نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: دیدگاه و هدف نسبت به زندگی

746
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6469
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    Question دیدگاه و هدف نسبت به زندگی

    سلام.
    من اواخر اصلا حس خوبس نسبت به خودم و کلا اهداف زندگیم ندارم.
    یه تاریخچه مختصر راجع به خودم: دیگران منو آدمی موفق می دانند. درسم را در مقطع فوق لیسانس در بهترین دانشگاه ایران تموم کردم. الان مشغول به کار در یکی از بزرگترین شرکت های مرتبط با رشته تصیلی خودم هستم. از سوی دیگر، در دانشگاه تدریس می کنم. فرصت تحصیل در خارج از ایران را داشتم که به دلایلی(که گاهی خودم هم نمی دانم درست بودند یا نه) رد کردم. سر کار حقوق و مزایای خوبی را دریافت می کنم.
    اما...حس خوبی نسبت به خودم ندارم...اینکه 2 سال در رابطه ای با کسب بودم که بدون هماهنگی با من اقدام به مهاجرت کرد و در ظاهر در تلاش مهاجرت تحصیلی با هم بودیم...بعد از آ« نمی توانم نه به کسی اعتماد کنم برای رابطه مجدد، نه راجع به ادامه تحصیل فکر کنم، نه راجع به مهاجرت و نه از لحظه حالم استفاده کنم...
    حتی این حس را دارم که آأم های دور و بریم و دوستای کمی که دارم همه همیشه می خوان از من جهت رفع تنهاییشان استفاده کنند و تا زمانی که تنهان و محتاج از من کمک می خوان....این ها همه حالات و احسحس درونی من بودن...اما سختتر از اون اینه که در ظاهر خودم را خیلی اوکی نشان می دهم...اما تا تنها می شوم به لاک خودم بر می گردم...اینکه آدمی بودم که تا به حال همه هدف هام(درس، کار، حتی رابطه ام...) برنامه ریزی شده بود...اما حالا خودم را رها کردم و نه تلاشی برای تغییر می کنم نه گامی برای خواسته هام بر می دارم...یه حس س************ی که شاید گاهی آرام بخشه اما چون طولانی داره می شه منو آزار می ده...
    چجوری می تونم دوباره خودمو پیدا کنم؟ که چی می خوام و چیکار باید بکنم؟ یا زندگی واقعا همینه. که کاراتو و روزمرگیتو بکنی و منتظر یه روز و یه اتفاق خوب باشی؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیدگاه و هدف نسبت به زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط animgr نمایش پست ها
    سلام.
    من اواخر اصلا حس خوبس نسبت به خودم و کلا اهداف زندگیم ندارم.
    یه تاریخچه مختصر راجع به خودم: دیگران منو آدمی موفق می دانند. درسم را در مقطع فوق لیسانس در بهترین دانشگاه ایران تموم کردم. الان مشغول به کار در یکی از بزرگترین شرکت های مرتبط با رشته تصیلی خودم هستم. از سوی دیگر، در دانشگاه تدریس می کنم. فرصت تحصیل در خارج از ایران را داشتم که به دلایلی(که گاهی خودم هم نمی دانم درست بودند یا نه) رد کردم. سر کار حقوق و مزایای خوبی را دریافت می کنم.
    اما...حس خوبی نسبت به خودم ندارم...اینکه 2 سال در رابطه ای با کسب بودم که بدون هماهنگی با من اقدام به مهاجرت کرد و در ظاهر در تلاش مهاجرت تحصیلی با هم بودیم...بعد از آ« نمی توانم نه به کسی اعتماد کنم برای رابطه مجدد، نه راجع به ادامه تحصیل فکر کنم، نه راجع به مهاجرت و نه از لحظه حالم استفاده کنم...
    حتی این حس را دارم که آأم های دور و بریم و دوستای کمی که دارم همه همیشه می خوان از من جهت رفع تنهاییشان استفاده کنند و تا زمانی که تنهان و محتاج از من کمک می خوان....این ها همه حالات و احسحس درونی من بودن...اما سختتر از اون اینه که در ظاهر خودم را خیلی اوکی نشان می دهم...اما تا تنها می شوم به لاک خودم بر می گردم...اینکه آدمی بودم که تا به حال همه هدف هام(درس، کار، حتی رابطه ام...) برنامه ریزی شده بود...اما حالا خودم را رها کردم و نه تلاشی برای تغییر می کنم نه گامی برای خواسته هام بر می دارم...یه حس س************ی که شاید گاهی آرام بخشه اما چون طولانی داره می شه منو آزار می ده...
    چجوری می تونم دوباره خودمو پیدا کنم؟ که چی می خوام و چیکار باید بکنم؟ یا زندگی واقعا همینه. که کاراتو و روزمرگیتو بکنی و منتظر یه روز و یه اتفاق خوب باشی؟
    سلام

    عزیز نمیدانم خانم هستین ویا آقا ولی خوب شما شخصیتی هستید خود شیفته که حالا بادش در اثر رفتن اون شخص مورد نظر و بقیه مشکلات زندگی ..... خالی شده و رفته تو فاز افسردگی

    حتما مشاوره بگیرید. موفق باشید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دیدگاه و هدف نسبت به زندگی

    با تایید صحبت های فرشادعزیز...

    باید بگم که چون در تمام این سالها خودتو مشغول درس و کارهای از این دست کردی فرصتی برای زندگی و شناخت

    ادمهای دوربرت نداشت ..اینکه به دیگران بدبین هستی و فکر میکنی فقط برای استفاده کردن میخوانت ارمغان همین انزوات بوده

    به هرحال چه بخوای و چه نخوای سهم شادی تو در شاد کردن دیگرانه ...

    وقتی با یک اتفاق و شکست عاطفی نتونستی کنار بیای پس نشون میده که ضعیف بودی و چشم انداز اینده ات خیلی وسعتش کمه

    بله شما باید مشاوره برید تا یاد بگیرید که تمام افرادی که در اطاف شما هستن عوامل موفقیت خود شمان

    و نسبت هبه اونا مسئولی و نباید با یک شکست نسبت به همه بدبین باشی

    این نوعی فرافکنی شخصیتیه که شما دچارش شدی و در واقع اشتباهات زندگی خودتو میخوای تقصیر چیزای دیگه ای بندازی
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6469
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیدگاه و هدف نسبت به زندگی

    مرسی از پاسخ شما. کمی لفظ خودشیفته برایم تعبیرش ناآشناست. من خودم نسبت به خودم اینقدرها هم حس رضایت ندارم. و برای همین حس می کنم کمی زندگی یکنواخت و بدون پیشرفتی را دارم طی می کنم. اما حق با شماست که اواخر حتی با چیزهای خیلی کوچک از هم می پاشم و ناراحت می شوم...
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشاد1020 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز نمیدانم خانم هستین ویا آقا ولی خوب شما شخصیتی هستید خود شیفته که حالا بادش در اثر رفتن اون شخص مورد نظر و بقیه مشکلات زندگی ..... خالی شده و رفته تو فاز افسردگی

    حتما مشاوره بگیرید. موفق باشید

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6469
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیدگاه و هدف نسبت به زندگی

    مرسی از شما. و اینکه حتما به مشاور مراجعه خواهم کردو اما این حالت در چند روز اخیر با چند تنش عادی بارز تر می شه و این حس که زندگیم روی برنامه نیست و حتی دیدگاهی نسبت به آینده ندارم و متکی به حال هستم حس بدیه...اینکه مثلا برنامه ای داشته باشم برای خواندن، برای آماده شدن پذیرش، برای ارتقا...ندارم...
    گرچه در محل کارم که الان اکثر زمانم رو در آنجا هستم به موفقیت هایی دست پیدا کردم اما از دید من تبدیل به روزمرگی شدند و ارزش چندانی نداره...
    از گذشته و اشتباهات و تنش ها دارم فرار می کنم چون گاهی خودم، خانواده ام و افراد گذشته ام را تحلیل می کنم به امید اینکه تجربه ای باشد که دوباره مرتکب نشودم ولی فکر می کنم اثر سویی دارد و منو بدتر می کنه. گرچه کاملا از آن روابط دورم و بی احساس اما کماکان خودم رو تحلیل می کنم و این تحلیل گر کمال گرای درونیم خاموش نمی شه...

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    با تایید صحبت های فرشادعزیز...

    باید بگم که چون در تمام این سالها خودتو مشغول درس و کارهای از این دست کردی فرصتی برای زندگی و شناخت

    ادمهای دوربرت نداشت ..اینکه به دیگران بدبین هستی و فکر میکنی فقط برای استفاده کردن میخوانت ارمغان همین انزوات بوده

    به هرحال چه بخوای و چه نخوای سهم شادی تو در شاد کردن دیگرانه ...

    وقتی با یک اتفاق و شکست عاطفی نتونستی کنار بیای پس نشون میده که ضعیف بودی و چشم انداز اینده ات خیلی وسعتش کمه

    بله شما باید مشاوره برید تا یاد بگیرید که تمام افرادی که در اطاف شما هستن عوامل موفقیت خود شمان

    و نسبت هبه اونا مسئولی و نباید با یک شکست نسبت به همه بدبین باشی

    این نوعی فرافکنی شخصیتیه که شما دچارش شدی و در واقع اشتباهات زندگی خودتو میخوای تقصیر چیزای دیگه ای بندازی

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5704
    نوشته ها
    645
    تشکـر
    75
    تشکر شده 416 بار در 244 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیدگاه و هدف نسبت به زندگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط animgr نمایش پست ها
    مرسی از پاسخ شما. کمی لفظ خودشیفته برایم تعبیرش ناآشناست. من خودم نسبت به خودم اینقدرها هم حس رضایت ندارم. و برای همین حس می کنم کمی زندگی یکنواخت و بدون پیشرفتی را دارم طی می کنم. اما حق با شماست که اواخر حتی با چیزهای خیلی کوچک از هم می پاشم و ناراحت می شوم...
    سلام

    ممکنه مفید واقع بشه, موفق باشید

    چطور افراد خودشیفته را بشناسیم

    مشخصه هایی که در اختلال شخصیت خودشیفته به چشم میخورد، شامل خودبزرگپنداری، نداشتن همدلی با دیگران، استفاده از دیگران برای رسیدن به مقاصد خود و نیاز به تایید شدن از طرف دیگران است. این افراد اغلب با هوش یا زیبا یا موفق هستند که در حقیقت این نقاط قوتشان هسته مرکزی شروع این اختلال میشود. البته باید به این نکته هم توجه کرد که شخصیت هر فرد میتواند متغیرهای خصوصیتی خاص خود را داشته باشد یعنی شخصیت یک فرد میتواند خصوصیتهای وابسته، وسواسی، پارانوئید و یا خودشیفته داشته باشد که بهعنوان صفت شخصیتی وی محسوب میشود و بیماری به شمار نمیرود.

    شدت صفتهای شخصیتی از اختلالات شخصیتی کمتر است و موجب ناسازگاری جدی برای فرد نمیشود حتی خصوصیتهای نارسیسیستیک سبب موقعیتهای اجتماعی و علمی برتر برای فرد میشود هرچند در روابط بین فردی وی اثر منفی بگذارد.

    در صورت درمان نشدن این اختلال، چه مشکلاتی برای فرد به وجود میآید؟
    همانطور که اشاره شد، این افراد به شدت نیاز به تایید شدن از طرف دیگران دارند و در صورتی که موفقیتهای فرد نتواند این شرایط را برای وی فراهم کند، بسیار آسیبپذیر میشود و احتمال افسردگی در وی افزایش مییابد. به همین دلیل این افراد اغلب در زمان افسردگی به مرکز درمانی مراجعه میکنند و در این مرحله نیازمند دارودرمانی و رواندرمانی هستند.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد