نوشته اصلی توسط
شادی4142
سلام ۴ساله ازدواج کردم سنم خیلی کم بود۱۷ساله بودم بچه بودم فک میکردم ازدواج کردن خیلی خوبه کم کم مشکلاتمون شروع شد من فهمیدم شوهرم روانیه سرهرچیزکوچیکی منوکتک میزدوبه خونوادم بی احترامی میکردهرسری گذشت کردم همیشه باعث پیشرفتش شدم الان ۴ماهه خونه خریدم امشب پدربزرگم وعموهام اومدن خونمون وبرامون کادوپول اوردن بعداینکه رفتن من باذوق بهش گفتم وای اولین مهمونامون برامون کادوپول اوردن بهم گفت اره عوضش منم اندازه همون پول امشب بهشون خرج کردم شام ومیوه خریدم هزارتاقسط وقرضم مونده منم حرصم دراومدوگفتم داری منت میزاری مگه یدونه میوه چقدشدپولش پولوگذاشتم رومیزوگفتم بیامال تو حرصش دراومدوکل پولاروپاره پاره کردمنم خیلی ناراحت شدم من پدربزرگموخیلی دوس دارم وواقعاپول زیادی برام اورده بوداخه من خیلی براش عزیزم الان خیلی حالم بده توروخداکمکم کنین