نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: دخالت های بیش از حد مادرم

1226
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6479
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    دخالت های بیش از حد مادرم

    سلام
    پسری هستم 24 ساله فارغ التحصیل ارشد بهترین دانشگاه ایران، همیشه با مادرم و خواهرم مشکل ارتباطی داشتم و همیشه ناراحتی پیش اومده و دعوا. مشکل اینجاست که مادرم همش داره برام تصمیم میگیره. از خرید کوله پشتی و لپ تاپ و ... گرفته تا زندگیمو کارم و شغلمو و هر چیز دیگه ای. یعنی ذره ذره زندگیم توسط مادرم داره اداره میشه. تصمیم تصمیم اونه. وقتی هم مخالفت میکنم و دلیلمو میگم ول کن نیست و همش میگه فلان کارو بکن بهمان کارو نکن! واسه فلان شرکت کار نکن. کجا داری میری؟ فلانیا غلط کردن. به استادت رو نده! بعد آخه یکدفعه که نیست. چشم هم که میگم پیگیری میکنه! اونقد میگه میگه میگه منو دیوونه میکنه. هی زنگ میزنه اس ام اس میده! تو خونه که هستم هی میگه میپرسه. ول کن نیست. البته این وسط به شدت خواهرم داره ازش پشتیبانی میکنه. پدرم ندارم. یه 10 سالی میشه طلاق گرقتن. آخرش هم باعث شد کارمو از دست بدم.
    با دختری که دوسش داشتم و اونم منو میخواست (صحبتامونم کرده بودیم و به هم میخوردیم) نگذاشت ازدواج کنم. به بهانه های مزخرف و واهی چرا که یکم سطح اونا از ما پایین تر بود و پولدار نبودن و ... .
    بخدا هر کاری کردم هر مدلی برخورد کردم که مسئله حل بشه نشد. هی نشستم باهاشون صحبت کردم دلایلمو گفتم شندیم جواب دادم بعضی چیزا را که مادرم منطقی بود توش پذیرفتم. همه تلاشم و همتم همیشه این بوده که خانوادم تو آسایش باشن. هر اتفاقی یا مشکلی یا کمکی یا تعمیری یا خریدی چیزی بوده به والله از جونم مایه گذاشتم انجام دادم. همیشه هم سعیم این بوده که خانوادم تو آسایش باشن و سختی نکشن. قلب مهربونی دارم و خیلی اعصاب و روانم داغونه. مشکل زیاد دارم تو زندگیم و کارام اما لااقل اتظار داشتم که خانوادم یکم درکم کنن و باهام بسازن. مادرم و خواهرم هم اصلا به یک کلمه من گوش نمیدن. هر موقع منطق و حق با من هست لال میشن و خودشون میزنن به نشنیدن یا برمیگردن راجع به چیز دیگه با هم صحبت میکنن! انگار که اصلا چیزی نشنیدن! موندم چیکار کنم. اگه میتونستم یک ذره از مسیر زندگیمو خودم اختیاری انتخاب کنم 100 ها بار خدا رو شکر میکردم.

    خواهش میکنم کمکم کنید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6427
    نوشته ها
    28
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا کمکم کنید تو رو خدا

    نقل قول نوشته اصلی توسط tvivident نمایش پست ها
    سلام
    پسری هستم 24 ساله فارغ التحصیل ارشد بهترین دانشگاه ایران، همیشه با مادرم و خواهرم مشکل ارتباطی داشتم و همیشه ناراحتی پیش اومده و دعوا. مشکل اینجاست که مادرم همش داره برام تصمیم میگیره. از خرید کوله پشتی و لپ تاپ و ... گرفته تا زندگیمو کارم و شغلمو و هر چیز دیگه ای. یعنی ذره ذره زندگیم توسط مادرم داره اداره میشه. تصمیم تصمیم اونه. وقتی هم مخالفت میکنم و دلیلمو میگم ول کن نیست و همش میگه فلان کارو بکن بهمان کارو نکن! واسه فلان شرکت کار نکن. کجا داری میری؟ فلانیا غلط کردن. به استادت رو نده! بعد آخه یکدفعه که نیست. چشم هم که میگم پیگیری میکنه! اونقد میگه میگه میگه منو دیوونه میکنه. هی زنگ میزنه اس ام اس میده! تو خونه که هستم هی میگه میپرسه. ول کن نیست. البته این وسط به شدت خواهرم داره ازش پشتیبانی میکنه. پدرم ندارم. یه 10 سالی میشه طلاق گرقتن. آخرش هم باعث شد کارمو از دست بدم.
    با دختری که دوسش داشتم و اونم منو میخواست (صحبتامونم کرده بودیم و به هم میخوردیم) نگذاشت ازدواج کنم. به بهانه های مزخرف و واهی چرا که یکم سطح اونا از ما پایین تر بود و پولدار نبودن و ... .
    بخدا هر کاری کردم هر مدلی برخورد کردم که مسئله حل بشه نشد. هی نشستم باهاشون صحبت کردم دلایلمو گفتم شندیم جواب دادم بعضی چیزا را که مادرم منطقی بود توش پذیرفتم. همه تلاشم و همتم همیشه این بوده که خانوادم تو آسایش باشن. هر اتفاقی یا مشکلی یا کمکی یا تعمیری یا خریدی چیزی بوده به والله از جونم مایه گذاشتم انجام دادم. همیشه هم سعیم این بوده که خانوادم تو آسایش باشن و سختی نکشن. قلب مهربونی دارم و خیلی اعصاب و روانم داغونه. مشکل زیاد دارم تو زندگیم و کارام اما لااقل اتظار داشتم که خانوادم یکم درکم کنن و باهام بسازن. مادرم و خواهرم هم اصلا به یک کلمه من گوش نمیدن. هر موقع منطق و حق با من هست لال میشن و خودشون میزنن به نشنیدن یا برمیگردن راجع به چیز دیگه با هم صحبت میکنن! انگار که اصلا چیزی نشنیدن! موندم چیکار کنم. اگه میتونستم یک ذره از مسیر زندگیمو خودم اختیاری انتخاب کنم 100 ها بار خدا رو شکر میکردم.

    خواهش میکنم کمکم کنید.


    مطمئن هستید که تصمیم گیریتون درسته!؟
    شاید تصمیم گیریتون اشتباه هست که مادرتون می خواد همش نظرشو بهتون تحمیل کنه!؟
    و شاید هم مادرتون بخاطر سختی که کشیده از جدایی پدرتون و شاید وجه شباهتی که با پدرتون تو رفتار و کاراتون دارید به خاطرات خودشون با پدرتون میفتن و می خوان تو کاراتون دخالت کنن که مثلاً شاید پدرتون که اینکارا رو می کرده موفق نبوده.

    مسلماً مادرتون صلاح شما رو می خواد

    اما بنظرم اول با خواهرتون صحبت کنید. و اگه خواستتون معقول هست بعد دو نفری به سمت مادرتون نزدیک بشید و موضوع رو حل کنید

    موفق باشید

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6427
    نوشته ها
    28
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا کمکم کنید تو رو خدا

    بخوای حساب کنی سنتون هم خیلی کمه برای ازدواجاااا

    اینجا رو که مادرتون درست می گن.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : لطفا کمکم کنید تو رو خدا

    اینطور که شما توضیح دادی به نظز میاد دخالت های مادرتون جزئی از رفتار ثابت شخصیت ایشون هست که تغییر نمیکنه
    اما وقتشه که شما قوی تر باشی و زندگیتو خودت دستت بگیری
    به عنوان یک فرد بالغ و مستقل تا حد امکان تصمیمات کوچیک روزمره را خودتون به تنهایی بگیرین ، خیلی از امور اصلا لازم نیست اونا درجریان جزئیاتش قرار بگیرن
    اگه خواستی مشورت کنی دلایل خودت را توضیح بده و دلایل اونا را هم بشنو ولی یادت باشه که تصمیم گیرنده نهایی باید خودت باشی
    بعد از تصمیم گیری همه ی مخالفت ها و غرغر ها را نادیده بگیر
    در یک جمله این زندگی خودته، مشورت کن ، اما در نهایت کاری را که به نظر خودت درسته انجام بده و کوتاه نیا
    موفق باشین

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : لطفا کمکم کنید تو رو خدا

    خب تا نتونی اعتمادشونو جلب کنی این مشکل پا بر جاست ..

    البته بخاطر شکستی که مادرتون داشته اینطور روی بچه هاش حساس شده و باید در این مورد مراعات کنید

    به هرحال در این مورد بهتره حضوری مشاوره برید و تمام خصوصیات خودت و ایشون رو بیان کنی

    تا راه حلی برای کمک به خودت و مادرت ارایه بشه و بتونی از این وابستگی رها بشی

    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2014
    شماره عضویت
    2062
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    1
    تشکر شده 22 بار در 17 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا کمکم کنید تو رو خدا

    سلام دوست عزیز
    همسر من هم یه همچین خانواده ای دارند و از زمان بچگی همیشه مادرشون برنامه دادند و اینا فقط مجری بودند البته برادرشون نه ولی همسرم هر چی که می گفتند گوش میکرد چون اگر مخالفت میکرد جنجال به پا می شد که در نتیجه دقیقا تو سن شما بودند که ازدواج کردند اینم بگم من انتخاب مادرشون هستم چون مادرشون نذاشتند با دختری که دوسش داشت ازدواج کنند چون دختر چند ماهی بزرگ تر بود
    شوهر من مشکل خودش رو حل نکرده وارد ازدواج با من شد و دخالت های خانواده اش خیلی آزارم می داد حتی دکور خونه مون رو هم اونا عوض می کردند یا لباس هایی می پوشیدیم که اونا می خواستند ما مهمونی ومسافرت دو تایی نمی تونستیم بریم حتی ماه عسل مون رو هم خانوادگی رفتیم و اگر خدایی نکرده همسرم مخالفت می کرد همگی خراب می شدند سر من که تو یادش دادی وگرنه قبل ازدواج رو حرف ما حرفی نمیزد
    تا اینکه همسرم خسته شد و چند باری روی حرف خودش پافشاری کرد به سلیقه خودش لبلاس پوشید به هر حال جوونه دوست داشت خودش برا زندگیش تصمیم بگیره نا گفته نماند که کلی دلخوری پیش اومد ولی کم کم خانواده اش کنار اومدند البته ما همیشه تو مسائل بزرگ زندگی مون ازشون کمک و راهنمایی میگیریم ولی تا حدش
    یادتون باشه تا این مشکلات رو با خانواده تون حل نکردید ازدواج نکنید بخدا من خیلی سختی کشیدم دوست ندارم کس دیگه ای هم عذاب بکشه اگه الان نتونی خودت برا آینده ات تصمیم بگیری بعدها به مشکل بر میخوری و هیچکس رو حرفت حساب نمی کنه
    اینم بدون همشه احترام پدر و مادرت رو نگه دار و تا جایی که می دونی درسته و حقه و به صلاح زندگی و آینده ته به حرف شون گوش کن و سعی کن تو هم کمی عوض شی و سست اراده نباشی
    موفق باشی
    امضای ایشان
    مصیبت آدمی به اندازه صبر اوست
    پس هر وقت در مصیبتی گرفتار شدید صبر کنید
    و با ناله و شیون پاداش پایان صبرتان را از بین نبرید
    امام علی(ع)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد