نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: اضطراب کاری و مالی

1102
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6933
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    اضطراب کاری و مالی

    من اقای 35ساله هستم وچند وقته استرس ودلشوره زیاد دارم مخصوصا موقعی میخوابم وبیشتر موقعی بیدار میشم
    موضوع از جایی شروع شد که حدود یک ماه پیش از مغازه ای که توش شریک بودم اومدم بیرون ومغازرو دادم به شریکم وپس از یک ماه بیکاری عین همون مغازه رو یکم اون طرف تر کنار همون باز کردم با سهم وسایلی که بهم رسید والان مشتری چندانی ندارم چون جای قبلی حدود 10سالش بود وجا افتاده و بیشترین استرس من همینه شاید جا نیوفتم شاید برای هردو مغازه تو اون محله کوچک جواب نده و این حرفا ...
    اینه کرایه مغازه جور میشه یا نه بدهی ها پرداخت میشه یا نه اینکه جلو زن وبچه هام شرمنده نشم و از پس خرج مخارج زندگی بربیام همه اینها باعث اضطراب من شده وشبا دیر خوابم میبره و موقعی که از خواب بلند میشم ومیفهمم که چه مشکلاتی دارن دو باره دلم حوری میریزه
    لطفا راهنماییم کنید چگونه از این استرس نجات پیدا کنم تا بلای دیگه ای سرم نیومده

  2. کاربران زیر از pkh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6064
    نوشته ها
    190
    تشکـر
    32
    تشکر شده 196 بار در 82 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه سوال از مشاوران

    خب قاعدتا شما باید همه جوانب رو برای باز کردن مغازه مجدد و با شرایطی که ذکر کردید در نظر میگرفتید ...شما اول مغازه رو باز کردی و بعد داری به عواقب باز کردن مغازه در همون مکان و نو پا بودنش فکر میکنی ..ولی در نهایت وقتی دو مغازه با کارکردمشترک در یک مکان باز میشن روی کارکرد هر دوی اون مغازه ها تاثیر میذاره ..ولی جذب مشتری ثابت و آشنا شدن با کار شما از طرف اونها هم زمان بره که نیازمند صبره و به قول عامیانه میگن مغازه دار جدید باید یه چند وقتی رو از جیب بخوره ..اما در مورد احوالاتتون کاملا طبیعیه و ناشی از فشاریه که از شرایط جدید بر روی شونه هاتون احساس میکنید ..باید با خودتون منطقی باشید و با سابقه کاری که دارید بدونید که این شرایط در بدو تاسیس یک مغازه وجود خواهد داشت ..سعیتون رو بکنید و به خدا توکل کنید ..انشالله که رو به راه میشه ..
    امضای ایشان
    وقتی خدا کاری برات انجام میده تو به توانائی های خدا اطمینان داری و هنگامی که کاری برات انجام نمیده خدا به توانائی های تو اطمینان داره ....
    .................................................. ...............
    1- برای تشکر از پست مورد نظرتون از کلید تشکر استفاده کنید (سپاس نشانه قدرشناسی شماست )
    2- برای متوجه شدن کاربر از ادامه داشتن بحث پست مورد نظر رو نقل قول بگیرید
    3- جداً از دادن جوابهای طنز و مسخره کردن کاربر و یا دادن جوابهای بدون تفکر حاوی مطالبی همراه با شدت عمل پرهیز کنید ..

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : یه سوال از مشاوران

    خب تا این مشکلات وجود داره پس دلشوره شمام پابرجاست ...

    این دلشوره رو میتونید با مصرف دارو کم کنید ...

    در ضمن بهتره تمام جوانب رو بسنجید و ببینید میتونید چه تغییری در کسب و کار انجام بدید

    شاید کم کردن و یا اضافه کردن خدماتی بتونه مشتری رو به سمت شما بکشونه ... پس یک هدف داشته باشید ..

    از طرفی نترسید ... و عجول نباشید ... در ضمن برای هدفتون برنامه ریزی کنید و دایم در موردش فکر کنید ...

    مطمئن باشید جوابو پیدا میکنید ... و تبلیغات میتونه نقش زیادی داشته باشه ...

    بقول بیل گیتس : اگه 100 دلار داشته باشم یک جنس یک دلاری میخرم و 99 دلار براش تبلیغ میکنم




    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : یه سوال از مشاوران

    خب دوست عزیز هر چیزی دلیلی داره ...

    و دلیل این دلشوره و نگرانی هم مسلما" همین عواملیه که گفتید و ​این کاملا" طبیعیه

    ولی برای اینکه بتونید دلشوره و استرس خودتونو کم کنید بهتره به روانپزشک مراجعه کنید تا

    برای با دارو این استرسو کم کنه ... چون میتونید با دارو این دلشوره رو کم کنید تا بتونید لااقل فکر کنید و با مشکلاتتون مقابله کنید

    در ضمن الزامل" داروهای این مسئله خواب آور نیستن ولی بهتره در این مورد اگه عوارضی از این دست داشتید با پزشک مشورت کنید
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه سوال از مشاوران

    پیــــرمرد روستا زاده اے بود که یک پســـر و یک اسب داشت؛ روزی اسب پیرمرد فــــرار کـــرد، همه همسایه ها بـــرای دلـــداری به خـــانه پیـــرمرد آمدند و گفتند: عجـــب شـــانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد!
    روستا زاده پیــــر جواب داد: از کـــجا می دانید که ایـــن از خوش شانسی من بـــوده یا از بـــد شانسی ام؟ همسایه ها با تـــعجب جــــواب دادن: خــــوب معلومه که این از بد شانسیه!
    هنوز یک هفته از این ماجــــرا نگذشته بـــود که اسب پیــــرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه بـــرگشت. این بار همسایه ها بــــراے تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی کـــه اسبت به همراه بیست اسب دیگـــر به خانه بر گشت!
    پیر مرد بار دیگــــر در جــواب گـــفت: از کجا مـــےدانید که ایــن از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
    فـــــــردای آن روز پـــسر پیــــرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خــــورد و پایش شـــکست. همسایه ها بار دیگــــر آمدند و گـــفتند: عـــجب شانس بدی! و کـــشاورز پیــــر گفت: از کجـــا مــے دانید که این از خوش شانسی مـــن بوده یا از بد شانسی ام؟
    و چند تا از همسایه ها با عصبانیت گـــفتند: خب مـــعلومه که از بد شانسیه تـــو بـوده پیـــرمرد کـــودن!
    چــــند روز بــعد نیــــروهای دولتــــے برای ســــربازگیری از راه رسیدند و تمام جـــوانان ســـالم را برای جـــنگ در ســــرزمینی دوردست با خود بردند. پســـر کشاورز پیر به خاطـــــر پاے شـــکسته اش از اعــــزام، مـــعاف شد.
    هـــمسایه ها بار دیگـــــر بـــرای تبـــریک به خانــه پیــــرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پســـرت مــعاف شد! و کــشاورز پیــــر گفت: از کــجا مـــے دانید که…؟
    خیلی از ما اتفاقاتی در زندگــــــــے خــــود داشتیم؛اتفاقـــاتی کـــه از نظر ظـــاهـــری بـــرای ما بـــد بوده اند اما براے مــا خـــیر زیادی در آن نهفته بوده است...
    خـــــداوند یگــــانه تکیه گــــاه من و توست!
    پس...
    بـــه "تدبیرش" اعتماد کـــــن..
    بـــه "حـکمتش" دل بســـپار...
    بـــه او "تـوکــــــــــــل" کـــــن...
    و ...
    بـــه سمت او "قدمـے بردار"

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7249
    نوشته ها
    630
    تشکـر
    163
    تشکر شده 1,316 بار در 478 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : یه سوال از مشاوران

    مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره با او مصاحبه کرد و تمیز کردن زمینش رو - به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین...
    مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»
    رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»
    مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد. نمیدونست با تنها ۱۰ دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق ۱۰ کیلویی گوجه فرنگی بخره.
    بعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگی‌ها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، توانست سرمایه‌اش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با ۶۰ دلار به خونه برگشت. مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو بگذرونه و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت...
    پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکا شد. شروع کرد تا برای آینده خانواده‌اش برنامه‌ریزی کنه و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبتشون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»
    نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراطوری در شغل خودتون به وجود بیارین.. میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:
    آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت...

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد