم كه تو آدم خوبي هستي اما اين خوب بودنت نسبت به هركس ديگه اي هم مي تونست باشه. تو برات فرقي نميكنه كه من همسرت باشم يا كس ديگه. تو با هركسي كه همسرت بود همين رفتار خوب رو داشتي. من دوست دارم كه با بقيه برات فرق داشته باشم. اما اينطور نيست.... من از بي روح شدن زندگيمون مي ترسم!!!‌ ما مي تونيم سالها در كنار هم بدون كوچيكترين مشاجره اي مثل دوتا خواهر و برادر خوب زندگي كنيم و گردش بريم اما من دلم لحظات عاشقانه ميخواد!!!!

  42. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    من هيچ وقت بهش نميگم به خاطر من، يا اگه منو دوست داري؟!!!
    من نمي خوام عشق رو گدايي كنم!!! به قول معروف چاه بايد از خودش آب داشته باشه آب دستي فايده نداره!!!!

  43. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    درسته شايد من كمي بد توضيح دادم. خب من اولش به مشاور اعتمادي نداشتم و با گريه و زاري رفتم پيشش و ميگفتم ميدونم كه شما هم ميخواييد منو مجاب كنيد كه به اين زندگي ادامه بدم. اما ايشون براي جلب اعتماد من گفتن اصلا اينطور نيست. من يه آدم بي طرفم و ميخوام بهت كمك كنم كه اگه ميخواي تصميمي بگيري، اينبار درست باشه.
    راستش بي رودروايسي بگم من بيشتر از اين نمي تونم به همسرم اصرار كنم چون فكر ميكنم كه به نظر همسرم اين موضوع اهميت چنداني نداره. من احساس ميكنم كه ايشون مثل من مطمئنه كه ما همديگه رو دوست داريم و اين رو كافي ميدونه. به خاطر همين خواسته ي منو زياده خواهي يا پررويي ميدونه! البته اصلا به روم نمياره و هيچ وقت چنين حرفي نزده اما من حالا يا به خاطر داشته هاي ذهنيم يا هرچيز ديگه اي اينطور فكر ميكنم. با اينكه خيلي مهربونه اما اصلا رمانتيك نيست!!! مثلا من هميشه براي هر مناسبت علاوه بر هديه كارت پستال هم براش مي خريدم چون به نظرم هديه از بين ميره اما يه كارت مي تونه تا سالها مثل يه خاطره ي خوب بمونه. اما توي همون دوران نامزدي يه بار كارت پستالي رو كه من بهش هديه داده بودم خواهرش جلوي خودم توي جاكفشي پيدا كرد و گفت اين چيه؟ و بعد بازش كرد و خوند و متوجه شد كه كارت من بوده!
    فكر كنيد كه من چه حالي شدم!!! البته همسرم خيلي عذرخواهي كرد و گفت ببخشيد دستم بوده و گذاشتم اونجا يادم رفته. يا مثلا من چهار پنج سال توي يه وبلاگ براش مي نوشتم و اصلا بهش نگفته بودم تا اينكه تقريبا دو سال پيش تصميم گرفتم روز تولدش بهش بگم. وقتي فهميد خيلي خوشحال شد و كلي هم تشكر كرد. اما حتي به خودش زحمت نداد كه بره و يه كامنت ساده در جواب اينهمه نوشته بذاره. يا حداقل بگه كه فلان مطلبت رو خوندم خيلي قشنگ بود. با اينكه هر روز ساعتها پاي كامپيوتر و اينترنته. همش داره يا اخبار ميخونه يا آهنگ دانلود ميكنه.
    هيچ وقت سعي نكرده منو سورپرايز كنه. در صورتيكه من بارها اين كار رو كردم. به جاي اون من بارها از صورتش، رنگ چشماش، صداش، اندامش، لحظات خوبي كه باهاش داشتم و... تعريف كردم اما اون خيلي خيلي كم و نهايتا در حد يك كلمه.
    اين موضوع در مورد تماس بدني هم صدق ميكنه. مثلا هيچ وقت نميشه كه يكدفعه بياد و منو بغل كنه و يك كلمه عاشقانه بگه.
    فكر ميكنم به نظرش اين كارها غير ضروريه و اصل اينه كه دوطرف واقعا همديگه رو دوست داشته باشن.
    ولي خب اين رفتارش روي اعتماد به نفس من اثر ميذاره. وقتي مي بينم كه مثلا همكارم يا فلان فاميل كه خيلي هم از لحاظ چهره و اندام معمولي تر از من هستند چقدر مورد توجه شوهراشون قرار ميگرن با خودم ميگم حتما من براي همسرم جذاب نيستم. هرچند كه اونها شايد باهم مشكلات زيادي داشته باشن اما لحظات هيجان انگيزشون هم زياده. مثلا بعضي ها به من ميگن كه شوهراشون اونا رو فقط براي نياز جنسيشون ميخوان و خوش به حالت كه همسرت اينجوري نيست اما من ميگم من دلم ميخواد كه همسرم از اين لحاظ هم برام بي تاب باشه. مثلا همسر من حرف نزدن من رو يك ساعت هم نمي تونه تحمل كنه اما اگه تمايلي نشون ندم ماه ها از لحاظ جنسي به من كاري نداره. همش فكر ميكنم كه جايگاهمون به عنوان زن و مرد عوض شده.
    ذوق منو كور كرده. از وقتي كه بهش گفتم كه برات وبلاگ درست كردم و برخوردش رو ديدم ديگه دست و دلم به نوشتن نميره. ديگه براش شعر نميگم. كارت پستال نمي خرم. سورپرايزش نمي كنم. لباس خواب نمي پوشم. به خودم نمي رسم چون چندان براش فرقي نداره. و خودش هم هيچ كدوم از اين كارها رو براي من نميكنه!!!! چقدر من براي گرمي روابطمون سعي كنم؟! خسته شدم!!! ديگه نميتونم!!!!
    در مورد دي وي دي آشناي محبوب هم بايد بگم كه همسر من آدم چشم و گوش بسته اي نيست. انواع فيلم ها رو چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج ديده. ولي نميدونم چرا هيچ وقت احساساتش رو نشون نميده. شايدم واقعا نسبت به من كششي نداره و محبتش به خاطر وابستگيه. شايد اگه عاشق يه نفر مي شد اون وقت عاشقانه رفتار ميكرد.
    من حتي به خودش هم گفتم كه تو آدم خوبي هستي اما اين خوب بودنت نسبت به هركس ديگه اي هم مي تونست باشه. تو برات فرقي نميكنه كه من همسرت باشم يا كس ديگه. تو با هركسي كه همسرت بود همين رفتار خوب رو داشتي. من دوست دارم كه با بقيه برات فرق داشته باشم. اما اينطور نيست.... من از بي روح شدن زندگيمون مي ترسم!!!‌ ما مي تونيم سالها در كنار هم بدون كوچيكترين مشاجره اي مثل دوتا خواهر و برادر خوب زندگي كنيم و گردش بريم اما من دلم لحظات عاشقانه ميخواد!!!!
    عزیز اولا آدمی هستی خیلی تفضیلی و توضیحی.! ببین عزیز متاسفانه خیلی از مردان نمیدونن رفتار کردن با جنس لطیف رو مگی نه!!!!؟؟ بپرس ببین تو همین سایت چقدر هم درد پیدا میکنی!

    باور های غلطی هم داری که من فلان نمیکنم بیسار نمیکنم, عزیز تا بچه هم که برای مادر خیلی عزیزه گریه نکنه مادرش بهش شیر نمیده. پس غرور معنی نداره.

    میدونی من چقدر مریض خانم داشتم که شوهراشون حتی بهشون نمیگفتن دوست دارم, چون واقعا یا نمیدونستن گفتن این حرف چقدر موثره و یا کسر شان میدونستن و یا........

    این فیلم هم فیلم چشم و گوش باز کن نیست فیلمیه که به افراد میاموزه آنچه رو که نیاموختن ونمیدانند. باور کنین شما هم نمیدانید. بعد از دیدن این فیلم خواهید فهمید

    موفق باشید
    ویرایش توسط فرشاد1020 : 09-23-2014 در ساعت 03:22 PM

  44. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5789
    نوشته ها
    33
    تشکـر
    4
    تشکر شده 8 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    عزیز اولا آدمی هستی خیلی تفضیلی و توضیحی.! ببین عزیز متاسفانه خیلی از مردان نمیدونن رفتار کردن با جنس لطیف رو مگی نه!!!!؟؟ بپرس ببین تو همین سایت چقدر هم درد پیدا میکنی!

    باور های غلطی هم داری که من فلان نمیکنم بیسار نمیکنم, عزیز تا بچه هم که برای مادر خیلی عزیزه گریه نکنه مادرش بهش شیر نمیده. پس غرور معنی نداره.

    میدونی من چقدر مریض خانم داشتم که شوهراشون حتی بهشون نمیگفتن دوست دارم, چون واقعا یا نمیدونستن گفتن این حرف چقدر موثره و یا کسر شان میدونستن و یا........

    این فیلم هم فیلم چشم و گوش باز کن نیست فیلمیه که به افراد میاموزه آنچه رو که نیاموختن ونمیدانند. باور کنین شما هم نمیدانید. بعد از دیدن این فیلم خواهید فهمید

    موفق باشید
    ببينيد من اين همه توضيح و تفضيل دادم كه به شما بگم تا حالا اين كارها رو كردم. ميگم ديگه خسته شدم چون فكر ميكنم فايده اي نداره.
    ميگم اين همه من تلاش كردم چرا اون سعي نميكنه در حاليكه من بهش گفتم و ازش خواستم. اين چه جور دوست داشتنه آخه؟!!!
    اما باشه من بازهم به حرف شما گوش ميكنم و خودم اين دي وي دي رو تهيه ميكنم و ميذارم تا ببينيم هرچند ميدونم كه بازم از كنارش رد ميشه و نهايت تاثيرش چند روزه. مرسي كه جواب داديد.

  45. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شقايق نمایش پست ها
    ببينيد من اين همه توضيح و تفضيل دادم كه به شما بگم تا حالا اين كارها رو كردم. ميگم ديگه خسته شدم چون فكر ميكنم فايده اي نداره.
    ميگم اين همه من تلاش كردم چرا اون سعي نميكنه در حاليكه من بهش گفتم و ازش خواستم. اين چه جور دوست داشتنه آخه؟!!!
    اما باشه من بازهم به حرف شما گوش ميكنم و خودم اين دي وي دي رو تهيه ميكنم و ميذارم تا ببينيم هرچند ميدونم كه بازم از كنارش رد ميشه و نهايت تاثيرش چند روزه. مرسي كه جواب داديد.
    عزیز
    دارم به شما میگم همانطور که بعضی از مردان زبان خانمها رو بلد نیستن- بعضی از خانمها نیز زبان آقایان رو نیز بلد نیستن

    متاسفانه از لحاظ من به عنوان یک مشاور و یکمرد باید بگم نه تنها همسر شما زبان شما رو متوجه نمیشه------

    شما هم زبان ایشون رو متوجه نمیشید!!!!!

    این فیلم شاید بتونه راه گشایی برای هر دوتاتون باشه.

    موفق باشید
    ویرایش توسط فرشاد1020 : 09-23-2014 در ساعت 03:53 PM

  46. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3562
    نوشته ها
    205
    تشکـر
    213
    تشکر شده 208 بار در 106 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام شقایق جان
    میتونی کتاب گلبرگ زندگی رو هم دانلود کنی و با همسرت بخونین که یه جورایی شبیه همون آشنای محبوب هست
    ویرایش توسط yass : 09-23-2014 در ساعت 10:19 PM

  47. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6939
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام شقایق جان:
    اصلا نگران این موضوع نباش
    با یه برنامه ریزی دقیق با شوهرت این مشکل به راحتی حل میشه
    منم مشکل شما را داشتم

  48. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6964
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اگه من طرفش نرم هيچ وقت طرفم نمياد!

    سلام شقایق خانم به نظر من یکی از دلایلی که میتونه شوهرتو ازت دور کنه اینه که با تولد بچه شما همه ی حواست رو متوجه بچه کردی واز ایشون فاصله گرفتی باید بیشتر از قبل براشوهرت مایه بذاری از طریق آرایش کردن و عرضه کردن خودت به اون چرا که میگن مردها از راه دیدن عاشق میشن و زنها از راه شنیدن.امتحان کن حتما موفق میشی.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد