سلام به همه دوستای گل انجمن
خیلی ازتون ممنونم که چنین سایتی رو برای رفع مشکل روانی مردم بصورت آنلاین راه اندازی کردین
من آشنایی با کاربران انجمن ندارم اما امیدوارم کسایی که منو راهنمایی میکنن خیلی تو کارشون ماهر باشن
چون خیلی خیلی خیلی حالم بده اما بخاطر یه سری مشکلات نمیتونم به روانشناس مراجعه کنم پس اینجا مطرح کردم
داستانم یخورده طولانیه میخوام از بچگی و رفتارهام بگم تا الان لطفا همشو با دقت بخونید
........................................
سلام
پسری هستم 24 ساله به نام امیر علی با ظاهری که اصلا شبیه یک پسر جوان بالای بیست سال نیست.ظاهرم بیشتر شبیه دیوانه ها و کسایی هست که مغزشون رشد نکرده و در حالت کودکی موندن.خودتون از این مدل چهره ها دید حتما.
از دانشگاه فارغ التحصیل شدم کارشناسی مهندسی صنایع.قد کوتاه دارم و بدنی که نرمال نیست و از خیلی جاها نا میزونه.مثلا گوشهای بزرگ یا بینی بزرگ یا لب آویزون و .............. .
از بچگی خیلی کم رو و خجالتی بودم
دلیلش یکی ظاهر بود و اما دلیل مهمتر همون خجالت دوران کودکی بود که همه دارن
اون موقع بخاطر گوشه گیری اصلا با همسن و سالام بازی نمیکردم . فقط درسمو میخوندم و سعی میکردم نمره خوب بگیرم.هیچ لذتی نمیبردم و فقط تو خونه بودم و درس میخوندم خیلی تنها حتی یه دوست هم نداشتم.
زندگی تلخ من همینطور گذشت تا رسید به مرحله نوجوونی
اصلا پیشرفت خاصی نداشتم مثل قبل تو دوران دبیرستان درس میخوندم تا نمره اول بشم و پدر مادرم خوشحال بشن اما نه تفریحی نه تنوعی نه دوستی هیچی
فقط تو خونه دلمو به درس و بازی های کامپیوتری سر گرم کرده بودم
تا اینکه یه معذل جدید تو سن 15 سالگی اومد سراغم
اون خودارضایی بود
ای کاش سراغش نمیرفتم
اونو ادامه دادم خیلی جذاب بود برام
همیشه فشارهای ناشی از محیط بیرون رو با خودارضایی خالی میکردم
خیلی آروم میشدم اما چه فایده همش کذب بود
باید فشارهای جامعه رو تحمل میکردم و همون موقع میرفتم تو دل اجتماع تا شخصیتمو شکل بدم اما غرق این عمل شدم
تا اینکه رفتم پیش دانشگاهی
اونجام مثل قبل
تغییری نکردم
سیستمم این بود درس بخونمو نمره بگیرم بعد تو خونه گشت و گذار تو سایتای پورنو و گاهی بازی کامپیوتری
اونموقع استارت اولیه ضربه روحی رو خوردم
یه شب گیج شدمو اصلا حالم خراب بود
وقتی به گذشتم فک میکردم میدیم اصلا آدم نبودم میخواستم همون موقع برا شخصیتم تصمیم گیری کنم و خودمو به جامعه نشون بدم اما نمیدونم چی شد یه سری تغییرات خاصی تو نحوه رفتارم دادم اما باز هم مثل قبل
خودراضایی و درس و گوشه گیری رو انتخاب کردم
تو دوران دانشجویی اصلا خوب نبودم
از لحاظ درسی افت کردم و چند سال بیشتر طول کشید تا فارغ التحصیل بشم
اونموقع هم تغییری نکردم
فقط درس میخوندم تا مشروط نشمو زود تمومش کنم دانشگاهو
اصلا یه دوست هم نداشتم
الان بیست و چهار سالمه
میخوام برم وارد محیط کار بشم
میخوام به عنوان یه انسان برم و خودمو معرفی کنم به جامعه اما نمیتونم
خیلی حالم خرابه
هر چی سعی میکنم کم رویی و گوشه گیری رو بزارم کنار نمیشه
.................................................. ...........................................
امروز دهمین روز از ترک خودارضاییه
اما دارم روانی میشم حالم اصلا خوب نیست بخدا
داغونم
از صبح تا شب نماز میخونم و خدارو صدا میزنم و ذکر میگم اما حالم خوب نمیشه
وقتی میرم بیرون برا تفریح یا مهمونی اصلا نمیتونم دووم بیارم
مخم میتکره
اصلا وقتی تو جمع ازم سوال میکنن مثل قبل سرخ نمیشم اما مثل گنگا نمیتونم درست جواب بدم فوقش با یه نه یا بله
اصلا نمیتونم با بقیه راحت باشم و راحت باهاشون حرف بزنم
مخصوصا اگر تو جمع دختر باشه
فکر میکردم با ترکم همه چیز برمیگرده و خیلی شاد و شنگول میشم مثل بقیه
اما خیلی سخته
هیچیم دیگه برنمیگرده
اخلاقم همون اخلاق گنده
گوشه گیرم
میترسم
قیافم تغییری نکرده
کم کم باید به فکر مرگ باشم چون تنها راه راحت شدنمه
یه آدم 24 ساله که به اندازه یه بچه 10 ساله شخصیت نداره و هر جا میرم همیشه تو سری میخورم
شدم مثل دیوونه ها
بخدا اگه بخوام دیوونه بشم یا برم تیمارستان خودمو میکشم
بیشتر وقتی میرم بیرون برا مهمونی یا تفریح یا فامیل یا دوستان اینجوری میشم اصلا حالم بد میشه باید یا تحمل کنم یا بیام خونه
ای کاش پیشم بودین
ای کاش کسی بود دردمو میفهمید
آخه من که نمیتونم به پدر و مادر و فامیل بگم مشکلم کمبود اعتماد به نفس و عقده های جنسی و خودارضایی بوده
من تصمیمو برای ترک خودارضایی گرفتم
تصمیمو برای کناره گیری از گوشه گیری و کم رو بودن گرفتم
اما هر کار میکنم نمیشه
دنبال خودارضایی رو یه خط قرمز کشیدم تموم
اما نمیتونم مثل بقیه رابطه برقرار کنم و شاد باشم
همیشه منگم
همیشه میترسم
نماز میخونمو از خدا میخوام بهم اعتماد به نفس بده اما نمیشه هر کاری میکنم نمیشه
انگار خدا دیگه منو نمیبینه
گاهی وقتا فک میکنم منم برا خدا شدم همون آدم احمق کم روی حوصله سر بر بی عرضه
نیاز به کمک دارم
تا نرفتم بیرون از خونه حالم خوبه
ولی وقتی میرم بیرون و با آدما برخورد میکنمو برمیگردم حالم بد میشه خیلی بد میشه
ببخشید طولانی شد
.................................................. .............
یه عمر با گوشه گیری و خجالت زندگی کردم
یه عمر با عقده حرفهای نزده و کارهای نکرده زندگی کردم
یه عمر همش به خودمو بقیه دروغ میگفتم
وقتی فکرشو میکنم دیوونه میشم
وقتی میبینم باید از این به بعد مثل یه آدم زندگی کنم خیلی سخته برام
نمیشه زندگی کردن با عقده و خجالتو ترس و دیوانه بودن رو یه شبه جبران کرد
هر چی گریه میکنم بازم کمه
دوران کودکیم بازی نکردم دوران نوجونیم با هم سن و سالام لذت نبردم و رابطه نداشتم
دوران دانشجوییم گذشت اما یه دوست هم نداشتم بهش تکیه کنم
همه دوران خوب زندگیم به خودم خونوادم و بقیه اطرافیان بد کردم
خدایا من چیکار کردم که این بلارو سرم آوردی
بخدا این حرفارو فقط دارم به شما میزنم کاش یکی کنارم بود تا یک ماه به اندازه همه گریه های نکرده کنارش گریه میکردم
وقتی میبینم بقیه از ته دلشون میخندن اما من همیشه افسرده و کم رو هستم از خودم بدم میاد
چه اونایی که دختر بازی میکنن چه اونایی که زن دارن و چه اونایی که زن ندارن همه شادن جز من
من استعدادم بالاس تو هر زمینه میتونم موفق بشم
اما الان مخم هنگ کرده نمیدونم کدوم راه برم
یه عمر بیخیال بودم نسبت به زندگی اما الان باید تصمیم های نهایی رو بگیرم
درباره نحوه کار کردنم
ادامه تحصیلم
رابطه با جنس مخالف
اصلا هنگ کردم
من دیگه قول دادم ترک کنم
الان تنها چیزی که داره اذیتم میکنه کمبود اعتماد به نفسه
درسته یخورده اعتماد به نفسم رفته بالا از موقع ترک اما هنوز به حدی نرسیده که بتونم خودمو نشون بدم و شخصیتمو شکل بدم
تو رو خدا کمکم کنید
.................................................. .............
اینو هم بگم من آدم کودنی نیستم خیلی باهوشم
تو هر زمینه که برم غرقش میشم جوری که جیک و پیکشو میکشم بیرون و همه تعجب میکنن
روانشناسا یه اصطلاحی دارن میگن طرف مخ لیزری هست
ینی مثل من وقتی سراغ یه چیز میره و بهش علاقه داره غرقش میشه یه چیزی در حد اعتیاد و بیرون نمیاد اگر هم بیرون بیاد دوباره غرق در یه مبحث دیگه میشه
منم همین حالتو دارم
نمیتونم باز فک کنم و همه جوانبو در نظر بگیرم
همیشه نقطه ای فک میکنم
مثلا اگه پس فردا امتحان داشته باشم مخم محو امتحان میشه و دیگه چیزی رو درک نمیکنم
یا اینکه اگر رفتم بیرون و برا چن مدت با یه چیزی اخت کردم وقتی میام خونه برام همه چی جدیده انگار اومدم خونه جدید
.................................................. ..........
کلا خیلی حالم بده شدید
در حد مرگ