سلام دوستاي عزيزم..
بطور اتفاقي با اين site اشنا شدم؛
اميدوارم مشكلم اينجا واقعا حل شه..
چون ديگه خسته شدم،
١٩ سالمه تازه امسال ميرم دانشگاه..
حدود ١٠ماه پيش با امير دوست شدم يعني اون منو ديد تو يه مغازه بعد با مامانم حرف زد كه يه مدت با هم باشيم بعد بياد خواستگاري
٢١ سالشه واقعا دوستم داره
ماه دوم گفتم اگه منو ميخواي برو خدمت؛رفت...
مردادم اومدن خواستگاريم
ولي من ميترسم
از حرف مردم
كه مسخرم نكنن..
نميتونم از بابامينا دل بكنم
زندگيمون عاليه هيچ مشكلي نداريم اونا هم همينطور..
ولي بابام ميگه امير خيلي خوبه كم اينطور پسري پيدا ميشه؛
همش يا بهش ميگم ميخوامت يا ميگم نه
بهش هرچي ميگم بذار سال ديگه بعد خدمتت دوباره بيا خواستگاري اصلا قبول نميكنه؛ميگه از كجا معلوم اونموقع هم نزني زير حرفات
ديووونه شدم ديگه...
تورو خدا بگين چيكار كنم؟
٣٠ام قراره بيان بله برون..
بنظرتون زوده؟