سپاس دوستان از اینکه نظراتتونو گفتین و وقت گذاشتین . در مورد بد بین بودنم که کاربر عزیز mamali اشاره کردن انکار نمیکنم مقداری
هستم اونم به خاطر گذشتمه که ضربه های تلخی از نزدیکان خوردم خودتونو جای من بزارید مثلا رفاقت های 15 ساله ای خراب شد که به
جای دوست دشمن از اب درومد . و یا فامیلایی که ادعای برادری میکردن بدترین مار از اب درو مدنند. ادم به اسونی دیگه نمیتونه اعتماد کنه
. راسش چرا دروغ یه جورایی میترسم که ایا فلان شخصی که میخوام باهاش صمیمی شم فردا ازش دوباره ضربه میخورم؟ یا نه ؟ کاربر
عزیز sorara هم حرف منطقی زدن اشاره کردن ادم تا کجا میتونه پیش بره؟ منم از همون تنهایی حقیقی میترسم ولی بینش گیر کردم .
اقا فرشاد امکانش هست در مورد این دو واژه بیشتر توضیح بدین یا مطلب یا مقاله ای هست که به دردم بخوره ؟